فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

بزرگان فقها و مسئله وحدت وجود (وحدت موجود)

مرحوم فقیه عالى قدر سید یزدى در کتاب عروة الوثقى در بحث نجاست کفار در مسأله دوم چنین مى گوید: «لا اشکال فى نجاسة الغلاة والخوارج والنواصب واما المجسمة والمجبرة والقائلین بوحدة الوجود من الصوفیة اذا التزموا بأحکام اسلام فالأقوى عدم نجاستهم، الّا مع العلم بالتزامهم بلوازم مذاهبهم من المفاسد؛ شکى در نجاست غلات و خوارج و ناصبى ها نیست اما قائلین به جسم بودن خداوند و جبر و قائلین به وحدت وجود از صوفیه هرگاه ملتزم به احکام اسلام باشند اقوى عدم نجاست آنهاست مگر این که علم پیدا کنیم به این که مفاسدى که لازم مذهب آنهاست به آن ملتزم اند».
در عروه اى که مزین به حواشى پانزده نفر از بزرگان معاصرین و قبل از عصر ما مى باشد، همگى بر آنچه مرحوم سید در متن عروه بیان فرموده صحه نهاده اند و امام راحل (قدس سره) در این جا حاشیه اى در توضیح واژه «مفاسد» دارد و مى فرماید : (منظور از مفاسد این است که) اعتقادشان به وحدت وجود مستلزم انکار یکى از سه چیز باشد (الوهیت، توحید و نبوت).
بنابراین ایشان هم با اصل متن به شرحى که ذکر کرده اند موافق اند.
جمعى دیگر از بزرگان فقها نیز در این مسأله ورود پیدا کرده و تصریح نموده اند که وحدت وجود به معناى وحدت موجود و مصداق، امرى نادرست و مسلتزم مفاسد مهمى است.
از جمله مرحوم آیت الله حکیم در مستمسک العروة در شرح مسأله دوم از مسائل مربوط به نجاست کفار، پس از بحث کوتاهى درمورد وحدت وجود مى فرماید :
اگر به معتقدان به این عقائد حُسن ظن داشته باشیم باید کلامشان را حمل بر
(315)
خلاف ظاهر کنیم و بگوییم: منظورشان ظاهر این الفاظ نیست در غیر این صورت، خالق و مخلوق و آمر و مأمور و راحم و مرحوم یکى خواهد شد. (390)
مرحوم آیت الله خویى نیز در شرح این مسأله از عروة الوثقى سخن مشروحى دارد که خلاصه اش چنین است: کسى که قائل به وحدت وجود است اگر منظورش این است که وجود، حقیقت واحدى است و تعددى در حقیقت آن نیست یعنى همان گونه که اطلاق بر واجب الوجود مى شود اطلاق بر ممکن الوجود نیز مى شود و آن ها دو موجودند اما حقیقت وجود در آن ها یکى است و اختلاف به حسب مرتبه است زیرا وجود واجب در اعلى مراتب قوت و کمال است و وجود ممکن در ادنى مرتبه ضعف و نقصان، هرچند هر دو واقعاً وجود دارند؛ یکى خالق و دیگرى مخلوق است، این درحقیقت قول به کثرت وجود و موجود در عین وحدت حقیقت وجود مى باشد. این عقیده موجب کفر و نجاست نیست بلکه مذهب اکثر فلاسفه مسلمین و اهل کتاب و موافق ظاهر آیات و دعاهاست مانند قول معصوم (در دعاى یستشیر): انت الخالق وانا المخلوق وانت الرب وانا المربوب.
و اگر منظور، وحدت وجود و موجود حقیقتاً باشد و اینکه درواقع موجود واحدى بیش نیست اما تطورات و اعتبارات آن متعدد و متکثر است؛ در خالق به صورت خالقیت و در مخلوق به صورت مخلوق ظهور مى کند و این همان قولى است که صدر المتألهین، آن را به بعضى از صوفیان جاهل نسبت داده و از بعضى از آن ها نقل شده که مى گفتند: «لیس فى جبتى سوى الله» و این سخنى است که عاقل از آن پرهیز دارد و چگونه مى توان متلزم شد که خالق و مخلوق حقیقتاً یکى است و اختلاف آن ها اعتبارى است؟!
به هر حال، شکى نیست که التزام به چنین عقیده اى کفر صریح است زیرا
(316)
انکار واجب الوجود و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است چون امتیازى بین این دو نمى داند مگر به اعتبار، همچنین پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ابوجهل طبق این عقیده یکى هستند و اختلاف، اعتبارى است. (391)
احتمال دیگرى که در این جاست این است که منظور از قائل به وحدت وجود، وحدت وجود و موجود در عین کثرت است و اینکه موجود، همان واجب الوجود است ولى کثرت ها ظهورات نور و شئونات ذات او هستند و هر کدام، صفتى از صفات او و تابشى از تابش هاى صفات او مى باشند و این را توحید اخص الخواص نامیده اند و صدر المتألهین آن را پذیرفته و به اولیا و عرفا از بزرگان کشف و یقین نسبت داده است.
آیت الله خویى بعد از این سخن مى فرماید: تا کنون براى ما روشن نشده است که آن ها منظورشان از این سخن چیست؟ سپس مى افزاید: کسى که چنین عقیده اى را داشته باشد محکوم به کفر نیست، مشروط بر این که لوازم فاسده اى مانند انکار واجب الوجود یا نبوت یا معاد بر آن مترتب نشود. (392)

وحدت وجود در ترازوی عقل

ذات پاک خداوند ذاتى است ازلى و ابدى و همه فلاسفه اسلامى این را قبول دارند که در ذات خدا هیچ گونه تغییرى حاصل نمى شود. او کمال مطلق است و بى پایان، نه چیزى بر ذاتش افزوده مى شود و نه چیزى از او کاسته مى گردد. نه عبادت عبادت کنندگان بر جلال او مى افزاید و نه ترک عبادت آن ها از کمال او مى کاهد و اگر سود و منفعتى در این عبادات و پرستش هاست همه به شخص عبادت کننده بازمى گردد.
(317)
از سوى دیگر، هنگامى که به ممکنات نگاه مى کنیم مى بینیم آن ها نه ازلى هستند و نه ابدى؛ زمانى به وجود آمدند و زمانى فانى خواهند شد. هر انسانى تاریخ تولدى دارد و همچنین هر ساختمانى عمر خاصى و بعد از پایان آن عمر ویران مى شود. بنابراین هیچ یک از ممکنات ازلى و ابدى نیستند.
اضافه بر اینها، همه ممکنات در حال تغییر و تبدیل اند. انسان رشد و نمو مى کند و همواره درپى کمال است و گروهى در سراشیبى انحطاط و تنزل اند ازاین رو محال است چیزى پیدا شود که در دو آن یکسان باشد.
با توجه به این امور چگونه ممکن است آن واجب ازلى و ابدى با این موجودات متغیر و فناپذیر متحد باشد؟ وحدت مصداقى واجب و ممکن با آن صفات متضاد و متناقض مفهومش جواز جمع بین ضدین و نقیضین است که هر عقلى آن را نفى مى کند مگر آن که گفته شود وجودات امکانیه همه خواب اند و خیال؛ وجودى نیست و ما گمان مى کنیم وجودى هست و این سخن سر از انکار بدیهیات و پیوستن به جرگه سوفسطایى ها درمى آورد.
بنابراین باقطع نظرازهردلیل دیگر، عقل، وحدت مصداقى را به کلى انکار مى کند.
اضافه بر اینها، در میان وجودات امکانیه، موجودات کثیف، متعفن، پست و حقیر وجود دارد. چگونه مى توان گفت خداوند با آن ها متحد است و این ها عین یکدیگر هستند؟
اینکه بعضى از صوفیه مى گویند: وجودات امکانیه وجودات اعتبارى هستند و وجود حقیقى تنها ذات پاک خداوند است نوعى بازى با الفاظ مى باشد. منظور از وجودات اعتباریه چیست؟ آیا وجود واقعى دارند یا خیالى؟ آیا انسان واقعاً موجود است یا تصور مى کنیم وجود دارد؟ انکار وجود انسان و سایر ممکنات، سفسطه اى بیش نیست همان گونه که اتحاد این وجودات متغیر و ناپایدار و فانى با ذات پاک خدا واضح البطلان است.
(318)

قرآن و مسئله وحدت مصداقی وجود