فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

عرفان کاذب تصوف

سزاوار است این بحث را با گفتار فشرده و شفافى درباره تصوف پایان دهیم. گرچه عرفان تصوف جزء عرفان هاى نوظهور نیست ولى عرفان کاذبى است که اصول ثابتى دارد اما در هر عصر و زمان به لباس تازه اى درمى آید.
تاریخ تصوف به قبل از اسلام بازمى گردد. تاریخ نشان مى دهد که این گرایش عرفانى کاذب قبل از اسلام در یونان و هند و کشورهاى مختلف اروپا و آسیا وجود داشته است. گروهى طریقه کلبیون یونان قدیم را یک نوع روش صوفیانه مى دانند. گرایش مرتاضان هندى و رهبانان مسیحى نیز آب و رنگ تصوف دارد.
قابل توجه این که در قرن اول اسلام اثرى از گرایش هاى صوفى گرى در محیط اسلامى دیده نمى شود ولى در قرن دوم که اسلام گسترش فراوانى پیدا کرد و تمدن هاى بیگانه ازطریق ترجمه به محیط هاى اسلامى راه یافت گروهى از مترجمین، در انتقال تصوف به محیط هاى اسلامى تأثیر بسیار داشتند.
به تدریج این موضوع رنگ سیاسى پیدا کرد و در آغاز قرن سوم که بنى عباس اصرار بر نشر علوم دیگران و ترجمه آن ها به زبان عربى داشتند، بازار مذاهب و فرق گوناگون رونق گرفت. ازجمله مسلک تصوف به تدریج میان مسلمین پیدا شد و این پراکندگى مذاهب به خلفا و دار و دسته هاى آن ها امکان مى داد که از اختلاف و درگیرى مذاهب با هم استفاده کنند و خود را در حاشیه امن و امانى قرار دهند.
(368)
معروف است که ابوهاشم کوفى نخستین کسى بود که بذر تصوف را در سرزمین اسلامى پاشید. در روایتى مى خوانیم: هو الذى ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مقرّا لعقیدته.
ازجمله شواهدى که نشان مى دهد این عرفان انحرافى در قرن دوم میان مسلمین ظهور کرد این است که احادیث ذم صوفیه غالباً از امام صادق (علیه السلام) و امامان بعد از آن بزرگوار وارد شده که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار بخش عمده اى از آن را جمع آورى کرده است. (458)
البته تعبیر صوفى در کلمات بعضى از کسانى که در قرن اول مى زیستند آمده اما به نظر مى رسد که همان معنى لغوى آن (شخص پشمینه پوش) منظور بوده است.
به هر حال واژه «صوفى» از همان ماده «صوف» به معناى پشم گرفته شده زیرا گروهى از آن ها به عنوان زهد و بى اعتنایى به دنیا لباس هاى خشن پشمینه اى مى پوشیدند. سپس صوفیان، از پیش خود تفسیر دیگرى براى آن ذکر کردند و گفتند: صاد، از صدق و صبر و صفا گرفته شده، و واو، از ودّ و ورد و وفا، وفاء، از فقر و فرد و فناء مى باشد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که تصوف بیشتر در میان اهل سنت نفوذ کرد به همین دلیل مشایخ معروف صوفیه مانند بایزید، جنید بغدادى و شیخ عطار و مانند آن ها همه از میان اهل سنت برخاستند و حتى مشایخ فرق صوفیه موجود در شیعه نیز غالباً به مشایخ اهل سنت منتهى مى شوند.

اصول عقاید صوفیه

اعتقادات متصوفه را (البته منظور، متصوفه در محیط هاى اسلامى است) مى توان به طور فشرده در امور ذیل خلاصه کرد :
(369)
1. براى پیمودن مقامات معنوى باید از مسیر شریعت عبور کرد و به طریقت روى آورد تا به حقیقت رسید.
2. طریقت مجموعه دستوراتى است که از پیشینیان آن ها به آن ها رسیده یا شیخ و قطب و مرشد بیان مى کند که بدون چون و چرا باید دربرابر آن تسلیم بود هرچند مخالف ظواهر شرع باشد.
3. اقطاب صوفیه جز تعداد کمى، از میان عوام برخاستند و به همین دلیل دستورات آن ها در بسیارى از موارد مخالف شریعت اسلامى است و حتى بعضى از دانشمندان آن ها به توجیه فقهى آن دستورات مى پردازند همان گونه که سابقاً در کلمات غزالى مشاهده کردیم.
4. تسامح و تساهل به ویژه در برنامه هاى ویژه دینى سبب مى شود که پیروان آن ها احساس نوعى آزادى کنند به همین دلیل بسیارى از رجال سیاسى را مشاهده مى کنیم که ارتباط با آن ها را بر ارتباط با علماى دین ترجیح مى دهند، چراکه آزادى عملى سیاسى آن ها را ـ که در طبیعت سیاست وجود دارد ـ از آن ها مى گیرد.
5. آن ها حضور در خانقاه را که مرکزى براى اجتماعاتشان است بر حضور در مساجد ترجیح مى دهند و اصولاً تأسیس خانقاه دربرابر مسجد یکى از بدعت هاى آن هاست و از بعضى از منابع استفاده مى شود که این بدعت از قرن ششم به بعد پیدا شده و درواقع، نوعى شق عصاى مسلمین و ایجاد اختلاف در صفوف مؤمنان است. (459)
(370)
6. آن ها براى عقل، ارزشى قائل نیستند و حتى علوم عقلى را حجاب یا گاهى حجاب اکبر مى نامند و گاه عالمان دینى را راهزنان این راه مى نامند و معتقدند که این راه را باید با پاى عشق طى کرد.
7. غالباً به وحدت وجود شخصى که نتایج منفى آن در گذشته آمد، اعتقاد دارند و سران آن ها با تعبیرات مختلفى آن را کتمان نمى کنند.
8. بسیارى از آن ها معتقد به ریاضات شاقه هستند؛ ریاضت هایى که در شرع اسلام وارد نشده بلکه گاهى از نظر شرعى، زیان آور و حرام است.
9. غالباً ادعاى مکاشفه دارند و معتقدند که در عالم خواب یا در حالت خلسه و مانند آن حقایقى براى آن ها روشن مى شود که از دیگران پنهان است و مى دانیم که این ادعاها معمولاً نتیجه اوهام و خطورات ذهنى آن هاست که گاهى دربرابر چشم آن ها مجسم مى شود.
10. سران آن ها ادعاهاى بزرگى دارند که گاه تا سرحد ادعاى الوهیت پیش مى رود و پیروان آن ها براى توجیه این سخنان ناروا نام شطحیات بر آن ها مى گذارند که شرح آن سابقاً در بحث «معیارهاى عرفان راستین اسلامى» گذشت.
11. گاه بعضى از آن ها قدم را فراتر نهاده و حتى صوفیان را یک جنس برتر مى نامند.
یکى از شعراى آن ها مى گویند :
ما صوفیان صفا از عالم دگریم عالم همه صور و ما واهب الصوریم
دل ها تهى ز هوى، سرها برى ز ریا مَردیم و مرد خدا، شیریم و شیر نریم
و در ادامه مى گوید :
گر ما ز آب و گِلیم ز آب و گِل دگریم
12. آن ها فرقه هاى زیادى دارند که گاه یکدیگر را نفى کرده، نسبت انحراف مى دهند. سرچشمه این تفرق غالباً این است که وقتى قطبى از اقطاب آن ها از دنیا
(371)
مى رود، در میان پیروان درباره جانشینى او اختلاف مى افتد و همین امر منشأ انشعاب جدیدى مى شود و هر کدام نامى براى خود انتخاب مى کنند و به فعالیت هاى خود ادامه مى دهند.
13. تفسیربه رأى یکى از ابزارهاى مهم اعتقادى و عملى آن هاست که نمونه هایى از آن را پیش تر درمورد عقاید ابن عربى در فصوص الحکم آوردیم. آن ها در تفسیربه رأى تا آن جا پیش مى روند که شیطان را رئیس الموحدین و خداپرست کامل مى نامند و تمام آیاتى را که در مذمّت و لعن و طرد او ازسوى خداوند صادر شده توجیه مى کنند.
14. غالب اقطاب و شیوخ و مراشد آن ها براى مریدان خود اذکارى انتخاب مى کنند و هر مریدى را به ذکر خاصى مأمور مى سازند در حالى که این نوع تقسیم بندى در هیچ آیه و روایتى وارد نشده است.
مستندات مطالب بالا در بحث هاى گذشته آمده است.

نظر نهایی درباره عرفان های کاذب

از بررسى دقیق عرفان هاى کاذب یا شبه عرفان ها به خوبى روشن مى شود که همه آن ها در چند اصل مشترک اند :
1. همه به دنبال آن هستند که روح تشنه انسان براى امور معنوى و روحانى را به صورتى که آن ها مایل هستند سیراب کنند هرچند این سیراب شدن، کاذب و وهمى و زودگذر باشد.
2. غالباً در این اصل مشترک اند که آزادى هاى فراوانى که احیاناً سر از اباحى گرى، استفاده از مواد مخدر و یا حتى همجنس گرایى درمى آورد به پیروان خود بدهند و آنها را از خط قرمزهایى که در شرایع الهى وجود دارد و گروهى آن را مزاحم خود مى دانند عبور دهند.
(372)
3. آن ها معمولاً از قضاوت عقل و استدلالات عقلى که براى آن ها مشکل آفرین است فاصله مى گیرند و سعى مى کنند با امورى که بیشتر جنبه پندارى دارد مانند انرژى هاى درون ذاتى یا کیهانى و فوق کیهانى پیروان خود را سرگرم سازند و حتى موهوماتى مانند تناسخ و بازگشت ارواح و ذهنى بودن حقایق جهان را براى پیروان خود پروبال دهند.
4. غالباً ادعاهاى بزرگى درباره خود و عقاید خویش دارند و با همین ادعاها سعى مى کنند در دل پیروان خود جایى براى خویش باز کنند.
5. آن ها غالباً براى جمع کردن پیروان بیشتر، از صلح کل و پذیرش همه مذاهب و عقاید دَم مى زنند و گاه حتى منکران خدا را با حفظ عقیده الحادى به سوى خود دعوت مى کنند و مجموعه نامتجانسى از پیروان را براى خود فراهم مى سازند و درمجموع، از این طرق، شهرت طلبى و گاه منافع مادى و حتى جنسى خود را تأمین مى کنند.
6. بسیارى از آن ها ابزار دست سیاستمداران جهان هستند و سیاستمداران جهان خوار براى آن ها احترام فراوانى قائل اند و از اعتقاد آن ها به صلح کل براى اهداف نامشروع خود بهره مى گیرند و جالب این است که بسیارى از آن ها سرانجام به آمریکا پناهنده شده و یا رشد و نمو آن ها در آن جا بوده و یا در مشکلات، حامیانى از سیاستمداران آمریکا داشته اند.
7. جمعى از آن ها ـ همان گونه که ذکر شد ـ اصولاً عقیده اى به خدا ندارند و عرفان آن ها بر محور انرژى هاى ناشناخته یا موهوم جهانى دور مى زند و هدف آن ها دست یابى به قدرت هاى مادى است و حتى احیاناً از سحر و جادو نیز بهره فراوانى مى گیرند.
8. اکثر آن ها جنبه التقاطى دارند و گاه مطالب را از یکدیگر مى گیرند و با افزودن مطالب تازه اى بر آن فرقه اى را تشکیل مى دهند و ریشه بسیارى از آن ها در مذاهب و افکار هندى است.
(373)
البته تمام آنچه گفته شد در همه این فرقه ها وجود ندارد ولى غالباً بخش هایى از آن در هر فرقه اى دیده مى شود.
9. تقریباً هیچ یک از این گروه ها مدعى مبارزه با ستمگران و مستکبران جهان نیست و به تعبیر دیگر، مذهب و مکتب آن ها غیر جهادى است و همین امر آن ها را در نظر جهان خواران جالب و قابل قبول مى کند و به همین دلیل از آن ها همه گونه حمایتى مى کنند. به تعبیر دیگر، ریاضت هاى آن ها شخصى و درون ذاتى است و هرگز ریاضت جهاد با ظالمان و ستمگران را برنمى تابند.
10. با توجه به این که آن ها فرقه هاى زیادى هستند و چون این گونه ادعاها مئونه زیادى ندارد، روزبه روز بیشتر مى شوند تا آن جا که بعضى معتقدند طبق بعضى از آمارها تعداد آن ها به بیش از چهار هزار مى رسد و طبعاً وحدت و تمرکز ملت ها و امت ها را درهم مى شکنند، از این نظر نیز مورد علاقه ستمگران جهان هستند زیرا هرگونه تمرکز و اتحاد، بلاى جان آن هاست.
در پایان مناسب است به گوشه اى از این فرقه ها که در کشور ما با ادعاهاى مختلف ظهور و بروز کرده اند و کار آن ها به جاهاى زشت یا خطرناکى منتهى شده و ازطریق مقامات تحت تعقیب واقع شده اند اشاره اى کنیم.
در کتابى که بخش معاونت جامعه و نظام «جامعه مدرسین» با عنوان «قبیله حیله» منتشر کرده، شرحى درباره این گروه ها آمده است که فهرست وار به آن ها اشاره مى کنیم :
آقایى به عنوان استاد عرفان با تشکیل جلسات محفلى اقدام به ترویج مسلکى خاص مى کند، گروهى را دور خود جمع نموده و با تشکیل جلسه اى براى خانم ها، چنین القا مى کند که همه زن ها با او محرم هستند و مرز محرم و نامحرمى براى او وجود ندارد، خود را هدیه اى ازطرف خداوند به مردم مى داند.
آقاى دیگرى به عنوان انرژى درمانى و درمان بیمارى هاى لاعلاج به اغفال
(374)
گروهى از مردم، به ویژه زنان مى پردازد. او براى انرژى درمانى به کویت مى رود و پس از این که ظاهراً یک فرد عرب را درمان مى کند ولى چیزى نمى گذرد که او مى میرد به سرعت به ایران بازمى گردد و هنگامى که در کویت بوده با سفارت خانه هاى خارجى تماس داشته و تمایل پیدا مى کند براى ادامه کار به انگلستان برود.
مدعى دیگر، زنى است که مى گفته من با امام زمان در ارتباطم و به من فرموده اند: اگر سه نفر مانند تو داشتم تاکنون آمده بودم و پس از حکومت آقاى خاتمى ظهور خواهم کرد. او گفته است: من منتظرم امام زمان ظهور نماید تا با ایشان ازدواج کنم و من همسر آینده امام زمانم ولى قبل از شروع فعالیت هایش با همسر سومش سفرهاى تفریحى متعددى به کشورهاى فرانسه، آلمان، ایتالیا، سوئد و اسرائیل داشته است.
دیگرى ادعا مى کند که پدرش با وحى ازطرف خداوند و علم لدنّى که به وى عطا شده بود براى هدایت همه آدمیان مأموریت یافته و مدعى است که درواقع خودش آخرین پیامبر خداست و خود را وارث و جانشین پدر مى داند.
فرقه دیگرى که پیشواى آن ها یک فرد بى سواد است و خود را زکریاى رازى مى داند (لابد ازطریق تناسخ) و نماز را براى پیروانش تغییر داده و به اصطلاح، نمازى مختص پیروان خودش ساخته است وعبارت «السلام علیک ایها النبى» را خطاب به خودش مى داند، مدعى است که ازطریق ریاضت، به مقاماتى رسیده است و مى خواهد در غرب ایران تشکیلاتى به نام اورشلیم بسازد و خانه کعبه را در آن قرار دهد تا دیگر کسى به مکه نرود.
شخص دیگرى با ادعاى مکاشفه و همکارى با بعضى از دفاتر روانشناسى در کلاس خود با پخش صداى آبشار و پرندگان و به اصطلاح، دادن روحیه طراوت به حاضرین، صحبت مى کند. او از میان شاگردانش افرادى را شکار مى کرده که
(375)
منجر به شکایت خانواده هاى آن ها شده است. او معتقد بوده که ازطریق هیپنوتیزم و روانشناسى جدید، کارهاى مهمى مى توان انجام داد.
فرد دیگرى با ایجاد کلاس هاى عرفان، زنان را فریب مى داد که با شکایت جمعى از زنان فریب خورده محاکمه شد و در کلاس هاى خود به بحث هاى روانشناسى و مسائل به ظاهر مذهبى مى پرداخت و قرآن را به نفع خود تفسیر مى کرد. او از شاگردانش مى خواست به جاى خواندن نماز از ذکرهایى استفاده کنند که او به آن ها تعلیم داده است.
فرد دیگرى مدعى ارتباط با ملکوت بود و ادعاى ارتباط با امام زمان (علیه السلام) یکى از ادعاهاى اصلى او بود و معتقد بود که مى تواند زمینه ظهور امام زمان (علیه السلام) را فراهم سازد. او مى گفت: اگر پنج تا هفت نفر از مراجع مجوز دهند مى تواند مأموریت خود را علنى سازد. او مى گفت: دجال به ایران آمده و او خواهان آن است که دجال به دست او کشته شود. ادعا مى کرد که در عالم ششم از عالم ملکوتى قرار دارد و دستش در ملکوت از بعضى از انبیا بازتر است.
افراد دیگرى با ادعاى ارتباط با غیب، آگاهى از علوم غریبه و توانایى بر طالع بینى و امثال آن، هرکدام به اغفال جمعى پرداخته اند و بسیارى از آن ها دستگیر و محاکمه و مجازات شده اند و انگیزه غالب آن ها شهرت یا ثروت یا شهوت و یا همه آن ها بوده است.