او کیست؟
امام على بن الحسین سجاد زین العابدین (علیه السلام) قبل از هرچیز امام است.
یعنى کسى است که آیه تطهیر درباره اهل بیت او نازل شده است.
کسى است که مودت او به حکم آیه ذوى القربى واجب است.
کسى است که حدیث ثقلین، او را دربر مى گیرد.
کسى است که حدیث سفینه نوح درباره او و بقیه اهل بیت (علیهم السلام) صادر شده است.
کسى است که در یک کلمه صبح و شام در هر نماز بر او و پدران و فرزندان معصومش درود مى فرستیم.
آرى، او امامى است معصوم و پاک از هر پلیدى ومصون از هرگونه خطا و اشتباه. او از علم الکتاب وعلم الهى و منابع معرفتى همچون کتاب على (علیه السلام) و کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام) و از هزار هزار باب علم و آگاهى از ظهر و بطن قرآن کریم برخوردار است و طبق احادیثى که در منابع معتبر آمده محدَّث است یعنى طرف گفتگوى فرشتگان.
خواست و اراده او همچون سایر امامان معصوم (علیهم السلام) خواست پروردگار است
(387)
و رضاى خدا به وسیله او و خاندانش به مردم اعلام مى شود (اِرَادَةُ الرَّبِّ فِى مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ اِلَیْکُمْ وَتَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُم). (463)
برخلاف آنچه بعضى مى پندارند که آن حضرت به گوشه گیرى و عزلت علاقه مند و طبعاً در میان مسلمین ناشناخته بود، آن حضرت شهرت فوق العاده اى در میان مسلمانان داشت. جاحظ، از علماى معروف اهل سنت، مى گفت: درباره شخصیت على بن الحسین، شیعه و معتزلى، خارجى و عوام و خواص همه یکسان مى اندیشند و هیچ یک تردیدى در برترى و تقدم او (بر سایرین) ندارند. (464)
ابن ابى الحدید مى گوید: این امام بزرگوار در زمان خویش به سه نام شهرت داشت: على الخیر، على الاعز وعلى العابد. (465)
ابن حبّان، از علماى معروف علم رجال در میان اهل سنت، در کتاب خود الثقات مى گوید: در زمان حیات آن حضرت گفته مى شد على بن الحسین، سید العابدین است، و همو مى نویسد: «کان من افاضل بنى هاشم من فقهاء المدینه وعبادهم؛ او از بزرگان بنى هاشم از فقهاى مدینه و عابدان آن ها بود».
و بعد از بحثى درمورد امام سجاد (علیه السلام) مى گوید: فعلىّ زین العابدین کان امام المدینة نُبلا و علما؛ بنابراین، امام زین العابدین، پیشواى مدینه از نظر شخصیت و علم و دانش بود. (466)
ذهبى، عالم معروف اهل سنت، درباره آن حضرت مى گوید: او جلالت
(388)
عجیبى داشت و به خدا سوگند! سزاوار بود چنین باشد. او به دلیل شرافت و سیادت و علم و خداشناسى و کمال عقل شایسته امامت عظمى بود. (467)
حافظ ابونعیم اصفهانى که او نیز از معاریف اهل سنت است مى گوید: على بن الحسین بن على بن ابى طالب زینت عبادت کنندگان و چراغ پرفروغ عابدان بود او عبادت کننده، باوفا، و بخشنده اى خالص بود. (468)
نووى، فقیه معروف اهل سنت، مى گوید: همگى بر جلالت او در همه چیز اتفاق نظر دارند. (469)
شافعى، امام معروف اهل سنت، از آن حضرت به افقه اهل مدینه یاد مى کند، و براى اثبات حجیت خبر واحد مى نویسد: على بن الحسین که فقیه ترین مردم مدینه است بر خبر واحد تکیه مى کرد (وجدت على بن الحسین وهو أفقه أهل المدینة یعول على أخبار الآحاد). (470)
* * *
دشمنان آن حضرت مانند منصور دوانیقى به مقام والاى آن حضرت اعتراف کرده اند. او در نامه اى که به محمد بن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکیه، مى نویسد، تصریح مى کند که در میان شما علویین بعد از وفات رسول الله (صلی الله علیه و آله) مولودى همچون زین العابدین در عظمت نبود. (471)
یکى دیگر از دشمنان آن حضرت، عبدالملک بن مروان، خلیفه اموى خطاب به آن حضرت مى گوید: «تو صاحب فضیلت عظیمى بر اهل بیت و معاصرین
(389)
خود هستى، فضیلت و علم و دین و ورعى که خدا به تو داده به هیچ کس نداده است مگر بر پیشینیان تو». (472)
در داستان خطبه معروف امام سجاد (علیه السلام) در مسجد شام دربرابر یزید آمده است: هنگامى که حضرت پیشنهاد سخنرانى کرد یزید مانع شد جمعى از مردم گفتند: بگذار منبر برود و سخنى از او بشنویم. یزید گفت: اگر منبر برود پایین نخواهد آمد مگر این که من و آل ابى سفیان را رسوا خواهد کرد. به او گفتند: این جوان چه مى تواند بگوید که چنین تأثیرى داشته باشد؟ گفت: «اِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زَقّا؛ او از خاندانى است که از کودکى علم به او آموخته اند». ولى مردم همچنان اصرار کردند و یزید ناچار شد اجازه دهد و امام به منبر رفت و آن خطبه معروف و بى نظیر را خواند و دل ها را تکان داد و چشم ها را گریان ساخت. (473)
ازجمله امورى که در شهرت آن حضرت در میان مسلمانان بى تأثیر نبود تولد آن حضرت از مادرى از شاهزادگان ساسانى (دختر یزدگرد سوم) معروف به شهربانوست.
گرچه در این اواخر بعضى با تردید از این موضوع یاد کرده اند (474) ولى اصل این خبر شهرت بسزایى دارد و در کهن ترین متون تاریخى آمده است، مانند کتاب هاى وقعه صفین و تاریخ یعقوبى و تاریخ قم و بصائر الدرجات که همه مربوط به قرن سوم و چهارم هجرى است.
از همه مهم تر این که روایتى در کافى از امام باقر (علیه السلام) با صراحت بر این مسأله تأکید دارد. جابر بن یزید جعفى از آن حضرت چنین نقل مى کند که فرمود:
(390)
هنگامى که دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند دوشیزگان مدینه به تماشاى او آمدند و هنگامى که وارد مسجد شد، مسجد از پرتو جمال او روشن گشت. هنگامى که عمر به او نگاه کرد آن دختر صورت خود را پوشاند و گفت:
«اف بیروج بادا هرمز؛ واى، روزگار هرمز سیاه باد» عمر گفت: آیا این دختر به من دشنام مى دهد؟ و تصمیم گرفت به او آزار برساند. امیرمؤمنان على (علیه السلام) فرمود : چنین نیست و این حق را ندارى. او را مخیر کن مردى از مسلمانان را انتخاب کند و جزء غنیمت او حساب کن. عمر او را در میان حاضران مخیر کرد. او آمد و دست بر سر امام حسین (علیه السلام) گذاشت. امیرمؤمنان على (علیه السلام) به او فرمود: اسمت چیست؟ گفت: جهانشاه. حضرت فرمود: ولى اسم واقعى تو شهربانویه است. سپس به امام حسین7 فرمود: اى اباعبدالله! از این زن فرزندى براى تو متولد مى شود که بهترین افراد روى زمین است (لَتَلِدَنَّ لَکَ مِنْهَا خَیْرُ أَهْلِ الاَْرْض) و چیزى نگذشت که امام على بن الحسین (علیه السلام) از او متولد شد لذا به على بن الحسین مى گفتند: ابن الخیرتین... و ابوالاسود دوئلى، شاعر و ادیب معروف دراین باره مى گوید:
وَ اِنَّ غُلاماً بَیْنَ کِسْرَى وَهَاشِمٍ لاََکْرَمُ مَنْ نِیطَتْ عَلَیْهِ التَّمَائِم (475)
پسرى که از یک سو به کسرى و از سوى دیگر به هاشم مى رسد گرامى ترین فرزندى است که بدو بازوبند بسته اند. (476)
مرحوم شیخ مفید نیز این معنا را تأیید کرده و در کتاب ارشاد خود مى گوید : مادر آن حضرت شاه زنان، دختر یزدگرد بود که نام اصلى اش شهربانوست. (477)
(391)
مرحوم طبرسى نیز در کتاب تاج الموالید تصریح مى کند که مادر على بن الحسین (علیه السلام) شهربانو دختر یزدگرد است. (478)
ازجمله امورى که دلالت بر شهرت آن حضرت به عظمت، در میان خاص و عام مى کند، این است که اربلى، صاحب کشف الغمة (479) و ابن منظور در کتاب مختصر تاریخ دمشق (480) نقل کرده اند که پس از شهادت آن حضرت معلوم شد که یک صد خانواده به طور مستمر با انفاق و کمک هاى آن حضرت زندگى مى کردند.
مرحوم کشى، عالم معروف رجالى، در کتاب رجالش نقل مى کند که در ایام حج تا امام سجاد از مدینه خارج نمى شد قاریان مدینه به سوى مکه به راه نمى افتادند پس از حرکت آن حضرت، هزار سواره به دنبال او به راه مى افتادند. (481)
مرحوم شیخ طوسى تعداد اصحاب خاص امام سجاد علیه السلام را صد و هفتاد و سه نفر دانسته است. (482)
امام و هشام
از مهم ترین بخش هاى تاریخ زندگى آن حضرت که دلالت بر شهرت ویژه او و احترام فوق العاده عموم مردم به آن حضرت دارد داستان فرزدق و اشعار او در حضور هشام بن عبد الملک، فرزند خلیفه اموى است.
در مناقب ابن شهرآشوب و کتب دیگر نقل شده است که هشام بن عبد الملک پس از اتمام مناسک حج، هنگامى که مى خواست استلام حَجَر کند به دلیل
(392)
ازدحام جمعیت موفق نشد و مردم توجهى به او نکردند. دستور داد منبرى براى او نصب کردند تا ناظر به حال مردم باشد. این در حالى بود که اهل شام گرداگرد او را گرفته بودند.
در این حال ناگهان امام على بن الحسین (علیه السلام) وارد شد؛ کان من احسن الناس وجها واطیب الناس رائحة، بین عینیه اثر السجود؛ صورتش از زیباترین صورت ها و بوى خوش او از بهترین بوها و در پیشانى او آثار سجود نمایان بود و شروع به طواف کرد و هنگامى که به حجرالاسود رسید مردم به احترام او کنار رفتند تا حضرت دست بر حجرالاسود بگذارد و ببوسد. شامیان تعجب کردند. یکى از آن ها از هشام سؤال کرد: اى امیر! این مرد کیست؟ او امام (علیه السلام) را شناخته بود ولى براى این که شامیان به او علاقه اى پیدا نکنند گفت: نمى شناسم. فرزدق، شاعر معروف که در آن جا حضور داشت گفت: اگر تو او را نمى شناسى من او را مى شناسم.آن مردشامى بلافاصله گفت:من هویاابافراس؟؛ او کیست اى فرزدق؟
جالب این که فرزدق در همان لحظه قصیده اى بسیار پرمعنا و فصیح و بلیغ انشاء کرد که مطلع آن مطابق معروف این بود :
هَذَا الَّذِى تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَه وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَم
هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللَّهِ کُلِّهِمْ هَذَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ الطَّاهِرُ الْعَلَم
این همان کسى است که سرزمین مکه جاى قدم هاى او را مى شناسد. خانه کعبه و منطقه حرم و بیرون حرم همه او را مى شناسند.
این فرزند بهترین بندگان خداست. این همان مرد باتقوا و پاکیزه و طاهر و باشخصیت است.
تا این جا که مى گوید :
وَلَیْسَ قَوْلُکَ مَنْ هَذَا بِضَائِرِهِ الْعُربُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکَرْتَ وَالْعَجَم
این که مى پرسى این شخص کیست زیانى به او نمى رساند، اگر تو او را نمى شناسى، عرب او را مى شناسد و عجم او را مى شناسد.
(393)
و به تعبیر ما:
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد
و در بیت دیگرى از این ابیات در وصف کرم آن حضرت مى گوید:
مَا قَالَ لا قَطُّ اِلاَّ فِى تَشَهُّدِهِ لَوْ لا التَّشَهُّدُ کَانَتْ لاؤُهُ نَعَم
او هرگز تقاضاى کسى را رد نکرد و واژه لا (نه) بر زبان نراند. تنها این واژه را در تشهد (اشهد ان لا اله الا الله) بر زبان مى راند واگر تشهد نبود لا (نه) در کلام او تبدیل به نَعَم (آرى) مى شد.
و در بیت دیگرى از این ابیات اشاره به جدش رسول الله (صلی الله علیه و آله) وجده اش فاطمه زهرا (علیها السلام) کرده مى گوید :
هَذَا ابْنُ فَاطِمَةَ اِنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ بِجَدِّهِ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا
این فرزند فاطمه زهرا (علیها السلام) است اگر او را نمى شناسى و جدش خاتم انبیا و آخرین پیامبران الهى است.
این قصیده طولانى به قدرى معروف و مشهور شد که به گفته احقاق الحق، از سى و هشت طریق نقل شده است. (483) البته این کار شجاعانه و مخلصانه فرزدق بدون هزینه نبود. هشام بر او غضبناک شد و به او گفت: تو که مى توانى چنین اشعار نابى بگویى چرا درباره ما تاکنون نسروده اى؟ فرزدق باشجاعت پاسخ گفت: اگر جد تو مانند جد او و پدرت مانند پدر او و مادرت مانند مادر او بود مى توانستم درباره تو نیز بگویم.
هشام دستور داد او را در عُسفان (منطقه اى بین مکه و مدینه) زندانى کنند
(394)
وحقوقش را از بیت المال قطع کرد. و شاید اگر شخصیت امام سجاد (علیه السلام) در میان نبود او را به قتل مى رساند و هنگامى که در زندان بود مکرر او را تهدید به قتل مى کرد. او شکایتش را به امام (علیه السلام) رساند و حضرت درباره او دعا کرد و وى از زندان رهایى یافت.
جالب این که او به حضرت عرضه داشت: حقوق مرا از بیت المال قطع کردند. فرمود: حقوق تو چه مقدار بود؟ عرض کرد: فلان مقدار. امام (علیه السلام) معادل چهل سال، حقوق او را به او دادند و فرمودند: اگر مى دانستم بیشتر از این نیاز دارى بیشتر مى دادم. بعد از گذشتن چهل سال، او دعوت حق را لبیک گفت. (484)