خطاهای آشکار در معاد شناسی در عرفان حلقه
1. تمایل به عقیده تناسخ
تناسخ از نظر علمى به این معناست که کسى عقیده داشته باشد هنگامى که انسان از دنیا مى رود روح او بار دیگرى در جنین دیگرى به دنیا مى آید و شاید بارها این نوع زندگى تکرار شود.
این عقیده از یک سو ممکن است سبب انکار معاد شود چون انسان نتیجه اعمال پیشین خود را ممکن است در زندگى جدید ببیند، و از سوى دیگر با متن قرآن مجید سازگار نیست.
(355)
قرآن در آیه 28 سوره بقره مى فرماید: (کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللهِ وَکُنتُمْ أَمْوتآ فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ). در این آیه با صراحت دو مرگ و حیات براى انسان ذکر شده است. پیش از این خاک بودیم سپس آفریده شدیم و بار دیگر به خاک برمى گردیم که دوباره در قیامت زنده مى شویم.
و در آیه 11 سوره غافر نیز آمده است که انسان تنها دو موت و دو حیات دارد : قبل از ورود به این دنیا به صورت مرده بود سپس زنده شد و بار دیگر مى میرد و در قیامت زنده مى شود (رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ).
بنابراین، اعتقاد به زندگى هاى مکرر در این جهان مخالف آموزه هاى قرآن مجید است این در حالتى است که متولى عرفان حلقه در کتاب انسان و معرفت وجود زندگانى هاى قبلى را پذیرفته و مى گوید :
«درحقیقت کسى که در این جهانِ داراى زمان و مکان متولد مى شود، اندوخته کمالى مخصوص به خود را از زندگى در جهان قبلى... همراه دارد». (447)
این تعبیر را در جاى دیگر تکرار کرده و مى گوید :
انسان در جهان دیگرى قبلا مى زیسته و کمالاتى را در آن داشته و آن را با خود به جهان فعلى آورده است. (448)
این همان چیزى است که ارباب عقیده تناسخ به آن پایبندند.
2. انکار معاد جسمانى
قرآن مجید با صراحت در آیات متعدد مى گوید: علاوه بر روح انسان، جسم هم در قیامت بازمى گردد که از آن تعبیر به معاد جسمانى مى شود، نمونه روشن آن، آیات آخر سوره یس است که مى فرماید: (وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ
(356)
یُحْىِ الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ)؛ «و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسى این استخوان ها را زنده مى کند در حالى که پوسیده است؟! * بگو: همان کسى آن را زنده مى کند که نخستین بار آن را آفرید؛ و او به هر مخلوقى داناست».
اضافه بر این، ده ها آیه دیگر در قرآن مجید وجود دارد که همین معنا را تعبیر مى کند که معاد با روح و جسم هر دوست در حالى که نویسنده کتاب انسان و معرفت (صفحه 292) به صراحت معاد جسمانى را منکر شده، مى گوید :
نباید انتظار داشته باشیم که در قیامت و مراحل پس از آن جسم فیزیکى و مشابه آن وجود داشته باشد.
ولى در تناقضى آشکار، بعد از آن در صفحه 293 مى گوید :
ازسوى دیگر، به دنبال مجادله و هنگام مواجهه با جهان هاى موازى، افراد، به واسطه تسلط بر زمان، خود را در جایگاه هاى مختلفى ازجمله در جهان هاى داراى زمان و مکان که در آنها جسم فیزیکى نیز وجود دارد مى یابند، بنابراین از این نظر نیز مى توان گفت در معاد جسمانیت فیزیکى تحقق دارد!
3. جهنم در یک تحریف آشکار
در حالى که از آیات متعدد قرآن استفاده مى شود که جهنم جایگاه خشم خداست، او در همان کتاب انسان و معرفت، صفحه 294 مى گوید :
جهنم جایگاه دشمنى و کینه ورزى نیست و اساس تشکیل آن «عشق و محبت» است.
و در صفحه 296 مى گوید :
آتش جهنم آتش حسرت است که با احساس تنهایى درهم مى آمیزد، این احساس تنهایى به دلیل دورى از وحدت نفس واحد است و تا خروج از جهنم ادامه دارد.
(357)
4. خلاقیت و خدایى کردن بهشتیان!
در حالى که قرآن مجید با تعبیر (أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ) بهشت را براى پرهیزکاران آماده شده مى داند، بهشت را مخلوق خدا معرفى مى کند او در سخن نادرست دیگرى مى گوید :
انسان ها خودشان خالق بهشت هستند و انسان در آنجا کار خدایى مى کند!
در صفحه 304 همان کتاب مى گوید :
دست یابى نفس به روح الله که از صفات مقدس الهى است امکان خلق آفرینش گسترده اى را فراهم مى کند... به همین علت در این مرحله هر کسى بهشت مخصوص خودش را خواهد ساخت... ما در زندگى فعلى توانایى خلاقیت ذهن را تجربه مى کنیم، این تجربه خلق ذهنى هر چیزى را که دوست داریم تصور مى کنیم، در بهشت، این تجربه بسیار وسیع تر است زیرا خواهیم توانست هر آنچه را دوست داریم، بیرون از ذهن خود بیافرینیم و در جایى که خودمان آفریده ایم زندگى کنیم. به بیان دیگر، در اختیار داشتن گنجینه صفات الهى و امکان آفرینش در این مرحله ویژگى هایى است که ما بر مبناى آن، جهان ها خلق مى کنیم و خلیفه خدا محسوب مى شویم.
* * *
این عبارات ناموزون علاوه بر اینکه هیچ مستند عقلى و نقلى ندارد و زاییده خیال پردازى است با آیات قرآن مجید مخالفت آشکار دارد، همان گونه که اشاره شد.
از خداوند متعال مى خواهیم همه را به راه راست هدایت فرماید.
4. فرقه یوگا، ناندا
رهبر این فرقه برخلاف بسیارى از فرقه هاى دیگرى که از هند برخاسته اند
(358)
اعتقاد به خدا دارد هرچند ظاهراً او را جسمى نورانى مى شمارد که احتمالاً قابل مشاهده نیز هست ولى براى جلب پیروان بیشتر، همه مذاهب را هم طراز و به تعبیر دیگر، قابل قبول مى داند.
نام اصلى او «موکوندا لعل گوش» بود که بعدآ به یوگا ناندا مشهور شد. او در سال 1893 در یکى از مناطق شمال شرقى هند به دنیا آمد و تا بیست و هفت سالگى در هند زندگى کرد. سپس در سال 1920 مانند بسیارى دیگر از این گونه افراد به آمریکا که محیط مناسبى براى رشد این گونه فرقه هاست رفت و در آن جا ماندگار شد. پس از سى و دو سال زندگى در آمریکا سرانجام در سال 1952 در لوس آنجلس پس از یک سخنرانى سکته کرد و از دنیا رفت.
او تا پایان عمر، مجرد مى زیست و در توجیه رفتار خود مى گفت: انسان مجرد، به امور خداوند بیشتر مى اندیشد و اینکه چگونه رضایت مندى خداوند را به دست آورد ولى شخص متأهل بیشتر به امور دنیا مى اندیشد و اینکه چگونه رضایت همسر خود را جلب کند.
او درباره خدا معتقد است که «خداوند، جان جانان جز سُرور ابدى چیزى نیست و تن او اشعه هاى بیکران نور است؛ نیروى کیهانى که فعالانه هرگونه شکل و نیرو را حفظ مى کند. با این حال، او ماوراى ارتعاش جهان هاى پدیدارى (جهان موجود) است و در یک خلأ سرشار از سرور است».
از این تعبیرات مبهم و نظیر آن ها اجمالاً به دست مى آید که او خدا را نورى مادى مى داند و براى او جسم و جان قائل است.
او مکاشفات متعدد و متنوعى درباره خود ادعا مى کند و علم و دانش خود را مستند به آن مى شمرد در حالى که بخش مهمى از گفته ها و تعلیمات به اصطلاح، معنوى او همان معنویت و عرفان مسیحیت است.
او معتقد است که خدا داراى جلوه هاى گوناگون است. یکى از آن جلوه ها
(359)
«مادر الهى» است. مادر الهى جنبه اى از ذات احدیت است که در نهاد مادران که مظهر عشق الهى و شفقت هستند وجود دارد.
از گفته هاى او به خوبى برمى آید که اعتقاد به تثلیث دارد و تثلیث مسیحیت را با تثلیثى که در میان جمعى از هندوهاست تطبیق مى کند.
او درباره ارتباط با کیهان، از انرژى کیهانى سخن مى گوید و مدعى است که قدرت معنوى خویش را از همان انرژى کیهانى گرفته است (و چنان که قبلاً درباره عرفان حلقه خواندیم آن ها نیز به تبعیت از همین افکار، انرژى کیهانى را تبدیل به شعور کیهانى کرده و افراد را به سوى آن فرامى خوانند).
او معتقد است که انسان داراى روحى است و سه بدن دارد: اول: بدن مادى. دوم: بدن أثیرى که متعلق به عالم أثیر است (أثیر همان اتِر است که درواقع وجود خارجى ندارد، فرضیه اى است براى توجیه انتقال نور در خلأ. سوم: بدنى که از جنس اندیشه و فکر است. درواقع مجموعه ادعاهایى است که هیچ دلیلى براى اثبات آن وجود ندارد.
او براى ارتباط با مخزن بیکران انرژى کیهانى فنونى دارد که به طور جامع به نام «یوگا» معروف است که در رفتارهاى اخلاقى و انجام فرایض مذهبى و وضعیت بدنى درست براى آرامش و درون نگرى و تمرکز و مراقبه خلاصه مى شود. (449)
بعضى معتقدند که اصلاً یوگا ارتباطى با عرفان ندارد هرچند عرفان کاذب باشد چراکه مجموعه دستورات و تمرینات پیچیده و بعضاً بسیار سخت و دشوارى است که آموزش داده مى شود و به اعتقاد آن ها فواید متعددى دارد؛ شامل فواید جسمى، عصبى و ذهنى. به همین دلیل بسیارى از کسانى که طرفدار یوگا هستند از یوگا توقعى جز داشتن اندامى متناسب، درمان بعضى از بیمارى ها،
(360)
کاهش افسردگى، کاهش دردهاى زایمان، لاغر شدن و داشتن صورتى زیبا ندارند.
اگر فرض کنیم این توقعات و انتظارات از ورزش هاى یوگا دست یافتنى باشد این پرسش مطرح مى شود که این امور با عرفان چه ارتباطى دارد؟ (450)
5. عرفان «دالایی لاما» ها
از عرفان هاى کاذب هندى که در این اواخر به مناطق دیگر کشیده شده عرفان «دالایى لاما»هاست. دالایى لاما در اصل به معناى اقیانوس خِرد (یا بحرالعلوم) است که به پیشوایان این فرقه گفته مى شود.
از عجایب این که آن ها معتقد به تناسخ هستند و مى گویند: هرگاه یک دالایى لاما از دنیا برود باید در میان کودکان کم سن و سال جستجو کرده و کودکى را که شباهت بیشترى به دالایی لاماى گذشته دارد و داراى روح اوست انتخاب کنیم و او را پیشواى خود بدانیم.
دالایی لاماى کنونى هنگامى که کودکى دو ساله بود به عنوان پیشواى این فرقه انتخاب شد و اسم اصلى او تنزین گیاتسوا است که در سال 1935 در تبّت به دنیا آمد و همان گونه که گفتیم در سن دو سالى در مقام دالایی لامایى به جاى پیشواى پیشین نشست.
اساس تعلیمات آن ها این است که هدف اصلى انسان رسیدن به شادى است؛ خواه انسان معتقد به اصول مذهبى باشد یا نباشد و هر مذهبى داشته باشد تفاوت نمى کند حتى اعتقاد به خدا در این فرقه ضرورتى ندارد.
آن ها مى گویند: شادى واقعى هنگامى است که انسان به مرحله آزادى
(361)
و آزادگى برسد و هیچ رنج و عذابى را احساس نکند و شادى واقعى بیشتر با قلب و فکر ارتباط دارد و آنچه به لذت جسمانى وابسته است زودگذر است.
از نظر دالایی لاما بودائیان خداباور نیستند و اعتقادى به خدا ندارند و عشق واقعى به دیگران را منبع اصلى ایجاد شادى واقعى و پایدار در زندگى مى دانند.
آن ها معتقد به نسبیّت هستند و همه چیز و حتى ارزش هاى اخلاقى را امورى نسبى مى دانند و اعتقاد به حقیقت مطلق یا سرشت غایى همه پدیده ها را موجب احساسات منفى مى دانند. بنابراین، خوبى و بدى مطلق وجود ندارد و تابع شرایط مختلف است.
جالب این که دالایی لاماى فعلى افکار سیاسى داغى دارد و پس از اشغال کشورش (تبّت) توسط چینى ها به هندوستان گریخت و در آن جا دولت در تبعید تشکیل داد و در مدت تبعیدش به شصت و پنج کشور مسافرت کرد و با همان بدن نیمه برهنه اش با رهبران سیاسى و ادیان مختلف گفتگوهایى ترتیب داد و رابطه گرم او با غربى ها سبب شد که بیش از پنجاه و هفت دکتراى افتخارى، حکم یا جایزه به او اعطا شود و در سال 1989 جایزه صلح نوبل را به او دادند. او پیوسته به آمریکا رفت و آمد دارد و به موجب تصویب نمایندگان کنگره آمریکا، مدال طلاى کنگره که بالاترین نشان قدردانى از یک غیر نظامى است به فردى خارجى مانند او تعلق گرفت؛ پدیده اى که تا پیش از آن در آمریکا سابقه نداشت. او سه مرتبه از اسرائیل دیدن کرد، او حتى با اعدام صدام حسین مخالف بود و معتقد بود که او قابل اصلاح است.
به طور خلاصه، مرام او یک مرام الحادى و فارغ از اعتقاد به خداست و شادى پایدار را هدف اصلى مى شمارد و با اعتقاد به نسبى بودن امور، با همه مکاتب و مذاهب سازش دارد و به ویژه سلطه گران روى خوش نشان مى دهد. او هرچند همه جا از صلح و انسانیت دم مى زند ولى سفرهاى متعدد او به اسرائیل و آمریکا
(362)
ونادیده انگاشتن مظالم آن ها بر بشریت از سیاسى بودن این حرکت و سوء استفاده ظالمان از شعارهاى فریبنده او براى سلطه بیشتر و دعوت ستمدیدگان به صبر و گذشت و چشم پوشى از حقوق مسلم خویش حکایت مى کند. در عین حال، این موضع گیرى ها سبب گرفتن امتیازات لازم از کشورهاى قدرتمند براى پیشبرد اهداف خود براى مبارزه با کشور چین شده است. (451)
دالایى لاما به تازگى (اسفند ماه 1392) سفرى به آمریکا داشته و جراید آمریکا از او به عنوان رهبر معنوى بودایى هاى تبت یاد کرده اند و در جریان بازدیدهاى اخیرش به اظهار نظر درباره مسأله ازدواج همجنس گرایان پرداخت. در این ایام در جریان سفر به شهر واشنگتن مورد استقبال سیاستمداران بلندپایه آمریکا قرار گرفت و مراسم دعاى افتتاحیه نشست هاى سناى آمریکا را اجرا کرد. او در مصاحبه اى گفت: مسأله ازدواج همجنس گرایان، در نهایت، یک مسأله شخصى است و در اظهارات دیگرى گفت: اگر دو نفر حقیقتاً احساس کنند رابطه میان آنها عملى تر و رضایت بخش تر است و هر دو طرف کاملاً با آن موافق باشند این رابطه مشکلى ندارد و در پایان توصیه کرد که مردم باید از قوانین مذهب خود در زمینه رابطه جنسى پیروى کنند.
عقاید او را مى توان در چند موضوع خلاصه کرد: اعتقاد به نسبى بودن ارزش ها و مثبت دانستن همه مذاهب و فرقه ها حتى منکران خدا با تمام تفاوت هایى که دارند و اعتقاد به هدف بودن شادى پایدار و همچنین اعتقاد به تناسخ که لازمه آن انکار معاد است بنابراین نه اعتقادى به مبدأ و نه اعتقادى به معاد دارد و در ضمن، روابط همجنس گرایان را نیز مجاز مى شمرد و به همین دلیل، آلت دست سیاستمداران ظالم و ستمگر شده است.
(363)