فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد دوم(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

بخش اول

1. یَا مَنْ لاَ تَنْقَضِی عَجَائِبُ عَظَمَتِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْجُبْنَا عَنِ الاِْلْحَادِ فِى عَظَمَتِکَ
2. وَ یَا مَنْ لاَ تَنْتَهِی مُدَّةُ مُلْکِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِکَ.
3. وَ یَا مَنْ لاَ تَفْنَى خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لَنَا نَصِیباً فِی رَحْمَتِکَ.
4. وَ یَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْیَتِهِ الْأَبْصَارُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَدْنِنَا اِلَى قُرْبِکَ
5. وَ یَا مَنْ تَصْغُرُ عِنْدَ خَطَرِهِ الْأَخْطَارُ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ کَرِّمْنَا عَلَیْکَ.
6. وَ یَا مَنْ تَظْهَرُ عِنْدَهُ بَوَاطِنُ الْأَخْبَارِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لاَ تَفْضَحْنَا لَدَیْکَ.
7. اللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ هِبَةِ الْوَهَّابِینَ بِهِبَتِکَ، وَ اکْفِنَا وَحْشَةَ الْقَاطِعِینَ بِصِلَتِکَ حَتَّى لاَ نَرْغَبَ اِلَى أَحَدٍ مَعَ بَذْلِکَ، وَ لاَ نَسْتَوْحِشَ مِنْ أَحَدٍ مَعَ فَضْلِکَ.

ترجمه
1. اى خدایى که عجایب عظمت تو هرگز پایان نمى گیرد و حد و نهایتى براى آن نیست! خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را از الحاد و انحراف در عظمتت بازدار.
2. اى کسى که دوران حکومتت (بر جهان هستى) هرگز پایان نمى گیرد! خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست و ما را از عذاب خود آزاد فرما.
3. اى خدایى که گنجینه هاى رحمت تو هرگز پایان نمى گیرد! بر محمد و آل محمد درود فرست و براى ما سهم وافرى از رحمتت قرار ده.
327
4. اى خدایى که چشم ها از دیدن تو عاجز و ناتوان است! بر محمد و آلش درود فرست و ما را به مقام قرب خود نزدیک کن.
5. اى خدایى که هر مقامى در برابر مقام تو کوچک و ناچیز است! بر محمد و آل او درود فرست و ما را نزد خود گرامى دار.
6. اى خدایى که باطن همه اخبار نزد تو ظاهر و آشکار است! بر محمد و آلش درود فرست و ما را نزد خود رسوا مگردان.
7. خداوندا! ما را به وسیله مواهب خود از عطاى بخشش کنندگان بى نیاز کن و ما را به سبب ارتباط با خود از وحشت قطع رابطه بندگانت مستغنى فرما تا با وجود عطاى تو، به عطاى دیگرى راغب نباشیم و با وجود فضل و ارتباط با تو، از قطع رابطه احدى در وحشت فرو نرویم.

شرح و تفسیر

شگفتى هاى جهان آفرینش پایان ناپذیر است

مى دانیم که امام (علیه السلام) این دعا را براى خود و براى تمام خویشاوندان و دوستان و علاقه مندانش کرده است و یک سلسله مواهب بى نظیر از خداوند براى آن ها مى طلبد که مجموعه سعادت دنیا و آخرت و ایمان و عمل در آن است.
نخست عرضه مى دارد: «اى خدایى که عجایب عظمت تو هرگز پایان نمى گیرد و حد و نهایتى براى آن نیست!»؛ (یَا مَنْ لاَ تَنْقَضِی عَجَائِبُ عَظَمَتِهِ).
آرى، هر روز نشانه هاى تازه اى از عظمت او در عالم آفرینش آشکار مى شود و هرگز این نشانه ها چه در زمین، چه در آسمان، چه در وجود انسان و چه در بیرون از وجود انسان پایان نمى گیرد.
در واقع این جمله اشاره اى به یکى از مهم ترین دلایل اثبات وجود خداست و آن، آثار عجیبى است که در پهنه جهان هستى وجود دارد و هریک از دیگرى شگفت انگیزتر است.
328
این عجایب به قدرى است که اکنون پس از هزاران سال که دانشمندان درباره وجود انسان مطالعه کرده اند و براى کشف عجایب آن کوشیده اند باز هم مى گویند انسان موجودى است ناشناخته و حتى کتابى تحت همین عنوان نوشته اند.
بیرون از وجود انسان عالم پهناورى است که حد و حدودى براى آن نیست. اگر تنها به کره زمین که ذره بى مقدارى در مجموعه جهان هستى است بنگریم و عجایب خلقت خدا را در خشکى و دریاها و اعماق آن ها و در جهان گیاهان و حیوانات و حتى موجودات بى جان و در ذرات کوچکى که همه اشیا از آن تشکیل شده و با پیشرفت علم نانو عظمت آن روز به روز آشکارتر مى شود بررسى کنیم، به عمق کلام امام (علیه السلام) پى مى بریم که مى گوید: «اى کسى که عجایب عظمتت هرگز پایان نمى گیرد».
البته نباید فراموش کنیم که ما در منطقه کوچکى از مجموعه جهان آفرینش قرار داریم و آن هم در زمان محدودى، میلیاردها سال بر این عالم آفرینش گذشته است. چه حوادثى و چه عجایبى در طول این مدت وجود داشته و شاید هزاران سال بعد از ما نیز خواهد بود و چه عجایب و شگفتى هایى در آینده به وجود مى آید که حتى شمارش آن براى ما غیرممکن است.
قرآن مجید مى گوید: (وَ لَوْ أَنَّ مَا فِى الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)؛ «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مرکّب گردد، و هفت دریا به آن افزوده شود، این ها همه تمام مى شود، ولى کلمات خدا پایان نمى گیرد؛ خداوند توانا و حکیم است».(405)
مرحوم کلینى در کتاب کافى در کتاب التوحید، از حارث اعور نقل مى کند که
329
امیرمؤمنان (علیه السلام) خطبه اى بعد از نماز عصر ایراد کرد که مردم از توصیف زیبا وآنچه درباره عظمت خداوند جلّ جلاله بیان فرمود تعجب کردند.
ابواسحاق مى گوید: من به حارث گفتم: آیا آن خطبه را حفظ نکردى؟ گفت : آرى، آن را نوشتم. سپس نوشته خود را براى ما بیان کرد.
در بخشى از این خطبه آمده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لاَ یَمُوتُ وَ لاَ تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ لاَِنَّهُ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ مِنْ اِحْدَاثِ بَدِیعٍ لَمْ یَکُنِ؛ حمد و سپاس براى خداوندى است که هرگز نمى میرد و عجایب قدرت او پایان نمى گیرد، زیرا هر روز در شأن تازه اى است و آثار بدیعى مى آفریند که در روزهاى قبل وجود نداشت».(406)
مرحوم علامه مجلسى بعد از ذکر این روایت در کتاب التوحید بحارالانوار مى گوید: «مفهوم این جمله این است که انسان هرقدر بیشتر تأمل و تفکر کند آثار تازه اى از قدرت و عجایب صنعت خدا مى یابد که قبل از آن نیافته بود و به هیچ حدّى محدود نمى شود و هر روز از آثار آفرینش و خلقت عجیب خود و اشکال تازه آن امورى ظاهر مى شود که عقل ها و اندیشه ها در آن حیران مى مانند».(407)
آنگاه امام (علیه السلام) به دنبال این توصیف پرمعنا عرضه مى دارد: «خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را از الحاد و انحراف در عظمتت بازدار»؛ (صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَاحْجُبْنَا عَنِ الاِْلْحَادِ فِی عَظَمَتِکَ).
«الحاد» از ماده «لَحْد» (بر وزن عهد) در اصل به معناى حفره اى است که در یک طرف قرار گیرد و به همین دلیل به حفره اى که در یک جانب قبر قرار مى گیرد «لَحَد» گفته مى شود، سپس به هرچیز و هر کارى که از حد وسط به سوى افراط و تفریط متمایل شود و یا جنبه انحراف به خود گیرد، الحاد گفته مى شود و از آن جا که بت پرستى و کفر، خروج از حدّ اعتدال است، الحاد به آن اطلاق
330
شده است و منظور از «الحاد» در عظمت خداوند که امام (علیه السلام) در این جمله از خدا مى خواهد که از آن برکنار باشد، آن است که عظمت خدا را کوچک بشمرد و براى آن اهمیتى قائل نباشد، در حالى که عجایب عظمت او هر روز در چهره هاى جدیدى ظاهر و آشکار مى شود و حاکمیت او در عالم هستى و قدرتش بر همه چیز هر زمان ظاهرتر مى گردد.
شکى نیست که منظور از این دعا و امثال آن این نمى باشد که ما را به اجبار از این انحرافات دور بدارد؛ بلکه هدف، شمول توفیق الهى است که زمینه ها آماده شود و انسان با پاى خود این مسیر را بپیماید.
البته جاى تردید نیست که توجه به عظمت پروردگار و حاکمیت او بر عالم هستى در اعمال انسان اثر مى گذارد و او را از راه هاى انحرافى بازمى دارد و به اطاعت فرمان خدا دعوت مى کند.
در دومین جمله امام (علیه السلام) خدا را چنین توصیف مى کند: «اى کسى که دوران حکومتت (بر جهان هستى) هرگز پایان نمى گیرد!»؛ (وَ یَا مَنْ لاَ تَنْتَهِی مُدَّةُ مُلْکِهِ).
مى دانیم که خداوند وجودى است ازلى و ابدى و چنین وجودى هرگز حاکمیتش بر عالم هستى پایان نمى یابد و به تعبیر دیگر، او واجب الوجود است و همه ممکنات وابسته به وجود او هستند و اگر لحظه اى این وابستگى از میان برود، محو و نابود مى شود.
آنگاه امام (علیه السلام) عرضه مى دارد: «خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست و ما را از عذاب خود آزاد فرما»؛ (صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِکَ).
«رقاب» جمع «رقبة» به معناى گردن است و اصل این واژه به معناى مراقبت از چیزى مى باشد و از آن جا که مراقبین در محلّ بالایى قرار مى گیرند که اطراف را به خوبى ببینند و گردن در قسمت بالاى بدن است «رقبة» به آن اطلاق شده است.
از سوى دیگر، هنگامى که افراد را دستگیر مى کردند، طناب به گردن آن ها
331
مى بستند تا فرار نکنند. به همین دلیل آزادى از عذاب الهى در این جا تشبیه به گشودن زنجیر و طناب اسارت از گردن شده است.
اما در این جا این سؤال پیش مى آید که چه ارتباطى میان توصیف پروردگار به عدم زوال ملک و حکومتش و آزادساختن بندگان از قید عذاب و نقمتش وجود دارد؟
ممکن است این رابطه باشد که سلاطین دشمنان خود را به این علت در بند مى کردند که ترس از زوال حکومت خود داشتند، مبادا آزاد شوند و توطئه کنند و حکومت آن ها متزلزل شود، اما کسى که حکومتش زوال ناپذیر است لزومى نمى بیند که مخالفان را دربند نگه دارد. به همین علت امام (علیه السلام) تقاضا مى کند: اى کسى که مُلکت زوال ناپذیر و نامتناهى است! این بنده ضعیف خود را از کیفر و عذابت آزاد گردان.
در سومین جمله عرضه مى دارد: «اى خدایى که گنجینه هاى رحمت تو هرگز پایان نمى گیرد!»؛ (وَ یَا مَنْ لاَ تَفْنَى خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ).
از آن جا که خداوند وجودى است نامتناهى و از هر جهت بى نیاز، خزائن رحمت او نیز مانند همه اوصافش بى پایان و نامتناهى است. وجود او همچون خورشیدى است که دائماً مى درخشد و نورافشانى مى کند و نور و روشنایى آن پایان ندارد.
«خزائن» جمع «خزینه» و «خُزانه» به معناى مرکزى است که اشیاى گران بها را براى عدم دسترسى دیگران در آن جا نگهدارى مى کنند و محفوظ مى دارند و استفاده از واژه جمع در این جا به سبب آن است که رحمت الهى یک شعبه خاص ندارد و انواع نعمت ها و مواهب معنوى و مادى را شامل مى شود. قرآن مجید مى گوید: (وَاِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ اِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ)؛ «گنجینه هاى همه چیز نزد ماست و جز به اندازه معلوم آن را نازل نمى کنیم».(408)
332
به دنبال این توصیف الهى عرضه مى دارد: «بر محمد و آل محمد درود فرست و براى ما سهم وافرى از رحمتت قرار ده»؛ (صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لَنَا نَصِیباً فِی رَحْمَتِکَ).
البته از شخص بزرگ باید حاجات بزرگ خواست، به خصوص بزرگى که کوچک و بزرگ براى او یکسان است و رحمتش حدّ و نهایتى ندارد.
درضمن، تعبیر به «نصیباً» به صورت نکره در این جا به معناى نصیب وافر و کثیر است و «فى» در «فی رحمتِک» به معناى «من» مى باشد(409) یعنى نصیب وافرى از رحمت خود براى ما قرار ده که اگر این دعا مستجاب گردد همه مشکلات مادى و معنوى ما حل خواهد شد.
در چهارمین جمله که در آن هم وصفى از اوصاف جلالیه خداوند را بیان مى کند و سپس درود بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مى فرستد و تقاضایى از خدا به دنبال آن دارد؛ عرضه مى دارد: «اى خدایى که چشم ها از دیدن تو عاجز و ناتوان است! بر محمد وآلش درود فرست و ما را به مقام قرب خود نزدیک کن»؛ (وَ یَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْیَتِهِ الاَْبْصَارُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَدْنِنَا اِلَى قُرْبِکَ).
مى دانیم که دیدن با چشم جسمانى مشروط به این است که جسمى باشد و زمان و مکانى داشته باشد، شعاع نور به آن بتابد و از آن جا به چشم بازگردد و روى شبکیه چشم انسان منعکس شود و از آن جا به وسیله اعصاب بینایى به مغز و روح انسان منتقل گردد، در حالى که خداوند، نه جسم است و نه زمان دارد و نه مکان، به همین دلیل هرگز قابل رؤیت نیست، نه در دنیا و نه در آخرت.
و تقاضاى قُرب پروردگار به این معناست که خداوندا! به ما توفیق بده اعمالى به جا بیاوریم خالصانه و مخلصانه که ما را به تو نزدیک کند و در مسیر تکامل پیش ببرد.
333
در ضمن دعاى اول نیز شبیه این جمله در بیان امام (علیه السلام) آمده بود، آن جا که فرمود: «الَّذِى قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ؛ خدایى که چشم هاى بینندگان از دیدن او ناتوان است».
درباره عدم امکان رؤیت خداوند با چشم جسمانى، نه در دنیا و نه در آخرت، بحث مشروحى در همین جلد در ذیل جمله دوم از دعاى اول مطرح کردیم و با دلایل منطقى ثابت نمودیم که آنچه گروه کثیرى از مسلمین (غیر از پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام)) مى پندارند که در قیامت خداوند با چشم جسمانى دیده مى شود سخنى نادرست و بى اساس است.
و اما رابطه این توصیف جلالى خداوند با تقاضایى که از پروردگار مى کند از این نظر است که ما نمى توانیم از نظر جسمانى به تو نزدیک شویم، زیرا تو جسم نیستى و زمان و مکان ندارى؛ از تو مى خواهیم توفیقى دهى که از نظر معنوى و روحانى به تو نزدیک شویم؛ تو را در درون جان خود مشاهده کنیم، به تو عشق بورزیم و سر بر فرمان تو باشیم.
معمولاً در عبادات خود نیت تقرب الى الله مى کنیم، یعنى هدف خود را از عبادت ها قرب الى الله (قرب معنوى) مى دانیم، بدیهى است که هرگاه قرب الى الله حاصل شود انواع نعمت هاى الهى به سوى وجود انسان سرازیر خواهد شد. بهشت، مولود مقام قرب اوست و نعمت هاى بهشتى همگى پیام آور قرب او هستند.
شکى نیست که به مقتضاى آیات قرآن، خداوند به ما نزدیک و ما به او نزدیک هستیم، مى فرماید: (وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ)؛ «ما به او از رگ گردن (یا از رگ قلب) نزدیک تریم».(410)
334
و در سوره انفال آیه 24 مى خوانیم: (وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ)؛ «و بدانید که خداوند به اندازه اى به شما نزدیک است که میان انسان و قلب او حائل مى شود».
بنابراین از نظر واقعیت عینى وجودى، هم او به ما نزدیک است و هم ما به او نزدیک هستیم. اصولاً جدایى به معناى واقعى وجود ندارد، ولى مهم از نظر مقامات معنوى است که چه بسا ما بدون توجه به احاطه وجودى خداوند نسبت به ما از نظر معنوى از او دوریم. به گفته شاعر:
دوست نزدیک تر از من به من است وین عجب تر که من از وى دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست در کنار من و من مهجورم