فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

نظر نهایی درباره عرفان های کاذب

از بررسى دقیق عرفان هاى کاذب یا شبه عرفان ها به خوبى روشن مى شود که همه آن ها در چند اصل مشترک اند :
1. همه به دنبال آن هستند که روح تشنه انسان براى امور معنوى و روحانى را به صورتى که آن ها مایل هستند سیراب کنند هرچند این سیراب شدن، کاذب و وهمى و زودگذر باشد.
2. غالباً در این اصل مشترک اند که آزادى هاى فراوانى که احیاناً سر از اباحى گرى، استفاده از مواد مخدر و یا حتى همجنس گرایى درمى آورد به پیروان خود بدهند و آنها را از خط قرمزهایى که در شرایع الهى وجود دارد و گروهى آن را مزاحم خود مى دانند عبور دهند.
(372)
3. آن ها معمولاً از قضاوت عقل و استدلالات عقلى که براى آن ها مشکل آفرین است فاصله مى گیرند و سعى مى کنند با امورى که بیشتر جنبه پندارى دارد مانند انرژى هاى درون ذاتى یا کیهانى و فوق کیهانى پیروان خود را سرگرم سازند و حتى موهوماتى مانند تناسخ و بازگشت ارواح و ذهنى بودن حقایق جهان را براى پیروان خود پروبال دهند.
4. غالباً ادعاهاى بزرگى درباره خود و عقاید خویش دارند و با همین ادعاها سعى مى کنند در دل پیروان خود جایى براى خویش باز کنند.
5. آن ها غالباً براى جمع کردن پیروان بیشتر، از صلح کل و پذیرش همه مذاهب و عقاید دَم مى زنند و گاه حتى منکران خدا را با حفظ عقیده الحادى به سوى خود دعوت مى کنند و مجموعه نامتجانسى از پیروان را براى خود فراهم مى سازند و درمجموع، از این طرق، شهرت طلبى و گاه منافع مادى و حتى جنسى خود را تأمین مى کنند.
6. بسیارى از آن ها ابزار دست سیاستمداران جهان هستند و سیاستمداران جهان خوار براى آن ها احترام فراوانى قائل اند و از اعتقاد آن ها به صلح کل براى اهداف نامشروع خود بهره مى گیرند و جالب این است که بسیارى از آن ها سرانجام به آمریکا پناهنده شده و یا رشد و نمو آن ها در آن جا بوده و یا در مشکلات، حامیانى از سیاستمداران آمریکا داشته اند.
7. جمعى از آن ها ـ همان گونه که ذکر شد ـ اصولاً عقیده اى به خدا ندارند و عرفان آن ها بر محور انرژى هاى ناشناخته یا موهوم جهانى دور مى زند و هدف آن ها دست یابى به قدرت هاى مادى است و حتى احیاناً از سحر و جادو نیز بهره فراوانى مى گیرند.
8. اکثر آن ها جنبه التقاطى دارند و گاه مطالب را از یکدیگر مى گیرند و با افزودن مطالب تازه اى بر آن فرقه اى را تشکیل مى دهند و ریشه بسیارى از آن ها در مذاهب و افکار هندى است.
(373)
البته تمام آنچه گفته شد در همه این فرقه ها وجود ندارد ولى غالباً بخش هایى از آن در هر فرقه اى دیده مى شود.
9. تقریباً هیچ یک از این گروه ها مدعى مبارزه با ستمگران و مستکبران جهان نیست و به تعبیر دیگر، مذهب و مکتب آن ها غیر جهادى است و همین امر آن ها را در نظر جهان خواران جالب و قابل قبول مى کند و به همین دلیل از آن ها همه گونه حمایتى مى کنند. به تعبیر دیگر، ریاضت هاى آن ها شخصى و درون ذاتى است و هرگز ریاضت جهاد با ظالمان و ستمگران را برنمى تابند.
10. با توجه به این که آن ها فرقه هاى زیادى هستند و چون این گونه ادعاها مئونه زیادى ندارد، روزبه روز بیشتر مى شوند تا آن جا که بعضى معتقدند طبق بعضى از آمارها تعداد آن ها به بیش از چهار هزار مى رسد و طبعاً وحدت و تمرکز ملت ها و امت ها را درهم مى شکنند، از این نظر نیز مورد علاقه ستمگران جهان هستند زیرا هرگونه تمرکز و اتحاد، بلاى جان آن هاست.
در پایان مناسب است به گوشه اى از این فرقه ها که در کشور ما با ادعاهاى مختلف ظهور و بروز کرده اند و کار آن ها به جاهاى زشت یا خطرناکى منتهى شده و ازطریق مقامات تحت تعقیب واقع شده اند اشاره اى کنیم.
در کتابى که بخش معاونت جامعه و نظام «جامعه مدرسین» با عنوان «قبیله حیله» منتشر کرده، شرحى درباره این گروه ها آمده است که فهرست وار به آن ها اشاره مى کنیم :
آقایى به عنوان استاد عرفان با تشکیل جلسات محفلى اقدام به ترویج مسلکى خاص مى کند، گروهى را دور خود جمع نموده و با تشکیل جلسه اى براى خانم ها، چنین القا مى کند که همه زن ها با او محرم هستند و مرز محرم و نامحرمى براى او وجود ندارد، خود را هدیه اى ازطرف خداوند به مردم مى داند.
آقاى دیگرى به عنوان انرژى درمانى و درمان بیمارى هاى لاعلاج به اغفال
(374)
گروهى از مردم، به ویژه زنان مى پردازد. او براى انرژى درمانى به کویت مى رود و پس از این که ظاهراً یک فرد عرب را درمان مى کند ولى چیزى نمى گذرد که او مى میرد به سرعت به ایران بازمى گردد و هنگامى که در کویت بوده با سفارت خانه هاى خارجى تماس داشته و تمایل پیدا مى کند براى ادامه کار به انگلستان برود.
مدعى دیگر، زنى است که مى گفته من با امام زمان در ارتباطم و به من فرموده اند: اگر سه نفر مانند تو داشتم تاکنون آمده بودم و پس از حکومت آقاى خاتمى ظهور خواهم کرد. او گفته است: من منتظرم امام زمان ظهور نماید تا با ایشان ازدواج کنم و من همسر آینده امام زمانم ولى قبل از شروع فعالیت هایش با همسر سومش سفرهاى تفریحى متعددى به کشورهاى فرانسه، آلمان، ایتالیا، سوئد و اسرائیل داشته است.
دیگرى ادعا مى کند که پدرش با وحى ازطرف خداوند و علم لدنّى که به وى عطا شده بود براى هدایت همه آدمیان مأموریت یافته و مدعى است که درواقع خودش آخرین پیامبر خداست و خود را وارث و جانشین پدر مى داند.
فرقه دیگرى که پیشواى آن ها یک فرد بى سواد است و خود را زکریاى رازى مى داند (لابد ازطریق تناسخ) و نماز را براى پیروانش تغییر داده و به اصطلاح، نمازى مختص پیروان خودش ساخته است وعبارت «السلام علیک ایها النبى» را خطاب به خودش مى داند، مدعى است که ازطریق ریاضت، به مقاماتى رسیده است و مى خواهد در غرب ایران تشکیلاتى به نام اورشلیم بسازد و خانه کعبه را در آن قرار دهد تا دیگر کسى به مکه نرود.
شخص دیگرى با ادعاى مکاشفه و همکارى با بعضى از دفاتر روانشناسى در کلاس خود با پخش صداى آبشار و پرندگان و به اصطلاح، دادن روحیه طراوت به حاضرین، صحبت مى کند. او از میان شاگردانش افرادى را شکار مى کرده که
(375)
منجر به شکایت خانواده هاى آن ها شده است. او معتقد بوده که ازطریق هیپنوتیزم و روانشناسى جدید، کارهاى مهمى مى توان انجام داد.
فرد دیگرى با ایجاد کلاس هاى عرفان، زنان را فریب مى داد که با شکایت جمعى از زنان فریب خورده محاکمه شد و در کلاس هاى خود به بحث هاى روانشناسى و مسائل به ظاهر مذهبى مى پرداخت و قرآن را به نفع خود تفسیر مى کرد. او از شاگردانش مى خواست به جاى خواندن نماز از ذکرهایى استفاده کنند که او به آن ها تعلیم داده است.
فرد دیگرى مدعى ارتباط با ملکوت بود و ادعاى ارتباط با امام زمان (علیه السلام) یکى از ادعاهاى اصلى او بود و معتقد بود که مى تواند زمینه ظهور امام زمان (علیه السلام) را فراهم سازد. او مى گفت: اگر پنج تا هفت نفر از مراجع مجوز دهند مى تواند مأموریت خود را علنى سازد. او مى گفت: دجال به ایران آمده و او خواهان آن است که دجال به دست او کشته شود. ادعا مى کرد که در عالم ششم از عالم ملکوتى قرار دارد و دستش در ملکوت از بعضى از انبیا بازتر است.
افراد دیگرى با ادعاى ارتباط با غیب، آگاهى از علوم غریبه و توانایى بر طالع بینى و امثال آن، هرکدام به اغفال جمعى پرداخته اند و بسیارى از آن ها دستگیر و محاکمه و مجازات شده اند و انگیزه غالب آن ها شهرت یا ثروت یا شهوت و یا همه آن ها بوده است.

فصل چهاردهم: عرفان نظری و عملی راستین در صحیفه سجادیه

(376)

عرفان نظری و عملی راستین در صحیفه صجادیه

عارفان اسلامى پیمودن طریق عرفان را سیروسلوک الى الله مى نامند که در دو مسیر پیش مى رود: یکى مسیر عرفان نظرى؛ یعنى رسیدن هرچه بیشتر به معرفة الله ازطریق شهودورسیدن به حقیقت توحیدخالص بدون هرگونه انحراف.
و دیگرى مسیر عرفان عملى؛ یعنى پیمودن طرقى که نفس را از رذایل پاک کند و آیینه قلب را از هرگونه زنگار صاف نماید تا پرتوى از نور حق در آن بتابد و آیینه تمام نماى جمال حق شود.
این مسیر را از توبه شروع مى کنند و احتراز از دنیا، و استفاده از ریاضات شرعى مادى و معنوى را سبب رسیدن به قرب حق مى دانند.
در صحیفه سجادیه عرفان با هر دو معنا موج مى زند :
در دعاى 189 (از الصحیفة السجادیة الجامعة) (460) مى خوانیم: «اِلَهِى فَاسْلُکْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ اِلَیْکَ وَسَیِّرْنَا فِى أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُرودِ عَلَیْک؛ خداوندا! ما را در راهى قرار بده که راه وصول به توست و در نزدیک ترین راه ها براى ورود بر تو ما را سیر ده».
(379)
و در جاى دیگر از همین دعا آمده است: «اسئلک ان تجعلنى من أَفْضَلِهِمْ فِى مَعْرِفَتِکَ نَصِیبا؛ از تو مى خواهم مرا از کسانى قرار دهى که بیش از همه از معرفت تو نصیب دارند».
در این جا امام (علیه السلام) اشاره به عرفان علمى کامل کرده است.
و نیز در همان دعا آمده است: «رُؤْیَتُکَ حَاجَتِى وَجِوَارُکَ طَلِبى وَقُرْبُکَ غَایَةُ سُؤْلِى؛ مشاهده جمال و جلال تو مطلوب واقعى من است و همسایگى تو مقصود من و قرب تو آخرین آرزوى من است».
در دعاى 190 مى خوانیم: «اِلَهِى مَنْ ذَا الَّذِى ذَاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلا؛ چه کسى شیرینى محبت تو را چشیده و به جاى تو دیگرى را انتخاب مى کند؟».
در این جمله نقش محبت در سیروسلوک الى الله آشکار است.
و در دعاى 28 صحیفه سجادیه معروف آمده است: «اللَّهُمَّ اِنِّى أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِى اِلَیْکَ وَأَقْبَلْتُ بِکُلِّى عَلَیْک؛ خدایا! من خودم را به پیوستن به تو و انقطاع از غیر تو خالص کردم و با تمام وجودم به سوى تو آمدم.»
در این تعبیر مقام انقطاع از غیر خداوند و اتصال به اقبال به خدا در مسیر سیروسلوک تبیین شده است.
«وَ غُلَّتِى لا یُبَرِّدُهَا اِلاَّ وَصْلُکَ وَلَوْعَتِى لا یُطْفِئُهَا اِلاَّ لِقَاؤُکَ وَشَوْقِى اِلَیْکَ لا یَبُلُّهُ اِلاَّ النَّظَرُ اِلَى وَجْهِکَ وَقَرَارِى لا یَقِرُّ دُونَ دُنُوِّى مِنْکَ؛ عطش سوزان مرا جز وصل تو تسکین نمى دهد و نگرانى مرا جز لقاى تو آرام نمى سازد و اشتیاق مرا به تو تنها نظر به ذات مقدست آرام مى کند و آرامش من جز با نزدیکى به تو حاصل نمى شود».
در این جمله مقام بَرد الیقین (461) و وصال حق سبحانه که در پناه دیدار محبوب
(380)
حاصل مى شود و در قرارگاه جنت حق و بهشت دیدار نائل مى گردد کاملاً متجلى است.
منظور از لقاءالله به گفته علامه طباطبایى در تفسیر المیزان قرار گرفتن بنده در موقعیتى است که میان او و پروردگارش حائلى نباشد همان گونه که در روز مرگ نیز چنین مى شود، چون روز ظهور حقایق است. (462)
* * *
امام (علیه السلام) در بحث عرفان نظرى تصریح مى کند که ناظران هرگز نمى توانند به مشاهده جمال و جلال او بپردازند و از وصول به کنه ذات او عاجزند. در دعاى اول عرضه مى دارد: «الَّذِى قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَعَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ؛ خداوندى که چشم ناظران از مشاهده او ناتوان است و افکار توصیف کنندگان از بیان صفات او عاجز».
و در مناجات العارفین (مناجات پانزدهم از مناجات هاى خمس عشر) عرضه مى دارد: «وَلَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِیقاً اِلَى مَعْرِفَتِکَ اِلاَّ بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِک؛ براى خلق خود راهى به معرفت کنه ذات و صفات خویش قرار نداده اى و آخرین معرفت آن ها این است که اظهار عجز از معرفت تو کنند».
آرى، در عرفان نظرى، بعد از شناخت ذات و صفات جمال و جلال خدا به صورت اجمالى هنگامى که نوبت به شناخت کنه ذات و صفات مى رسد تنها اجازه اظهار عجز به او داده مى شود در این هنگام است که به شعر معروف سعدى مترنم مى گردد :
اى برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم و ز هرچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اول وصف تو مانده ای
(381)
مو در جاى دیگر ضمن قصیده جالبى چنین مى گوید :
ثناى عزت حضرت نمى توانم گفت که ره نمى برد آن جا قیاس و وهم و خیال
اما در مرحله توحید علمى که علم حقیقى را مخصوص ذات خدا مى شمرد داد سخن را در دعاى پنجاه و دوم داده، عرضه مى دارد: «لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَىْءٌ فِى الاَْرْضِ وَلا فِى السَّمَاءِ، وَکَیْفَ یَخْفَى عَلَیْکَ یَا اِلَهِى مَا أَنْتَ خَلَقْتَهُ، وَکَیْفَ لا تُحْصِى مَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ، أَوْ کَیْفَ یَغِیبُ عَنْکَ مَا أَنْتَ تُدَبِّر؛ چیزى در آسمان و زمین بر تو مخفى نیست و چگونه ممکن است اى خداى من! که آنچه تو آفریده اى بر تو مخفى شود؟ و چگونه آنچه ساخته اى نزد تو احصا نشود و چگونه امورى که تدبیر آن را دائمآ بر عهده دارى از تو پنهان ماند؟
و درمورد موحدان کامل در دعاى چهل و هفتم عرضه مى دارد: «رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، صَلاةً تَنْتَظِمُ صَلَوَاتِ مَلائِکَتِکَ وَأَنْبِیَائِکَ وَرُسُلِکَ وَأَهْلِ طَاعَتِکَ، وَتَشْتَمِلُ عَلَى صَلَوَاتِ عِبَادِکَ مِنْ جِنِّکَ وَاِنْسِکَ وَأَهْلِ اِجَابَتِکَ، وَتَجْتَمِعُ عَلَى صَلاةِ کُلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَبَرَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِکَ؛ پروردگارا! بر محمد و آل او درود فرست؛ درودى که همانند درود فرشتگان و پیامبران و رسولان و اهل طاعت تو باشد و شامل همه درودهاى بندگانت از جن و انس و اهل اجابتت باشد و تمام درودهاى کسانى را که خلق کرده اى و آفریده اى از اصناف خلقت، دربر گیرد».
و در بعد عرفان عملى که اساس و پایه آن در دعاى مکارم الاخلاق (دعاى بیستم) گذاشته شده بحث را به اوج مى رساند به گونه اى که برتر از آن تصور نمى شود و ابعاد عرفان عملى را به روشنى در آن نشان مى دهد.
رابطه اخلاق و عرفان
درمورد رابطه اخلاق و عرفان و اخلاق و سیر و سلوک مى توان گفت: با توجه به اینکه عرفان بیشتر به معارف الهى مى نگرد، آن هم نه ازطریق علم و استدلال
(382)
بلکه از طریق شهود درونى یعنى قلب انسان آن چنان نورانى و صاف شود که دیده حقیقت بین او گشوده گردد و حجاب ها برطرف شود و با چشم دل ذات پاک خداوند را ببیند و به او عشق ورزد.
ازاین رو بدیهى است که علم اخلاق چون مى تواند ازطریق برطرف کردن رذایل اخلاقى حجاب هایى را که دربرابر چشم باطن است برطرف سازد، یکى از پایه هاى عرفان الهى و مقدمات آن خواهد بود.
اما سیروسلوک الى الله که هدف نهایى آن رسیدن به معرفة الله و قرب جوار اوست درحقیقت مجموعه اى از عرفان و اخلاق است. شاخه درونى سیروسلوک، همان عرفان باطنى است که انسان را روزبه روز به ذات پاک او نزدیک تر مى کند و راه را براى وصول به حق هموار مى سازد و شاخه سیروسلوک برونى آن اخلاق است؛ اخلاقى که هدفش تهذیب نفوس باشد نه فقط بهتر زیستن از نظر مادى.
از مقامات عارفان و گردنه هاى صعب العبورى که عارف در راه سیروسلوک الى الله باید بپیماید توبه است و ورع و زهد و فقر و صبر و توکّل و رضا و مانند آن که در جاى جاى دعاهاى صحیفه سجادیه تجلى کرده است، مانند دعاهاى چهارم، نهم، دوازدهم، سیزدهم، بیست و دوم، بیست و هفتم و غیر آن، که به خواست خدا شرح جامع آن در مجلدات آینده همین کتاب خواهد آمد.
(383)