بخش چهارم
14. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ سَلاَمَةَ قُلُوبِنَا فِی ذِکْرِ عَظَمَتِکَ، وَفَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِی شُکْرِ نِعْمَتِکَ، وَ انْطِلاَقَ أَلْسِنَتِنَا فِی وَصْفِ مِنَّتِکَ.
15. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ دُعَاتِکَ الدَّاعِینَ اِلَیْکَ، وَهُدَاتِکَ الدَّالِّینَ عَلَیْکَ، وَ مِنْ خَاصَّتِکَ الْخَاصِّینَ لَدَیْکَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
ترجمه
14. خداوندا! سلامت قلوب ما را در ذکر عظمتت قرار ده و آرامش و فراغت بدن هاى ما را در شکر نعمتت و آزادى زبان هاى ما را در راه توصیف احسان هایت.
15. پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را از دعوت کنندگانى قرار ده که (مردم را) به سوى تو دعوت مى کنند و از هدایت کنندگانى که (بندگانت را) راهنما به سوى تو هستند و از خاصانى که مقام خاصى نزد تو دارند، اى مهربان ترین مهربانان.
سه نعمت بزرگ
امام (علیه السلام) در این بخش نیز سه نعمت بزرگ را از خداوند مى طلبد: سلامت قلوب، فراغت ابدان و انطلاق لسان. عرضه مى دارد: «خداوندا! سلامت قلوب ما را در ذکر عظمتت قرار ده و آرامش و فراغت بدن هاى ما را در شکر نعمتت و آزادى زبان هاى ما را در راه توصیف احسان هایت»؛ (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ،
369
وَ اجْعَلْ سَلاَمَةَ قُلُوبِنَا فِی ذِکْرِ عَظَمَتِکَ، وَ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِی شُکْرِ نِعْمَتِکَ، وَ انْطِلاَقَ أَلْسِنَتِنَا فِی وَصْفِ مِنَّتِکَ).
منظور از «سلامت قلوب» که همان سلامت روح است، دور بودن آن از هرگونه آفات معنوى وشرک وریا وهوى پرستى ودر یک کلمه: غیر خدا در آن نقش نداشتن است، همان گونه که در تفسیر «قلب سلیم» در آیه شریفه (اِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ)(456) از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: «الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یَلْقَى رَبَّهُ وَلَیْسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ؛ قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند، در حالى که غیر او در آن نباشد».(457)
و در تفسیر دیگرى از آن حضرت آمده است که فرمود: «کُلُّ قَلْبٍ فِیهِ شِرْکٌ أَوْ شَکٌّ فَهُوَ سَاقِطٌ؛ هر قلبى که در آن شرک و شکى باشد، ساقط و بى ارزش است».(458)
در این جا این سؤال پیش مى آید که چرا امام (علیه السلام) سلامت قلب و روح را در ذکر عظمت خدا بیان داشته، نه اوصاف دیگرش؟ دلیل آن روشن است، زیرا هنگامى که توجه به عظمت او باشد، به یقین توجه به تمام صفات جلال و جمالش خواهد بود، زیرا عظمت در این جا اشاره به وجود بى نهایت آن معبود است و وجودى که بى نهایت است داراى تمامى صفات جمال و جلال است.
هنگامى که عظمت ذات پاک پروردگار در دل و جان ما پرتوافکن مى شود عظمت موجودات مادى و غیر او محو مى گردد.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در شرح صفات متقین و پرهیزکاران مى فرماید: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ؛ پرهیزکاران خدا را به عظمت شناخته اند لذا غیر او در نظرشان کوچک و بى مقدار است».(459)
370
درباره این که «فى» در سه جمله بالا معناى سببیت دارد یا ظرفیت؟ دو احتمال داده شده است: اگر معناى «سببیت» داشته باشد مفهومش این است که ذکر عظمت خداوند سبب سلامت روح و جان است و این گونه استعمال در موارد دیگر دیده شده، مانند (وَ لَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِى الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ)؛ «واگر فضل و رحمت الهى در دنیا و آخرت شامل حال شما نمى شد، به سبب این گناهى که کردید عذاب سختى به شما مى رسید!».(460)
و اگر معناى «ظرفیت» داشته باشد مفهوم جمله این است که سلامت قلوب ما در ذکر عظمت توست واستعمال «فى» در «ظرفیت» بسیار معمول است و معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد، هرچند در جمله دوم و سوم «ظرفیت» مناسب تر است.
سپس امام (علیه السلام) در تقاضاى دوم، فراغت بدن از خداوند مى خواهد، آن هم در شکر نعمت هایش.
منظور از فراغت بدن، آرامش و آسایش آن است و به یقین شکر نعمت هاى خداوند مى تواند سبب آرامش بدن انسان شود، زیرا یادآورى نعمت ها لذت بخش است و این لذت مایه آرامش است.
و در سومین و آخرین عبارت از خداوند تقاضا مى کند که زبان مرا در راه توصیف نعمت هاى بزرگت گویا گردان.
منظور از «منّت» هنگامى که در مورد خداوند به کار رود، نعمت هاى مهم و بزرگ است، زیرا «منّ» در اصل به معناى سنگینى است، و لذا به نعمت هاى مهم «منّ» گفته مى شود و «انطلاق» از ماده «طَلق» و «طلاقة» به معناى رها شدن گرفته شده، سپس در معناى آزادى و شاداب بودن نیز به کار رفته است و «طلاقت لسان» به معناى گویا بودن زبان و بیان است.
371
شک نیست که «ذکرالله» در همه حال باعث سلامت قلوب است، همان گونه که قرآن باصراحت مى گوید: (أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)؛ «آگاه باشید که با ذکر خدا دل ها آرامش مى یابد»(461) و امام امیرالمؤمنین على (علیه السلام) نیز در نهج البلاغه مى فرماید: «اِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّکْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ؛ خداوند سبحان و متعال ذکر را وسیله پاک سازى دل ها از زنگارها قرار داده است».(462)
و نیز بى شک شکر نعمت خداوند مایه آرامش بدن است، زیرا هنگامى که انسان خود را غرق نعمت هاى الهى ببیند و به شکر او مشغول باشد هرگز احساس کمبود نمى کند و به همین دلیل آرامش و آسایش خواهد داشت.
همچنین هنگامى که انسان زبانش به توصیف نعمت هاى بزرگ الهى گویا باشد روح و روان او قرین آرامش خواهد شد.
قرآن مجید مى گوید: (وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ)؛ «نعمت هاى پروردگارت را برشمر».(463)
آنگاه امام (علیه السلام) در آخرین قسمت از دعاهاى پربار خود به سه موضوع مهم دیگر اشاره کرده، عرضه مى دارد: «پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را از دعوت کنندگانى قرار ده که (مردم را) به سوى تو دعوت مى کنند و از هدایت کنندگانى که (بندگانت را) راهنما به سوى تو هستند و از خاصانى که مقام خاصى نزد تو دارند، اى مهربان ترین مهربانان»؛ (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْنَا مِنْ دُعَاتِکَ الدَّاعِینَ اِلَیْکَ، وَ هُدَاتِکَ الدَّالِّینَ عَلَیْکَ، وَ مِنْ خَاصَّتِکَ الْخَاصِّینَ لَدَیْکَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ).
«دعاة» جمع «داعى» است که به هنگام جمع، به صورت «دُعَوَه» (بر وزن
372
همزه) در آمده، سپس «واو» به خاطر فتحه قبل تبدیل به الف شده و به صورت «دُعاة» درآمده است.
امام (علیه السلام) در این جمله و جمله بعد، از خداوند متعال توفیق هدایت مردم را مى طلبد. نه تنها خود در مسیر حق و عدالت باشد، بلکه تلاش کند دیگران را هم در این مسیر قرار دهد و این همان مقام والاى پیغمبران و امامان (علیهم السلام) و اولیاءالله است که دائماً براى هدایت خلق مى کوشیدند.
قرآن مجید در همین زمینه مى فرماید: (وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا اِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَ قَالَ اِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِینَ)؛ «چه کسى سخنش خوش تر است از آن کس که دعوت به سوى خدا مى کند و عمل صالح انجام مى دهد و مى گوید: «من از مسلمانانم»؟!».(464)
البته دعوت به سوى حق به صورت هاى مختلف انجام مى شود، گاه با زبان است و گاه با عمل و گاه از طریق تربیت و پرورش روحى و فکرى و حتى گاه با سکوت خود مى تواند مردم را به سوى پروردگار دعوت کند. همه این ها شاخه هاى دعوت به سوى خداست.
هدایت مردم به سوى خدا به قدرى اهمیت دارد که در حدیث معروف پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، هدایت یک نفر، از آنچه خورشید بر آن مى تابد بالاتر شمرده شده و امیرمؤمنان على (علیه السلام) فرمود: «لاََنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ».(465)
این که چه تفاوتى میان دعوت به سوى خدا و هدایت آن هاست؟ ممکن است دعوت اشاره به راهنمایى هاى گفتارى باشد و هدایت به راهنمایى هاى رفتارى و یا این که اولى اشاره به ارائه طریق و دومى اشاره به ایصال الى المطلوب باشد.
373
و اما این که مى فرماید: «ما را از خاصه خاصین نزد خودت قرار ده» یا به عنوان تأکید است که این احتمال بعید است و یا منظور، «اخص خواص» است، یعنى «از بهترین خاصان و مقربان درگاهت قرار بده» و اگر انسان چیزى از خدا مى خواهد چه بهتر که والاترین آن را تقاضا کند.
و تعبیر به «خَاصَّتِکَ الْخَاصِّینَ» همانند چیزى است که در دعاى کمیل آمده است که عرضه مى دارد: «وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عِبَادِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ فَاِنَّهُ لاَ یُنَالُ ذَلِکَ اِلاَّ بِفَضْلِکَ؛ مرا از بهترین بندگانت که بهره وافر نزد تو دارند قرار ده و از آن هایى که مقام برجسته اى در قُرب جوار تو دارند و از همه به تو نزدیک ترند و این میسر نمى شود مگر با فضل و کرم تو».
در قرآن مجید نیز درباره گروهى از پیغمبران الهى آمده است: (اِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ)؛ «ما آن ها را با خلوص ویژه اى خالص کردیم، که همان یادآورى سراى آخرت بود».(466)
در واقع این گروه، همان «مخلَصین» هستند که در قرآن مجید در چند مورد به آن ها اشاره شده، و با «مخلِصین» تفاوت دارد. «مخلِص» کسى است که ناخالصى هاى خود را مى بیند و براى برطرف کردن آن مى کوشد، اما درجاتى از خلوص وجود دارد که به قدرى خفى است که جز با لطف پروردگار برطرف نمى شود و «مخلَصین» اشاره به همین معناست.
و آنگاه با جمله «أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» که از برترین رحمت هاى الهى خبر مى دهد کلام خود را به پایان مى رساند.
ارحم الراحمین بودن خداوند به دلیل آن است که اولاً هرکس رحمت و لطفى درباره دیگرى کند به یقین محدود است و غالباً درمقابل آن توقعى دارد
374
و همچنین در مورد دوستان خود این کار را انجام مى دهد، اما کسى که رحمتش نامحدود است و توقعى در مقابل آن ندارد و دوست و دشمن را شامل مى شود، خداست. به همین دلیل او را «ارحم الراحمین» مى گوییم.