درود بر تابعین
امام (علیه السلام) بعد از آن که صحابه راستین را با آن اوصاف بسیار بالا و گسترده و دقیق توصیف کرد و بر آن ها درود فرستاد، به سراغ تابعین مى رود و جزاى خیر الهى را براى آن ها مى طلبد، عرضه مى دارد: «خداوندا! کسانى که از صحابه راستین، به نیکى پیروى کردند «همان ها که مى گویند: خدایا! ما و برادران ما را که پیش از ما ایمان آورده اند ببخش و بیامرز» بهترین جزا را نصیب آن ها کن»؛ (اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ اِلَى التَّابِعِینَ لَهُمْ بِاِحْسَانٍ، الَّذِینَ یَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ خَیْرَ جَزَائِکَ).(387)
منظور از تابعین در اصطلاح علما و ارباب حدیث و تاریخ، گروهى است که بعد از صحابه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روى کار آمدند، بى آن که رسول الله (صلی الله علیه و آله) را دیده باشند.
درباره این که منظور حضرت نیز همین معناست یا مفهوم وسیع ترى دارد که جمعى از صحابه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را که بعد از مهاجرین و انصارِ نخستین ایمان آوردند و به آن ها پیوستند و در واقع از آن ها تبعیت کردند شامل مى شود؛ اختلاف نظر است؛ ولى با توجه به این که امام (علیه السلام) در بخش قبل، از همه صحابه راستین پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سخن گفت، نه فقط گروهى که در ردیف اوّل بودند، به نظر مى رسد که معناى اول مناسب تر است.
جمله «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ» برگرفته از آیه 10 سوره حشر است که مى فرماید: (وَالَّذِینَ جَآءُو مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلاِِخْوانِنَا الَّذِینَ
300
سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا اِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ)؛ «همچنین کسانى که بعد از آن ها [بعد از مهاجران وانصار] آمدند و مى گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دل هایمان حسد و کینه اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا! تو رئوف و مهربانى».
و جمله «التابعین لهم باحسان» نیز از آیه شریفه (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسَانٍ)؛ «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن ها پیروى کردند» گرفته شده است.
تعبیر به «خَیْرَ(388) جَزَائِکَ» معناى وسیعى دارد که بهترین پاداش ها را از هر نوع و هرگونه شامل مى شود و این دعا نشانه قدرشناسى ما نسبت به گروه تابعین است، همان گونه که آن ها نیز براى گروه صحابه که پیش از آن ها ایمان آورده بودند و در واقع راه را براى ایمان آن ها گشودند دعا مى کنند و غفران الهى را براى آن ها مى خواهند و به این ترتیب، هرکس از نعمت وجود دیگرى بهره اى برده، باید سپاسگزار و دعاگوى او باشد.
آنگاه امام (علیه السلام) صفات دوازده گانه اى را براى تابعین برمى شمرد که عظمت مقام آن ها را در این صفات روشن مى سازد و دلیل دعا کردن براى آن ها و خواستن بهترین جزا براى آن هاست.
مى فرماید: «آن ها همان کسانى بودند که سمت و طریقه صحابه را پیمودند و مقصد آن ها را برگزیدند و از روش آن ها پیروى کردند»؛ (الَّذِینَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَتَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاکِلَتِهِمْ).
مفهوم این سه وصف گرچه نزدیک به یکدیگر است، ولى با دقت، تفاوتى
301
میان آن ها دیده مى شود، زیرا «سمت» به معناى راه و طریقه و «وجهه» به معناى سمت و سوى مقصود و «شاکله» به معناى روش است و نتیجه آن این مى شود که تابعین راه صحابه را در پیش گرفتند و در مسیر آن ها حرکت کردند و از روش و اسلوب آن ها در این سیر استفاده نمودند.
به تعبیر دیگر، هرگاه انسان مى خواهد از دیگرى تبعیت و پیروى کامل کند، باید در مسیر راه، سه چیز را پیدا کند: اول، اصل راه. دوم، سمت و سوى مقصد. سوم: چگونگى پیمودن این راه، تا به راحتى به مقصود نائل شود.
ارباب لغت براى «سمت» معانى متعددى ذکر کرده اند که یکى از آن ها طریقه و مسیر و راه است. در صحاح اللغة آمده است که «سمت» به معناى طریق و نیز به معناى پیمودن راهى است با ظنّ و گمان.
«وجهه» به گفته ارباب لغت به معناى قبله و همچنین هر مقصدى است که انسان رو به سوى آن کند. بعضى آن را مصدر و بعضى اسم مصدر دانسته اند. در قرآن مجید آمده است: (وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا)(389) و مفسران درباره معناى آن گفته اند: براى هر امت قبله و یا شریعتى است که خداى تعالى آن ها را متوجه آن ساخته است.
«شاکله» در اصل از ماده «شَکل» به معناى مهار کردن حیوان است و از آن جا که روحیات و سجایا و عادات هر انسان او را مقید به رویه اى مى کند، به آن «شاکله» مى گویند.
«تحرّوا» از ماده «تحرّى» به معناى قصد کردن و آهنگ چیزى نمودن است.
در جمله بعد امام (علیه السلام)، به سه وصف دیگر آن ها اشاره کرده، مى گوید: «هیچ تردیدى آن ها (تابعین) را از بصیرت و معرفتشان منحرف نساخت و در پیمودن
302
راه آن ها (صحابه راستین) و اقتدا به نشانه هاى هدایتشان شکى بر آن ها عارض نشد»؛ (لَمْ یَثْنِهِمْ رَیْبٌ فِی بَصِیرَتِهِمْ، وَ لَمْ یَخْتَلِجْهُمْ شَکٌّ فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الاِْئْتِمَامِ بِهِدَایَةِ مَنَارِهِمْ).
هنگامى که انسان در مسیرى گام مى گذارد، اگر به آن ایمان قطعى داشته باشد با گام هاى استوار و عزم و اراده آهنین آن مسیر را مى پیماید، بى آن که کمترین تردیدى به خود راه دهد و از مسیر منحرف شود.
ولى هرگاه شک و تردیدى هرچند ضعیف نسبت به آن راه و روش داشته باشد، گام ها استوار و محکم نیست، گاه قدم هاى محکم برمى دارد، گاه مى ایستد و گاه به پشت سر نگاه مى کند، و چه بسا این شک و تردید او را از رسیدن به مقصد بازدارد، ولى تابعین بزرگوار در پیمودن راه صحابه راستین پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین حالتى را ندارند، با قاطعیت مسیر آن ها را که مسیر بهشت و سعادت است طى مى کنند.
«لَمْ یَثْنِهِمْ» از ماده «ثَنْىْ» (بر وزن سمْع) در اصل به معناى نزدیک ساختن قسمت هاى مختلف چیزى به یکدیگر است، و لذا به تا کردن لباس اطلاق مى شود و به مداحى ثناخوانى مى گویند، چرا که صفات برجسته شخص را پشت سرهم بیان مى کند. در قرآن درباره جمعى از منافقان آمده است: (أَلاَ اِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ) ؛ «آن ها سینه هاى خود را به یکدیگر نزدیک مى کنند تا (سخنان) خود را از آن حضرت مخفى دارند»(390) و در کلام مورد بحث نیز به همین معنا آمده است که شک و ریب به بصیرت آن ها نزدیک نمى شود.
«لم یختلج» از ماده «اختلاج» از ریشه «خَلْج» در اصل به معناى چیزى را جذب کردن و از جاى خود برکندن و حرکت دادن آمده و در محل کلام همین
303
معنا به کار رفته است، یعنى هیچ شکى در پیمودن راه صحابه آن ها را به خود مجذوب و مشغول نمى سازد.
در دنیاى امروز پیدا کردن مسیر راه در دریا و صحرا کار آسانى است. در خشکى ها معمولاً جاده هاى آسفالت با خط کشى و علامت هاى مختلف و حتى نصب کیلومتر و امثال آن و تابلوهاى مختلف در سه راه ها و چهار راه ها، مسیر را براى همه رهروان راه آسان مى سازد، ولى در گذشته پیداکردن راه براى مسافران کار بسیار مشکلى بود، زیرا هیچ یک از این امور وجود نداشت. معمولاً از دو وسیله مى توانستند استفاده کنند: یکى علامت هایى که در راه از کاروان هاى پیش باقى مانده بوده، به ویژه جاى پاهاى انسان ها و حیوانات (توجه داشته باشیم که معناى اصلى «اثر» در لغت «جاى پا است». سپس توسعه پیدا کرده و به هر علامتى که از شخص یا چیزى باقى مى ماند «اثر» مى گویند) و دوم، برج هایى که در جاده هاى اصلى ساخته بودند و بالاى آن چراغى روشن بود که آن را «مَنار» مى گفتند.
در عبارت امام (علیه السلام) هر دو تعبیر به کار رفته است. از یک سو مى فرماید: تابعین قدم جاى قدم هاى صحابه راستین مى گذاشتند و بدون هیچ شک و تردیدى راهشان را ادامه مى دادند. و از سوى دیگر مى فرماید: چراغ نورانى اى را که آن ها نصب کرده بودند (مَنارهِم) در مسیر مشاهده مى کردند و به دنبال آن هدایت مى شدند.
در جمله بعد به چند صفت دیگر از صفات تابعین اشاره کرده، مى فرماید: «همان ها که صحابه راستین را حمایت کردند و یارى نمودند و دین آن ها را پذیرفتند و به راهشان هدایت شدند و با آنان اتفاق نظر داشتند و هرگز آن ها را در آنچه از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) براى آنان نقل مى کردند متهم نمى ساختند»؛ (مُکَانِفِینَ وَ مُؤَازِرِینَ لَهُمْ، یَدِینُونَ بِدِینِهِمْ، وَیَهْتَدُونَ بِهَدْیِهِمْ، یَتَّفِقُونَ عَلَیْهِمْ، وَ لاَ یَتَّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدَّوْا اِلَیْهِمْ).
304
«مُکَانِفِینَ» از ماده «کنف» ـ همان گونه که قبلاً گفتیم ـ در اصل به معناى جانب هرچیزى است واز آن جا که هرگاه انسان چیزى را در کنار خود قرار دهد از آن حمایت مى کند، به معناى حمایت کردن به کار مى رود.
و درباره «مُوَازِرِینَ» دو احتمال داده شد است: نخست این که از ماده «أزر» به معناى قوت و قدرت گرفته شده و «واو» منقلب از همزه است، بنابراین معناى جمله این مى شود که تابعین صحابه را یارى و تقویت مى کردند.
دیگر این که از ماده «وِزر» گرفته شده که به معناى بار سنگین است و وزیر را به این علت وزیر مى گویند که بار سنگین مسئولیت را از سوى سلطان و رئیس خود بر دوش مى کشد و به همین دلیل این ماده به معناى «تقویت کردن و بار دیگرى را بر دوش گرفتن» آمده است، یعنى تابعین در تقویت صحابه راستین، جدى و کوشا بودند.
«یَتَّفِقُونَ عَلَیْهِمْ» اشاره به این است که درباره ایمان و تقوا و درستکارى صحابه راستین اتفاق نظر داشتند و چنان نبود که بعضى آن ها را بپذیرند و بعضى نپذیرند.
و از جمله «لاَ یَتَّهِمُونَهُمْ» استفاده مى شود که تابعین اعتماد کامل به صحابه راستین داشتند و به تعبیر دیگر، آن ها را ثقات وعدول مى دانستند که واسطه میان آن ها و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بودند و سنت او را به آن ها منتقل مى ساختند.
از مجموع آنچه امام (علیه السلام) درباره تابعین بیان فرموده استفاده مى شود: آن ها کسانى بودند که اعتماد کامل به صحابه راستین داشتند و تردیدى در پیروى از آن ها به خود راه نمى دادند، زیرا آنان را تربیت یافته پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى دانستند، در هر حال از آن ها حمایت مى کردند و در پیشبرد اهدافشان به آن ها کمک مى نمودند، هرگز اختلافى در مورد آن ها نداشتند و هرگز آنان را در آنچه از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل مى کردند متهم نمى ساختند.
305
البته باید به این نکته توجه داشت که امام (علیه السلام) تابعین هر صحابى اى را محترم نمى شمرد و مدح و ستایش نمى کند، بلکه نظر امام (علیه السلام) اصحابى است که قبلاً اوصافشان را بیان فرمود. آن هایى که همه چیزشان را در طبق اخلاص گذاشتند و نثار اسلام و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کردند؛ گوش به فرمان او بودند و هرگز از مسیر او منحرف نشدند.
تابعین مقبول و غیر مقبول
بدون شک در میان تابعین، همچون صحابه، افرادى بودند که هرگز از مسیر اسلام و سنت صحابه راستین منحرف نشدند و به عکس، کسانى بودند که راه انحراف پوییدند و اعتقادات یا اعمال آن ها آلوده شد.
قرآن مجید نیز گویى در آیه 100 سوره توبه اشاره به این دو گروه مى کند، مى فرماید: (وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسَانٍ) توصیف «باحسان» اشاره به آن گروه صالح وبزرگوارى است که مسیر صحابه راستین را پیمودند و از طریق آن ها حلقه اتصال به پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) برقرار ساختند، نه آن کسانى است که این وصف را نداشتند و کارهاى خلاف عجیبى انجام دادند.
از گروه اول مى توان افراد ذیل را نام برد:
1. اویس قرنى 2. سعید بن جبیر 3. سعید بن مسیب 4. ابان بن تغلب 5. صعصة بن صوحان 6. مالک بن حارث، معروف به مالک اشتر نخعى 7. کمیل بن زیاد 8. حجر بن عدى 9. عمرو بن حِمَق 10. میثم تمار 11. رُشَید هجرى 12. محمد بن ابى بکر 13. جابر جعفى 14. اصبغ بن نباته 15. طاووس یمانى ومانند آن ها.
این ها کسانى بودند که راه صحابه راستین را پیمودند و حق شاگردى را ادا کردند و اسوه و قدوه اى براى آیندگان شدند.
306
در مقابل آن ها تابعانى بودند که براثر پیروى از هواى نفس و وسوسه هاى شیطان، از مسیر حق منحرف شدند (مانند صحابه اى که راه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را رها کرده و به گمراهى رفتند)، از جمله: گروهى از بنى امیه و گروهى از خوارج.
307
.
308
بخش چهارم
12. اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِینَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا اِلَى یَوْمِ الدِّینِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَکَ مِنْهُمْ.
13. صَلاَةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِیَتِکَ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِی رِیَاضِ جَنَّتِکَ، وَتَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ کَیْدِ الشَّیْطَانِ، وَ تُعِینُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوکَ عَلَیْهِ مِنْ بِرٍّ، وَ تَقِیهِمْ طَوَارِقَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ اِلاَّ طَارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ.
14. وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَکَ، وَ الطَّمَعِ فِیمَا عِنْدَکَ وَ تَرْکِ التُّهَمَةِ فِیمَا تَحْوِیهِ أَیْدِی الْعِبَادِ.
15. لِتَرُدَّهُمْ اِلَى الرَّغْبَةِ اِلَیْکَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْکَ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِی سَعَةِ الْعَاجِلِ، وَتُحَبِّبَ اِلَیْهِمُ الْعَمَلَ لِلاْجِلِ، وَ الاِْسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ.
16. وَ تُهَوِّنَ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرْبٍ یَحِلُّ بِهِمْ یَوْمَ خُرُوجِ الاَْنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا.
17. وَ تُعَافِیَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ کَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِیهَا.
18. وَ تُصَیِّرَهُمْ اِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِیلِ الْمُتَّقِینَ.
ترجمه
12. خداوندا! همچنین درود فرست بر تمام پیروان آن ها از امروز تا روز قیامت و بر همسران و فرزندانشان و هرکس از آنان که اطاعت تو را برگزید.
13. درودى که آن ها را به وسیله آن از معصیتت بازدارى، و باغ هاى بهشت را به روى آن ها بگشایى، و آن ها را از وسوسه ها و مکرهاى شیطان به وسیله آن بازدارى. خداوندا! درودى بر آن ها بفرست که به واسطه آن هنگامى که از تو براى هر کار خیرى یارى مى طلبند، یارى شان دهى و آن ها را از
309
حوادث ناگوار شب و روز نگاه دارى، جز حوادثى که خیر و نیکى به همراه دارد.
14. (خداوندا! درود و رحمتى بر آن ها بفرست که) آن ها را به وسیله آن به حُسن ظن به خودت و انتظار براى نعمت هایى که نزد توست و ترک تهمت نسبت به آنچه در دست بندگان است برانگیزى.
15. (خداوندا! این درود و رحمت و این آثار را براى آن ها فراهم کن تا) آن ها را تنها به خودت راغب سازى و از خودت بیم وهراس داشته باشند و (به وسیله این رحمت وآثارش) آن ها را نسبت به زرق و برق دنیاى ناپایدار بى اعتنا سازى و نسبت به عمل کردن براى دار آخرت علاقه مند نمایى، و آن ها را مهیاى عالم بعد از مرگ کنى.
16. و هر حادثه ناخوشایند و اندوهى را که به هنگام خارج شدن روح از بدن براى آن ها رخ مى دهد آسان سازى.
17. و از هرچیز خوفناکى که فتنه و فساد ایجاد مى کند، از هرگونه محذورات و افتادن به صورت در آتشِ دوزخ و طولانى بودن توقف در آن عافیت بخشى.
18. و آن ها را به مقام امن و امان که مقام آرامش پرهیزکاران است (به بهشت جاویدان) منتقل فرمایى.