شریعت، طریقت و حقیقت
گروهى از عارفان که غالباً از صوفیه هستند مراحل سیروسلوک انسان را به سوى خدا به سه مرحله تقسیم مى کنند :
نخست، شریعت است که احکام دینى را شامل مى شود و مسائل مربوط به حلال و حرام و امثال آن است.
سپس در ماوراى شریعت راهى باطنى را به سوى کمال جویا مى شوند و آن را سیروسلوک عرفانى مى نامند و از آن پس معتقدند که سالک به حقیقت مى رسد خواه این حقیقت به معناى فناى فى الله و فراموش کردن همه چیز جز خدا باشد و یا به معناى رسیدن به وحدت وجود به معناى وحدت موجود.
آن ها گاه به خود جسارت مى دهند و این سه مرحله را تشبیه به پوست رویین بادام و سپس پوست زیرین و بعد از آن مغز بادام مى کنند. شریعت را پوست مى دانند و طریقت را پوست دوم و حقیقت را مغز خالص.
و گاه شریعت را مانند صدف و حقیقت را مانند گوهرى که در درون صدف است و طریقت را راه وصول به آن مى دانند.
طرفداران این تقسیم سه گانه راه هاى مختلفى را پیموده اند :
نخست راهى است که گروهى از صوفیه به آن عقیده دارند و مى گویند :
(251)
هنگامى که انسان به حقیقت برسد دیگر تقید به احکام شرع براى او مطرح نیست، تقید به این احکام براى وصول به حقیقت بوده است و پس از وصول به آن احتیاج به ابزار و مقدمه اى وجود ندارد.
مرحوم سید مرتضى رازى از علماى قرن پنجم و ششم که از استادان شیخ منتجب الدین بوده است در کتاب خود به نام تبصرة العوام چنین مى گوید : «صوفیان مى گویند که ما واصلیم به حق و نماز و روزه و زکات و حج و احکام دیگر مقرر شده که سالک بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق کند و او را معرفت حاصل گردد یعنى به حق رسد و چون و اصل شد تکلیف از وى برخاست و هیچ از شرایع دین بر او واجب نیست هرچه او کند نیکو کند». (315)
و مرحوم علامه حلى در کتاب کشف الحق و نهج الصدق گفته است: «من جماعتى از صوفیه را در حرم امام حسین (علیه السلام) مشاهده کردم که به هنگام اقامه نماز مغرب و عشا یکى از آنان نماز به جا نیاورد. سؤال کردم که علت ترک نماز آن شخص چه بود؟ یک نفر از آن جماعت در جواب گفت: آن شخص چه حاجت به نماز دارد در حالى که و اصل شده است». (316)
گاه پا را از این فراتر نهاده و به این آیه شریفه متوسل مى شوند: (وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ) مى گویند: غرض از عبادت وصول به یقین بوده است، وقتى انسان به یقین برسد دیگر نیازى به عبادت نیست. به همین دلیل گروهى از آن ها پشت پا به احکام شرع مى زدند.
البته همه صوفیان چنین عقیده اى ندارند و بعضى از سران آن ها با صراحت پایبندى به شریعت را در تمام مراحل سیروسلوک لازم و واجب مى شمرند ازجمله از جنید بغدادى نقل شده که مى گوید: همه راه ها به بن بست مى رسد مگر
(252)
راهى که به دنبال رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد پس هرکه حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد پیروى از وى در کار نیست چون عمل و مذهب در قید کتاب و سنت است. (317)
و نیز از قشیرى نقل شده که معتقد بود: حتى در حال فنا و رسیدن به مقام حقیقت نیز باید به تکلیف خویش عمل کرد و خداوند عارف سالک را در این موضوع کمک مى کند. (318)
اضافه بر این همه مى دانیم که صاحبان اصلى شریعت یعنى پیغمبر اکرم و امامان معصوم علیهم السلام که از آغاز به مقام یقین رسیده بودند تا پایان عمر به تمام احکام شرع حتى مستحبات و مکروهات مقید بودند و همگان را نیز به آن دعوت مى کردند.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در آخرین ساعات عمرش دستور داد او را به هر زحمتى که هست مسجد ببرند ونماز جماعت را در حالى که به شدت بیمار بود اقامه کرد.
على (علیه السلام) در محراب عبادت شهید شد و امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا دربرابر تیرباران دشمن نماز جماعت به پا داشت. آیا کسى مى تواند بگوید این معصومان بزرگوار به مقام یقین نرسیده بودند و لذا همچنان به عبادت هاى خالصانه خود ادامه مى دادند؟
این گروه متأسفانه یقین را که به معناى مرگ است تحریف کرده و آن را به معناى یقین به ذات پاک پروردگار تفسیر کرده اند.
قرآن مجید در سوره مدثر آیات 46 و47 از قول دوزخیان مى گوید: (وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ)؛ «ما پیوسته روز رستاخیز را دروغ مى شمردیم تا این که یقین (مرگ ما) فرارسید».چرا
(253)
این افراداززندگى پیشوایان دین غافل مى شوند و آنچه را که به ذهن قاصر خودشان مى رسند معیار برنامه هاى به اصطلاح سیروسلوکى خود قرار مى دهند؟
امام خمینى (قدس سره) در این زمینه در کتاب چهل حدیث مى فرماید: بدان که هیچ راهى در معارف الهیه پیموده نمى شود مگر این که انسان از ظاهر شریعت ابتدا کند و تا انسان متأدب به آداب شریعت حقه نشود هیچ یک از اخلاق حسنه از براى او پیدا نمى شود و ممکن نیست که نور معرفت الهى در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت براى او منکشف شود و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معرفت در قلب نیز باید متأدب به آداب ظاهره باشد و لذا دعوى بعضى باطل است که مى گویند: با ترک ظاهر علم باطن پیدا مى شود یا مى گویند : پس از پیدایش علم باطن به آداب ظاهر احتیاجى نیست. این از جهل گوینده به مقامات عبادت و مدارج انسانیت است. (319)
این سخن را با نقل مطلبى که در دیباچه کتاب مثنوى، دفتر پنجم آمده است پایان مى دهیم :
این مجلد پنجم از دفترهاى مثنوى و تبیان معنوى در بیان آن که شریعت همچو شمع است ره مى نماید و بى آن که شمع به دست آورى راه رفته نشود و چون در ره آمدى آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدى به مقصود، آن حقیقت است و جهت این گفته اند که لو ظهرت الحقائق لبطلت الشرائع همان گونه که مس زر شود و یا خود از اصل، زر بُود (که) او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنان که گفته اند: طلب الدلیل بعد الوصول الى المدلول قبیح و ترک الدلیل قبل الوصول الى المدلول مذموم. حاصل آن که شریعت همچون کیمیا آموختن
(254)
است از استاد یا از کتاب، و طریقت، استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن است، و حقیقت زر شدن مس است ... یا شریعت همچون علم طب آموختن است و طریقت پرهیز کردن به موجب طب و داروها خوردن و حقیقت، صحت یافتن ابدى و از آن هر دو فارغ شدن. (320)
* * *
گروه دیگرى هستند که معتقدند شریعت در تمام مسیر باید همراه باشد و هرگز نمى توان از شریعت جدا شد ولى در دل این شریعت حقایقى نهفته شده است که مى توان آن را طریقت نامید و درواقع روح احکام و تشریعات دینى است وهنگامى که سالک این روح را درک کند به تدریج به حقیقت واصل مى شود. بسیارى از عارفان متشرع اخیر همین راه را پیموده اند و این مسیر چیزى نیست که برخلاف تعلیمات اسلام باشد.
به تعبیر دیگر، جوهره دین که همان اخلاق و صفات برجسته انسانى است با انجام فرائض و مستحبات و پرهیز از معاصى و مکروهات در انسان رشد مى کند و او را به مسیر کمال مى برد بنابراین تقسیم سه گانه مزبور درواقع درهم ادغام مى شود.
به عنوان مثال مى توان نماز را مطرح کرد که هم معراج مؤمن است، هم ناهى از فحشا و منکر و هم سبب ذکرالله: «الصلاة معراج المؤمن» (321)، (اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ) (322) و (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرى). (323)
روشن است که اگر نماز با تمام آداب انجام شود، ازجمله حضور قلب کامل، تمام این آثار را دربردارد.
(255)
جمعى از بزرگان کتاب هایى درباره آداب الصلاة و اسرارالصلاة نوشته اند که اولى ظاهر شریعت است و دومى باطن شریعت که مى توان نام آن را طریقت نهاد و نتیجه همه رسیدن به قرب پروردگار و معرفت اسماء و صفات اوست که حقیقت نامیده مى شود.
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلاتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ؛ کسى که دوست دارد بداند نمازش مقبول درگاه خدا شده یا نه، نگاه کند ببینید آیا نمازش او را از فحشا و منکر بازداشته است؟ به همان مقدارى که بازداشته مقبول درگاه پروردگار شده است». (324)
گاه طرفداران این تقسیم سه گانه به این حدیث که مرحوم محدث نورى در مستدرک الوسائل از عوالى اللئالى نقل کرده استناد مى جویند که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمایند: «الشَّرِیعَةُ أَقْوَالِى وَالطَّرِیقَةُ أَفْعَالِى وَالْحَقِیقَةُ أحْوالى...».
در حالى که این حدیث از نظر سند معتبر نیست و از نظر دلالت، بر خلاف منظور آن ها دلالت دارد زیرا افعال پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به یقین جزء شریعت است و احوال آن حضرت مجموعه اخلاق فضیله اى است که برگرفته از کتاب الله مى باشد، بنابراین همه به شریعت بازمى گردد.
کوتاه سخن این که به نظر مى رسد طرفداران این تقسیم سه گانه که غالباً متصوفه هستند سه منظور از آن داشته اند: نخست این که نیاز پیروان را به خودشان در مرحله طریقت حفظ کنند دربرابر نیاز آن ها به فقها در مرحله شریعت. دوم این که راه را براى دستورات اضافى از شریعت هموار سازند و بتوانند پیروان خود را به انجام آن دستورات ملزم کنند. سوم، عملاً خود را برتر
(256)
از فقها نشان دهند، فقها را حافظان مرحله قشر و پوسته و خود را حافظان مرحله مغز و حقیقت بشمرند.
این کلام را با سخنى پرمعنا از مرحوم آخوند ملا حسین قلى همدانى که از عارفان متشرع عصر ماست پایان مى دهیم :
مخفى نماند بر برادران دینى که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیرها راهى به قرب حضرت ملک الملوک (جل جلاله ) نیست و به خرافات ذوقیه ـ اگرچه ذوق در غیر این مقام خوب است ـ کما هو دأب الجهال و الصوفیه (خذلهم الله) راه رفتن (به این طریق) لایوجب الا بعدآ حتى شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار آورده باشد باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادة المعصومین (علیهم السلام). (325)
(257)
مطلع
ازجمله مباحث مهمى که در مسیر سالکان الى الله و پویندگان راه عرفان قرار دارد مسأله کشف و شهود و رؤیاهاى صادقه است که آن را دریچه اى براى معرفة الله مى شمرند و هر قوم و گروهى به نحوى ادعایى دارد و از آن جا که نیازى به استدلال ندارد بسیارى از افراد ترجیح مى دهند آن را دلیل بر حقانیت خود بشمرند.
در این جا چند نکته مهم وجود دارد که باید جداگانه مورد بررسى قرار گیرد:
نخست این که کشف و شهود به معناى کنار رفتن پرده هاى عالم غیب از مقابل چشم بصیرت انسان و مشاهده اسرار پشت پرده در مقیاس کم یا گسترده، قطعاً امکان پذیر است و روایات فراوانى دلالت بر آن دارد.