5. عرفان «دالایی لاما» ها
از عرفان هاى کاذب هندى که در این اواخر به مناطق دیگر کشیده شده عرفان «دالایى لاما»هاست. دالایى لاما در اصل به معناى اقیانوس خِرد (یا بحرالعلوم) است که به پیشوایان این فرقه گفته مى شود.
از عجایب این که آن ها معتقد به تناسخ هستند و مى گویند: هرگاه یک دالایى لاما از دنیا برود باید در میان کودکان کم سن و سال جستجو کرده و کودکى را که شباهت بیشترى به دالایی لاماى گذشته دارد و داراى روح اوست انتخاب کنیم و او را پیشواى خود بدانیم.
دالایی لاماى کنونى هنگامى که کودکى دو ساله بود به عنوان پیشواى این فرقه انتخاب شد و اسم اصلى او تنزین گیاتسوا است که در سال 1935 در تبّت به دنیا آمد و همان گونه که گفتیم در سن دو سالى در مقام دالایی لامایى به جاى پیشواى پیشین نشست.
اساس تعلیمات آن ها این است که هدف اصلى انسان رسیدن به شادى است؛ خواه انسان معتقد به اصول مذهبى باشد یا نباشد و هر مذهبى داشته باشد تفاوت نمى کند حتى اعتقاد به خدا در این فرقه ضرورتى ندارد.
آن ها مى گویند: شادى واقعى هنگامى است که انسان به مرحله آزادى
(361)
و آزادگى برسد و هیچ رنج و عذابى را احساس نکند و شادى واقعى بیشتر با قلب و فکر ارتباط دارد و آنچه به لذت جسمانى وابسته است زودگذر است.
از نظر دالایی لاما بودائیان خداباور نیستند و اعتقادى به خدا ندارند و عشق واقعى به دیگران را منبع اصلى ایجاد شادى واقعى و پایدار در زندگى مى دانند.
آن ها معتقد به نسبیّت هستند و همه چیز و حتى ارزش هاى اخلاقى را امورى نسبى مى دانند و اعتقاد به حقیقت مطلق یا سرشت غایى همه پدیده ها را موجب احساسات منفى مى دانند. بنابراین، خوبى و بدى مطلق وجود ندارد و تابع شرایط مختلف است.
جالب این که دالایی لاماى فعلى افکار سیاسى داغى دارد و پس از اشغال کشورش (تبّت) توسط چینى ها به هندوستان گریخت و در آن جا دولت در تبعید تشکیل داد و در مدت تبعیدش به شصت و پنج کشور مسافرت کرد و با همان بدن نیمه برهنه اش با رهبران سیاسى و ادیان مختلف گفتگوهایى ترتیب داد و رابطه گرم او با غربى ها سبب شد که بیش از پنجاه و هفت دکتراى افتخارى، حکم یا جایزه به او اعطا شود و در سال 1989 جایزه صلح نوبل را به او دادند. او پیوسته به آمریکا رفت و آمد دارد و به موجب تصویب نمایندگان کنگره آمریکا، مدال طلاى کنگره که بالاترین نشان قدردانى از یک غیر نظامى است به فردى خارجى مانند او تعلق گرفت؛ پدیده اى که تا پیش از آن در آمریکا سابقه نداشت. او سه مرتبه از اسرائیل دیدن کرد، او حتى با اعدام صدام حسین مخالف بود و معتقد بود که او قابل اصلاح است.
به طور خلاصه، مرام او یک مرام الحادى و فارغ از اعتقاد به خداست و شادى پایدار را هدف اصلى مى شمارد و با اعتقاد به نسبى بودن امور، با همه مکاتب و مذاهب سازش دارد و به ویژه سلطه گران روى خوش نشان مى دهد. او هرچند همه جا از صلح و انسانیت دم مى زند ولى سفرهاى متعدد او به اسرائیل و آمریکا
(362)
ونادیده انگاشتن مظالم آن ها بر بشریت از سیاسى بودن این حرکت و سوء استفاده ظالمان از شعارهاى فریبنده او براى سلطه بیشتر و دعوت ستمدیدگان به صبر و گذشت و چشم پوشى از حقوق مسلم خویش حکایت مى کند. در عین حال، این موضع گیرى ها سبب گرفتن امتیازات لازم از کشورهاى قدرتمند براى پیشبرد اهداف خود براى مبارزه با کشور چین شده است. (451)
دالایى لاما به تازگى (اسفند ماه 1392) سفرى به آمریکا داشته و جراید آمریکا از او به عنوان رهبر معنوى بودایى هاى تبت یاد کرده اند و در جریان بازدیدهاى اخیرش به اظهار نظر درباره مسأله ازدواج همجنس گرایان پرداخت. در این ایام در جریان سفر به شهر واشنگتن مورد استقبال سیاستمداران بلندپایه آمریکا قرار گرفت و مراسم دعاى افتتاحیه نشست هاى سناى آمریکا را اجرا کرد. او در مصاحبه اى گفت: مسأله ازدواج همجنس گرایان، در نهایت، یک مسأله شخصى است و در اظهارات دیگرى گفت: اگر دو نفر حقیقتاً احساس کنند رابطه میان آنها عملى تر و رضایت بخش تر است و هر دو طرف کاملاً با آن موافق باشند این رابطه مشکلى ندارد و در پایان توصیه کرد که مردم باید از قوانین مذهب خود در زمینه رابطه جنسى پیروى کنند.
عقاید او را مى توان در چند موضوع خلاصه کرد: اعتقاد به نسبى بودن ارزش ها و مثبت دانستن همه مذاهب و فرقه ها حتى منکران خدا با تمام تفاوت هایى که دارند و اعتقاد به هدف بودن شادى پایدار و همچنین اعتقاد به تناسخ که لازمه آن انکار معاد است بنابراین نه اعتقادى به مبدأ و نه اعتقادى به معاد دارد و در ضمن، روابط همجنس گرایان را نیز مجاز مى شمرد و به همین دلیل، آلت دست سیاستمداران ظالم و ستمگر شده است.
(363)
کارلوس کاستاندا (عرفان سرخ پوستی)
کارلوس کاستاندا درمورد خود مى گوید: بیست و پنجم دسامبر 1935 در روز کریسمس در دهى به نام «جوکِرى» در نزدیکى «سائو پائولوى برزیل» متولد شده ام. (452) با این حال، برخى از منابع، سال تولد او را گاه تا ده سال قبل از آن ذکر کرده اند.
گفته شده که مادرش هنگام تولد وى پانزده سال داشت و پدرش هفده سال. او در شش سالگى مادرش را از دست مى دهد و خاله اش سرپرستى او را به عهده مى گیرد. به گفته کاستاندا، او هرگز مادرش را دوست نداشت و به پدرش نیز به دید ترحم و حقارت نگاه مى کرد. همچنین مدتى را نزد پدربزرگ و مادربزرگ خود گذرانید که از آن ها نیز به خوبى یاد نمى کند. او درمورد پدربزرگ خود مى گوید: او مرا در هفت سالگى مجبور کرده بود براى اثبات مردانگى ام دختر بانک دار دهى را اغفال کنم.
در سال 1950 وارد آمریکا شد و چند سال بعد به عنوان شهروند بومى آن جا پذیرفته گردید و این زمانى بود که او پانزده سال داشت. او در لوس آنجلس در زمینه روزنامه نگارى و روان شناسى درس خواند و در سال 1973 در کالیفرنیا، در رشته مردم شناسى مدرک دکترا را اخذ کرد.
گفته شده که در سال 1960 در مکزیک با زنى از اهالى آمریکاى شمالى که چهارده سال از او بزرگ تر بود ازدواج کرد، اما این ازدواج چند سال بعد به طلاق انجامید. (453) او سرانجام در سال 1998 به علت سرطان کبد در لوس آنجلس در سن 63 سالگى درگذشت.
اساتید عرفانى کاستاندا، غالباً افرادى بودند که در زمینه سحر و جادو ید
(364)
طولایى داشتند ازجمله مى توان به «دون خوان ماتیوس» مکزیکى اشاره کرد که اعتقاد داشت سحر و ساحرى، به معناى توانایى در درک چیزهایى است که در حالت عادى نمى توان دریافت کرد و سحر همان ذخیره انرژى است که موجب مى شود انسان با ذخیره هاى انرژى اى که در دسترس نیستند سروکار داشته باشد. (454)
استاد دیگر او خنارو فلورس بود که با سحر و کارهاى خارق العاده اش، کاستاندا را به حیرت وامى داشت. او دو استاد دیگر نیز داشت که هر دو ساحرى قدرتمند بودند. استاد دیگر او زنى بود به نام زولیکا که به او فن رؤیابینى را یاد داد. همچنین او استادى در ورزش کونگفو داشت که به او قدرت ذخیره سازى انرژى را یاد داد و کاستاندا زیر نظر وى، به درجه مربى گرى در کونگ فو دست یافت.
از او دوازده کتاب، یک دوره ماهنامه در چهار شماره و چند نوشته به جاى مانده است که غالباً منعکس کننده اندیشه اساتید اوست. او همواره به دنبال مکتب فکرى «دون خوان» و ترویج آن بوده است. این مکتب فکرى در اکثر آثار او منعکس است که در ادامه به تبیین آن خواهیم پرداخت.
نظام معرفتى دون خوانى که کاستاندا تمام زندگى خود را وقف شناخت و تبیین آن کرده است از یک سرى مبانى فکرى تبعیت مى کند :