فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

7. عرفان کاذب تصوف

عرفان کاذب تصوف

سزاوار است این بحث را با گفتار فشرده و شفافى درباره تصوف پایان دهیم. گرچه عرفان تصوف جزء عرفان هاى نوظهور نیست ولى عرفان کاذبى است که اصول ثابتى دارد اما در هر عصر و زمان به لباس تازه اى درمى آید.
تاریخ تصوف به قبل از اسلام بازمى گردد. تاریخ نشان مى دهد که این گرایش عرفانى کاذب قبل از اسلام در یونان و هند و کشورهاى مختلف اروپا و آسیا وجود داشته است. گروهى طریقه کلبیون یونان قدیم را یک نوع روش صوفیانه مى دانند. گرایش مرتاضان هندى و رهبانان مسیحى نیز آب و رنگ تصوف دارد.
قابل توجه این که در قرن اول اسلام اثرى از گرایش هاى صوفى گرى در محیط اسلامى دیده نمى شود ولى در قرن دوم که اسلام گسترش فراوانى پیدا کرد و تمدن هاى بیگانه ازطریق ترجمه به محیط هاى اسلامى راه یافت گروهى از مترجمین، در انتقال تصوف به محیط هاى اسلامى تأثیر بسیار داشتند.
به تدریج این موضوع رنگ سیاسى پیدا کرد و در آغاز قرن سوم که بنى عباس اصرار بر نشر علوم دیگران و ترجمه آن ها به زبان عربى داشتند، بازار مذاهب و فرق گوناگون رونق گرفت. ازجمله مسلک تصوف به تدریج میان مسلمین پیدا شد و این پراکندگى مذاهب به خلفا و دار و دسته هاى آن ها امکان مى داد که از اختلاف و درگیرى مذاهب با هم استفاده کنند و خود را در حاشیه امن و امانى قرار دهند.
(368)
معروف است که ابوهاشم کوفى نخستین کسى بود که بذر تصوف را در سرزمین اسلامى پاشید. در روایتى مى خوانیم: هو الذى ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مقرّا لعقیدته.
ازجمله شواهدى که نشان مى دهد این عرفان انحرافى در قرن دوم میان مسلمین ظهور کرد این است که احادیث ذم صوفیه غالباً از امام صادق (علیه السلام) و امامان بعد از آن بزرگوار وارد شده که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار بخش عمده اى از آن را جمع آورى کرده است. (458)
البته تعبیر صوفى در کلمات بعضى از کسانى که در قرن اول مى زیستند آمده اما به نظر مى رسد که همان معنى لغوى آن (شخص پشمینه پوش) منظور بوده است.
به هر حال واژه «صوفى» از همان ماده «صوف» به معناى پشم گرفته شده زیرا گروهى از آن ها به عنوان زهد و بى اعتنایى به دنیا لباس هاى خشن پشمینه اى مى پوشیدند. سپس صوفیان، از پیش خود تفسیر دیگرى براى آن ذکر کردند و گفتند: صاد، از صدق و صبر و صفا گرفته شده، و واو، از ودّ و ورد و وفا، وفاء، از فقر و فرد و فناء مى باشد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که تصوف بیشتر در میان اهل سنت نفوذ کرد به همین دلیل مشایخ معروف صوفیه مانند بایزید، جنید بغدادى و شیخ عطار و مانند آن ها همه از میان اهل سنت برخاستند و حتى مشایخ فرق صوفیه موجود در شیعه نیز غالباً به مشایخ اهل سنت منتهى مى شوند.

اصول عقاید صوفیه

اعتقادات متصوفه را (البته منظور، متصوفه در محیط هاى اسلامى است) مى توان به طور فشرده در امور ذیل خلاصه کرد :
(369)
1. براى پیمودن مقامات معنوى باید از مسیر شریعت عبور کرد و به طریقت روى آورد تا به حقیقت رسید.
2. طریقت مجموعه دستوراتى است که از پیشینیان آن ها به آن ها رسیده یا شیخ و قطب و مرشد بیان مى کند که بدون چون و چرا باید دربرابر آن تسلیم بود هرچند مخالف ظواهر شرع باشد.
3. اقطاب صوفیه جز تعداد کمى، از میان عوام برخاستند و به همین دلیل دستورات آن ها در بسیارى از موارد مخالف شریعت اسلامى است و حتى بعضى از دانشمندان آن ها به توجیه فقهى آن دستورات مى پردازند همان گونه که سابقاً در کلمات غزالى مشاهده کردیم.
4. تسامح و تساهل به ویژه در برنامه هاى ویژه دینى سبب مى شود که پیروان آن ها احساس نوعى آزادى کنند به همین دلیل بسیارى از رجال سیاسى را مشاهده مى کنیم که ارتباط با آن ها را بر ارتباط با علماى دین ترجیح مى دهند، چراکه آزادى عملى سیاسى آن ها را ـ که در طبیعت سیاست وجود دارد ـ از آن ها مى گیرد.
5. آن ها حضور در خانقاه را که مرکزى براى اجتماعاتشان است بر حضور در مساجد ترجیح مى دهند و اصولاً تأسیس خانقاه دربرابر مسجد یکى از بدعت هاى آن هاست و از بعضى از منابع استفاده مى شود که این بدعت از قرن ششم به بعد پیدا شده و درواقع، نوعى شق عصاى مسلمین و ایجاد اختلاف در صفوف مؤمنان است. (459)
(370)
6. آن ها براى عقل، ارزشى قائل نیستند و حتى علوم عقلى را حجاب یا گاهى حجاب اکبر مى نامند و گاه عالمان دینى را راهزنان این راه مى نامند و معتقدند که این راه را باید با پاى عشق طى کرد.
7. غالباً به وحدت وجود شخصى که نتایج منفى آن در گذشته آمد، اعتقاد دارند و سران آن ها با تعبیرات مختلفى آن را کتمان نمى کنند.
8. بسیارى از آن ها معتقد به ریاضات شاقه هستند؛ ریاضت هایى که در شرع اسلام وارد نشده بلکه گاهى از نظر شرعى، زیان آور و حرام است.
9. غالباً ادعاى مکاشفه دارند و معتقدند که در عالم خواب یا در حالت خلسه و مانند آن حقایقى براى آن ها روشن مى شود که از دیگران پنهان است و مى دانیم که این ادعاها معمولاً نتیجه اوهام و خطورات ذهنى آن هاست که گاهى دربرابر چشم آن ها مجسم مى شود.
10. سران آن ها ادعاهاى بزرگى دارند که گاه تا سرحد ادعاى الوهیت پیش مى رود و پیروان آن ها براى توجیه این سخنان ناروا نام شطحیات بر آن ها مى گذارند که شرح آن سابقاً در بحث «معیارهاى عرفان راستین اسلامى» گذشت.
11. گاه بعضى از آن ها قدم را فراتر نهاده و حتى صوفیان را یک جنس برتر مى نامند.
یکى از شعراى آن ها مى گویند :
ما صوفیان صفا از عالم دگریم عالم همه صور و ما واهب الصوریم
دل ها تهى ز هوى، سرها برى ز ریا مَردیم و مرد خدا، شیریم و شیر نریم
و در ادامه مى گوید :
گر ما ز آب و گِلیم ز آب و گِل دگریم
12. آن ها فرقه هاى زیادى دارند که گاه یکدیگر را نفى کرده، نسبت انحراف مى دهند. سرچشمه این تفرق غالباً این است که وقتى قطبى از اقطاب آن ها از دنیا
(371)
مى رود، در میان پیروان درباره جانشینى او اختلاف مى افتد و همین امر منشأ انشعاب جدیدى مى شود و هر کدام نامى براى خود انتخاب مى کنند و به فعالیت هاى خود ادامه مى دهند.
13. تفسیربه رأى یکى از ابزارهاى مهم اعتقادى و عملى آن هاست که نمونه هایى از آن را پیش تر درمورد عقاید ابن عربى در فصوص الحکم آوردیم. آن ها در تفسیربه رأى تا آن جا پیش مى روند که شیطان را رئیس الموحدین و خداپرست کامل مى نامند و تمام آیاتى را که در مذمّت و لعن و طرد او ازسوى خداوند صادر شده توجیه مى کنند.
14. غالب اقطاب و شیوخ و مراشد آن ها براى مریدان خود اذکارى انتخاب مى کنند و هر مریدى را به ذکر خاصى مأمور مى سازند در حالى که این نوع تقسیم بندى در هیچ آیه و روایتى وارد نشده است.
مستندات مطالب بالا در بحث هاى گذشته آمده است.