بخش سوم
4. کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ.
5. وَ عَرَّضَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَدَنَهُ.
6. وَ کَاشَفَ فِی الدُّعَاءِ اِلَیْکَ حَامَّتَهُ.
7. وَ حَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ.
8. وَ قَطَعَ فِی اِحْیَاءِ دِینِکَ رَحِمَهُ.
9. وَ أَقْصَى الْأَدْنَیْنَ عَلَى جُحُودِهِمْ.
10. وَ قَرَّبَ الْأَقْصَیْنَ عَلَى اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ.
11. وَ وَالَى فِیکَ الْأَبْعَدِینَ.
12. وَ عَادَى فِیکَ الْأَقْرَبِینَ.
ترجمه
4. خداوندا! بر محمد درود فرست، آن گونه که جان خود را براى اجراى فرمان تو در کف نهاد.
5. و بدن خویش را در معرض انواع ناملایمات و شداید قرار داد.
6. خداوندا! آن حضرت حتى هنگام دعوت به سوى خود، با خویشاوندانش (که مشرک بودند) سخت در افتاد.
7. و براى جلب رضاى تو حتى با بستگان و قبیله خویش پیکار نمود.
8. و براى احیاى دین تو رابطه خویش را با ارحام و بستگان خود قطع کرد.
9. خداوندا! او نزدیکان خود را به خاطر انکارشان نسبت به تو از خود دور ساخت.
149
10. و افراد دورى را که دعوت او براى تو را اجابت کردند به خود نزدیک نمود.
11. آن حضرت در راه رضاى تو، به دورترین افراد دست دوستى داد.
12. و با نزدیک ترین نزدیکانش در راه تو به خصومت پرداخت.
درود به خاطر این همه فداکارى
در این بخش از دعا، امام (علیه السلام) علت درود و صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) را چنین بیان مى کند: «خداوندا! بر محمد درود فرست، آن گونه که جان خود را براى اجراى فرمان تو در کف نهاد و بدن خویش را در معرض انواع ناملایمات و شداید قرار داد»؛ (کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ وَ عَرَّضَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَدَنَهُ).
امام (علیه السلام) در این جا بخشى از مشکلات و فداکارى هاى مهم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را در راه نشر اسلام برمى شمارد.
نخست این که روح و جسم خود را براى هرگونه فداکارى آماده کرد. مى دانیم که از یک سو او را با انواع نسبت هاى زشت و دروغ و تهمت ها مى آزردند و او تحمل مى کرد و حدیث معروف «مَا أُوذِىَ نَبِىٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ؛ هیچ پیامبرى مانند من مورد آزار قرار نگرفت»(175) گواه بر این معناست.
و گواه دیگر این، آیه شریفه است: (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ)؛ «ما مى دانیم سینه ات از آنچه آن ها مى گویند تنگ مى شود و تو را سخت ناراحت مى کنند».(176)
و از نظر جسمانى آن قدر سنگ بر بدن او مى زدند که در بسیارى از روزها پس از بازگشت به خانه، خدیجه به بستن زخم هاى او مى پرداخت.
150
داستان ریختن خاکستر گرم و شکمبه گوسفند بر سر آن حضرت نیز معروف است.
ماجراى مشکلات عجیب شعب ابى طالب را نیز همه شنیده اید که چه اندازه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و بستگان مؤمن او در آن سه سال در آن درّه خشک و بى آب و علف در زحمت و مشقت بودند.
واژه «نَصَبَ» به معناى آماده کردن خود براى انجام کارى است. این واژه گاه به معناى تعب و زحمت نیز آمده است. در این صورت مفهوم جمله این مى شود که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خود را براى انجام اوامر الهى به زحمت افکند؛ ولى معناى اول مناسب تر است و جمع هر دو معنا در عبارت نیز مانعى ندارد.
آنگاه به بخش دیگرى از مشکلات پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در راه دعوت مردم به اسلام پرداخته، عرضه مى دارد: «خداوندا! آن حضرت حتى به هنگام دعوت به سوى خود، با خویشاوندانش (که مشرک بودند) سخت درافتاد و براى جلب رضاى تو حتى با بستگان و قبیله خویش پیکار نمود و براى احیاى دین تو رابطه خویش را با ارحام و بستگان خود قطع کرد»؛ (وَ کَاشَفَ فِى الدُّعَاءِ اِلَیْکَ حَامَّتَهُ وَ حَارَبَ فِى رِضَاکَ أُسْرَتَهُ وَ قَطَعَ فِى اِحْیَاءِ دِینِکَ رَحِمَهُ).
مى دانیم که اولین دعوت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، از خویشاوندان و بستگان خود بود، آن گونه که قرآن مجید به او دستور مى دهد: (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الاَْقْرَبِینَ)؛ «و نخست خویشاوندان نزدیکت را انذار کن».(177)
و انتظار مى رفت که آن ها براساس شناختى که از پاکى و تقواى پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) داشتند و اهمیتى که همه، به ویژه عرب براى حمایت از خویشاوندان خود قائل بودند، اولین گروهى باشند که به حمایت از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برمى خیزند،
151
ولى به عکس، آن ها نخستین گروهى بودند که به عداوت و دشمنى برخاستند و در داستان یوم الدّار، یعنى آن روز که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خویشاوندان نزدیک خود را براى بیان دعوتش به خانه خویش فراخواند، مى خوانیم که آن ها به صراحت دست رد بر سینه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) زدند و حتى به سخریه و استهزاء دست زدند و چه دردناک است که انسان از کسانى که بیشتر از همه انتظار حمایت دارد طرد شود و مورد بى مهرى واقع گردد.
مى دانیم که انسان پیوند نزدیکى با خویشاوندان خود دارد، به ویژه در میان قبایل عرب، وابستگى به خویشاوندان بسیار زیاد بوده و جدایى از آن ها مصیبتى بزرگ محسوب مى شده است. لذا به هیچ قیمتى حاضر نبودند از آن ها جدا شوند، زیرا تکیه گاه آن ها در مشکلات، خویشاوندان و قوم و قبیله آن ها بودند.
ولى پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این فداکارى بزرگ را انجام داد و به خاطر رضاى خدا و مبارزه با شرک وبت پرستى از آن ها جدا شد و در واقع در مقابل مشکلات تنها گشت.
البته همان گونه که قبلاً اشاره کردیم، نخست آن ها را به خانه خود دعوت کرد تا در یک میهمانى شرکت کنند. با الفاظ محبت آمیز آن ها را به یکتاپرستى و ترک شرک و بت پرستى دعوت نمود، اما نه تنها نپذیرفتند، بلکه بر ضد او به پا خاستند و چون آن حضرت چنین دید، پیوند خود را از آن ها برید، به گونه اى که در تاریخ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى بینیم لجوج ترین گروهى که با آن حضرت به پیکار برخاستند همان قوم و قبیله او از قریش بودند. آتش جنگ هاى اسلامى به وسیله آن ها برافروخته شد، محاصره در شعب ابوطالب از آن ها سرچشمه گرفت و حتى داستان لیلة المبیت نیز که اطراف خانه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را محاصره کردند تا صبحگاهان او را به قتل برسانند عمدتاً از سوى قریش بود.
نه تنها خود آن حضرت این مسیر را پیمود، بلکه پیروانش را نیز دعوت
152
مى کرد که اگر قوم و قبیله آن ها مشرک اند و مخالف توحیدند، آن ها را رها سازند و احساس تنهایى نکنند، همان گونه که در آیات شریفه سوره توبه آمده است: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَ اِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الاْیمَانِ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ * قُلْ اِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ اِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِى سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر پدران و برادران شما، کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آن ها را ولىّ و یار و یاور و تکیه گاه خداوند قرار ندهید. و کسانى از شما که آنان را ولىّ خود قرار دهند، آنان ستمکاران اند، بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالى که به دست آورده اید، و تجارتى که از کساد شدنش مى ترسید، و خانه هایى که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب تر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند! و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمى کند».(178)
البته اگر آن ها تنها حق را نپذیرند و به مبارزه برنخیزند، قرآن اجازه مى دهد که با آن ها مدارا شود، بى آن که از آن ها اطاعت گردد، آن گونه که در سوره لقمان آمده است: (وَ اِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِى مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْیَا مَعْرُوفاً)؛ و هر گاه آن دو تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى، که از آن آگاهى ندارى (بلکه مى دانى باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولى با آن دو، در دنیا به طرز شایسته اى رفتار کن».(179)
این کار تنها شیوه پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و برنامه آیین او نبود، بلکه انبیاى پیشین نیز همین مسیر را مى پیمودند، همان گونه که در داستان ابراهیم (علیه السلام) مى خوانیم که
153
او نخست با پدرش (عمویش) از در دوستى و محبت درآمد و حتى به او قول داد که اگر ترک بت پرستى کند آمرزش او را از درگاه خداوند بخواهد. ولى هنگامى که مشاهده کرد او به شدت بر بت پرستى اصرار دارد با او قطع رابطه کرد و حتى به مخالفت با او برخاست، همان گونه که قرآن مى گوید: (وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ اِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ اِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا اِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ اِنَّ اِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ)؛ «واستغفار ابراهیم براى پدرش [سرپرستش، که در آن زمان، عمویش آزر بود]، فقط به خاطر وعده اى بود که به او داده بود (تا وى را به سوى ایمان جذب کند)؛ امّا هنگامى که براى او روشن شد که وى دشمن خداست، از او بیزارى جست؛ به یقین، ابراهیم دلسوز و بردبار بود».(180)
«کَاشَفَ» از ماده «کشف» گاه به معناى اظهار چیزى مى آید و گاه به معناى ابراز عداوت و دشمنى است.
«حَامَّتَهُ» از ماده «حمّ» در اصل به معناى آب داغ و سوزان است و به دوستان صمیمى و گرم، حمیم گفته مى شود و به خویشاوندان نزدیک نیز «حامّة» اطلاق مى گردد.
«أُسْرَه» از ماده «أسر» (بر وزن عصر) در اصل به معناى بستن چیزى با زنجیر است و از آن جا که خانواده و بستگان و نزدیکان، به هم پیوند خاصى دارند، از آن ها تعبیر به أسره مى شود.
امام (علیه السلام) بعد از بیان قطع رابطه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از بستگانش، به خاطر شرک و کفرشان، به سراغ نزدیکان و دوران مى رود و عرضه مى دارد: «خداوندا! او نزدیکان خود را به خاطر انکارشان نسبت به تو از خود دور ساخت و افراد دورى را که دعوت او براى تو را اجابت کردند به خود نزدیک نمود»؛ (وَ أَقْصَى الْأَدْنَیْنَ عَلَى جُحُودِهِمْ وَ قَرَّبَ الْأَقْصَیْنَ عَلَى اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ).
154
و سپس در تأکید آن مى افزاید: «آن حضرت در راه رضاى تو به دورترین افراد دست دوستى داد و با نزدیک ترین نزدیکانش در راه تو به خصومت پرداخت»؛ (وَ وَالَى فِیکَ الاَْبْعَدِینَ وَ عَادَى فِیکَ الاَْقْرَبِینَ).
تا آن جا که سلمان فارسى، صهیب رومى، بلال حبشى و اویس قرنى را از دوستان خاص خود نامید و ابولهب ها و ابوسفیان ها را که بسیار به او نزدیک بودند از خود طرد نمود. همه این ها به خاطر نشر آیین حق پرستى بود.
منظور از نزدیک و دور بودن ممکن است نزدیکى و دورى نسب و قبیله باشد و یا رتبه اجتماعى و یا هر دو، و این سیره کسانى است که داراى اهداف والاى الهى باشند؛ آن ها به هدفشان مى اندیشند و وفاداران به هدف را نزد خود فرا مى خوانند و مخالفان هدف را طرد مى کنند.
قرآن مجید نیز به این مطلب اشاره کرده است. هنگامى که گروهى از ثروتمندان به آن حضرت پیشنهاد کردند که مؤمنان تنگدست را از خود براند تا آن ها نزدش بیایند، این آیه شریفه نازل شد و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطاب کرد وگفت : (وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِىِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً)؛ «با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و شام مى خوانند، و تنها رضاى او را مى طلبند؛ و هرگز به خاطر زیورهاى دنیا، چشمان خود را از آن ها برمگیر. و از کسانى که قلبشان را از یادمان غافل ساختیم و از هواى نفس پیروى کردند، و کارشان افراطى است، اطاعت مکن».(181)
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در نهج البلاغه اشاره جالبى به این مسأله کرده و درباره پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین مى فرماید: «اِنَّ وَلِیَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَاِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ،
155
وَاِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَاِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُه؛ به یقین دوست محمد (صلی الله علیه و آله) کسى است که خدا را اطاعت کند، هرچند پیوند نسبى اش دور باشد و دشمن محمد کسى است که خدا را نافرمانى کند، هرچند قرابت او نزدیک باشد».(182)
بدیهى است که ذکر تمام این اوصاف براى پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پیام روشنى براى همه پیروانش دارد و آن این که آن ها نیز پیوندهاى خود را از دشمنان حق و ظالمان و ستمگران قطع کنند، هرچند از نزدیکان باشند و به عکس، پیوند خود را با کسانى که در مسیر حق، عدالت و تقوا گام برمى دارند محکم سازند هرچند افراد دورى باشند.
همان گونه که در حدیث شریف آمده است: روزى پیامبر (صلی الله علیه و آله) به یارانش فرمود: «أیُّ عُرَى الإیمانِ أوْثَقُ؟ فَقالُوا: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اعْلَمُ وَ قالَ بَعْضُهُمْ: الصَّلاَةُ، وَقالَ بَعْضُهُمْ: الْزَّکاةُ، وَ قالَ بَعْضُهُمْ: الصّیامُ، وَ قالَ بَعْضُهُمْ: الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ، وَ قالَ بَعْضُهُمْ : الْجِهادُ، فَقالَ رَسُولُ اللَّه (صلی الله علیه و آله): لِکُلِّ ما قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیْسَ بِهِ، وَلَکِنْ أوْثَقُ عُرَى الإیمانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُعْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَلِّی أوْلِیاءِ اللَّهِ وَ التَبرَّی مِنْ أعْداءِ اللَّهِ؛ کدام یک از دستگیره هاى ایمان محکم تر و مطمئن تر است؟ یاران عرض کردند: خدا و رسولش آگاه ترند، و بعضى گفتند: نماز، و بعضى گفتند: زکات و بعضى روزه، و بعضى حج و عمره، و بعضى جهاد! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: همه آنچه گفتید داراى فضیلت است، ولى پاسخ سؤال من نیست؛ محکم ترین و مطمئن ترین دستگیره هاى ایمان، دوستى براى خدا و دشمنى براى خداست، و دوست داشتن اولیاءاللَّه و تبرّى از دشمنان خدا».(183)
«أَقْصَى» از ماده «قصو» به معناى دور شدن و «أقصى» به معناى دور کردن
156
است. در مقابل «الاَْدْنَیْنَ» که از ماده «دُنُو» به معناى نزدیکى گرفته شده است. آرى! پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دوران با ایمان را نزدیک و نزدیکان مشرک و بى ایمان را از خود دور ساخت. در ضمن باید توجه داشت که أدنَین و اقصَین در اصل ادنَیین و اقصَیین بوده است ویاى اول که در اصل منقلب از واو بود به خاطر مفتوح بودن ماقبل تبدیل به الف شد و سپس الف به خاطر التقاء ساکنین حذف شد و فتحه به عنوان دلیل بر محذوف باقى ماند و تبدیل به ادنَین و اقصَین شد.
«عَادَى» از ماده «عداوت» به معناى دشمنى کردن است.
157
.
158