علوّ مضمون (مضامین عرشی صحیفه)
تمام علما و دانشمندانى که صحیفه سجادیه را مورد بحث و بررسى قرار داده اند، اعم از شیعه و غیر شیعه، اعتراف دارند که مضامین این دعاها به قدرى بالا و عالى است که صدور آن از غیر امام معصوم امکان پذیر نیست؛ همان مطلبى که درباره خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار نهج البلاغه عنوان شده است.
مرحوم صاحب جواهر که دقت او در اسناد روایات بر همگان واضح است در بحث نماز جمعه و اینکه این نماز مانند منصب قضاء و اجراى حدود از مناصب امامت است به دعاى روز جمعه و عید قربان استدلال کرده و مى گوید: «وفى الصحیفة المعلوم انها من سجاد ...؛ در صحیفه سجادیه که مسلم است از امام سجاد (علیه السلام) مى باشد چنین مى خوانیم: ...». (505)
و مرحوم آیت الله بروجردى که علاوه بر مقام فقاهت از بزرگان علم رجال در عصر ما محسوب مى شود در مباحثى که درباره نماز جمعه داشت هنگامى که به
(414)
صحیفه سجادیه مى رسد مى فرماید: «ولا یخفى ان کون الصحیفة من الامام (علیه السلام) من البدیهیات وهى زبور آل محمد یشهد بذلک اسلوبها ونظمها ومضامینها التى یلوح منها آثار الاعجاز؛ مخفى نماند که بودن صحیفه از امام سجاد (علیه السلام) از بدیهیات است و آن زبور آل محمد است؛ اسلوب و نظم و مضامین آن که آثار اعجاز از آن نمایان است گواه بر این مطلب مى باشد». (506)
مرحوم سید محسن امین، که یکى از علما و محققین عصر ماست در کتاب معروف کشف الارتیاب هنگامى که به نام صحیفه سجادیه مى رسد مى گوید : «کفى دلیلا على صحة نسبتها بلاغة الفاظها فضلا عن صحة اسانیدها وعظیم شهرتها...؛ براى اثبات صحت نسبت صحیفه سجادیه به امام على بن الحسین (علیه السلام) همین مقدار کافى است که الفاظ آن بسیار بلیغ است و اسناد صحیح دارد و شهرت عظیمى را داراست...». (507)
و در فراز دیگرى که در کتاب اعیان الشیعه از آن عالم بزرگ نقل شده چنین مى خوانیم: بلاغت الفاظ صحیفه و فصاحتش که هیچ کس نمى تواند بر آن پیشى بگیرد و علو مضمونش و آنچه در آن از انواع خضوع براى خداوند متعال و ثناء بر ذات مقدسش و روش هاى شگفت انگیز در طلب عفو و کرم و توسل به او است برترین شاهد بر صحت نسبتش به آن امام بزرگوار است و نشان مى دهد که این درّ گران بها از آن اقیانوس و این گوهر از آن معدن و این میوه از آن درخت برومند است. اضافه بر این، چنان شهرتى دارد که جاى تردید باقى نمى گذارد. (508)
مرحوم سید على خان مدنى که شرح مهم و گسترده اى درباره صحیفه سجادیه به نام ریاض السالکین دارد مى گوید: بلاغت بیان دعاهاى صحیفه سجادیه
(415)
و اهمیت بیانات آن به اندازه اى است که صاحبان بلاغت را وادار کرده سر تعظیم دربرابر آن فرود آورند و اعتراف به عجز خود دربرابر آن کنند. (509)
مرحوم علامه مجلسى در جلد 107 بحارالانوار، در اجازه نامه اى که از پدرش درمورد صحیفه سجادیه نقل مى کند چنین آورده است که پدرش در پایان این اجازه نامه بعد از ذکر اسناد مختلف صحیفه سجادیه مى گوید: حاصل این است که شکى نیست که صحیفه کامله از مولاى ما امام سجاد (علیه السلام) است و فصاحت و بلاغت و مشتمل بودن آن بر علوم الهیه اى که براى غیر معصوم ممکن نیست گواه بر این معناست و پروردگار جهانیان را بر این نعمت بسیار باارزش عظیمى که به ما شیعیان مرحمت فرموده سپاس مى گویم و بر مدینه علوم ربانیه، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و عترتش که ابواب این علوم و حکمت هاى مقدس بودند درود مى فرستم. (510)
مرحوم میرداماد در شرح صحیفه خود در تعلیقاتش مى گوید: ان فى انجیل اهل بیت وزبور آل محمد رموزا سماویة والفاظا الهیة واسالیب وحیانیة؛ در انجیل اهل بیت و زبور آل محمد رموزى آسمانى و الفاظى الهى و اسلوب هاى وحیانى وجود دارد. (511)
مرحوم امام خمینى در کتاب آداب الصلاة چنین مى فرماید: در کلمات ائمه اطهار خصوصاً در صحیفه سجادیه همان صحیفه نورانیه الهیه که از سماوى عرفان عارف بالله و عقل نورانى سید الساجدین نزول یافته، براى خلاص بندگان خدا از زندان طبیعت و فهماندن ادب عبودیت و قیام در خدمت ربوبیت برنامه جالبى است. (512)
(416)
نویسنده معروف و توانا، مرحوم محمدجواد مغنیه در مقدمه شرحى که بر صحیفه سجادیه به نام فى ظلال الصحیفة السجادیة نوشته است تحت عنوان تدل الصحیفة بذاتها على ذاتها (صحیفه سجادیه خودش گواه بر خویش است) مى نویسد: کسى که سیره امامان از آل رسول : را بررسى کند تصویر کاملى از هدایت و طریق استوار قرآنى را در علوم و رفتار و گفتارشان مى یابد و این همان حقیقتى است که در روایات متعدد رسول گرامى اسلام به آن تصریح شده؛ روایاتى نظیر: «أَهْلُ بَیْتِى أَمَانٌ لاُِمَّتِى؛ اهل بیت من امان امت من اند»، «عَلِىٌ مَعَ الْحَقِ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِى؛ على همواره با حق است و حق همواره با على است» و حدیث ثقلین که اهل بیت عصمت را در کنار قرآن قرار داده و تمسک به آنان را در کنار تمسک به قرآن ذکر مى کند....
با این بیان روشن مى شود که این گونه روایات مربوط به ولایت و فضایل نیازى به بحث سندى ندارد، هنگامى که متن و محتواى آن بالحس و العیان ثابت است و هر خردمندى اگر نگاه منصفانه به آن بیندازد ایمان مى آورد.
و همین گونه است آنچه در صحیفه سجادیه مشاهده مى شود از تعظیم و تقدیس جلال حضرت حق و کمال و سپاس و شکر فضل و کرمش و درخواست توفیق هدایتش و نجات از غضب و عذابش و پناه بردن به خدا از شیطان و فریب هایش....
آیا کلماتى که از این گونه امور سخن مى گوید با آن محتواى عالى جاى گفتگو دارد تا براى اثبات آن به دلیل محکمى چنگ زنیم؟ (513)
کلمات بزرگان در این زمینه بسیار گسترده و فراوان است. این بحث را با سخنى از دانشمند اهل سنت، طنطاوى، مؤلف تفسیر معروف و مفتى اسکندریه مصر به پایان مى بریم: او پس از آن که مرحوم آیت الله نجفى مرعشى؛ نسخه اى
(417)
از صحیفه سجادیه را برایش به قاهره مى فرستد پس از تشکر فراوان از آن در پاسخ چنین مى نویسد: این از بدبختى ماست که تاکنون به این اثر گران بها و جاویدان که از مواریث نبوت است دست نیافته بودیم. من هرچه در آن مى نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از کلام خالق پایین تر مى یابم. (514)
اسناد صحیفه
بسیارى از بزرگان ادعاى تواتر اسناد صحیفه سجادیه را کرده اند، ازجمله مرحوم محدث آقا بزرگ تهرانى در کتاب الذریعة مى گوید: صحیفه سجادیه نخستین که سند آن به زین العابدین على بن الحسین به صورت متواتر مى رسد از آن به اخت القرآن، انجیل اهل بیت، زبور آل محمد و گاهى به صحیفه کامله یاد مى شود و اصحاب ما اهتمام کاملى به روایت و نقل آن داشته، در اجازات خود از آن به نحو ویژه یاد مى کردند. از حیث سند از متواترات است زیرا در هر عصرى و در هر طبقه، قشرى به شکل ویژه مورد اجازه و روایت بود. (515)
و همچنین بزرگان دیگرى که قبلاً نام آن ها را بردیم و به گفتار آن ها اشاره کردیم، مانند مجلسى اول که معتقد است اسناد آن به قدرى زیاد است که به عدد بزرگ 56100 مى رسد (ویرتقى الأسانید المذکورة هنا الى ستة وخمسین ألف اسنادا ومائة اسناد). (516)
البته ممکن است این تواتر در بخشى از سند روایت باشد نه در تمام آن. ولى به هر حال دلیل بر این است که بزرگان علم حدیث و فقه، اهتمام فوق العاده اى به
(418)
این کتاب شریف داشته اند و همچون پروانگانى بر گرد شمع آن گردش مى کردند. این ادعاى تواتر به اضافه شهرتى که در کلمات جمعى از بزرگان آمده است مى تواند از قرائن وثوق به این مجموعه باشد زیرا همان گونه که قبلاً اشاره کردیم یکى از طرق صحت حدیث، وثوق به خود حدیث است، قطع نظر از روات حدیث.
مرحوم شیخ حر عاملى در فایده دوم از فواید خاتمه کتابش به نام هدایة الامة الى احکام الائمّة مى گوید: کتاب هاى زیادى به دست ما رسیده که در زمان معصومین : تألیف و جمع آورى شده و آن ها سه دسته اند:
اول: کتاب هایى که مورد اعتماد است و نزد ما ثابت است هرچند ما در کتاب هایمان چیزى از آن نقل نکرده ایم زیرا نصوص احکام فرعیه در آن نبوده است. از آن جمله صحیفه کامله است که از مولاى ما على بن الحسین (علیه السلام) نقل شده و امام باقر (علیه السلام) و برادرش زید بن على بن الحسین به خط خود نوشته اند و مقابله شده و اسناد آن مشهور است. (517)
اکنون به بررسى سند معروفى که در آغاز صحیفه سجادیه آمده است و تنها سند معروف آن است مى پردازیم هرچند اسناد دیگرى نیز براى آن نقل شده که البته در بخشى از سند، همه آن ها مشترک مى باشند.
در این سند ده نفر مى باشند به ترتیبى که در ذیل مى آید:
«حَدَّثَنَا السَّیِّدُ الاَْجَلُّ، نَجْمُ الدِّینِ، بَهَاءُ الشَّرَفِ، أَبُو الْحَسَنِ: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یَحْیَى الْعَلَوِى الْحُسَیْنِى ـ رَحِمَهُ اللَّهُ ـ قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ السَّعِیدُ، أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرَیَارَ، الْخَازِنُ لِخِزَانَةِ مَوْلانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ (علیه السلام) فِى شَهْرِ رَبِیعٍ الاَْوَّلِ مِنْ سَنَةِ سِتَّ عَشْرَةَ وَخَمْسِمِائَةٍ قِرَاءَةً عَلَیْهِ وَأَنَا أَسْمَعُ.
(419)
قَالَ: سَمِعْتُهَا عَنِ الشَّیْخِ الصَّدُوقِ، أَبِى مَنْصُورٍ: مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِالْعَزِیزِ الْعُکْبَرِىِّ الْمُعَدِّلِ ـ رَحِمَهُ اللَّهُ ـ
عَنْ أَبِى الْمُفَضَّلِ: مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّیْبَانِىِّ
قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّرِیفُ، أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِىِّ أَبِى طَالِبٍ علیهم السلام
قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ بْنِ خَطَّابٍ الزَّیَّاتُ سَنَةَ خَمْسٍ وَسِتِّینَ وَمِائَتَیْنِ
قَالَ: حَدَّثَنِى خَالِى: عَلِىُّ بْنُ النُّعْمَانِ الاَْعْلَمُ
قَالَ: حَدَّثَنِى عُمَیْرُ بْنُ مُتَوَکِّلٍ الثَّقَفِىُّ الْبَلْخِىُّ
عَنْ أَبِیهِ: مُتَوَکِّلِ بْنِ هَارُونَ
قَالَ: لَقِیتُ یَحْیَى بْنَ زَیْدِ بْنِ عَلِى علیه السلام
این ده نفر عبارت اند از :
1. گوینده حدثنا چه کسى است؟ از شیخ بهایى نقل شده که به طور مؤکد مى گوید: گوینده این سخن، ابوالحسن على بن محمد بن سکون حلى است که در قرن ششم مى زیسته در حالى که مرحوم محقق داماد، گوینده این سخن را عمید الرؤساء هبة الله بن حامد مى داند و این هر دو نفر از چهره هاى شناخته شده مى باشند. (518)
2. نجم الدین ابوالحسن محمد بن الحسن: گرچه در کتب معروف رجال نامى از این بزرگوار نیامده ولى مرحوم علامه تهرانى در کتاب الثقات العیون فى سادس القرون نام او را جزء موثقین این قرن شمرده است.
3. محمد بن احمد بن شهریار: این بزرگوار در زمان خود خزانه دار بقعه مبارکه امیرمؤمنان على (علیه السلام) بود. در عین حال یکى از شاگردان شیخ طوسى و داماد
(420)
دختر او بود و همه این ها نشان مى دهد که او از ثقات و روات معتبر بوده و در سندى که در آغاز صحیفه سجادیه آمده است تصریح شده که روایت صحیفه از او در ماه ربیع الاول سنه 516 بوده است.
4. محمد بن محمد بن احمد بن عبد العزیز العُکبرى: او مطابق آنچه محدث نورى در جلد سوم مستدرک آورده، از شاگردان مرحوم سید مرتضى بود و صدق و وثاقت او مورد تأیید واقع شده و شرح حال او حتى در بسیارى از کتب اهل سنت آمده است.
5. محمد بن عبد الله الشیبانى: از او به عنوان یکى از مشایخ و اساتید نجاشى صاحب رجال معروف یاد کرده اند. قابل توجه این که مرحوم نجاشى در شرح حال او تصریح مى کند که بسیارى از اصحاب ما او را تضعیف مى کنند و به احادیثش اعتماد ندارند و بعد اضافه مى کند: من نیز مدتى از او روایت مى کردم و بعد در روایت از او متوقف شدم و بالواسطه از او نقل مى کردم (تا متهم به روایت از ضعفاء نشوم).
ولى قابل توجه این که اسناد دیگرى به موازات این سند صحیفه سجادیه وجود دارد که نامى از «شیبانى» در آن نیست. بنابراین اگر در «شیبانى» تردید باشد، مشکلى در سند صحیفه ایجاد نمى شود.
6. ابوعبدالله جعفر بن محمد: او یکى از شخصیت هاى برجسته طالبیین بود و تصریح به وثاقت او شده است. حتى سبط بن الجوزى در کتاب مرآة الزمان مى گوید: او مردى فاضل و باتقوا و عاقل و مورد وثوق بود و در بسیارى از کتب رجال، توثیق شده است، ازجمله مرحوم آیت الله خوئى در جلد چهارم رجال خود به وثاقت او تصریح کرده است.
7. عبدالله بن عمر بن خطاب الزَّیَّاتُ: او از روات قرن سوم هجرى است که در سنه 265 صحیفه سجادیه را براى على بن نعمان روایت کرده است.
(421)
مرحوم شیخ على نمازى، نویسنده کتاب مستدرکات علم رجال الحدیث، بعد از ذکر عبدالله بن عمر بن خطاب الزیات مى گوید: نامى از او در کتب معروف رجال نیامده است. (519)
8. على بن نعمان اعلم: در کتب رجال ما آمده است که او از اصحاب حضرت رضا (علیه السلام) و مردى ثقه و واضح الطریقة بود. مرحوم نجاشى و شیخ طوسى در رجال خود و همچنین ابن داود و مرحوم اردبیلى در جامع الروات و آیت الله خویى در کتاب رجال خود از او به خوبى یاد کرده اند.
9. عمیر بن متوکل ثقفى: از او نیز نامى در کتب معروف رجال نیامده، ولى از آن جا که جزء روات صحیفه سجادیه است و بزرگان علما بر روایت صحیفه سجادیه صحه گذاشته اند و اعتنا کرده اند معلوم مى شود مورد قبول بوده است.
10. متوکل بن هارون: درمورد او نص صریحى به توثیق در کتب رجال نیامده است جز این که از ابن داود نقل شده که نام او را در بخش موثقین آورده است و معلوم نیست متوکلى که نام او در بخش ثقات ابن داود آمده، متوکل بن هارون است یا متوکل بن عمیر بن متوکل که نوه اوست. ولى بعضى گفته اند: نظر به این که بزرگان علما سند خود را درمورد صحیفه سجادیه به او مى رسانند از این نوعى توثیق استنباط مى شود.
داستان عجیب یحیی بن زید و متوکل بن هارون
در پایان سند این حدیث چنین آمده است که متوکل بن هارون مى گوید: من با یحیى بن زید بن على (علیه السلام) ملاقات کردم در حالى که به سوى خراسان مى رفت. به او سلام کردم. گفت: از کجا مى آیى؟ گفتم: از حج بازمى گردم. درباره خانواده و عموزادگانش در مدینه از من سؤال کرد و با اصرار درباره جعفر بن محمد (علیه السلام)
(422)
سؤال کرد. من درباره او و خاندانش اطلاعات لازم را به او دادم و اینکه آن ها نسبت به پدرش زید بن على بن الحسین محزون و غمگین اند.
او به من گفت: عمویم محمد بن على (الباقر (علیه السلام) ) به پدرم نصیحت کرد که خروج مکن و به او گفت که اگر خروج کند و از مدینه بیرون رود پایان کارش چگونه خواهد بود.
آیا پسرعمویم جعفر بن محمد (علیه السلام) را ملاقات کردى؟ گفتم: آرى.
گفت: آیا چیزى درباره من از او شنیدى؟ گفتم: آرى.
گفت: درباره من چه گفت؟ به من خبر ده.
گفتم: فدایت شوم، دوست ندارم آنچه را که از او شنیدم براى تو بازگو کنم.
گفت: آیا مرا از مرگ مى ترسانى؟ (من هرگز ترسى ندارم) بگو ببینم چه شنیدى؟
گفتم: شنیدم که مى فرمود: تو شهید مى شوى و به دار آویخته مى شوى همان گونه که پدرت شهید شد و به دار آویخته شد!
چهره اش دگرگون شد و گفت: «یمحو الله ما یشاء ویثبت وعنده أمّالکتاب؛ خدا هر چیزى را بخواهد تغییر مى دهد و هرچه را بخواهد ثابت مى دارد و ام الکتاب نزد اوست». (520) اى متوکل! خداوند متعال، اسلام و آیین اهل بیت را به وسیله ما تقویت کرد و براى ما علم و شمشیر قرار داد و هر دو با هم در اختیار ما بود ولى عموزاده هاى ما تنها به علم مجهز هستند.
گفتم: فدایت شوم! من دیدم مردم به عموزاده ات جعفر (علیه السلام) مایل ترند تا به تو و پدرت.
گفت: عمویم محمد بن على و فرزندش جعفر (علیهما السلام) مردم را به «حیات» دعوت کردند و ما آن ها را به «مرگ و شهادت»!
(423)
گفتم: فرزند رسول الله! آیا آن ها آگاه ترند یا شما؟
یحیى موقتاً نگاهش را به زمین انداخت، سپس سرش را بلند کرد و گفت : همه ما داراى علم فراوانیم جز این که آن ها مى دانند آنچه را که ما مى دانیم ولى ما نمى دانیم همه آنچه را که آن ها مى دانند. سپس افزود: آیا چیزى از عموزاده ام نوشته اى؟
گفتم: آرى.
گفت: به من نشان بده.
من بخش هایى از علوم مکتوب را به او نشان دادم و دعایى را که امام صادق (علیه السلام) به من تعلیم داده بود و نوشته بودم براى او بازگو کردم. او فرمود : پدرش محمد بن على (علیهما السلام) آن را براى او املاء کرده است و خبر داده که از دعاهاى پدرش على بن الحسین (علیهما السلام) است که یکى از دعاهاى صحیفه کامله مى باشد.
یحیى در آن نگاه کرد، از آغاز تا به آخر، سپس به من گفت: اجازه مى دهى من از روى آن نسخه بردارى کنم؟
گفتم: اى فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ! آیا در چیزى که از شما به من رسیده است از من اذن مى گیرى؟
یحیى گفت: من صحیفه کامله دعاى آن حضرت را که پدرم از پدرش على بن الحسین (علیهما السلام) آن را حفظ کرده و گرفته بود به تو نشان مى دهم و پدرم (زید) به من سفارش کرد که آن را پنهان دار و از غیر اهلش بازدار.
عمیر مى گوید: پدرم (متوکل بن هارون) گفت: من برخاستم و سر یحیى را بوسیدم وگفتم: به خدا سوگند! اى پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ! دین من محبت به شما و اطاعت از شماست و من امیدوارم خداوند در حیات و مماتم مرا به سبب ولایت شما سعادتمند سازد.
(424)
سپس نسخه اى را که من به او داده بودم به جوانى که با او بود داد و گفت: این دعا را با خط آشکار و زیبا بنویس و به من عرضه دار تا آن را حفظ کنم زیرا من آن را از جعفر (امام صادق (علیه السلام) ) که خدا او را حفظ کند، تقاضا کردم ولى او ابا داشت از این که به من بدهد.
متوکل مى گوید: (این سخن را که از یحیى شنیدم) از کار خود پشیمان شدم و نمى دانستم چه کنم، گرچه امام صادق (علیه السلام) هنگامى که آن دعا را به من داده بود شرط نکرده بود که آن را به احدى ندهم.
سپس یحیى دستور داد صندوقى را آوردند و از آن، صحیفه (کتابى) بیرون آورد که آن را پیچیده بودند و بر آن مهر زده بودند (که کسى نتواند آن را بگشاید) سپس نگاهى به آن مهر کرد و آن را بوسید و گریست. آنگاه آن را باز کرد و قفل آن را گشود و سپس آن صحیفه را بر چشم خود نهاد و بر صورتش کشید.
آنگاه گفت: به خدا سوگند اى متوکل! اگر خبرى را که از پسرعمویم (امام صادق (علیه السلام) ) نقل کردى که من کشته و به دار آویخته مى شوم براى من نمى گفتى این صحیفه را به تو نمى دادم و اصرار داشتم نزد من باشد ولى من مى دانم سخن او حق است و آن را از پدرانش گرفته و به وقوع مى پیوندد بنابراین ترسیدم که چنین علمى به دست بنى امیه بیفتد و آن را پنهان دارند و در خزانه خود براى خویشتن حفظ کنند. آن را بگیر و مسئولیت آن را از من بردار و منتظر زمانى باش که فرمان خدا درباره من و درباره این قوم انجام شود، این امانتى از من نزد توست تا زمانى که آن را به دو پسرعمویم، محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن بن حسن بن على (علیهما السلام) برسانى. زیرا آن دو نفر بعد از من به این امر قیام مى کنند (و بر بنى امیه خروج خواهند کرد).
متوکل مى گوید: من آن صحیفه را گرفتم. هنگامى که یحیى بن زید شهید شد به مدینه رفتم و با امام صادق (علیه السلام) ملاقات کردم و جریانى را که با یحیى داشتم
(425)
بازگو کردم. حضرت سخت گریه کرد و ناراحتى او از سرنوشت یحیى آشکار شد و فرمود: خدا پسرعمویم (یحیى) را رحمت کند و او را به آباء و اجدادش ملحق گرداند. به خدا سوگند اى متوکل! چیزى مرا مانع نشد از این که آن دعاى مخصوص را به او بدهم مگر همان چیزى که او را درباره صحیفه نگران کرده بود (که نابود شود یا به دست نااهل بیفتد) حال بگو ببینم آن صحیفه کجاست؟
متوکل مى گوید: عرض کردم: اینجاست. حضرت آن را گشود و فرمود: این والله خط عمویم زید است و دعاى جدم على بن الحسین (علیهما السلام) مى باشد. سپس حضرت به فرزندش اسماعیل فرمود: برخیز و دعایى را که به تو دستور دادم آن را محفوظ دارى و بپوشانى بیاور.
اسماعیل برخاست و صحیفه اى بیرون آورد همانند صحیفه اى که یحیى بن زید آن را ارائه داده بود. امام (علیه السلام) آن را بوسید و بر چشم خود گذاشت و فرمود : این خط پدرم و املاء جدم (علیهما السلام) است که با حضور خود من انجام شد.
عرض کردم: اى پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ! اگر مصلحت مى دانید آن را با صحیفه زید و یحیى مقابله کنم. فرمود: مانعى ندارد و تو را اهل این کار مى بینم.
متوکل مى گوید: نگاه کردم و دیدم هر دو یکى است، حتى در یک حرف، این صحیفه با آن صحیفه تفاوت ندارد.
سپس اجازه گرفتم که صحیفه را به دو فرزند عبدالله بن حسن بدهم.
امام (علیه السلام) فرمود: خداوند دستور داده که امانات را به اهلش بسپارید: (اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الاَْماناتِ اِلى أَهْلِها). (521) آرى، صحیفه را به آن دو نفر بده.
هنگامى که برخاستم بروم آن دو را ملاقات کنم فرمود: صبر کن. سپس کسى را به دنبال محمد و ابراهیم (فرزندان عبدالله بن حسن) فرستاد، آن ها حاضر شدند. فرمود: این میراث پسرعموى شما یحیى است ازسوى پدرش و دستور
(426)
داده فقط به شما دو نفر سپرده شود نه به برادرانش و ما به طور مؤکد این شرط را با شما مى کنیم.
آن دو گفتند: خداوند تو را رحمت کند. بگو، هرچه بگویى پذیرفته است.
امام (علیه السلام) فرمود: این صحیفه را از مدینه بیرون نبرید. عرض کردند: چرا؟
فرمود: پسرعموى شما از چیزى درباره این صحیفه خوف داشته که من هم درباره شما همان خوف را دارم.
آن دو گفتند: او مى ترسید (این صحیفه ضایع شود) چون مى دانست کشته مى شود.
امام (علیه السلام) فرمود: شما نیز خود را در امان ندانید. به خدا سوگند! مى دانم که شما نیز به زودى خروج مى کنید همان گونه که یحیى خروج کرد و شما هم کشته مى شوید همان گونه که او کشته شد.
آن ها برخاستند در حالى که مى گفتند: لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم.
هنگامى که آن ها بیرون رفتند امام (علیه السلام) فرمود: اى متوکل! آیا یحیى براى تو گفت که عمویم محمد بن على (امام باقر (علیه السلام) ) و فرزندش جعفر مردم را به حیات دعوت کردند و ما به مرگ؟
عرض کردم: آرى، خداوند شما را سالم بدارد. پسرعمویت یحیى همین را گفت.
امام (علیه السلام) فرمود: خداوند یحیى را رحمت کند. پدرم از پدرش از جدش على7 چنین نقل فرمود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را خواب مختصرى ربود در حالى که بر منبر بود و در آن خواب مردانى را دید که بر منبر او مى پرند مانند پریدن میمون ها و مردم را (از نظر عقاید) به عقب بازمى گردانند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چشمش را باز کرد در حالى که آثار غم و اندوه در چهره اش ظاهر بود.
جبرئیل این آیه را نازل کرد: (وَما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتى أَرَیْناکَ اِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ
(427)
الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ اِلاَّ طُغْیاناً کَبیرا)؛ «آن رؤیایى که به تو نشان دادیم فقط براى آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کرده ایم، ما آن ها را تخویف (و انذار) مى کنیم اما جز بر طغیانشان افزوده نمى شود». (522) منظور بنى امیه است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: اى جبرئیل! آیا در دوران
وزمان من چنین حادثه اى واقع مى شود؟
جبرئیل عرض کرد: نه، ولى آسیاب اسلام بعد از هجرت تو همچنان به گردش خود ادامه مى دهد و ده سال مى ماند سپس در ابتداى سال سى و پنج از هجرت تو به گردش درمى آید و پنج سال بر این حال مى ماند سپس آسیاب گمراهى (سرآغاز حکومت بنى امیه) به گردش درمى آید وهمچنان ده سال بر این حال باقى مى ماند تا زمانى که فرعون ها حکومت کنند. (523)
سپس امام (علیه السلام) فرمود: خداوند در این باره این آیات را نازل فرموده است: (اِنَّا أَنْزَلْناهُ فِى لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر) (524) اشاره به این که در هزار ماه (هشتاد و سه سال) بنى امیه حکومت مى کنند که در این مدت در واقع شب قدرى وجود ندارد (بلکه فضاى جامعه اسلامى مانند شب هاى تیره و تار بسیار تاریک است.) سپس افزود: خداوند متعال پیغمبرش را آگاه کرد که بنى امیه حکومت این امت را در طول این مدت در اختیار مى گیرند حتى اگر کوه ها دربرابرشان بایستند آن ها بر کوه ها غالب مى شوند تا زمانى که خداوند فرمان زوال مُلک آن ها را صادر کند. (سپس امام (علیه السلام) فرمود:) آن ها عداوت و بغض ما
(428)
اهل بیت را همگى در درون خود دارند و خداوند پیغمبرش را از مصائبى که اهل بیت پیغمبر و دوستان و شیعیان آن ها در ایام حکومت آنان مى بینند آگاه کرده است.
سپس فرمود: خداوند درباره این گروه ستمکار این آیه را نیز نازل کرده است : (أَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَبِئْسَ الْقَرار)؛ «آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند وجمعیت خود را به دارالبوار (نیستى و نابودى) کشاندند (دارالبوار همان) جهنم است که آن ها در آتش آن وارد مى شوند و بد قرارگاهى است». (525)
سپس فرمود: نعمت خدا، محمد واهل بیت اوست. محبت آن ها ایمان است که افراد را وارد بهشت مى کند وبغض آن ها کفر ونفاق است که دارندگان آن را داخل دوزخ مى نماید.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این معنا را به على (علیه السلام) و اهل بیتش مخفیانه بیان فرمود.
سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: تا زمانى که قائم ما قیام کند تا هرگونه ظلم را برطرف ساخته و هر حقى را استیفا نماید هیچ فردى از ما اهل بیت خروج نکرده و در آینده خروج نخواهد کرد مگر این که مبتلا به بلاهایى مى شوند (و به شکست مى انجامد درنتیجه) قیام آن ها ناراحتى ما و شیعیان ما را بیشتر مى کند.
متوکل بن هارون مى گوید: سپس امام (علیه السلام) آن ها (دعاها) را براى من املاء کرد و آن هفتاد و پنج باب بود که یازده بابش از دست من رفت و شصت و چند باب را حفظ کردم.