فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد دوم(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

پاورقی

1 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 163.
2 ـ انعام، آیه ی 103.
3ـ اعراف، آیه ی 143.
4ـ بقره، آیه ی 55.
5 ـ تفسیر المنار، ج 7، ص 653.
6 ـ بقره، آیه ی 115.
7 ـ مجادله، آیه ی 7.
8 ـ حدید، آیه ی 4.
9 ـ ق، آیه ی 16.
10 ـ انفال، آیه ی 24.
11 ـ فصلت، آیه ی 54.
12 ـ تورات، سفر پیدایش، باب سوم، آیه ی 8 به بعد.
13 ـ منهاج السنّه، ج 3، ص 341.
14 ـ سنن کبری، ج6، ص 443.
15 ـ صحیح بخاری، ج 7، ص 203.
16 ـ جامع البیان العلم و فضله، ج 2، ص 42؛ فتاوی الجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء، ج 4، ص 324.
17 ـ فصلت، آیه ی 54.
18 ـ بقره، آیه ی 115.
19 ـ حدید، آیه ی 4.
20 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 91.
21 ـ همان، خطبه ی 185.
22 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 49.
23 ـ زمر، آیه ی 6.
24 ـ اسراء، آیه ی 44.
25 ـ مجموعه آثار، ج 3، ص 609.
26 ـ هود، آیه ی 6.
27 ـ رعد، آیه ی 26.
28 ـ نحل، آیه ی 71.
29 ـ زمر، آیه ی 52.
30 ـ زخرف، آیه ی 32.
31 ـ نهج البلاغه، نامه ی 31.
32 ـ کافی، ج 2، ص 511، ح 2.
33 ـ طلاق، آیات 2 و 3.
34 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ی 74.
35 ـ بقره، آیه ی 96.
36 ـ اعراف، آیه ی 34.
37 ـ رعد، آیه ی 11.
38 ـ انعام، آیه ی 60.
39 ـ کافی، ج 1، ص 147، ح 4.
40 ـ بحار الانوار، ج 4، ص 99، ح 7.
41 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 188 و 189، ح 10.
42 ـ لام «لیجزی» لام علت نیست، بکه لام غایت می باشد. یعنی عاقبت کار انسان ها به این جا می رسد که بدکاران، به عواقب سوء اعمالشان گرفتار می شوند و نیکوکاران به پاداش حسن عمل می رسند.
43 ـ انبیاء، آیه ی 23.
44 ـ الإحکام فی اصول الأحکام، ص 580.
45 ـ بقره، آیه ی 260.
46 ـ آل عمران، آیه ی47.
47 ـ اسراء، آیه ی 44.
48 ـ بقره، آیه ی 264.
49 ـ ابراهیم، آیه ی 7.
50 ـ اعراف، آیه ی 168.
51 ـ طارق، آیه ی 9.
52 ـ سبأ، آیه ی 11.
53 ـ اعراف، آیه ی 179.
54 ـ فرقان، آیه ی 44.
55 - آیا واژه نفس بر ذات پاک خداوند اطلاق مى شود؟ بعضى در آن تردید کرده اند، نظر به این که نفس گاهى به معناى خود و گاه به معناى موجود وابسته به دیگرى است. ولى با توجه به این که این تعبیر در قرآن مجید درباره خداوند آمده است آن جا که حضرت مسیح عرضه مى دارد: (تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَ لاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ)؛ «تو از آنچه در ذات من است آگاهى؛ و من آنچه را که در ذات پاک توست نمى دانم». (مائده، آیه 116) روشن مى شود که یکى دیگر از معانى نفس ذات است که بر خداوند نیز اطلاق مى شود. همچنین «من» در این جا و در فقرات بعد ابتدائیه است.
56 ـ عنکبوت، آیه ی 60.
57 ـ احقاف، آیه ی 15.
58 ـ بحار الانوار، ج 91، ص 146.
59 ـ این جمله در واقع برگرفته از آیه ی 22 سوره ی جاثیه است که می فرماید: (وَ لِتُجزَی کُلُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُونَ) ولی آیه ی دوم عین آیه ی 41 سوره ی دخان است.
60 ـ «نضّام» از ماده ی «ضمّ» از باب مفاعله و به معنای قرار گرفتن چیزی در کنار دیگری و منضّم شدن به آن است.
61 ـ بقره، آیه ی 138.
62 ـ کافی، ج 2، ص 547، ح 5.
63 ـ مؤمن، آیه ی 46.
64 ـ تجرید الاعتقاد، ص 402.
65 ـ این حدیث در صحیح ترمزی ج 4، ص 55، ح 2579 و کتاب صفه القیامه، باب 26 و در بحار الانوار، ج 6، ص 218، ح 13 آمده است.
66 ـ کنز العمال، ج 15، ص 546، ح 42109.
67 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ی 130.
68 ـ تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 553، ح 122.
69 ـ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 213، ح 643.
70 ـ تفسیر البرهان، ج 5، ص 286.
71 ـ کافی، ج 3، ص 245، ح 6.
72 ـ همان، ح 7.
73 ـ کافی، ج 3، ص 230، ح 3.
74 ـ مطففین، آیات 18 و 21.
75 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 382، ح 17.
76 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 1.
77 ـ ص، آیه ی 72.
78 ـ غافر، آیه ی 64.
79 ـ تین، آیه ی 4.
80 ـ اعراف، آیه ی 157.
81 ـ اسراء، آیه ی 70.
82 ـ مؤمنون، آیه ی 51.
83 ـ مؤمنون، آیه ی 51.
84 ـ صف، آیه ی 12.
85 ـ ابراهیم، آیه ی 24.
86 ـ حج، آیه ی 24.
87 ـ نور، آیه ی 24.
88 ـ نحل، آیه ی 97.
89 ـ مائده، آیه ی 88.
90 ـ مائده، آیه ی 6.
91 ـ اعراف، آیه ی 58.
92 ـ یونس، آیه ی 22.
93 ـ آل عمران، آیه ی 38.
94 ـ سباء، آیه ی 15.
95 ـ بحار الانوار، ج 63، ص 490، ح 28.
96 ـ در لسان العرب، ج 10، ص 493 آمده است که «مَلَکَه» و مشتقات آن همه به معنای مالکیت یا سلطه بر چیزی است و اما «مَلَکَه» به معنای صفت راسخ در نفس، تعبیری است که بعداً در کلمات علمای اخلاق پیدا شده است و به یقین در عبارت بالا به قرینه ی جمله ی «فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنقَادَهٌ لَنَا بِقُدرَتِهِ» که با فاء تفریع آمده، به همان معنای مالکیت و سلطه می باشد.
97 ـ اسراء، آیه ی 70.
98 ـ ابراهیم، آیه ی32.
99 ـ ابراهیم، آیه ی32.
100 ـ ابراهیم، آیه ی33.
101 ـ ابراهیم، آیه ی33.
102 ـ نحل، آیه ی 14.
103 ـ حج، آیه ی 36.
104 ـ حج، آیه ی 65.
105 ـ جاثیه، آیه ی 13.
106 ـ نحل، آیه ی 14.
107 ـ زخرف، آیه ی 13.
108 ـ یونس، آیه ی 5.
109 ـ نحل، آیه ی 12.
110 ـ فاطر، آیه ی 15.
111 ـ بحار الانوار، ج 69، ص 30.
112 ـ کافی، ج 2، ص 98، ح 27.
113 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 52، ح 77.
114 ـ کافی، ج 2، ص 99، ح 30.
115 ـ بحار الانوار، ج 83، ص 220، ح 39.
116 ـ بحارالانوار، ج 58، ص 85.
117 ـ کافی، ج 2، ص 95، ح 10.
118 ـ در تفسیر درّ المنثور، ج 3، ص 56 این حدیث از راویان متعددی نقل شده است.
119 ـ در ریاض السّالکین، ج 1، ص 377، اجمالاً به این مطلب اشاره شده است.
120 ـ بقره، آیه ی 207؛ آل عمران، آیه ی 30.
121 ـ درباره ی تفاوت رأفت و رحمت شرح مبسوطی درتفسیر نمونه، ذیل آیه ی 128 سوره ی توبه و آیه ی 2 سوره ی نور آمده است.
122 ـ اعراف، آیه ی 156.
123 ـ بقره، آیه ی 117.
124 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 1.
125 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ی 93.
126 ـ صافات، آیه ی 106.
127 ـ بقره، آیه ی 124.
128 ـ آل عمران، آیه ی 141.
129 ـ آل عمران، آیه ی 154.
130 ـ زمر، آیه ی 53.
131 ـ بقره، آیه ی 37.
132 ـ بقره، آیه ی 54.
133 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ی 417.
134 ـ تحریم، آیه ی 8.
135 ـ امام خمینی، مکاسب محرمه، ج 1، ص 478.
136 ـ کافی، ج 2، ص 435، ح 8.
137 ـ بقره، آیه ی 222.
138 ـ معجم مقاییس اللغه، ج 3، ص 160.
139 ـ معجم الفروق اللغویه، ص 276.
140 ـ القاموس المحیط، ج 1، ص 301؛ العین، ج 7، ص 341.
141 ـ ریاض السالکین، ج 1، ص 401.
142 ـ ریاض العارفین، ص 46.
143 ـ زمر، آیه ی 75.
144 ـ مؤمنون، آیه ی 28.
145 ـ ابراهیم، آیه ی 39.
146 ـ نمل، آیه ی 15.
147 ـ اسراء، آیه ی 44.
148 ـ زمر، آیه ی 74.
149 ـ فاطر، آیه ی 34.
150 ـ انعام، آیه ی 1.
151 ـ کافی، ج 2، ص 97، ح 19.
152 ـ همان، ص 506، ح 3.
153 ـ بحارالانوار، ج 90، ص 210، ح 5.
154 ـ همان، ص 211، ح 9.
155 ـ همان، ح 10.
156 ـ بحار الانوار، ج 90، ص 213، ح 16.
157 ـ کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج 2، ص 329؛ بحار الانوار، ج 46، ص 290، ح 15.
158 ـ فاطر، آیه ی 24.
159 ـ معجم مقاییس اللغه، ج 2، ص 100، ذیل واژه ی «حمد».
160 ـ مریم، آیه ی 7.
161 ـ مرحوم علامه مجلسی در ج 16 بحارالانوار، ص 120 این شعر را با کمی تفاوت به ابوطالب نسبت می دهد و در عین حال احتمال می دهد که اصل شعر از حسان باشد و ابوطالب از او اقتباس کرده است.
162 ـ بحار الانوار، ج 22، ص 252.
163 ـ انعام، آیه ی 38.
164 ـ آل عمران، آیه ی 110.
165 ـ زخرف، آیه ی 33.
166 ـ صحیح مسلم، ج 7، ص 186؛ مرحوم شیخ مفید نیز درکتاب الإفصاح، ص 49 آن را نقل کرده است.
167 ـ أمالی صدوق، ص 764، ح 1028.
168 ـ حج، آیه ی 78.
169 ـ نصر، آیه ی 2.
170 ـ کافی، ج 2، ص 596، ح 1.
171 ـ صحیح بخاری، ج 8، ص 97؛ مرحوم علامه مجلسی نیز در بحار الانوار، ج 7، ص 130 بابی درباره ی کثرت امت محمد در قیامت آورده است.
172 ـ انبیاء، آیه ی 107.
173 ـ بحار الانوار، ج 20، ص 20.
174 ـ بحار الانوار، ج 20، ص 20.
175 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 42؛ کشف الغمه، ج 3، ص 346.
176 ـ حجر، آیه ی 97.
177 ـ شعراء، آیه ی 214.
178 ـ توبه، آیات 23 و 24.
179 ـ لقمان، آیه ی 15.
180 ـ توبه، آیه ی 114.
181 ـ کهف، آیه ی 28.
182 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ی 96.
183 ـ اصول کافی، ج 2، ص 125، ح 6.
184 ـ دعوت در این جا اضافه شده به کاف خطاب به خداوند و منظور، دعوت به سوی اوست (و شبیه اضافه به مفعول است) و یا این که به معنای دعوت تو نسبت به مردم است (و از قبیل اضافه به فاعل می باشد).
185 ـ کهف، آیه ی 6.
186 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 247.
187 ـ ضمیر «بِکَ» متعلق به کفر است، یعنی کسانی که به خداوند کافر بودند و این احتمال که متعلق به استنصار باشد کاملاً ضعیف است، زیرا استنصار و یاری طلبیدن پیغمبر صلی الله علیه و آله، در مدینه از اهل مدینه بود.
188 ـ سنن الکبری نسائی، ج 2، ص 479، ح 4252 ـ 4254.
189 ـ مجمع البیان، ج 7، ص 463؛ تفسیر کبیر فخر رازی، ج 32، ص 155؛ تفسیر قرطبی، ج 13، ص 321؛ تفسیر المیزان، ج 16، ص 88 ذیل سوره ی قصص، آیه ی 85.
190 ـ مائده، آیه ی 55.
191 ـ آل عمران، آیات 132 ـ 134.
192 ـ احزاب، آیه ی 9.
193 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 27.
194 ـ ریاض السالکین، ج 1، ص 485؛ مجمع البیان، ج 2، ص 383، ذیل آیه ی 126 سوره ی آل عمران.
195 ـ بحار الانوار، ج 20، ص 203.
196 ـ توبه، آیه ی 40.
197 ـ اسراء، آیه ی 79.
198 ـ ریاض السالکین، ج 1، ص 499.
199 ـ اسراء، آیه ی 79.
200 ـ نساء، آیه ی 64.
201 ـ بحار الانوار، ج 8، ص 57، ح 72.
202 ـ ریاض السالکین، ج 1، ص 499.
203 ـ فرقان، آیه ی 70.
204 ـ آل عمران، آیه ی 194.
205 ـ آل عمران، آیه ی 9.
206 ـ کافی، ج 1، ص 132، ح 6.
207 ـ کافی، ج 4، ص 585، ح 4.
208 ـ بحار الانوار، ج 24، ص 91، ح 11.
209 ـ به جلد اول اصول کافی، ص 130 مراجعه شود.
210 ـ طه، آیه ی 5.
211 ـ غافر، آیه ی 7.
212 ـ زمر، آیه ی 68.
213 ـ نقل از لئالی الاخبار، ص 453.
214 ـ (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَاِذَا هُم مِنَ الأَجدَاثِ اِلَی رَبِّهِم یَنسِلُونَ)، (یس، آیه ی 51).
215 ـ بحار الانوار، ج 56، ص 217 و 221.
216 ـ مستدرک الوسائل، ج 7، ص 437، ح 25.
217 ـ قدر، آیه ی 4.
218 ـ نبأ، آیه ی 38.
219 ـ معراج/ 4.
220 ـ بحار الانوار، ج 55، ص 40، ذیل حدیث 1؛ به نقل از خصال، ج 2، ص 401، ذیل حدیث 109.
221 ـ التوحید، ص 179، ح 12.
222 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 195.
223 ـ بحار الانوار، ج 55، ص 42، ح 3، به نقل از تفسیر قمی، ج 2، ص 10.
224 ـ بحار الانوار، ج 90، ص 83، ح 2.
225 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 31.
226 ـ صافات، آیه ی 164.
227 ـ هود، آیه ی 69.
228 ـ هود، آیه ی 77.
229 ـ هود، آیه ی 81.
230 ـ اسراء، آیه ی 85.
231 ـ کافی، ج 1، ص 273، ح 3.
232 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 1.
233 ـ رسائل شریف مرتضی، ج 2، ص 158؛ بحار الانوار، ج 57، ص 288.
234 ـ بحار الانوار، ج 57، ص 299، ح 5.
235 ـ فرقان، آیه ی 12.
236 ـ غافر، آیه ی 60.
237 ـ تفسیر در المنثور، ج 6؛ ص 376 ذیل تفسیر سوره ی قدر.
238 ـ لسان العرب، ج 1، ص 461.
239 ـ رعد، آیه ی 12.
240 ـ بقره، آیه ی 164.
241 ـ فاعل، «سَبَحَت»، «حَفیفَهُ السَّحابِ» است و ضمیر «بِهِ» به صورت فرشته ی مأمور این کار باز می گردد و باء در آن برای سببیت است و «حَفیفَهُ السَّحابِ» از قبیل اضافه ی صفت به موصوف است و در اصل، «السحاب ذات حفیفه» بوده است.
242 ـ یس، آیه ی 40.
243 ـ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 525، ح 1492.
244 ـ صافات، آیات 1 و 2.
245 ـ هود، آیات 69 و 71.
246 ـ عنکبوت، آیات 33 و 34.
247 ـ انفال، آیه ی 9.
248 ـ احزاب، آیه ی 9.
249 ـ عبس، آیات 15 و 16.
250 ـ انفطار، آیات 10 ـ 12.
251 ـ سجده، آیه ی 11.
252 ـ انعام، آیه ی 61.
253 ـ امالی صدوق، ص 391 ، ح 505؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 844، باب 20 از ابواب دفن، ح 9.
254 ـ رجوع شود به کافی، ج 3، ص 236 کتاب الجنائز، باب المسأله فی القبر.
255 ـ کافی، ج 3، ص 236، ح 7.
256 ـ در یکی از دعاهای ماه رجب که از ناحیه ی مقدسه ی حضرت ولی عصر علیه السلام نقل شده است چنین می خوانیم: «وَ ادرَأ عَنِّی مُنکَراً وَ نَکِیراً وَ أَرِ عَینِی مُبَشِّراً وَ بَشِیراً؛ خداوند! منکر و نکیر را از من دور کن و مبشر و بشیر را به من نشان بده» (بحار الانوار، ج 95، ص 392).
257 ـ بحار الانوار، ج 56، ص 234.
258 ـ بحار الانوار، ج 56، ص 234.
259 ـ بحار الانوار، ج 10، ص 84، ح 4.
260 ـ بحار الانوار، ج 56، ص 234.
261 ـ مجمع البیان، ج 9، ص 163.
262 ـ زخرف، آیه ی 77.
263 ـ غافر، آیه ی 49.
264 ـ توبه، آیه ی 72.
265 ـ سوره انعام، آیه ی 76.
266 ـ تحریم، آیه ی 6.
267 ـ انبیاء، آیات 26 و 27.
268 ـ رعد، آیات 23 و 24.
269 ـ الحاقه، آیات 30 و 31.
270 ـ به حدیث مشروحی که از امام علی بن الحسین علیه السلام در این زمینه نقل شده است رجوع شود (بحار الانوار، ج 6، ص 223، ح 24). و روایت دیگری نیز در همان جلد در این باره از معصومین علیه السلام نقل شده است.
271 ـ بقره، آیه ی 28.
272 ـ بحار الانوار، ج 6، ص 271، ذیل ح 28.
273 ـ غافر، آیه ی 46.
274 ـ مدثر، آیه ی 31.
275 ـ بحار الانوار، ج24، ص 210، ح 7.
276 ـ همان، ج 6، ص 199، ح 69.
277 ـ بحار الانوار، ج56، ص 239.
278 ـ همان.
279 ـ مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار، ج 56، در همان صفحه به این ها اشاره کرده است.
280 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 78.
281 ـ لغات در تفسیر نمونه، واژه ی کریم.
282 ـ بحار الانوار، ج 59، ص 241.
283 ـ به آیات 30 ـ 34 سوره ی بقره مراجعه شود.
284 ـ شعراء، آیه ی 193.
285 ـ حجر، آیه ی 51.
286 ـ عنکبوت، آیه ی 33.
287 ـ مریم، آیه ی 17.
288 ـ آل عمران، آیه ی 42.
289 ـ آل عمران، آیه ی 39.
290 ـ آل عمران، آیات 124 و 125.
291 ـ فصلت، آیه ی 30.
292 ـ انفطار، آیات 10 ـ 12.
293 ـ رعد، آیه ی 11.
294 ـ ذاریات، آیات 31 ـ 34.
295 ـ سجده، آیه ی 11.
296 ـ نازعات، آیه ی 5.
297 ـ احزاب، آیه ی 56.
298 ـ احزاب، آیه ی 43.
299 ـ غافر، آیه ی 7.
300 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 1 (رجوع شود به پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص 151 به بعد).
301 ـ بحار الانوار، ج 56، ص 252.
302 ـ بحار الانوار، ج 6، ص 220، ح 14.
303 ـ تفسیر المیزان، ج 17، ص 13.
304 ـ مفاتیح الغیب، ج 2، ص 545.
305 ـ الحکمه المتعالیه (تصحیح غلامرضا اعوانی)، ج 7، ص 175.
306 ـ فاطر، آیه ی 1.
307 ـ شرح این مطلب را در تفسیر نمونه، ج 18، ذیل آیه ی اول سوره ی فاطر مطالعه کنید.
308 ـ جمله ی «وَ الاِشتِیَاقِ اِلَی المُرسَلِینَ» در واقع عطف بر «مِن أَهلِ الأَرضِ» است. یعنی «من اهل الاشتیاق الی المرسلین».
309 ـ مطابق آنچه در بالا گفتیم «اتباع الرسل» مبتداست و «علی جمیعهم السلام» خبر آن است در حالی که بسیاری از شارحان صحیفه، مانند نویسنده ی ریاض السالکین و ریاض العارفین و بعضی دیگر جمله «فاذکر هم منک...» را خبر دانسته اند و معلوم است که خبر به وسیله ی «فاء» نمی تواند عطف بر مبتدا گردد، مگر این که «امّا» در آغاز در تقدیر گرفته شود، به این صورت: «اللهم و أما اتباع الرسل فاذکر هم منک بمغفره و رضوان» تقدیر گرفتن «اما» خلاف ظاهر است. اضافه بر این باید «اتباع الرسل» به صورت منصوب باشد در حالی که در بسیاری از نسخ به صورت مرفوع آمده است.
310 ـ جمله ی «من أئمّه الهدی وقاده أهل التقی» ممکن است تفسیر و بیانی برای آل پیغمبر علیه السلام باشد و در این صورت، کلام امامان علیهم السلام، زمان امامان اهل بیت علیهم السلام را نیز شامل می شود و ممکن است بیان برای «رسل» باشد که آن ها امامان هدایت و رهبران اهل تقوا بودند.
311 ـ مجمع البیان، ج 9، ص 78.
312 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 87.
313 ـ آل عمران، آیه ی 146.
314 ـ فاطر، آیه ی 24.
315 ـ فعل «ابلاء» به معنای آزمودن و متعدی است و مفعول آن محذوف است و در اصل چنین بوده: «أبلوا أنفسهم بلاء» آن ها خویشتن را در یاری پیامبر صلی الله علیه و آله آزمودند.
316 ـ حشر، آیات 8 و 9.
317 ـ سیره ی ابن هشام، ج 4، ص 130.
318 ـ الغدیر، ج 3، ص 220 به بعد.
319 ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 136؛ تاریخ بغداد، ج 2، ص 81.
320 ـ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به: پیام امام امیرالمؤمنین، ج 3، ص 170 ـ 174.
321 ـ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به: پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص 238.
322 ـ شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید، ج 4، ص 34.
323 ـ استیعاب، ج 4، ص 1474 (شرح حال مصعب بن عمیر).
324 ـ آل عمران، آیه ی 68.
325 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ی 96.
326 ـ بحار الانوار، ج 22، ص 373.
327 ـ در تفسیر جمله ی بالا بسیاری از شارحین گرفتار مشکلات فراوان شده اند و وجوه مختلفی برای آن ذکر کرده اند. احتمال بسیار می رود که اعراب «کَثَّرتَ» به صورت فعل معلوم از باب تفعیل از ناحیه ی اعراب گذارندگان اشتباه بوده و صحیح «کَثُرَت» به صورت فعل مجهول . ثلاثی مجرد است. و جمله ی «من کثرت» عطف به ضمیر «هم» در «واشکر هم» است.
328 ـ توبه، آیه ی 100.
329 ـ الإصابه فی معرفه الصحابه، ج 1، ص 10.
330 ـ حقیقه الشیعه (حتی لاننخدع)، ج 1، ص 6.
331 ـ المستصفی، ص 120.
332 ـ الإصابه فی معرفه الصحابه، ج 1، ص 9 و 10.
333 ـ شرح المقاصد، ج 5، ص 310.
334 ـ الفتنه الکبری، ص 170.
335 ـ رجوع کنید به: تدریب الراوی، ص 374 ـ 376.
336 ـ تدریب الراوی، ص 381 و 382.
337 ـ تفسیر فخر رازی، ذیل آیه ی 100 سوره ی توبه، ج 16، ص 130.
338 ـ ابن حجر در کتاب الاصابه، ج 1، در مقدمه و غزالی در المستصفی، ص 13 و آمدی در الاحکام فی اصول الاحکام، ج 2، ص 91 به این آیات استدلال کرده اند. البته دیگران هم به این آیات برای عدالت صحابه استدلال نموده اند که پاسخ همه ی آن ها روشن است.
339 ـ مسند جامع، ج 10، ص 782، شماره ی 8219، به نقل از مسند عبد بن حُمید.
340 ـ جامع البیان العلم و فضله، ج 2، ص 91.
341 ـ جامع الاصول، ج 8، ص 556، ح 6369.
342 ـ لسان المیزان، ج 2، ص 156.
343 ـ سیر أعلام النبلاء، ج 8، ص 358.
344 ـ الإحکام، ج 5 ، ص 244.
345 ـ ارشاد الفحول، ص 214.
346 ـ معانی الاخبار، ص 156، ح 1؛ بحار الانوار، ج 22، ص 307، ح 8.
347 ـ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 87، ح 33؛ بحار الانوار، ج 28، ص 18، ح 26.
348 ـ مقدمه ی ابن خلدون، ص 444.
349 ـ مائده، آیه ی 117.
350 ـ صحیح بخاری، ج 5، ص 240.
351 ـ منافقون، آیه ی 1.
352 ـ نساء، آیه ی 142.
353 ـ آل عمران، آیه ی 161.
354 ـ تفسیر الدّر المنثور، ج 2، ص 161، ذیل آیه ی 161 سوره ی آل عمران.
355 ـ توبه، آیه ی 58.
356 ـ صحیح بخاری، ج 6، ص 46؛ تفسیر در المنثور، ج 6، ص 84.
357 ـ در المنثور، ج 5، ص 188.
358 ـ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 162؛ بحار الانوار، ج 20، ص 98.
359 ـ درّ المنثور، ج 6، ص 92، ذیل آیه ی مورد بحث.
360 ـ اسد الغابه، ج 4، ص 675، شرح حال ولید؛ استیعاب، ج 4، ص 1553.
361 ـ الغدیر، ج 8، ص 274.
362 ـ سنن کبری، ج 3، ص 248.
363 ـ الغدیر، ج 8، ص 120.
364 ـ صحیح مسلم، ج 3، ص 1331 (کتاب الحدود، باب حد الخمر).
365 ـ رجوع کنید به: مجمع البیان، ج 5، ص 81؛ جامع البیان طبری، ج 10، ص 130؛ در المنثور، ج 3، ص 260 ـ 261.
366 ـ استیعاب، ج 3، ص 1324، شرح حال کعب بن مالک.
367 ـ نور، آیه ی 11.
368 ـ صحیح بخاری، ج 8، ص 50؛ کتاب فتوح ابن اعثم کوفی، ج 1، ص 49 ـ 60؛ تاریخ ذهبی، ج 3، ص 34؛ مغنی ابن قدامه، ج 10، ص 502 و کتب دیگر.
369 ـ صحیح بخاری، ج 8، ص 217، ح 166، باب الحوض کتاب الرقاق.
370 ـ رجوع کنید به: شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید، ج 2، ص 129 به بعد.
371 ـ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 165.
372 ـ النهایه، ج 5، ص 8 (ماده ی نعثل).
373 ـ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 165.
374 ـ الغدیر، ج 9، ص 297 به نقل از تاریخ طبری، ج 3، ص 439.
375 تاریخ طبری، ج 4، ص 539؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 255.
376 ـ در تواریخ دیگر نیز داستان جنگ جمل به طور گسترده آمده است. رجوع کنید به: پیام امام امیرالمؤمنین، ج 1، ص 389 ـ 391.
377 ـ رجوع کنید به: پیام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص 391 ـ 393.
378 ـ صحیح مسلم، ج 8، ص 186.
379 ـ تاریخ الاسلام ذهبی، ج 3، ص 545؛ المنتظم ابن جوزی، ج 5، ص 120.
380 ـ مروج الذهب مسعودی، ج 2، ص 393.
381 ـ صحیح مسلم، ج 4، ص 1871، باب فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام.
382 ـ کتاب الام، ج 7، ص 299.
383 ـ مسند احمد، ج 6، ص 323؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 121.
384 ـ صحیح مسلم، ج 1، ص 61.
385 ـ تاریخ الاسلام ذهبی، ج 3، ص 634.
386 ـ ممتحنه، آیه ی 4.
387 ـ «باء» در «باحسان» به گفته ی بعضی از شارحان به معنای ملابست است و مفهومش این است که تبعیت تابعین از سابقین در صفات و اعمال و نیات نیک بود. (ریاض السالکین، ج 2، ص 111).
البته این احتمال نیز وجود دارد که «باء» باء سببیت باشد، یعنی تبعیت آن ها به سبب پیروی در نیکی هاست.
388 ـ «خیر» به گفته ی جمعی از ادبا از صفات تفضیلیه است و در اصل «أخیَر» بوده و «الف» به دلیل کثرت استعمال افتاده و گاه به ندرت به صورت «أخیر» به کار رفته است. ولی این واژه گاه به صورت صفت مشبهه به کار می رود و هرچیز خوب را شامل می شود، نه فقط خوب تر. (شرح رضی بر کافیه و شرح جامی بر کافیه).
389 ـ بقره، آیه ی 148.
390 ـ هود، آیه ی 5.
391 ـ نحل، آیات 99 و 100.
392 ـ کافی، ج 2، ص 59، ح 9.
393 ـ بحار الانوار، ج 95، ص 63.
394 ـ مصباح کفعمی، ص 108.
395 ـ امالی صدوق، ص 172، ح 9.
396 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 221.
397 ـ بحار الانوار، ج 80، ص 9.
398 ـ همان، ج 71، ص 66.
399 ـ همان، ج 98، ص 77.
400 ـ همان، ج 7، ص 222.
401 ـ برای اطلاع بیشتر از این نوع روایات رجوع کنید به: میزان الحکمه، بخش ماده ی موت و همچنین پیام قرآن، ج 5، ص 431.
402 ـ نهایه ی ابن اثیر، ج 4، ص 138، واژه ی «کبب».
403 ـ فرقان، آیه ی 15.
404 ـ تعبیر «من مقیل المتقین» می تواند صفتی برای امن باشد و یا به منزله ی جمله ی بیانیه.
405 ـ لقمان، آیه ی 27.
406 ـ کافی، ج 1، ص 141، ح 7.
407 ـ بحار الانوار، ج 4، ص 267، ذیل حدیث 14.
408 ـ حجر، آیه ی 21.
409 ـ مانند آنچه در آیه ی شریفه ی 89 سوره ی نحل (وَ یَومَ نَبعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً) آمده است، که «فی» به معنای «من» است.
410 ـ ق، آیه ی 16.
411 ـ غرر الحکم، ص 208.
412 ـ کافی، ج 8، ص 69، ح 24.
413 ـ کافی، ج 3، ص 319، ح 11.
414 ـ حشر، آیه ی 23.
415 ـ جاثیه، آیه ی 37.
416 ـ اسراء، آیه ی 70.
417 ـ معارج، آیه ی 35.
418 ـ آل عمران، آیه ی 5.
419 ـ ابراهیم، آیه ی 38.
420 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 186.
421 ـ بحار الانوار، ج 91، ص 166.
422 ـ این عبارت را فیومی در مصباح المنیر، ص 475 در لغت «فضح» آورده است و همچنین مجمع البحرین طریحی، ج 2، ص 399 در همین لغت ذکر کرده است.
423 ـ «اکفنا» از ماده ی کفایت است که گاهی دو مفعول می گیرد و به معنای حفظ و نگاهداری است و گاهی یک مفعول می گیرد که به معنای بی نیاز ساختن است و در جمله ی بالا هر دو احتمال داده شده، ولی احتمال اوّل مناسب تر به نظر می رسد. امام علیه السلام عرضه می دارد: «خدایا به سبب ارتباط با خودت ما را از وحشت قطع رابطه ی دیگران نگاه دار و حفظ فرما».
424 ـ کافی، ج 1، ص 17.
425 ـ یوسف، آیه ی 76.
426 ـ ریاض العارفین، ص 99.
427 ـ آل عمران، آیه ی 54.
428 ـ آل عمران، آیه ی 54.
429 ـ مجمع البیان، ج 2، ص 758 ذیل آیه ی 54 سوره ی آل عمران.
430 ـ حشر، آیه ی 7.
431 ـ روشن است که در این جمله محذوفی است و در اصل چنین بوده است: «وقنا من عذابک و سخطک و من البلایا و الآفات» ولی بعضی گفته اند که نیاز به تقدیر ندارد و اشاره به مراحل سیر الی الله است که در بعضی از مراحل، انسان تقاضا می کند که از مرحله ی قبل دور شود. در واقع از افعال خدا به صفات خدا پناه می برد همان گونه که از صفات خدا به ذات او پناه می برد، ولی این تفسیر چندان واضح و روشن نیست.
432 ـ بقره، آیه ی 201.
433 ـ درباره ی این که در این جمله اسم «انّ» در تقدیر است و به صورت ضمیر شأن می باشد (انّه من تقه یسلم) و «من» شرطیه است و یا این که «مَن» موصوله است و اسم «انّ» می باشد و در این صورت دو جمله ی بعد از آن (تقه و یسلم) باید مجزوم نباشد آن گونه که از بعضی از نسخه ها نقل شده و ضمیر شأن در تقدیر نیست در میان مفسران گفتگوست و از آن جا که تفاوتی در معنا حاصل نمی شود، دنبال کردن این بحث ضرورتی ندارد و همچنین در جمله ی دوم و سوم این فراز از دعا
434 ـ یونس، آیه ی 107.
435 ـ طه، آیه ی 50.
436 ـ فصلت، آیه ی 17.
437 ـ مریم، آیه ی 76.
438 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 156.
439 ـ غرر الحکم، ص 270، ح 3628.
440 ـ مشکاه الانوار، ص 439، ح 1476.
441 ـ غرر الحکم، ح 1617.
442 ـ کافی، ج 2، ص 80، ح 3.
443 ـ کنز الفوائد، ج 2، ص 164.
444 ـ کافی، ج 3، ص 264، ح 1.
445 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 280، ح 1.
446 ـ نمل، آیه ی 34.
447 ـ شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید، ج 16، ص 201. برای اطلاع بیشتر از ظلم های شدید و بی حساب و کتاب حاکمان آن عصر به ویژه عصر سلطه ی حجاج بر کوفه، رجوع کنید به: پیام امیرالمؤنین علیه السلام (شرح نهج البلاغه)، ج 2، ص 529.
448 ـ مائده، آیه ی 54.
449 ـ جمعه، آیات 3 و 4.
450 ـ این حدیث در منابع شیعه و اهل سنت به صورت گسترده نقل شده است، از جمله طبرسی در مجمع البیان، ج 10، ص 7، سیوطی در در المنثور، ج 6، ص 67، زمخشری در کشاف، ج 3، ص 540 و سید قطب در فی ظلال قرآن، ج 6، ص 3566، ذیل همین آیه نقل کرده اند. همچنین در صحیح ترمذی، ج 5، ص 60 و در مسند احمد، ج 2، ص 420 و 422 و 469 (با این تفاوت که به جای ایمان، علم آمده است) و بعید نیست این حدیث مکرر از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده باشد. در بعضی از موارد با ذکر «ایمان» و در بعضی از موارد دیگر با ذکر «علم».
451 ـ آل عمران، آیه ی 160.
452 ـ فرقان، آیه ی 29.
453 ـ یونس، آیه ی 107.
454 ـ زمر، آیه ی 37.
455 ـ زمر، آیات 36 و 37.
456 ـ شعراء، آیه ی 89.
457 ـ کافی، ج 2، ص 16، ح 5.
458 ـ همان.
459 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 193.
460 ـ نور، آیه ی 14.
461 ـ رعد، آیه ی 28.
462 ـ نهج البلاغه، خطبه ی 217.
463 ـ ضحی، آیه ی 11.
464 ـ فصلت، آیه ی 33.
465 ـ کافی، ج 5، ص 28، ح 4.
466 ـ ص، آیه ی 46.
467 ـ کنز العمال، ج1، ص 490، ح 2153.
468 ـ کافی، ج 2، ص 491، ح 1.
469 ـ همان، ح 2.
470 ـ بحار الانوار، ج 91، ص 54، ح 21.
471 ـ همان، ج 90، ص 314، ح 18.
472 ـ همان، ص 316، ح 21.
473 ـ احزاب، آیه ی 56.
474 ـ بحار الانوار، ج 17، ص 30، ح 11.
475 ـ کافی، ج 2، ص 494، ح 15.
476 ـ بحار الانوار، ج 79، ص 64.
477 ـ کنز العمّال، ج 1، ص 504، ح 2229.
478 ـ المصنف، ج 2، ص 399، ح 9.
479 ـ شرح علاّمه خویی بر نهج البلاغه، ج 5، ص 214 و 215.
480 ـ الصواعق المحرقه، ص 146.
481 ـ «میّز» از باب تفعیل است و با این که ثلاثی آن نیز متعدی است به باب تفعیل رفته تا تأکید بیشتر را برساند.
482 ـ قصص، آیات 71 و 72.
483 ـ کهف، آیه ی 95.
484 ـ مریم، آیه ی 62.
485 ـ بحار الانوار، ج 3، ص 118.
486 ـ بحار الانوار، ج 55، ص 201، ذیل حدیث 37؛ مفتاح الفلاح، بهائی، ص 108.
487 ـ واژه ی «مِن» در «لیلبسوا من راحته» می تواند تبعیضیه باشد یا ابتداییه و یا زائده.
488 ـ نمل، آیه ی 86.
489 ـ قصص، آیه ی 73.
490 ـ فرقان، آیه ی 47.
491 ـ بحار الانوار، ج 59، ص 327.
492 ـ نظریه ی اول در ریاض السالکین مرحوم سید علی خان آمده، ج 2، ص 196 و نظر دوم را مرحومه علامه مجلسی در جلد 55 بحار الانوار، ص 204 آورده است.
493 ـ «یبتغوا» از ماده ی «ابتغاء» به معنای طلب کردن با سرعت و جدیت است و این تفاوت را با طلب دارد که طلب هرگونه خواسته ای را شامل می شود.
494 ـ اسراء، آیه ی 12.
495 ـ «لیتسببوا» از ماده ی «تسبب» و از ریشه ی «سبب» گرفته شده و مفهوم آن استفاده کردن از اسباب برای رسیدن به اهداف مورد نظر است.
496 ـ «یسرحوا» از ماده ی «سرح» در اصل به معنای رها کردن شتران در صبحگاهان برای استفاده کردن از گیاهان بیابان است و سپس به هرگونه رها کردنی اطلاق می شود و در جمله ی مورد بحث نیز مفهومش این است که انسان ها از آغاز روز به دنبال فعالیت های زندگی مادی و معنوی خود بروند و از این تعبیر روشن می شود که به دست آوردن رزق و روزی جز با تلاش میسر نیست.
497 ـ «عاجل» به معنای نعمت های زودگذر است در مقابل «آجل» که به معنای نعمت های پایدار آینده است.
498 ـ بقره، آیه ی 201.
499 ـ بقره، آیه ی 202.
500 ـ قصص، آیه ی 77.
501 ـ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 156، ح 3568.
502 ـ مجموعه ورام، ج 1، ص 183.
503 ـ خصال، ج 1، ص 65، ح 95؛ بحار الانوار، ج 70، ص 93، ح 69.
504 ـ بحار الانوار، ج 70، ص 127، ح 126.
505 ـ «یبلوا» از ماده «بلا وابتلا» به معناى آزمایش است. قرآن مجید مى فرماید: (وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَة)؛ «ما شما را به وسیله بدى ها و خوبى ها امتحان مى کنیم» (انبیاء، آیه 35). و از آن جا که گاه خداوند به وسیله خوبى ها انسان را آزمایش مى کند وآن را بلاى حَسَن مى گویند و گاه به وسیله مصیبت ها و حوادث ناگوار کهآن را بلاى سىّء مى نامند، واژه بلا در مورد حوادث ناگوار نیز به کار مى رود. همان گونه که در دعاى کمیل مى خوانیم: «اللهم اغفر لى الذنوب التى تنزل البلاء؛ خداوندا! آن گناهان مرا که موجب نزول بلا مى شود بر من ببخش».
506 ـ مجمع البیان، ذیل آیه ی مورد بحث.
507 ـ بعضى از شارحان احتمال داده اند که «فاء» در این جا فاء فصیحه است و منظور از فاء فصیحه، واژه فاء مى باشد در مواردى که شخص فصیح آن را به کار مى برد، به مناسبت جمله محذوفى که فصاحت اجازه نمى دهد آن را در عبارت بیاورند، ولى ظاهراً این فاء، فاء تفریع است زیرا امام (علیه السلام) در جمله هاى قبل، برکات شب و روز و آثار مثبت این دو نعمت الهى را بیان فرمود، در این جا عرضه مى دارد: «خداوندا! براى این نعمت هایى که به برکت شب و روز به ما مرحمت کرده اى حمد و سپاس تو را مى گوییم که پرده شب را شکافته اى و روشنایى طلوع را به ما ارزانى داشته اى» و جالب این که بعضى گفته اند: منظور از فاء فصیحه همان فاء تفریع است.
508 ـ یونس، آیه ی 5.
509 ـ جار و مجرور در «بجملتها» متعلق به محذوفی است و مجموعاً جمله ی حالیه است و در تقدیر چنین است: «موجوده بجملتها» و جار و مجرور در «لک» متعلق به «اصبحَت» یا متعلق به «بجملتها» می باشد.
510 ـ طه، آیه ی 6.
511 ـ انبیاء، آیه ی 97.
512 ـ حدید، آیه ی 7.
513 ـ زمر، آیه ی 67.
514 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 126، ح 7.
515 ـ تکویر، آیه ی 29.
516 ـ «عن» در این جمله به معناى «باء» سببیت است، مانند آیه شریفه 53 سوره هود: (قالُوا یا هُودُ ما جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَارِکِى آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِکَ وَ مَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ)؛ «گفتند: اى هود! تو دلیل روشنى براى ما نیاورده اى؛ و ما خدایان خود را به سبب گفتار تو، رها نخواهیم کرد! و ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم». و این احتمال نیز داده شده که «عن» به معناى «تعدى» باشد و «عن أمرک» متعلق به محذوف و در محلّ حال باشد. در ضمن به این نکته باید توجه داشت که جمله «نتصرف» و «نتقلب» در این جا معناى فعل لازم را دارد، یعنى تصرفاتى که در ما حاصل مى شود و دگرگونى هایى که در ما روى مى دهد همه به فرمان و تدبیر توست.
517 ـ جمله ی «ما قصیت» و «ما اعطیت» به صورت فعل ماضی است، ولی با قرینه ی کلام معنای مضارع را می بخشد.
518 ـ نساء، آیه ی 78.
519 ـ «عَتِیدٌ» از ماده «عَتاد» (بر وزن جهاد) به معناى کسى است که حاضر است و مهیاى انجام کارى است و «شَاهِدٌ عَتِیدٌ» به معناى شاهدى است که حضور دارد. این واژه هم به معناى حضور آمده، هم به معناى آمادگى و هم به معناى ذخیره کردن و آماده ساختن چیزى و در واقع این سه معنا لازم و ملزوم یکدیگر مى باشند و با توجهبه این که به عنوان صفت روز در عبارت امام (علیه السلام) آمده است مفهومش این است که روزها به عنوان شاهدان حاضر مراقب اعمال ما هستند و آن را حفظ کرده و گزارش مى دهند.
520 ـ کافی، ج 2، ص 523، ح 8.
521 ـ زلزله، آیه ی 4.
522 ـ نور الثقلین، ج 5، ص 649، ح 8.
523 ـ بحار الانوار، ج 80، ص 384، ح 59.
524 ـ بروج، آیه ی 3.
525 ـ رجئع کنید به: تفسیر نمونه، ج 26، ذیل آیه ی 3 سوره ی بروج.
526 ـ احزاب، آیه ی 72.
527 ـ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به: تفسیر نمونه، ج 22، ذیل آیه ی 32 سوره ی نجم.
528 ـ کافی، ج 2، ص 276، ح 1.
529 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 232 به نقل از در المنثور، ج 2، ص 146.
530 ـ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 257، ح 33.
531 ـ کافی، ج 2، ص 288، ح 1.
532 ریاض السالکین، ج 2، ص 239.
533 ـ بحار الانوار، ج 56، ص 261، ح 35.
534 ـ واژه «مئونة» از ماده «مأن» (بر وزن شأن) در اصل به معناى نگهدارى کردن از کسى و پرداختن هزینه هاى اوست، سپس به هرگونه هزینه و زحمتى براى هر کارى اطلاق شده است (توجه داشته باشید که میم در مئونه جزء کلمه است نه حرف زائد و در واقع بر وزن فعولة مى باشد).
535 ـ انفطار، آیات 10 ـ 12.
536 ـ الصافی فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 419، ذیل آیه ی 8 سوره ی انفطار.
537 ـ کافی، ج 2، ص 437، ح 1 ـ 3.
538 ـ کافی، ج 2، ص 429، ح 3.
539 ـ «ساعة» مطابق آنچه ارباب لغت گفته اند در اصل به معناى جزئى از زمان شب و روز است و در قرآن مجید به همین معنا بارها استعمال شده است و اما تقسیم شبانه روز به بیست و چهار ساعت طبق گفته بعضى از دانشمندان، از قبل از اسلام وجود داشته و در روایات اسلامى نیز آمده است، از جمله در حدیثى از پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «اِنَّ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ وَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ سَاعَةً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ سَاعَةٍ سِتُّمِائَةِ أَلْفِ عَتِیقٍ مِنَ النَّارِ؛ شب جمعه و روز جمعه (در مجموع) بیست و چهار ساعت است که خداوند در هر ساعتى از آن ششصد هزار نفر (از گنهکاران توبه کار) را از آتش دوزخ آزاد مى کند» (وسائل الشیعه، ج 5، ص 66، ح 17 از باب 40 از ابواب صلاة الجمعة).
540 ـ نساء، آیه ی 69.
541 ـ فرقان، آیات 27 ـ 29.
542 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 245.
543 ـ مصباح المجتهد، ج 1، ص 246.
544 ـ مصباح کفعمی، ص 71.
545 ـ تغابن، آیه ی 9.
546 ـ عده الداعی، ص 103؛ بحار الانوار، ج 7، ص 262، ح 15.
547 ـ اعراف، آیات 16 و 17.
548 ـ مجمع البیان، ج 4، 288؛ بحار الانوار، ج 11، ص 133.
549 ـ بحار الانوار، ج 41، ص 14، ح 4.
550 ـ احزاب، آیه ی 62.
551 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 264 (قریب به آن را نیز ابن عابدین حنفی در کتاب ردّ المحتار علی الدر المختار، ج 1، ص 560 آورده است).
552 ـ کافی، ج 1، ص 56، ح 8.
553 ـ همان، ص 57، ح 12.
554 ـ کنز العمال، ج 1، ص 218، ح 1095.
555 ـ اعراف، آیه ی 32.
556 ـ حج، آیه ی 32.
557 ـ کافی، ج 5، ص 56، ح 1.
558 ـ نهج البلاغه، نامه ی 47.
559 ـ مجموعه ورام، ج 2، ص 86.
560 ـ رجوع شود به: صحیح بخاری، ج 3، ص 164، باب القرعه فی المشکلات؛ سنن الترمذی: ج 4 کتاب الفتن الباب 12 و مسند أحمد، ج 4، ص 268.
561 ـ کافی، ج 1، ص 403، ح 1.
562 ـ کافی، ج 2، ص 375، ح 4.
563 ـ بقره، آیه ی 258.
564 ـ مرآه العقول، ج 11، ص 81، ح 4.
565 ـ شرح کافی ملا صالح مازندرانی، ج 10، ص 43، ح 4.
566 ـ وافی، ج 1، ص 245.
567 ـ مائده، آیه ی 8.
568 ـ شرح لمعه، ج 9، ص 175.
569 ـ کافی، ج 2، ص 211، باب فی احیاء المؤمن، ح 3.
570 ـ بحار الانوار، ج 2، ص 3، ح 3.
571 ـ «لهیف» از ماده ی «لهف» (بر وزن حزف) در اصل به معنای غم و اندوه و فریاد کشیدن شخص مظلوم مضطر است، بنابراین «لهیف» شخصی است که برخوردار از این حالت است.
572 ـ بحار الانوار، ج 70، ص 375، ح 12.
573 ـ وسائل الشیعه، ج 10، ص 550، ح 4.
574 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه ی 24.
575 ـ بحار الانوار، ج 5، ص 210، ح 50.
576 ـ بحار الانوار، ج 5، ص 199 و 200، ح 21.
577 ـ نساء، آیه ی 62.
578 ـ کافی، ج 2، ص 272، ح 16.
579 ـ احقاف، آیه ی 15.
580 ـ مائده، آیه ی 13.
581 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 173، ح 5.
582 ـ به نظر می رسد که این جمله عطف بر جمله ی قبل است و واو در تقدیر می باشد و احتمال این که جمله ی حالیه برای «ارضی» باشد، بعید است.
583 ـ در لسان عرب، ج 15، ص 415 آمده است: «و کلّ مَن أعطَیتَهُ ابتداءاً مِن غَیرِ مُکافِأَهٍ فَقد أولَیتَهُ».
584 ـ عیسى بن عبدالله القمى یکى از یاران خاص امام صادق (علیه السلام) بود که آن حضرت براى او اهمیت فوق العاده اى قائل مى شد و حتى در روایتى در شرح حالات او در جامع الرواة آمده است که امام (علیه السلام) فرمود: «ان عیسى بن عبدالله منا اهل البیت؛ عیسى بن عبدالله از ما اهل بیت است». (جامع الرواة، ج 1، ص 652 ؛ معجم رجال الحدیث آیت الله خویى، ج 13، ص 194).
585 ـ کافی، ج 2، ص78، ح 10.
586 ـ همان، ص 79، ح 15.
587 ـ نور، آیه ی 41.
588 ـ زلزله، آیات 4 و 5.
589 ـ نور، آیه ی 41.
590 ـ ر.ک: لسان العرب، ج 13، ص 467؛ مفردات راغب، ص 83 ماده ی «اَلِهَ».
591 ـ معجم مقاییس اللغه، ج 5، ص 85.
592 ـ جن، آیه ی 15.
593 ـ آل عمران، آیه ی 18.
594 ـ رجوع شود به: فروق اللغه، ص 246، الفرق بین الرأفه و الرحمه و تفسیر فخر رازی، ج 4، ذیل آیه ی 143 سوره ی بقره و ریاض السالکین، ج 2، ص 290 ذیل همین بخش از دعای امام علیه السلام.
595 ـ اعراف، آیه ی 57.
596 ـ آل عمران، آیه ی 26.
597 ـ حدید، آیه ی 4.
598 ـ زلزله، آیات 7 و 8.
599 ـ مریم، آیه ی 93.
600 ـ اسراء، آیه ی 1.
601 ـ بحار الانوار، ج 44، ص 383.
602 ـ همان، ج 16، ص 321، ح 10.
603 ـ کافی، ج 1، ص 176، ح 1.
604 ـ مریم، آیه ی 17.
605 ـ توبه، آیه ی 33.
606 ـ هود، آیه ی 25.
607 ـ مؤمنون، آیه ی 45.
608 ـ فیل، آیه ی 3.
609 ـ فرقان، آیه ی 48.
610 ـ مریم، آیه ی 83.
611 ـ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص 130، ماده ی «رسول».
612 ـ بحار الانوار، ج 21، ص 143، ح 7؛ سیره ی حلبیه، ج 3، ص 132؛ مغاری واقدی، ج 2، ص 851.
613 ـ بحار الانوار، ج 9، ص 331، ح 18.
614 ـ کافی، ج 6، ص 48، ح 4.
615 ـ بحار الانوار، ج 85، ص 93، ح 59.
616 ـ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 484، ح 24.
617 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 101.
618 ـ ثواب الاعمال، ج 1، ص 156.
619 ـ طه، آیه ی 114.
620 ـ اسراء، آیه ی 79.
621 ـ رحمن، آیه ی 60.
622 ـ ریاض السالکین، ج 2، ص 96.
623 ـ کافی، ج 5، ص 9 و 10، ح 1، باب وجوه الجهاد.
624 ـ «منّان» از ماده «منّ» به گفته راغب در اصل به معناى سنگ هایى است که با آن اشیا را وزن مى کنند و به همین دلیل هر نعمت سنگین و گران بهایى را مِنّت مى گویند که گاه جنبه عملى دارد، یعنى کسى عملاً نعمت بزرگى را به کسى مى بخشد، این کار بسیار پرارزش است، ولى اگر کسى کار کوچکى را با سخن خود بزرگ کند و به رخ کسى که آن خدمت کوچک را در حق او کرده بکشد کار زشتى است و در فارسى امروز «منت» بیشتر بر معناى دوم اطلاق مى شود، هرچند در قرآن مجید غالباً به معناى اول به کار رفته است.در آیه 164 آل عمران مى فرماید: (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ اِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِینٍ)؛ «خداوند به مؤمنان نعمت بزرگى بخشید، هنگامى که در میان آن ها، پیامبرى از خودشان برانگیخت؛ تا آیات او را بر آن ها بخواند، و آن ها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت بیاموزد؛ وبه یقین پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند»، این منت به معناى اول است. و در آیه 264 سوره بقره مى فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذَى)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! صدقات خود را با منّت و آزار، باطل نسازید» این منت به معناى دوم است. و در هر حال آنچه از سوى خداست منت به معناى بخشیدن نعمت بزرگ است. نتیجه این که «منّان» در فراز محل بحث، صیغه مبالغه است و به معناى کسى است که نعمت هاى بزرگ را به طور گسترده به افراد مى بخشد.
625 ـ «جسیم» از ماده «جَسامة» (بر وزن زخامة) و «جسم» آن گونه که راغب در مفردات مى گوید چیزى است که داراى ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق باشد، به بدن نیز اطلاق مى شود، خواه بدن انسان باشد یا غیر انسان. و جسیم به کسى گفته مى شود که داراى بدنى فربه است، سپس در هر چیزى که بزرگ باشد به عنوان مجاز به کار مى رود و «منّت جسیم» به معناى نعمت بزرگ است (جسیم صفت مشبهه است).
626 ـ «طیّب» صفت مشبهه است و به چیزهایى گفته مى شود که با طبع آدمى موافق است و انسان از آن لذت مى برد و در قرآن به موضوعات متعددى اطلاق شده است (البلد الطیب، مساکن طیبة، ریح طیب، حیاة طیبة، الکلم الطیب و...) و «طاهر» به چیزى گفته مى شود که از آلودگى ها برکنار باشد. البته باید توجه داشت که گاه طیب و طاهر بودن جنبه ظاهرى و محسوس دارد و گاه جنبه باطنى و معنوى و در جمله بالا که اطلاق بر آل پیامبر (علیهم السلام) شده است جنبه معنوى و روحانى دارد.
627 ـ «نجیب» از ماده «نجابت» صفت مشبهه است و به معناى شخص یا موجود برجسته و نفیس است و گاه گفته اند به معناى شخص بزرگوار است که داراى صفات و خانواده برجسته مى باشد و «أنجب» صفت تفضیلیه است، به معناى برترین نجیب و آل محمد (علیهم السلام) داراى چنین وصفى هستند.