فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد دوم(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

صحابه و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) چه کسانى بودند؟

شکى نیست که افراد زیادى اعم از مهاجران که خانه و زندگى خود را رها کردند و از مکه به سوى مدینه براى یارى پیامبر (صلی الله علیه و آله) شتافتند و انصار که همان مؤمنان مدینه بودند، نقش بسیار مهمى در پیشرفت اسلام و پیروزى پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آیین خدا بر دشمنان داشتند.
اگر آن ها نبودند، اسلام با این سرعت پیش نمى رفت و در برابر دشمنان متعصب خونخوار و لجوج پیروز نمى شد. به همین دلیل امام سجاد (علیه السلام) در این دعاى نورانى از آن ها یاد مى کند و بر آنان درود مى فرستد و خدمات آن ها را یک به یک برمى شمرد و از خداوند تقاضاى قدردانى از زحمات آن ها را مى کند.
در دعاى روز سه شنبه که آن نیز از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است، آن حضرت بعد از درود بر پیغمبر و آل او، بر صحابه درود مى فرستد، عرضه مى دارد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِینَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَأَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِینَ».
264
و قبل از آن قرآن مجید درباره آن ها مى گوید: (وَ السَّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرینَ وَ الاَْنْصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسَانٍ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛ «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن ها پیروى کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها نیز از او خشنود شدند؛ و باغ هاى بهشتى براى آنان آماده ساخته، که نهرها از پاى درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است رستگارى و پیروزى بزرگ!».(328)
و در سوره انفال آیه 74 مى خوانیم: (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ)؛ «و کسانى که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و کسانى که به آن ها پناه دادند و یارى نمودند، آنان مؤمنان حقیقى اند؛ براى آن ها آمرزش و رحمت خدا و روزىِ با ارزشى است».
و همچنین اشاراتى در آیات دیگر درباره مقامات صحابه آمده است.
ولى آیا این تعریف و تمجید و این پاداش، شامل حال تمام کسانى مى شود که روزى در خدمت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بودند، آن گونه که بعضى از کسانى که راه غلوّ را دراین باره پیموده اند قائل هستند یا صحابه نیز به گروه هاى مختلفى تقسیم مى شوند و آیات مزبور و توصیف هایى که امام سجاد (علیه السلام) در این دعا کرده مربوط به گروهى از آنان است؟
گروهى از تندروان تنزیه صحابه چنان تند رفته اند که هرکس لب به نقد یکى از آنان بگشاید او را فاسق و ملحد و زندیق مى نامند و گاه خون او را مباح مى شمرند.
265
از جمله در کتاب الاصابة از ابوزرعه چنین نقل شده است: «هرگاه کسى را دیدى که به یکى از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خرده گیرى مى کند بدان که او زندیق است».(329)
عبدالله موصلى در کتاب حتى لاننخدع مى گوید: «صحابه گروهى بودند که خدا آنان را براى هم نشینى پیغمبرش و اقامه دین و آیین او برگزید. آن ها را وزیران پیامبرش قرار داده و محبت آن ها را دین و ایمان، و بغض آن ها را کفر و نفاق شمرده و بر امت واجب است همه آن ها را دوست بدارند».(330)
غزالى در کتاب المستصفى مى نویسد: «آنچه علماى گذشته و پس از آن، دیگر عالمان معتقدند، این است که عدالت صحابه امرى روشن است، چراکه خداوند در کتابش آن ها را ستایش کرده، و همین اعتقاد ما درباره آنان است، مگر کسى که به دلیل قطعى فسقش ثابت شده باشد و این نیز هرگز درباره کسى از آن ها ثابت نشده است. بنابراین هیچ یک از آن ها نیاز به تعدیل و توثیق ندارند (بلکه همگى عادل اند)».(331)
ابن حجر عسقلانى در کتاب معروفش الاصابة ادعا مى کند که همه اهل سنت اتفاق نظر دارند که صحابه همگى عادل اند.(332)
ولى برخلاف آنچه در بالا آمد جمعى از علماى اهل سنت این حکم را به طور عموم نپذیرفته اند و بسیارى از صحابه را از آن استثنا کرده اند.
سعدالدین تفتازانى، که از علماى معروف اهل سنت در قرن هشتم است در کتاب شرح المقاصد چنین مى گوید: جنگ ها و مشاجراتى که در میان صحابه واقع
266
شد و در کتب تاریخ ضبط است و افراد معتبر آن را نقل کرده اند ظاهرش دلالت مى کند که بعضى از صحابه از طریق حق منصرف شده اند و به حد ظلم و فسق رسیده اند و انگیزه آن حسد و عناد و دشمنى و عشق به ریاست بود.
سپس مى افزاید: هر کسى که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را ملاقات کرد نمى توان او را فرد خوبى شمرد، ولى چون علما حُسن ظنّ به اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) داشتند براى اعمال آن ها توجیهات و تعبیراتى درست کرده اند و معتقدند که کار آن ها به ضلالت و فسق نینجامیده است و این سخن را به خاطر آن مى گویند که اعتقاد مسلمین را از لغزش و گمراهى در حق بزرگان صحابه، به ویژه مهاجران و انصار و کسانى که بشارت به ثواب و نجات آن ها در قیامت داده شده حفظ کنند.(333)
دکتر طه حسین، دانشمند معاصر معروف مصرى در کتاب الفتنة الکبرى مى گوید: ما درباره اصحاب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چیزى نمى گوییم که آن ها درباره خود قائل نبودند. آن ها خود را بشرى مى دانستند که در معرض حوادثى از قبیل خطاها و گناهان است که دامان غیرشان را نیز مى گیرد. آن ها (متأسفانه) تهمت هاى سختى به یکدیگر زدند و گروهى از آنان یکدیگر را به کفر و فسق متهم ساختند ... کسانى از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که عثمان را یارى کردند معتقد بودند که مخالفینشان از دین خارج شده و مخالف امر پیغمبرند و به همین دلیل، جنگ با یکدیگر را حلال شمردند و عملاً در روز جمل و روز صفین در مقابل هم قرار گرفتند ... هنگامى که صحابه، خود چنین اختلافاتى داشتند و یکدیگر را به انجام گناهان کبیره متهم مى ساختند و بعضى به عنوان جهاد فى سبیل الله با دیگرى پیکار کردند، سزاوار نیست که رأى ما درباره آن ها بهتر از رأى آن ها درباره خود باشد و سزاوار نیست که ما راه کسانى را بپیماییم که اکثر اخبارى را که
267
در تواریخ براى ما نقل شده، از فتنه ها واختلافات، منکر شویم (و چشم بر واقعیت هاى آشکار ببندیم).(334)
سخن طه حسین سخنى است کاملاً مستدل و منطقى که هر کسى آن را بگوید باید از او پذیرفت، هرچند بیان واقعیت تلخى باشد.
در این جا لازم است چند موضوع جداگانه بحث شود تا حقیقت عدالت صحابه روشن گردد:
1. صحابه کیان اند؟
2. دلیل عدالت صحابه چیست؟
3. انگیزه اصرار بر عدالت صحابه چیست؟
4. آیات و روایات معارض کدام اند؟
آیات و روایات و نقل هاى تاریخى اى که نشان مى دهد صحابه همه یکسان نبوده اند، بعضى در مسیر عدالت و بعضى در برخلاف مسیر عدالت حرکت کرده اند.

1. صحابه کیان اند؟

دراین باره میان علماى اهل سنت اختلاف شدیدى است واقوال متعددى در این زمینه نقل شده است، ازجمله :
1. سیوطى، دانشمند معروف اهل سنت، از نووى، عالم وفقیه معروف آن ها نقل مى کند که مى گوید: «المعروف عند المحدّثین أنّه کلّ مسلم رأى النبیّ؛ نزد ارباب اهل حدیث، معروف این است که هر مسلمانى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیده باشد به او صحابى گفته مى شود».
268
2. سیوطى از جمع دیگرى از دانشمندان اهل سنت نقل مى کند که صحابى کسى است که براى مدتى طولانى مصاحب پیامبر (صلی الله علیه و آله) -به طریق تبعیت- بوده باشد.
3. از سعید بن مسیب (تابعى معروف) نقل مى کند که نمى توان مسلمانى را صحابى شمرد، جز این که به مدت یک یا دو سال را با پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده و یا در یک یا دو جنگ همراه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جنگیده باشد.
4. سیوطى بعد از نقل این اقوال، خود چنین مى گوید: «بهتر است که در تعریف صحابى گفته شود: من لقى النبى مسلماً ومات على اسلامه؛ آن کس که در حال اسلام، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ملاقات کرده باشدو مسلمان هم از دنیا رفته باشد صحابى محسوب مى شود». و در ادامه تصریح مى کند که مصاحبت طولانى شرط نیست.(335)
آن ها درباره تعداد صحابه نیز سخن واحدى ندارند. نووى که از فقها و عالمان حدیث شناس معروف اهل سنت است از ابوزرعه رازى نقل مى کند: پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالى از دنیا رفت که یک صد و چهارده هزار صحابى از او حدیث شنیده و از آن حضرت روایت نقل کرده اند.
جلال الدین سیوطى بعد از نقل این سخن از نووى مى گوید: رافعى تعداد صحابى را شصت هزار تن مى داند که سى هزار تن در مدینه و سى هزار تن دیگر در قبایل عرب و غیر عرب بوده اند.
سپس مى افزاید: با این حال تمام کسانى که درباره صحابه کتاب نوشته اند مجموع صحابه اى که از آن ها یاد کرده اند ـ چه کسانى که در زمان حیات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفته اند و چه کسانى که معاصر آن حضرت بوده اند و بعد از ایشان زنده ماندند و چه کسانى که کودک بودند و آن حضرت را درک کردند ـ به ده هزار تن نمى رسد.(336)
269
بنابراین آن ها درباره معیار در شناخت صحابه و همچنین تعداد آن ها قول واحدى ندارند.
پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) معتقدند که صحابه رسول الله، هرچند امتیاز و افتخار مصاحبت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را داشته اند و ما به نیکى از آن ها یاد مى کنیم، ولى همه آن ها یکسان نبودند. در میان آن ها شخصیت هاى والامقام پیدا مى شوند و از نظر عدالت، همانند افراد دیگرند که جمعى عادل و گروهى غیر عادل بودند، به گواهى شواهد قرآنى و حدیث و تاریخ که بعداً به آن اشاره خواهد شد.
بسیار شگفت انگیز است که بعضى درباره عدالت صحابه آن قدر پیش رفته اند که منکر آن را کافر و زندیق و خارج از اسلام دانسته اند، که قبلاً به آن اشاره شد.

2. دلیل عدالت صحابه

طرفداران عدالت صحابه به آیاتى از قرآن مجید و روایات نبوى استدلال مى کنند.
مهم ترین آیه اى که به آن تمسک جسته اند آیه 100 سوره توبه است، آن جا که مى فرماید: (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسَانٍ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛ «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن ها پیروى کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها نیز از او خشنود شدند؛ و باغ هاى بهشتى براى آنان آماده ساخته، که نهرها از پاى درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است رستگارى و پیروزى بزرگ!».
در حالى که آیه تنها درباره گروه سابقین در ایمان و هجرت و کسانى است که از آن ها با نیکوکارى پیروى کردند، (نه به طور مطلق) بنابراین همه صحابه را شامل نمى شود.
270
جالب این است که فخر رازى در ذیل این آیه نتیجه معکوس گرفته، مى گوید: کسانى که درباره مهاجرین و انصار سخن ناروایى مى گویند جزء تابعین به احسان نیستند و داخل در آیه شریفه نمى شوند.(337) در حالى که گروهى از صحابه، طبق تاریخ متواتر، در مقابل هم ایستادند و نسبت هاى ناروایى، همچون کفر و فسق به یکدیگر دادند.
و گاه به آیه 110 سوره آل عمران استدلال کرده اند که مى فرماید: (کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ)؛ «شما بهترین امّتى بودید که به سود انسان ها آفریده شده اید؛ چراکه امر به معروف و نهى از منکر مى کنید و به خدا ایمان دارید».
در صورتى که این آیه اولا خطاب به تمام امت است، نه اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله) و ثانیاً مشروط به شرایطى کرده که در بعضى از آن ها نبوده است، ازجمله امر به معروف و نهى از منکر و ایمان خالص بدون لغزش و تزلزل.
و نیز به آیه شریفه 18 سوره فتح تمسک جسته اند، آن جا که مى فرماید: (لَقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ اِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً)؛ «خداوند از مؤمنان ـ هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند ـ خشنود شد؛ خدا آنچه را که درون دل هایشان، از ایمان و صداقت نهفته بود مى دانست؛ ازاین رو آرامش را بر دل هایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى را پاداش آن ها قرار داد».
این در حالى است که در آیه 29 سوره فتح صفاتى براى آن ها بیان کرده، مى فرماید: (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْراةِ وَمَثَلُهُمْ فِى الاِْنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ
271
لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً)؛ «محمد فرستاده خداست؛ و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار، سرسخت و شدید، و در میان خود مهربان اند؛ پیوسته آن ها را در حال رکوع و سجود مى بینى، در حالى که همواره فضل و رضاى خدا را مى طلبند؛ نشانه آن ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات است و توصیف آنان در انجیل، همانند زراعتى است که جوانه اش را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده وبر پاى خود ایستاده است و به قدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وا مى دارد؛ این براى آن است که کافران را به خشم آورد! و خداوند به کسانى از آن ها که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، وعده آمرزش و پاداش عظیمى داده است».
آیا آن هایى که در جنگ جمل و صفین به جان هم افتادند و هزاران نفر از یکدیگر را کشتند «رحماء بینهم» بودند و به یکدیگر رحم کردند؟ به یقین چنین نبود، پس آن ها داخل در آیه فوق نیستند.
اضافه بر این، خدا وعده پاداش عظیم به همه آن ها نداده، به آن هایى داده است که ایمان و عمل صالح داشتند (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً).
آیا شکستن پیمان بیعت امام مسلمین، على بن ابى طالب (علیه السلام) در جنگ جمل و جنگ صفین و روشن کردن آتش جنگى که هزاران نفر در آن سوختند، جزء عمل صالح بود که وعده الهى نسبت به مغفرت و اجر عظیم، شامل حالشان شود؟!(338)
272
مهم ترین روایتى که به آن براى عدالت صحابه تمسک جسته اند، این روایت معروف نبوى است: «أصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ؛ اصحاب من همچون ستارگان آسمان اند، به هرکدام اقتدا کنید هدایت مى شوید».
این روایت در کتاب هاى متعددى نقل شده است. از جمله در کتاب مسند جامع، سند روایت چنین نقل شده است: عبد بن حُمید عن نافع عن ابن عمر عن رسول الله (صلی الله علیه و آله).(339)
و در کتاب جامع العلم(340) تألیف ابن عبدالبر و جامع الاصول(341) نوشته ابن اثیر که از کتب معروف آن هاست به سند دیگرى این حدیث از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده و سند چنین است: عبدالله بن روح عن سلّام بن سَلم، قال: حدّثنا الحارث بن غُصَین، عن الأعمش، عن أبیسفیان، عن جابر، مرفوعاً أنّ النبیّ (صلی الله علیه و آله) قال: «أصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ».
سند این حدیث مخدوش و ضعیف است، زیرا خود ابن عبدالبرّ در کتاب العلم تصریح کرده که حارث بن غصین شخص مجهول الحالى است.(342)
همان گونه که سلام بن سلم نیز از ضعفاست. گروه دیگرى از بزرگان اهل سنت نیز او را تضعیف کرده اند.
این حدیث از طریق دیگرى که در آن عبدالرحیم بن زید و پدر عبدالرحیم هستند نقل شده که هر دو از افرادى مى باشند که به نقل آن ها اعتمادى نمى شود.(343) حمزة الجزرى نیز که در سند این حدیث واقع شده مجهول الحال است.
273
به هر حال، سند این حدیث به اعتراف بسیارى از بزرگان اهل سنت ضعیف و غیر قابل اعتماد است.
جالب این است که ابن حزم (على بن احمد بن سعید) از علماى قرن پنجم که از معاریف آن هاست بعد از ذکر این حدیث مى گوید: این حدیث چیزى را نمى تواند براى ما ثابت کند، زیرا محال است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ما را دعوت به پیروى از همه صحابه کند، در حالى که در میان آن ها کسانى بوده اند که چیزى را حرام و کسانى بوده اند که همان را حلال مى شمردند.(344)
شوکانى، که از دانشمندان معروف قرن سیزدهم اهل سنت است در کتاب ارشاد الفحول عبارت جالبى در این زمینه دارد، مى گوید: بعضى از قائلین به حجیت قول صحابى، به حدیث «أصْحَابِی کَالنُّجُومِ...» تمسک جسته اند، در حالى که این حدیث هرگز ثابت نیست واشکال آن نزد دانشمندان روشن است، به طورى که نمى توان در کمترین حکمى از احکام شرع به آن عمل کرد.(345)
اضافه بر این، محتواى این روایت اگر به صورت عام باشد و همه اصحاب را شامل شود، مخالف کتاب الله است، زیرا آن گونه که خواهیم گفت در قرآن مجید گروهى از صحابه مذمت شده یا منافق شمرده شده اند و یا مرتکب خطاهاى دیگرى گردیده اند و روایتى که بر خلاف قرآن باشد قابل قبول نیست.
مى دانیم که در جنگ جمل بعضى از صحابه در مقابل بعضى دیگر ایستادند. امیرمؤمنان على (علیه السلام) و جمعى از صحابه در یک طرف و طلحه و زبیر و بعضى دیگر در مقابل آن ها. آیا مفهوم حدیث این است که در چنین صحنه اى ما به هر کدام از این دو گروه بپیوندیم هدایت یافته ایم، چه لشکر على (علیه السلام)، چه لشکر طلحه و زبیر؟
274
یا در جنگ صفین که باز بعضى از صحابه را در مقابل بعضى دیگر مى بینیم که شمشیر به روى هم کشیده اند، هر دو همچون ستارگان آسمان اند، ما هم شمشیر بکشیم و هر کدام از دو گروه را که میل داشتیم انتخاب کنیم و به کشتن گروه دیگر بپردازیم؟ آیا هیچ عاقلى مى تواند چنین نسبتى به پیغمبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) بدهد؟!
ممکن است گفته شود: این روایت در منابع شیعه نیز وارد شده است، زیرا در معانى الاخبار صدوق چنین آمده است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ مَا لَمْ یَکُنْ فِیهِ سُنَّةٌ مِنِّی فَمَا قَالَ أَصْحَابِی فَقُولُوا بِهِ فَاِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِی فِیکُمْ کَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَیِّهَا أُخِذَ اهْتُدِیَ وَ بِأَیِّ أَقَاوِیلِ أَصْحَابِی أَخَذْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ وَ اخْتِلاَفُ أَصْحَابِی لَکُمْ رَحْمَة؛ هرگاه (در کتاب خدا و) در سنت من حکمى را نیافتید، آنچه اصحاب من مى گویند همان را بگویید، زیرا مَثَل اصحاب من در شما مَثَل ستارگان آسمان است که به هر کدام تمسک جویید هدایت در آن خواهد بود و به هر کدام از سخنان یاران من متمسک شوید هدایت مى یابید و اختلاف اصحابم براى شما رحمت است».(346)
ولى این حدیث علاوه بر این که ضعف سند دارد، زیرا در سند آن غیاث بن کلّوب است که از نظر علماى رجال ضعیف مى باشد (گرچه بعضى کوشش کردند که او را از ثقات بدانند، ولى گفتار آن ها قابل تردید است) در ذیل حدیث آمده است: «فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَصْحَابُکَ؟ قَالَ: أَهْلُ بَیْتِی؛ عرض کردند: اى رسول خدا! اصحاب تو کیان اند؟ فرمود: منظورم اهل بیت من هستند».
بنابراین، حدیث مذکور از نظر سند ومتن قابل استناد نیست.
و نیز ممکن است گفته شود که در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) از آن حضرت نقل شده که از ایشان درباره کلام پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که فرمود: «أصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ
275
اهْتَدَیْتُمْ» فرمود: «هَذَا صَحِیحٌ، یُرِیدُ مَنْ لَمْ یُغَیِّرْ بَعْدَهُ وَ لَمْ یُبَدِّلْ؛ این سخن صحیح است، ولى درباره کسانى است که بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دین یا روش خود را تغییر ندادند و مبدل نساختند».(347)
سند این روایت نیز به خاطر این که مشتمل بر عده اى از مجاهیل است اعتبارى ندارد. به علاوه ذیل آن افرادى از صحابه را که تغییر مسیر دادند استثنا کرده است.