1. ساحری، راهی برای معرفت
ساحرى یا جادوگرى، نامى است که استاد کاستاندا براى خود برگزیده است ولى کاستاندا معتقد است که ماهیّت آن با جادوگرى مصطلح متفاوت مى باشد و در واقع به معناى استفاده از میدان هاى انرژى موجود در جهان بوده بدین گونه
(365)
که فرد بتواند انرژى لازم را ذخیره کند تا بدین سبب با میدان هاى انرژى دیگرى که در دسترس او نیست مرتبط شود. به گفته او، ساحرى توانایى درک و مشاهده چیزهایى است که دریافت عادى از درک آن عاجز است و اینکه افراد بتوانند به قدرت درونى خود که پنهان است دست یابند. (455)
سپس ادامه مى دهد که فرد در این راه باید معرفت پیشه شود و با چهار مانع این راه که عبارت اند از: ترس، وضوح، قدرت و کهولت مبارزه کند و در توضیح آن مى گوید: وقتى فردى در مسیر معرفت گام مى گذارد، ابتدا ترس است که مانع راه او مى شود زیرا با مشقت، افکارى مبهم و با چیزهایى که تصورش را نمى کرد روبرو مى شود، او ابتدا باید بر این ترس غلبه کند و میدان را ترک نکند.
در گام بعد که از شر ترس رها شد، همه چیز را به وضوح مى بیند، آرزوهایش را مى شناسد و مى داند چگونه باید آن ها را برآورده کند و احساس مى کند که دیگر چیزى بر او پوشیده نیست. این حالت ممکن است موجب شود که او دیگر به خودش شک نکند و به خودباورى مبتلا شود و به سالکى سبک روح یا سبک مغز تبدیل گردد. درنتیجه باید با این مانع بزرگ که وضوح است مقابله کند.
در مرحله سوم به قدرتى که به دنبالش بود دست مى یابد، شکست ناپذیر و فرمان روا مى شود ولى قدرت، گاه او را به فردى ستمگر و بى رحم تبدیل مى کند. درنتیجه او باید به شکلى سنجیده با قدرت خود برخورد کند و آن را با احتیاط به کار گیرد.
در مرحله چهارم، او فردى نترس و مقتدر است که همه چیز را به وضوح مى بیند ولى این، همان زمانى است که به دشمن چهارم خود که کهولت است مبتلا شده است. او هرگز نمى تواند این دشمن را کاملاً شکست دهد ولى باید تا
(366)
مى تواند با آن مبارزه کند و به بهانه خستگى و پیرى، به استراحت روى نیاورد و نگذارد دشمنش او را به موجودى پیر و ضعیف تبدیل کند. (456)
2. گیاهان اقتدارگرا (روان گردان)
بخش اعظم برخى از آثار کاستاندا به توضیحات مفصلى درمورد چگونگى تهیه و مراحل آماده سازى و مصرف این گیاهان است. تجربیاتى که او با استاد خود دون خوان در میان گذاشته است. این امر سبب شد که بسیارى از کسانى که به مواد مخدر روى آورده بودند این کتاب ها را تأییدى بر عملشان بدانند. این مسأله موجب گردید که کاستاندا در کتاب دیگرى به این ذهنیت پایان دهد و بگوید که تمام آنچه استاد او در طول یک دهه به او یاد داده بود صرفاً براى شکستن ذهنیت منطقى او بوده است و وقت و زمانى که صرف آن کرده به بیهودگى گذشته است. (457)
3. تمرکز بر دیدن
به عقیده دون خوان تنها به وسیله دیدن است که اهل معرفت گوهر اشیاى جهان را درمى یابند.
کاستاندا در توضیح این بخش مى گوید: با دیدن مى توان دریافت که انسان، مانند یک تخم مرغ نورانى است؛ بدین گونه که هر آدمى با همه چیز در تماس است و این به وسیله رشته هاى نورى است که از او متصاعد مى شود، رشته هایى مانند تار عنکبوت که او را به محیط پیوند مى دهد. در این حال شاه و گدا با هم فرقى ندارند.
(367)
او همچنین مى گوید که ما انسان ها تحت تأثیر فکرمان هستیم و چیزى را مى بینیم که فکرمان به ما مى گوید ولى از طریق تمرکز بر دیدن این امر تغییر مى کند. بنابراین، درک انسان از جهان، ساخته و پرداخته ذهن اوست و چیز مستقلى نیست.