2. دلیل عدالت صحابه
طرفداران عدالت صحابه به آیاتى از قرآن مجید و روایات نبوى استدلال مى کنند.
مهم ترین آیه اى که به آن تمسک جسته اند آیه 100 سوره توبه است، آن جا که مى فرماید: (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسَانٍ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛ «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن ها پیروى کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها نیز از او خشنود شدند؛ و باغ هاى بهشتى براى آنان آماده ساخته، که نهرها از پاى درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است رستگارى و پیروزى بزرگ!».
در حالى که آیه تنها درباره گروه سابقین در ایمان و هجرت و کسانى است که از آن ها با نیکوکارى پیروى کردند، (نه به طور مطلق) بنابراین همه صحابه را شامل نمى شود.
270
جالب این است که فخر رازى در ذیل این آیه نتیجه معکوس گرفته، مى گوید: کسانى که درباره مهاجرین و انصار سخن ناروایى مى گویند جزء تابعین به احسان نیستند و داخل در آیه شریفه نمى شوند.(337) در حالى که گروهى از صحابه، طبق تاریخ متواتر، در مقابل هم ایستادند و نسبت هاى ناروایى، همچون کفر و فسق به یکدیگر دادند.
و گاه به آیه 110 سوره آل عمران استدلال کرده اند که مى فرماید: (کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ)؛ «شما بهترین امّتى بودید که به سود انسان ها آفریده شده اید؛ چراکه امر به معروف و نهى از منکر مى کنید و به خدا ایمان دارید».
در صورتى که این آیه اولا خطاب به تمام امت است، نه اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله) و ثانیاً مشروط به شرایطى کرده که در بعضى از آن ها نبوده است، ازجمله امر به معروف و نهى از منکر و ایمان خالص بدون لغزش و تزلزل.
و نیز به آیه شریفه 18 سوره فتح تمسک جسته اند، آن جا که مى فرماید: (لَقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ اِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً)؛ «خداوند از مؤمنان ـ هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند ـ خشنود شد؛ خدا آنچه را که درون دل هایشان، از ایمان و صداقت نهفته بود مى دانست؛ ازاین رو آرامش را بر دل هایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى را پاداش آن ها قرار داد».
این در حالى است که در آیه 29 سوره فتح صفاتى براى آن ها بیان کرده، مى فرماید: (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْراةِ وَمَثَلُهُمْ فِى الاِْنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ
271
لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً)؛ «محمد فرستاده خداست؛ و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار، سرسخت و شدید، و در میان خود مهربان اند؛ پیوسته آن ها را در حال رکوع و سجود مى بینى، در حالى که همواره فضل و رضاى خدا را مى طلبند؛ نشانه آن ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات است و توصیف آنان در انجیل، همانند زراعتى است که جوانه اش را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده وبر پاى خود ایستاده است و به قدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وا مى دارد؛ این براى آن است که کافران را به خشم آورد! و خداوند به کسانى از آن ها که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، وعده آمرزش و پاداش عظیمى داده است».
آیا آن هایى که در جنگ جمل و صفین به جان هم افتادند و هزاران نفر از یکدیگر را کشتند «رحماء بینهم» بودند و به یکدیگر رحم کردند؟ به یقین چنین نبود، پس آن ها داخل در آیه فوق نیستند.
اضافه بر این، خدا وعده پاداش عظیم به همه آن ها نداده، به آن هایى داده است که ایمان و عمل صالح داشتند (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً).
آیا شکستن پیمان بیعت امام مسلمین، على بن ابى طالب (علیه السلام) در جنگ جمل و جنگ صفین و روشن کردن آتش جنگى که هزاران نفر در آن سوختند، جزء عمل صالح بود که وعده الهى نسبت به مغفرت و اجر عظیم، شامل حالشان شود؟!(338)
272
مهم ترین روایتى که به آن براى عدالت صحابه تمسک جسته اند، این روایت معروف نبوى است: «أصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ؛ اصحاب من همچون ستارگان آسمان اند، به هرکدام اقتدا کنید هدایت مى شوید».
این روایت در کتاب هاى متعددى نقل شده است. از جمله در کتاب مسند جامع، سند روایت چنین نقل شده است: عبد بن حُمید عن نافع عن ابن عمر عن رسول الله (صلی الله علیه و آله).(339)
و در کتاب جامع العلم(340) تألیف ابن عبدالبر و جامع الاصول(341) نوشته ابن اثیر که از کتب معروف آن هاست به سند دیگرى این حدیث از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده و سند چنین است: عبدالله بن روح عن سلّام بن سَلم، قال: حدّثنا الحارث بن غُصَین، عن الأعمش، عن أبیسفیان، عن جابر، مرفوعاً أنّ النبیّ (صلی الله علیه و آله) قال: «أصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ».
سند این حدیث مخدوش و ضعیف است، زیرا خود ابن عبدالبرّ در کتاب العلم تصریح کرده که حارث بن غصین شخص مجهول الحالى است.(342)
همان گونه که سلام بن سلم نیز از ضعفاست. گروه دیگرى از بزرگان اهل سنت نیز او را تضعیف کرده اند.
این حدیث از طریق دیگرى که در آن عبدالرحیم بن زید و پدر عبدالرحیم هستند نقل شده که هر دو از افرادى مى باشند که به نقل آن ها اعتمادى نمى شود.(343) حمزة الجزرى نیز که در سند این حدیث واقع شده مجهول الحال است.
273
به هر حال، سند این حدیث به اعتراف بسیارى از بزرگان اهل سنت ضعیف و غیر قابل اعتماد است.
جالب این است که ابن حزم (على بن احمد بن سعید) از علماى قرن پنجم که از معاریف آن هاست بعد از ذکر این حدیث مى گوید: این حدیث چیزى را نمى تواند براى ما ثابت کند، زیرا محال است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ما را دعوت به پیروى از همه صحابه کند، در حالى که در میان آن ها کسانى بوده اند که چیزى را حرام و کسانى بوده اند که همان را حلال مى شمردند.(344)
شوکانى، که از دانشمندان معروف قرن سیزدهم اهل سنت است در کتاب ارشاد الفحول عبارت جالبى در این زمینه دارد، مى گوید: بعضى از قائلین به حجیت قول صحابى، به حدیث «أصْحَابِی کَالنُّجُومِ...» تمسک جسته اند، در حالى که این حدیث هرگز ثابت نیست واشکال آن نزد دانشمندان روشن است، به طورى که نمى توان در کمترین حکمى از احکام شرع به آن عمل کرد.(345)
اضافه بر این، محتواى این روایت اگر به صورت عام باشد و همه اصحاب را شامل شود، مخالف کتاب الله است، زیرا آن گونه که خواهیم گفت در قرآن مجید گروهى از صحابه مذمت شده یا منافق شمرده شده اند و یا مرتکب خطاهاى دیگرى گردیده اند و روایتى که بر خلاف قرآن باشد قابل قبول نیست.
مى دانیم که در جنگ جمل بعضى از صحابه در مقابل بعضى دیگر ایستادند. امیرمؤمنان على (علیه السلام) و جمعى از صحابه در یک طرف و طلحه و زبیر و بعضى دیگر در مقابل آن ها. آیا مفهوم حدیث این است که در چنین صحنه اى ما به هر کدام از این دو گروه بپیوندیم هدایت یافته ایم، چه لشکر على (علیه السلام)، چه لشکر طلحه و زبیر؟
274
یا در جنگ صفین که باز بعضى از صحابه را در مقابل بعضى دیگر مى بینیم که شمشیر به روى هم کشیده اند، هر دو همچون ستارگان آسمان اند، ما هم شمشیر بکشیم و هر کدام از دو گروه را که میل داشتیم انتخاب کنیم و به کشتن گروه دیگر بپردازیم؟ آیا هیچ عاقلى مى تواند چنین نسبتى به پیغمبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) بدهد؟!
ممکن است گفته شود: این روایت در منابع شیعه نیز وارد شده است، زیرا در معانى الاخبار صدوق چنین آمده است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ مَا لَمْ یَکُنْ فِیهِ سُنَّةٌ مِنِّی فَمَا قَالَ أَصْحَابِی فَقُولُوا بِهِ فَاِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِی فِیکُمْ کَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَیِّهَا أُخِذَ اهْتُدِیَ وَ بِأَیِّ أَقَاوِیلِ أَصْحَابِی أَخَذْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ وَ اخْتِلاَفُ أَصْحَابِی لَکُمْ رَحْمَة؛ هرگاه (در کتاب خدا و) در سنت من حکمى را نیافتید، آنچه اصحاب من مى گویند همان را بگویید، زیرا مَثَل اصحاب من در شما مَثَل ستارگان آسمان است که به هر کدام تمسک جویید هدایت در آن خواهد بود و به هر کدام از سخنان یاران من متمسک شوید هدایت مى یابید و اختلاف اصحابم براى شما رحمت است».(346)
ولى این حدیث علاوه بر این که ضعف سند دارد، زیرا در سند آن غیاث بن کلّوب است که از نظر علماى رجال ضعیف مى باشد (گرچه بعضى کوشش کردند که او را از ثقات بدانند، ولى گفتار آن ها قابل تردید است) در ذیل حدیث آمده است: «فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَصْحَابُکَ؟ قَالَ: أَهْلُ بَیْتِی؛ عرض کردند: اى رسول خدا! اصحاب تو کیان اند؟ فرمود: منظورم اهل بیت من هستند».
بنابراین، حدیث مذکور از نظر سند ومتن قابل استناد نیست.
و نیز ممکن است گفته شود که در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) از آن حضرت نقل شده که از ایشان درباره کلام پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که فرمود: «أصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ
275
اهْتَدَیْتُمْ» فرمود: «هَذَا صَحِیحٌ، یُرِیدُ مَنْ لَمْ یُغَیِّرْ بَعْدَهُ وَ لَمْ یُبَدِّلْ؛ این سخن صحیح است، ولى درباره کسانى است که بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دین یا روش خود را تغییر ندادند و مبدل نساختند».(347)
سند این روایت نیز به خاطر این که مشتمل بر عده اى از مجاهیل است اعتبارى ندارد. به علاوه ذیل آن افرادى از صحابه را که تغییر مسیر دادند استثنا کرده است.
3. انگیزه اصرار بر عدالت صحابه
اصرار بسیارى از علماى اهل سنت بر این که همه صحابه عادل هستند ظاهراً به خاطر دو چیز است:
نخست این که اگر عدالت صحابه متزلزل شود خلافت خلفاى نخستین نیز متزلزل خواهد شد، زیرا عمده چیزى که دلالت بر صحت انتخاب آن ها براى خلافت مى کند حمایت گروهى از صحابه از آن هاست. هرگاه عدالت صحابه نفى شود خلافت خلفاى نخستین نیز زیر سؤال خواهد رفت، بنابراین به عدالت صحابه محکم چسبیده اند تا مبادا خلافت متزلزل شود.
دیگر این که آن ها در مسائل مختلف فقهى، روایات کمى از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دارند، تا جایى که بعضى از علماى اهل سنت(348) نقل کرده اند احادیث فقهى اى که نزد ابوحنیفه صحت آن ثابت شده بود فقط 17 حدیث بود که ناچار بود فقه را براساس آن بسازد. بنابراین آن ها ناچارند از یک سو با قبول عدالت صحابه فتاواى آن ها و نظرات آن ها را در مسائل مختلف فقهى مدرک قرار دهند و از سوى دیگر به مسأله قیاس و استحسان پناه ببرند تا بتوانند نسبت به احکام پاسخگو باشند.
276
ولى همان گونه که خواهیم دید بنایى که این دو هدف را بر آن نهادند بنایى سست و متزلزل است که سستى آن به آن دو هدف نیز باز مى گردد.
4. احادیث و آیات معارض با عدالت همه صحابه
الف) احادیث معارض در کتب اهل سنت
در متون معروف اهل سنت احادیثى وارد شده است که باصراحت، عدالت گروهى از صحابه را زیر سؤال مى برد وتعبیرات تندى درباره آن ها دارد.
در صحیح بخارى آمده است. سعید بن جبیر از ابن عباس نقل مى کند که روزى پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطبه اى خواند ودرباره مشکلات محشر وعرصه قیامت سخنانى فرمود. سپس اضافه کرد: «اِنَّهُ یُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِی فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی، فَیُقَالُ: اِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ (وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ)(349) فَیُقَالُ اِنَّ هَؤُلاَءِ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ؛ گروهى از مردان امت مرا در آن صحنه حاضر مى کنند وآن ها را به سمت چپ مى برند (اشاره به سرنوشت بدکاران است). من عرضه مى دارم: پروردگار من! این ها اصحاب من اند. گفته مى شود: نمى دانى بعد از تو چه کردند! عرضه مى دارم : همان گونه که عبد صالح (حضرت مسیح) عرضه داشت: «من مادامى که در میان آن ها بودم مراقبشان بودم وبعد از من تو مراقب آن ها بودى» گفته مى شود: این گروه از زمانى که تو از آن ها جدا شدى پیوسته به عقب بازگشتند».(350)
این حدیث بارها در صحیح بخارى که معتبرترین کتاب اهل سنت است تکرار
277
شده، ازجمله در کتاب تفسیرالقرآن (ج 5، ص 191) و کتاب الرقاق (ج 7، ص 195 و207) و کتاب الفتن (ج 8، ص 86، با کمى تفاوت).
قریب به این مضمون در صحیح مسلم، ج 8، ص 157 نیز دیده مى شود.
در کتب دیگر نیز به طور گسترده آمده است.
هر فرد با انصافى این حدیث را ملاحظه کند مى پذیرد که اصحاب ویاران پیغمبر (صلی الله علیه و آله) همه یکسان نبودند ودادن حکم کلى به عدالت و سلامت اعتقاد و اعمال آن ها ممکن نیست.
ب) نقد برخى از صحابه در آیات
شکى نیست که در میان صحابه افرادى با ایمان، صالح و درستکار و بسیار پرارزش بودند. کسانى که نه در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نه بعد از آن هرگز از مسیر صحیح منحرف نشدند و در روایات امامان معصوم شیعه (علیهم السلام) و از جمله در دعاى چهارم صحیفه سجادیه که از آن گذشتیم وصف آن ها آمده است و قرآن مجید نیز از آن ها به خوبى یاد کرده، که آیات آن گذشت.
ولى در مقابل این ها در میان صحابه ـ یعنى کسانى که در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى زیستند و با آن حضرت محشور بودند ـ گروه هاى دیگرى پیدا مى شوند که بعضى به طور کامل از اسلام و عقاید و اخلاق اسلامى انحراف داشتند و بعضى کمتر، از جمله:
1. منافقان گروهى بودند که با پیامبر (صلی الله علیه و آله) حشر و نشر داشتند و در میان اصحاب او مى زیستند و جزء صحابه به معناى عام بودند، ولى قرآن درباره آن ها مى گوید: (اِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ اِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ اِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ اِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکَاذِبُونَ)؛ «هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى گویند: «ما شهادت مى دهیم که به یقین تو پیامبر خدا هستى!» خداوند مى داند که تو پیامبر او هستى،
278
ولى خداوند شهادت مى دهد که منافقان دروغ گو هستند (زیرا به گفته خود ایمان ندارند)».(351)
این گروه هیچ بهره اى از ایمان نداشتند، ولى تظاهر به ایمان مى کردند.
البته ممکن است بعضى بگویند که منافقان از آنچه درباره صحابه گفته شده مستثنا هستند، ولى عبارت بسیارى از دانشمندان اهل سنت این است که هرکس محضر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را درک کرده، به خصوص اگر مدتى با او بوده، مشمول حکم عدالت صحابه است و این تناقضى است آشکار، به ویژه این که بسیارى از منافقان، منافقان پنهانى بودند نه آشکار.
2. گروه دیگرى از منافقین بودند که ایمان ضعیفى داشتند وجنبه منفى آن ها قوى تر بود: (اِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ اِذَا قَامُوا اِلَى الصَّلاةِ قَامُوا کُسَالَى یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لاَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ اِلاَّ قَلِیلاً)؛ «منافقان به گمان خود مى خواهند خدا را فریب دهند؛ در حالى که او آن ها را فریب مى دهد؛ وهنگامى که به نماز برمى خیزند، با کسالت برمى خیزند؛ و در برابر مردم ریا مى کنند؛ و خدا را جز اندکى یاد نمى نمایند».(352)
3. بعضى از آن ها پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را به شدت آزار دادند و حتى متهم به خیانت کردند: (وَ مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ)؛ «ممکن نیست هیچ پیامبرى خیانت کند و هرکس خیانت کند، روز رستاخیز، آنچه را که در آن خیانت کرده، با خود به صحنه محشر مى آورد؛ سپس نتیجه اعمال هرکس، به طور کامل به او داده مى شود؛ و به آن ها ستم نخواهد شد».(353)
279
در شأن نزول این آیه شریفه در کتب حدیث و تفاسیر اهل سنت وازجمله الدّرّالمنثور مطالبى نقل شده که نشان مى دهد بعضى از اصحاب، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را متهم به خیانت در غنائم جنگى کردند، از جمله ابن عباس مى گوید: این آیه درباره پارچه اى قیمتى نازل شد که در روز جنگ بدر در میان غنائم بود. هنگامى که پارچه را نیافتند بعضى از صحابه گفتند: شاید پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آن را برداشته باشد و در نقل دیگرى گفتند: پیغمبر (صلی الله علیه و آله) درباره آن خیانت کرده است. آیه نازل شد و با صراحت سخنان آن ها را نفى کرد.(354)
آیا کسانى که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را ـ نعوذ بالله ـ متهم به خیانت در غنائم مى کنند عادل و صادق و درستکارند؟!
4. گروه دیگرى بودند که هرگاه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از غنائم یا اموال دیگر بیت المال به مقدار فراوان به آن ها مى داد خوشحال بودند و اگر نمى داد خشمگین و غضبناک مى شدند. همان گونه که در این آیه آمده است: (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِى الصَّدَقَاتِ فَاِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ اِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا اِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ)؛ «و در میان آن ها کسانى هستند که در تقسیم غنایم به تو خرده مى گیرند؛ اگر سهمى از آن غنائم، به آن ها داده شود، راضى مى شوند و اگر چیزى به آن ها داده نشود، خشمگین مى گردند؛ هرچند حقى نداشته باشند».(355)
5. از آیه 2 سوره حجرات (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَ لاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! صداى خود را از صداى پیامبر بالاتر نبرید، و در برابر او بلند سخن مگویید و او را بلند صدا نزنید، آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى کنند. مبادا اعمال شما نابود شود، در حالى که نمى دانید»
280
و شأن نزولى که براى آن ذکر کرده اند بى ادبى و اذیت استفاده مى شود، که جمعى از صحابه معروف پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در حضور ایشان صداى خود را بلند کردند و حرمت آن حضرت را شکستند. آیه شریفه نازل شد و به آن ها دستور داد که این عمل را ترک کنند،(356) در حالى که بدون نزول آیه نیز باید رعایت مى کردند.
و از آیه 53 سوره احزاب استفاده مى شود که جمعى از آن ها وقتى به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) براى اطعام دعوت مى شدند، بعد از آن مى نشستند و از هر در سخن مى گفتند و موجب آزار و اذیت آن حضرت مى شدند. آیه شریفه نازل شد: (فَاِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لاَ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِى النَّبِىَّ فَیَسْتَحْیِى مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لاَیَسْتَحْیِى مِنَ الْحَقِّ وَ اِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَ مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لاَ أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً)؛ «و وقتى غذا خوردید پراکنده شوید، و بعد از صرف غذا به بحث و صحبت ننشینید؛ زیرا این عمل، پیامبر را ناراحت مى کند، ولى او از شما شرم مى نماید (وچیزى نمى گوید)؛ امّا خداوند از بیان حق شرم نمى کند. و هنگامى که چیزى از وسایل زندگى را به عنوان عاریت از آنان [همسران پیامبر] مى خواهید، از پشت پرده بخواهید؛ این کار براى پاکى دل هاى شما و آن ها بهتر است. و شما حق ندارید پیامبر خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود درآورید که گناه این کار نزد خدا بزرگ است!».
6. در جنگ احزاب مسلمانان به چند گروه تقسیم شدند، گروهى مؤمنان راستین و ثابت قدم بودند که شک و تردیدى به خود راه ندادند و در برابر دشمن پایدار ماندند، ولى گروه هاى دیگرى راه هاى خلافى پیمودند، از جمله گروه معوّقین (بازدارندگان) که افراد را از شرکت در میدان جنگ نهى مى کردند. در آیه 18 سوره احزاب آمده است: (قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لاِِخْوانِهِمْ هَلُمَّ اِلَیْنَا
281
وَلاَ یَأْتُونَ الْبَأْسَ اِلاَّ قَلِیلاً)؛ «خداوند کسانى را که مردم را از جنگ باز مى داشتند و کسانى را که به برادران خود مى گفتند: «به سوى ما بیایید و خود را از معرکه بیرون بکشید» به خوبى مى شناسد؛ و آن ها مردمى ضعیف اند و جز اندکى پیکار نمى کنند».
در روایتى که در کتب اهل سنت آمده مى خوانیم: یکى از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) از میدان احزاب براى حاجتى به درون شهر آمده بود. برادرش را دید که نان و گوشت بریان و شراب پیش روى خود نهاده است، گفت: تو این جا به خوشگذرانى مشغولى و پیامبر خدا در میان شمشیرها و نیزه ها مشغول پیکار است. در جوابش گفت: اى ابله! تو نیز بیا با ما بنشین و خوش باش، به خدایى که محمد به او قسم یاد مى کند! او هرگز از این میدان بازنخواهد گشت و این لشکر عظیمى که جمع شده اند او و یارانش را زنده نخواهند گذاشت.(357)
7. گروه دیگرى در جنگ احد، چنان از پیروزى پیامبر (صلی الله علیه و آله) مأیوس شدند که افکار جاهلیت در مغز آن ها خلجان پیدا کرد. قرآن مجید در آیه 154 سوره آل عمران مى فرماید: (وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ)؛ «امّا گروه دیگرى در فکر جان خویش بودند؛ و خواب به چشمانشان نرفت. آن ها گمان هاى نادرستى ـ همچون گمان هاى دوران جاهلیّت ـ درباره خدا داشتند».
در حدیث دیگرى که در کتب شیعه و اهل سنت به طور گسترده نقل شده مى خوانیم: «در میان مسلمان ها شخصى به نام قزمان بود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمود: این اهل دوزخ است. او در روز احد جنگ سختى با دشمنان کرد و هشت یا نه نفر از مشرکان را به قتل رساند، سپس مجروح شد (شاید بعضى از مسلمین هنگامى که این دلاورى و مجروح شدن در میدان جنگ را دیدند از سخن پیغمبر درباره او تعجب کردند).
282
سپس او را به خانه اش بردند. جمعى از مسلمانان به او گفتند: بشارت باد بر تو اى قزمان. گفت: مرا به چه بشارت مى دهید؟ من تنها براى حفظ شرافت قوم و قبیله ام جنگیدم و هنگامى که زخم به او فشار آورد، تیرى گرفت و رگ هاى خود را پاره کرد؛ خون زیادى از بدن او خارج شد و از دنیا رفت. جریان را به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خبر دادند، فرمود: «شهادت بدهید که من رسول خدایم».(358)
8. گروهى از جنگجویان احد، طبق صریح آیه قرآن، فرمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را نادیده گرفته وعصیان کردند. قرآن در آیه 152 آل عمران مى فرماید: (وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِهِ حَتَّى اِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِى الاَْمْرِ وَعَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاکُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الاْخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْکُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ)؛ «خداوند وعده خود را به شما درباره پیروزى بر دشمن در اُحُد، تحقّق بخشید؛ در آن هنگام که دشمنان را به فرمان او به قتل مى رساندید؛ تا این که سست شدید ودر کار حفظ سنگرها به نزاع پرداختید؛ و بعد از آن که خداوند آنچه را دوست مى داشتید از غلبه بر دشمن، به شما نشان داد، نافرمانى کردید. بعضى از شما خواهان دنیا بودند وبعضى خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از غلبه بر آنان بازگرداند و پیروزى شما به شکست انجامید؛ تا شما را بیازماید. و او شما را بخشید؛ و خداوند نسبت به مؤمنان، داراى احسان وبخشش است».
9. داستان ولید بن عقبه معروف است که ذیل آیه شریفه 6 سوره حجرات (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِنْ جاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى از روى ناآگاهى آسیب برسانید
283
و از کرده خود پشیمان شوید» سیوطى در درالمنثور از طبرانى روایات متعددى نقل مى کند که این آیه درباره ولید بن عقبه نازل شده است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) او را به سوى طایفه بنى المصطلق فرستاد تا زکات آن ها را جمع آورى کند. آن ها به استقبال او آمدند، ولى ولید خدمت پیغمبر برگشت و گفت: بنى المصطلق حاضر به پرداختن زکات نشدند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خشمگین شد (و نزدیک بود فرمان جنگ با آن ها را صادر کند)، ولى خبر به بنى المصطلق رسید و آن ها خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و عرضه داشتند: پناه بر خدا که ما مخالفت تو را جایز بدانیم! در این جا آیه شریفه نازل شد وبه مسلمانان دستور داد که به حرف فاسق گوش نکنند.(359)
نزول این آیه درباره ولید به گفته بعضى از بزرگان مفسرین (و علماى رجال) مورد اتفاق است. در کتاب اسدالغابة فى معرفة الصحابة آمده است که در میان آگاهان از تفسیر اختلافى نیست که آیه (اِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ) در مورد ولید بن عقبه نازل شده است.(360)
مرحوم علامه امینى در کتاب شریف الغدیر مى گوید: «در میان آگاهان از تفسیر قرآن این مسأله مورد اتفاق است که آیه فوق درباره ولید نازل شده است».(361)
جالب این است که ولید با این که به حکم قرآن فاسق بود، در دوره خلافت عثمان از طرف او والى کوفه شد و داستان شراب خوردن او واجراى حدّ شراب خوار بر وى به وسیله امیرمؤمنان على (علیه السلام) در تواریخ معروف است.
شرح این مطلب را نسائى در سنن کبرى آورده است.(362)
284
علامه امینى از بلاذرى در کتاب انساب الاشراف از ابواسحاق همدانى نقل مى کند که ولید بن عقبه (هنگامى که والى کوفه بود) شراب خورد و مست شد و با مردم نماز صبح را دو رکعت به جا آورد، (ولى در بسیارى از منابع آمده است که چهار رکعت به جا آورد) سپس رو به مأمومین کرد و گفت: اگر مایل باشید بیش از این بخوانم. گفتند: کافى است، ما نماز خود را خواندیم. سپس ابو زینب و جندب بن زهیر نزد او آمدند و در حالى که مست بود، انگشتر او را از دستش بیرون آوردند، ولى وى براثر شدت مستى متوجه نشد.(363)
علامه امینى مدارک دیگرى نیز ذیل آن در این باره نقل کرده است.
داستان شراب خوردن ولید و در همان حال، به جا آوردن نماز صبح و این که به مردم گفت اگر مى خواهید، بر آن بیفزایم را مسلم در کتاب صحیح خود که از معتبرترین کتب حدیث نزد علماى اهل سنت است، نقل کرده است.(364)
10. جریان ثعلبة بن حاطب انصارى که در تفاسیر، ذیل آیه 75 سوره توبه آمده است شاهد دیگرى بر این مدعاست؛ مى فرماید: (وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ)؛ «از آن ها کسانى هستند که با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه و زکات خواهیم داد و از صالحان و شاکران خواهیم بود».
مفسران شیعه و اهل سنت(365) نوشته اند که این آیه درباره مردى به نام ثعلبة بن حاطب انصارى وارد شده که در آغاز بسیار فقیر بود و پى در پى به پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) عرضه مى داشت دعایى کند که او غنى شود و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) قبول
285
نمى کرد. سرانجام به اصرار او در حقش دعا کرد. چیزى نگذشت که طبق روایتى پسرعموى ثروتمندش از دنیا رفت و ثروت سرشارى به او رسید. روز به روز ثروت او افزایش پیدا مى کرد، تا این که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مأمور جمع آورى زکات را نزد او فرستاد، ولى آن مرد بخیل و تنگ نظر از اداى زکات خوددارى کرد و آن را چیزى مانند جزیه اهل کتاب شمرد. هنگامى که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گفتار بى اساس او را شنید فرمود: «یا وَیْحَ ثَعْلَبَة، یا وَیْحَ ثَعْلَبَة؛ واى بر ثعلبه، واى بر ثعلبه». در این هنگام آیه فوق نازل شد و او را به شدت مذمت کرد و بعد از آن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) زکاتى از او نگرفت و حتى در زمان خلفا که خواست زکات بپردازد، آن ها هم نگرفتند و به این شکل، فسق او ثابت و مسلم شد، هرچند دلیلى بر کفر او نیست، و جالب این که او جزء بدریون بود و این نشان مى دهد که ما باید استثنائاتى در صحابه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) قائل شویم.
11. نمونه دیگر، متخلفان جنگ تبوک است. آن سه نفر معروفى که در آیه 118 سوره توبه به آن ها اشاره شده است: (وَعَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى اِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لاَ مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ اِلاَّ اِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا اِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ)؛ «و همچنین آن سه نفر که از شرکت در جنگ تبوک تخلّف جستند، و مسلمانان با آنان قطع رابطه کردند، تا آن جا که زمین با همه وسعتش بر آن ها تنگ شد؛ حتّى در وجود خویش، جایى براى خود نمى یافتند؛ و دانستند که پناهگاهى در برابر عذاب خدا جز رفتن به سوى او نیست؛ سپس خدا رحمتش را شامل حال آن ها کرد، و به آنان توفیق داد که توبه کنند؛ زیرا خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است».
آن ها کعب بن مالک، مرارة بن ربیع و هلال بن امیه(366) بودند که بر اثر قصور
286
و کوتاهى، در جنگ تبوک شرکت نکردند و بعداً سخت پشیمان شدند و خدمت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمدند و توبه نمودند، اما پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به آسانى توبه آن ها را نپذیرفت و فرمود: منتظرم آیه اى درباره شما نازل شود. مردم مدینه و حتى بستگان و خانواده آن ها نیز از آن ها بریدند و دورى کردند و چنان در محاصره اجتماعى واقع شدند که خود را از هر نظر درمانده و بیچاره دیدند.
هنگامى که توبه آن ها کامل شد آیه شریفه مزبور نازل گردید و خداوند توبه آن ها را پذیرفت و درس عبرتى براى همه مسلمین شد.
این جریان نشان مى دهد که در میان صحابه نیز افرادى بودند که مرتکب گناه مى شدند، بعضى توبه کردند و بعضى هم شاید بدون توبه از دنیا رفتند و چه بسا اگر آن محاصره اجتماعى براى بعضى واقع نمى شد به آسانى حاضر به توبه نبودند.
12. نمونه دیگر، داستان افک است که در سوره نور آمده و از این آیه شروع مى شود: (اِنَّ الَّذِینَ جَاؤُ بِالاِْفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لاَ تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الاِْثْمِ وَ الَّذِى تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ)؛ «به یقین کسانى که آن تهمت عظیم را عنوان کردند گروهى متشکّل و توطئه گر از شما بودند؛ امّا گمان نکنید این ماجرا به زیان شماست، بلکه خیر شما در آن است؛ هریک از آن ها سهم خود را از این گناهى که مرتکب شدند دارند؛ و آن کس از آنان که بخش مهمّ آن را برعهده داشت عذاب عظیمى براى اوست!».(367)
این آیه و تعدادى از آیات بعد از آن، داستان کسانى است که ظاهراً جزء صحابه بودند و یکى از همسران پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را متهم به خارج شدن از جاده عفت کردند و این مسأله به صورت شایعه اى در تمام مدینه پیچید. آیات فوق
287
نازل شد و آن ها را به شدت ملامت کرد. هم کسانى که بنیان گذار این شایعه بودند که ظاهراً از منافقان بودند و هم گروهى از غیر منافقان که تحت تأثیر این شایعه قرار گرفتند و آن را دهان به دهان پخش کردند.
در این پانزده آیه که حادثه افک را از جهات مختلف مورد بررسى قرار مى دهد سرزنش هاى شدیدى نسبت به تمام کسانى که در این ماجرا درگیر شدند مشاهده مى شود که نشان مى دهد آن ها از جاده عدالت خارج شدند، هرچند گروهى از آن ها بعداً توبه کردند.
بنابراین، صحابى بودن، الزاماً دلیلى بر عدالت نیست، بلکه باید میان صحابه تفاوت گذاشت، گروهى عادل بودند و گروهى از جاده عدالت منحرف شدند.