فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد دوم(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

بخش هشتم

25. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلاَئِکَتِهِ اِلَیْهِ وَ أَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَأَرْضَى حَامِدِیهِ لَدَیْهِ
26. حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ.
27. ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَالْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الاَْشْیَاءِ، وَ مَکَانَ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
28. حَمْداً لاَ مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لاَ حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لاَ مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ، وَ لاَ انْقِطَاعَ لاَِمَدِهِ
29. حَمْداً یَکُونُ وُصْلَةً اِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَباً اِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِیعَةً اِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِیقاً اِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِیراً مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ، وَظَهِیراً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِیَتِهِ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِیَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ.
30. حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِی السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ، وَ نَصِیرُ بِهِ فِی نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُیُوفِ أَعْدَائِهِ، اِنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیدٌ.

ترجمه
25. حمد و ستایش مخصوص خداوند است، آن گونه که برترین فرشتگان او و گرامى ترین خلق او و پسندیده ترین حامدان آستانش، او را به آن حمد کردند و ستودند.
26. حمد وسپاسى به جا مى آورم که از تمام حمد و سپاس ها برتر باشد، آن گونه که پروردگار ما بر تمام خلق خود برترى دارد.
27. سپس او را حمد و سپاس مى گویم در برابر هر نعمتى که او به ما ارزانى
121
داشته یا بر جمیع بندگانش از گذشته و حال، بخشیده است؛ حمدى که عدد آن همانند احاطه علمى او به جمیع اشیا و در برابر هر نعمتى از آن ها به چندین برابر است، حمدى که همیشگى و تا روز قیامت باشد.
28. حمد و ستایشى که حد آن بى نهایت و حسابش بى شمار و عاقبتش نامحدود و زمانش بى پایان باشد.
29. حمد و ستایشى که وسیله وصول به طاعت و عفو او باشد و سبب خشنودى و موجب آمرزش و راهى به بهشت او گشاید و مرا از عذابش حفظ کند و از غضبش ایمن دارد و بر طاعتش کمک نماید و از عصیانش بازدارد و براى اداى حق او و انجام وظایفش یارى دهد.
30. خداوند را حمد و سپاسى مى گوییم که ما را در زمره سعادتمندان از دوستانش جاى دهد و در صف شهیدانى درآورد که با شمشیر دشمنانش شربت شهادت نوشیدند. او سرپرستى است ستوده.

شرح و تفسیر

جامع ترین حمد

امام (علیه السلام) در آخرین بخش این دعا که سرتاسر حمد و ثنا و ستایش الهى است به جامع ترین حمدها اشاره مى کند؛ حمدى که از نظر حمد کنندگان برترین باشد، حمدى که از نظر کیفیت، بالاترین باشد، حمدى که از نظر متعلق حمد، جامع ترین باشد، حمدى که هیچ گونه محدودیتى در آن راه نداشته باشد، و سرانجام، حمدى که نتیجه اش قرب به خداوند و رسیدن به عفو و مغفرت و بهشت جاویدان او باشد.
در قسمت اول عرضه مى دارد: «حمد و ستایش مخصوص خداوند است، آن گونه که برترین فرشتگان او و گرامى ترین خلق او و پسندیده ترین حامدان
122
آستانش، او را به آن حمد کردند و ستودند»؛ (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلاَئِکَتِهِ اِلَیْهِ وَ أَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِیهِ لَدَیْهِ).
روشن است که مقرب ترین فرشتگان به آستان خداوند، برترین حمدها را دارند و گرامى ترین خلق خدا (که مى تواند در این جا اشاره به برترین انسان ها و شریف ترین انبیا و اولیا باشد) آن گونه او را حمد وسپاس مى گویند که هیچ کس نتواند همانند آن را بگویند. همچنین خداوند از حمدى بیشتر رضایت دارد که از هر نظر خالص و کامل باشد.
هنگامى که امام (علیه السلام) خدا را این گونه حمد مى کند، گویى همانند فرشتگان مقرب و صالح ترین بندگان خدا او را حمد و سپاس مى گوید.
تعبیر به «أَدْنَى مَلاَئِکَتِهِ» به معناى مقرب ترین فرشتگان اوست، همان گونه که «أَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ» به معناى گرامى ترین خلق خداوند است و «وَ أَرْضَى حَامِدِیهِ» به معناى پسندیده ترین حمد کنندگان مى باشد.
سپس امام (علیه السلام) به سراغ کیفیت حمد مى رود و عرضه مى دارد: «حمد و سپاسى به جا مى آورم که از تمام حمد و سپاس ها برتر باشد؛ آن گونه که پروردگار ما بر تمام خلق خود برترى دارد»؛ (حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ).
مى دانیم که عظمت خداوند نسبت به مخلوقاتش به قدرى است که در فکر هیچ انسانى نمى گنجد و هیچ کس توان شرح و بیان آن را ندارد. حال فکر کنید که امام (علیه السلام) عرضه مى دارد: حمدى مى خواهم انجام دهم که نسبت به حمد دیگران همچون عظمت خداوند نسبت به بندگانش باشد!
و در بخش سوم، توجه به متعلق حمد کرده، عرضه مى دارد: «سپس او را حمد و سپاس مى گویم، در برابر هر نعمتى که او به ما ارزانى داشته یا بر جمیع بندگانش از گذشته و حال، بخشیده است؛ حمدى که عدد آن همانند احاطه علمى او به جمیع اشیا و در برابر هر نعمتى از آن ها به چندین برابر است، حمدى که
123
همیشگى و تا روز قیامت باشد»؛ (ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَالْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ، وَ مَکَانَ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ).
جالب توجه این که امام (علیه السلام) در این جمله هاى نورانى، نه تنها خدا را در برابر نعمت هایى که به او و خاندان او بخشیده است حمد و سپاس مى گوید، بلکه در برابر تمام نعمت هایى که به تمام انسان هاى موجود و همه انسان هاى پیشین داده شده، بدون استثنا خدا را حمد وسپاس مى گوید؛ آن هم نه دربرابر هر نعمتى یک حمد وسپاس، بلکه به اضعاف ومضاعف آن ها خدا را حمد مى کند؛ آن هم نه حمدى که موقتى باشد و گذرا؛ بلکه حمدى بى پایان و تا دامنه قیامت.
واژه «أَبَداً» به معناى پیوسته و جاویدان است وجالب این که این واژه تثنیه و جمع ندارد، زیرا چیزى که ابدى و جاویدان است تعددى در زمان آن تصور نمى شود، ولى زمان، ممکن است به بخش هاى مختلفى گفته شود که تعدد وجمع دارد.
واژه «سَرْمَداً» را که آن هم به معناى همیشگى و دائمى است، بعضى از ارباب لغت، مانند صاحب مقاییس اللغة(138) و فروق اللغة(139) در اصل از ماده «سَرَد» به معناى پى درپى دانسته اند و میم آن را زائد مى دانند واز این نظر تفاوتى با ابد دارد، هرچند دلیلى بر این معنا ندارند، و افرادى مانند فیروزآبادى در قاموس و الخلیل در العین میم آن را زائد ندانسته اند.(140)
این نکته نیز شایان توجه است که بعضى از ارباب لغت گفته اند: «سرمدىّ» به موجودى گفته مى شود که نه آغاز دارد و نه انجام، ولى ازلى به چیزى گفته
124
مى شود که آغاز ندارد، و ابدى چیزى است که پایان ندارد. ولى این معنا نه از کتب معروف لغت استفاده مى شود و نه از موارد استعمال آن در قرآن مجید و غیر آن. ظاهر آیات شریفه 71 و72 سوره قصص که درباره ابدیت شب و روز سخن مى گوید، به روشنى ناظر به نامحدود بودن از نظر آینده است.
آنگاه امام (علیه السلام) به گسترش حمد در تمام جهات اشاره کرده، عرض مى دارد: «حمدى و ستایشى که حد آن بى نهایت و حسابش بى شمار و عاقبتش نامحدود و زمانش بى پایان باشد»؛ (حَمْداً لاَ مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لاَ حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لاَ مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ، وَ لاَ انْقِطَاعَ لاَِمَدِهِ).
چنین حمدى گسترده ترین حمدهاست، از نظر حد و حدود و تعداد و عدد و پایان و عاقبت، و به راستى طرز حمد و سپاس گفتن خدا را باید از امام بزرگوارى همچون امام سجاد (علیه السلام) آموخت که تمام محدویت ها را از حمد و سپاس خود برمى دارد و آن را به تمام عوالم و ازمان تسرى مى دهد.
قابل توجه این که در جمله قبل آمده بود که این حمد تا روز قیامت ادامه یابد، ولى در این جا مى فرماید: این حمد هیچ پایانى از نظر زمان نداشته باشد. به گفته مرحوم سید على خان در ریاض السالکین، این یکى از فنون بلاغت است که انسان گاهى سخنى مى گوید و گاه آن را مى شکند و فراتر از آن مى برد.(141) مثلاً مى گوییم: فلان کس بر دل ها حکومت دارد، بلکه بر تمام وجود انسان ها وهمه اشیا اعم از انسان وغیر انسان. بنابراین هیچ گونه تناقضى در میان این دو جمله نیست.
مرحوم علامه دارابى در ریاض العارفین در این جا اشاره به نکته قابل توجهى کرده و آن این که «حد» مفهوم عامى دارد و آنچه بعد از آن آمده، مانند عدد، غایت
125
و أمد، مصداق هایى از آن است و در واقع این جمله از قبیل ذکر خاص بعد از عام محسوب مى شود.(142)
و در پایان این سخن عرضه مى دارد: «حمد و ستایشى که وسیله وصول به طاعت و عفو او باشد و سبب خشنودى و موجب آمرزش، و راهى به بهشت او گشاید و مرا از عذابش حفظ کند و از غضبش ایمن دارد و بر طاعتش کمک نماید و از عصیانش بازدارد و براى اداى حق او و انجام وظایفش یارى دهد»؛ (حَمْداً یَکُونُ وُصْلَةً اِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَباً اِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِیعَةً اِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِیقاً اِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِیراً مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِیراً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِیَتِهِ، وَعَوْناً عَلَى تَأْدِیَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ).
در واقع امام (علیه السلام) در این جا از حمد وسیع و گسترده اى که در فقرات قبل آمد نتیجه گیرى کاملى فرموده و به ما تعلیم مى دهد که چنین حمدى مى تواند ما را به اطاعت و عفو الهى و رضایت و خشنودى او و بهشت جاویدانش و نجات از عذاب و غضبش برساند و در اداى حقش ما را یارى کند.
بدیهى است، هنگامى که انسان خود را غرق انواع نعمت هاى الهى بداند و به حکم عقل در مقام اطاعتش برآید این نتایج گران بها را در بر خواهد داشت.
«ذَرِیعَةً» از ماده «ذَرع» به معناى گشادن ذراع براى انجام کار یا گرفتن چیزى است و از آن جایى که وسیله هایى که انسان انتخاب مى کند، براى رسیدن به اهدافى است، به هر وسیله اى ذریعه اطلاق شده است.
«خَفِیر» از ماده «خَفر» به دو معنا آمده است: یکى شدت حیا و دیگرى پناه دادن. این واژه در کلام امام (علیه السلام) در معناى دوم به کار رفته و اشاره به حمدى است که ما را در برابر عذاب الهى پناه دهد.
126
«نَقِمَة» از ماده «نَقَم» (بر وزن قلم) در اصل به معناى انکار کردن چیزى یا عیب و ایراد گرفتن به کارى با زبان و عمل و گاه از طریق مجازات است، و لذا این واژه به معناى مجازات و عذاب به کار مى رود و انتقام نیز از همین ماده است.
«ظَهِیر» به معناى پشتیبان و یاور است و در اصل از ماده «ظَهر» به معناى پشت گرفته شده و چون یار و یاور، پشت انسان را محکم مى دارد به او ظهیر مى گویند.
«حَاجِز» از ماده «حَجز» به معناى مانع شدن و حائل گشتن میان دو چیز است و «حاجز» معناى مانع را دارد که در این جا امام (علیه السلام) حمد کامل را مانع از معصیت مى شمارد.
امام (علیه السلام) در این بخش از حمد و ثناى خود، ده اثر براى حمد و سپاس پروردگار شمرده است:
اول: سبب وصول به طاعت او مى شود.
دوم: موجب عفو و بخشش او مى گردد.
سوم: انسان را به رضا و خشنودى او مى رساند.
چهارم: موجب مغفرت و آمرزش اوست.
پنجم: راهى به سوى بهشت به روى انسان مى گشاید.
ششم: مانع از عذاب او مى شود.
هفتم: از خشم خدا ایمن مى گرداند.
هشتم: انسان را در مسیر اطاعت پشتیبانى مى کند.
نهم: مانع از معصیت او مى شود.
دهم: انسان را در طریق اداى حق خداوند و وظایفش یارى مى دهد.
به راستى این حمد الهى چقدر پربرکت است! حمدى که در عمق روح انسان بنشیند، حمدى که سر تا پاى انسان و تمام شئون زندگى او در آن غرق شود. آرى، امام (علیه السلام) با این دعاى خود این درس مهم را به ما مى دهد که اگر انسان به طور
127
صحیح در مقام حمد و شکرگزارى پروردگار برآید تمام شئون زندگى اش را اصلاح خواهد کرد.
آنگاه امام (علیه السلام) در آخرین جمله این دعاى پر بار و پر معنا که کامل ترین صورت حمد و سپاس الهى را منعکس مى کند، عرضه مى دارد: «خداوند را حمد و سپاسى مى گوییم که ما را در زمره سعادتمندان از دوستانش جاى دهد و در صف شهیدانى درآورد که با شمشیر دشمنانش شربت شهادت نوشیدند. او سرپرستى است ستوده»؛ (حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِى السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ، وَ نَصِیرُ بِهِ فِى نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُیُوفِ أَعْدَائِهِ، اِنَّهُ وَلِى حَمِیدٌ).
از این جمله معلوم مى شود که ممکن است حمد و ستایش پروردگار سبب دو افتخار بزرگ شود، افتخار قرار گرفتن در صف سعادتمندان از اولیاء الله و افتخار قرار گرفتن در صف شهدایى که در میدان جهاد، با شمشیر دشمنان به افتخار شهادت رسیده اند.
البته بدیهى است که حمد لفظى نمى تواند سرچشمه این افتخارات بزرگ شود، بلکه حمدى باید باشد که آثارش در تمام وجود انسان و زندگى فردى و اجتماعى او ظاهر گردد و نعمت هاى الهى را هر کدام در جاى خود و در مسیر رضایت حق صرف کند. چنین کسى شایستگى این گونه افتخارات را دارد.