عرفان نظری و عملی راستین در صحیفه صجادیه
عارفان اسلامى پیمودن طریق عرفان را سیروسلوک الى الله مى نامند که در دو مسیر پیش مى رود: یکى مسیر عرفان نظرى؛ یعنى رسیدن هرچه بیشتر به معرفة الله ازطریق شهودورسیدن به حقیقت توحیدخالص بدون هرگونه انحراف.
و دیگرى مسیر عرفان عملى؛ یعنى پیمودن طرقى که نفس را از رذایل پاک کند و آیینه قلب را از هرگونه زنگار صاف نماید تا پرتوى از نور حق در آن بتابد و آیینه تمام نماى جمال حق شود.
این مسیر را از توبه شروع مى کنند و احتراز از دنیا، و استفاده از ریاضات شرعى مادى و معنوى را سبب رسیدن به قرب حق مى دانند.
در صحیفه سجادیه عرفان با هر دو معنا موج مى زند :
در دعاى 189 (از الصحیفة السجادیة الجامعة) (460) مى خوانیم: «اِلَهِى فَاسْلُکْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ اِلَیْکَ وَسَیِّرْنَا فِى أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُرودِ عَلَیْک؛ خداوندا! ما را در راهى قرار بده که راه وصول به توست و در نزدیک ترین راه ها براى ورود بر تو ما را سیر ده».
(379)
و در جاى دیگر از همین دعا آمده است: «اسئلک ان تجعلنى من أَفْضَلِهِمْ فِى مَعْرِفَتِکَ نَصِیبا؛ از تو مى خواهم مرا از کسانى قرار دهى که بیش از همه از معرفت تو نصیب دارند».
در این جا امام (علیه السلام) اشاره به عرفان علمى کامل کرده است.
و نیز در همان دعا آمده است: «رُؤْیَتُکَ حَاجَتِى وَجِوَارُکَ طَلِبى وَقُرْبُکَ غَایَةُ سُؤْلِى؛ مشاهده جمال و جلال تو مطلوب واقعى من است و همسایگى تو مقصود من و قرب تو آخرین آرزوى من است».
در دعاى 190 مى خوانیم: «اِلَهِى مَنْ ذَا الَّذِى ذَاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلا؛ چه کسى شیرینى محبت تو را چشیده و به جاى تو دیگرى را انتخاب مى کند؟».
در این جمله نقش محبت در سیروسلوک الى الله آشکار است.
و در دعاى 28 صحیفه سجادیه معروف آمده است: «اللَّهُمَّ اِنِّى أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِى اِلَیْکَ وَأَقْبَلْتُ بِکُلِّى عَلَیْک؛ خدایا! من خودم را به پیوستن به تو و انقطاع از غیر تو خالص کردم و با تمام وجودم به سوى تو آمدم.»
در این تعبیر مقام انقطاع از غیر خداوند و اتصال به اقبال به خدا در مسیر سیروسلوک تبیین شده است.
«وَ غُلَّتِى لا یُبَرِّدُهَا اِلاَّ وَصْلُکَ وَلَوْعَتِى لا یُطْفِئُهَا اِلاَّ لِقَاؤُکَ وَشَوْقِى اِلَیْکَ لا یَبُلُّهُ اِلاَّ النَّظَرُ اِلَى وَجْهِکَ وَقَرَارِى لا یَقِرُّ دُونَ دُنُوِّى مِنْکَ؛ عطش سوزان مرا جز وصل تو تسکین نمى دهد و نگرانى مرا جز لقاى تو آرام نمى سازد و اشتیاق مرا به تو تنها نظر به ذات مقدست آرام مى کند و آرامش من جز با نزدیکى به تو حاصل نمى شود».
در این جمله مقام بَرد الیقین (461) و وصال حق سبحانه که در پناه دیدار محبوب
(380)
حاصل مى شود و در قرارگاه جنت حق و بهشت دیدار نائل مى گردد کاملاً متجلى است.
منظور از لقاءالله به گفته علامه طباطبایى در تفسیر المیزان قرار گرفتن بنده در موقعیتى است که میان او و پروردگارش حائلى نباشد همان گونه که در روز مرگ نیز چنین مى شود، چون روز ظهور حقایق است. (462)
* * *
امام (علیه السلام) در بحث عرفان نظرى تصریح مى کند که ناظران هرگز نمى توانند به مشاهده جمال و جلال او بپردازند و از وصول به کنه ذات او عاجزند. در دعاى اول عرضه مى دارد: «الَّذِى قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَعَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ؛ خداوندى که چشم ناظران از مشاهده او ناتوان است و افکار توصیف کنندگان از بیان صفات او عاجز».
و در مناجات العارفین (مناجات پانزدهم از مناجات هاى خمس عشر) عرضه مى دارد: «وَلَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِیقاً اِلَى مَعْرِفَتِکَ اِلاَّ بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِک؛ براى خلق خود راهى به معرفت کنه ذات و صفات خویش قرار نداده اى و آخرین معرفت آن ها این است که اظهار عجز از معرفت تو کنند».
آرى، در عرفان نظرى، بعد از شناخت ذات و صفات جمال و جلال خدا به صورت اجمالى هنگامى که نوبت به شناخت کنه ذات و صفات مى رسد تنها اجازه اظهار عجز به او داده مى شود در این هنگام است که به شعر معروف سعدى مترنم مى گردد :
اى برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم و ز هرچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اول وصف تو مانده ای
(381)
مو در جاى دیگر ضمن قصیده جالبى چنین مى گوید :
ثناى عزت حضرت نمى توانم گفت که ره نمى برد آن جا قیاس و وهم و خیال
اما در مرحله توحید علمى که علم حقیقى را مخصوص ذات خدا مى شمرد داد سخن را در دعاى پنجاه و دوم داده، عرضه مى دارد: «لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَىْءٌ فِى الاَْرْضِ وَلا فِى السَّمَاءِ، وَکَیْفَ یَخْفَى عَلَیْکَ یَا اِلَهِى مَا أَنْتَ خَلَقْتَهُ، وَکَیْفَ لا تُحْصِى مَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ، أَوْ کَیْفَ یَغِیبُ عَنْکَ مَا أَنْتَ تُدَبِّر؛ چیزى در آسمان و زمین بر تو مخفى نیست و چگونه ممکن است اى خداى من! که آنچه تو آفریده اى بر تو مخفى شود؟ و چگونه آنچه ساخته اى نزد تو احصا نشود و چگونه امورى که تدبیر آن را دائمآ بر عهده دارى از تو پنهان ماند؟
و درمورد موحدان کامل در دعاى چهل و هفتم عرضه مى دارد: «رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، صَلاةً تَنْتَظِمُ صَلَوَاتِ مَلائِکَتِکَ وَأَنْبِیَائِکَ وَرُسُلِکَ وَأَهْلِ طَاعَتِکَ، وَتَشْتَمِلُ عَلَى صَلَوَاتِ عِبَادِکَ مِنْ جِنِّکَ وَاِنْسِکَ وَأَهْلِ اِجَابَتِکَ، وَتَجْتَمِعُ عَلَى صَلاةِ کُلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَبَرَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِکَ؛ پروردگارا! بر محمد و آل او درود فرست؛ درودى که همانند درود فرشتگان و پیامبران و رسولان و اهل طاعت تو باشد و شامل همه درودهاى بندگانت از جن و انس و اهل اجابتت باشد و تمام درودهاى کسانى را که خلق کرده اى و آفریده اى از اصناف خلقت، دربر گیرد».
و در بعد عرفان عملى که اساس و پایه آن در دعاى مکارم الاخلاق (دعاى بیستم) گذاشته شده بحث را به اوج مى رساند به گونه اى که برتر از آن تصور نمى شود و ابعاد عرفان عملى را به روشنى در آن نشان مى دهد.
رابطه اخلاق و عرفان
درمورد رابطه اخلاق و عرفان و اخلاق و سیر و سلوک مى توان گفت: با توجه به اینکه عرفان بیشتر به معارف الهى مى نگرد، آن هم نه ازطریق علم و استدلال
(382)
بلکه از طریق شهود درونى یعنى قلب انسان آن چنان نورانى و صاف شود که دیده حقیقت بین او گشوده گردد و حجاب ها برطرف شود و با چشم دل ذات پاک خداوند را ببیند و به او عشق ورزد.
ازاین رو بدیهى است که علم اخلاق چون مى تواند ازطریق برطرف کردن رذایل اخلاقى حجاب هایى را که دربرابر چشم باطن است برطرف سازد، یکى از پایه هاى عرفان الهى و مقدمات آن خواهد بود.
اما سیروسلوک الى الله که هدف نهایى آن رسیدن به معرفة الله و قرب جوار اوست درحقیقت مجموعه اى از عرفان و اخلاق است. شاخه درونى سیروسلوک، همان عرفان باطنى است که انسان را روزبه روز به ذات پاک او نزدیک تر مى کند و راه را براى وصول به حق هموار مى سازد و شاخه سیروسلوک برونى آن اخلاق است؛ اخلاقى که هدفش تهذیب نفوس باشد نه فقط بهتر زیستن از نظر مادى.
از مقامات عارفان و گردنه هاى صعب العبورى که عارف در راه سیروسلوک الى الله باید بپیماید توبه است و ورع و زهد و فقر و صبر و توکّل و رضا و مانند آن که در جاى جاى دعاهاى صحیفه سجادیه تجلى کرده است، مانند دعاهاى چهارم، نهم، دوازدهم، سیزدهم، بیست و دوم، بیست و هفتم و غیر آن، که به خواست خدا شرح جامع آن در مجلدات آینده همین کتاب خواهد آمد.
(383)