نقد و بررسی
روشن است که این آیات نه تنها دلالتى بر لزوم استاد و راهنما براى همه پویندگان راه حق و سالکان الى الله ندارد بلکه مقاطع خاصى است که به صورت قضیه جزئیه به آن ها اشاره شده است و مى دانیم که از قضایاى جزئیه نمى توان حکم کلى را استفاده کرد مگر این که قرائن روشنى در کار باشد.
اضافه بر این، داستان موسى و خضر (علیهما السلام) بخش کوچکى از زندگى موسى (علیه السلام) را تشکیل مى دهد نه این که آن پیغمبر بزرگ استادى برگزیده باشد که همواره زیر نظر او سیروسلوک الى الله را انجام دهد.
و از این گذشته، داستان مزبور هرگز مربوط به مسائل اخلاقى و آموزش هاى قرب الى الله نبود بلکه دریچه اى بود به علوم تازه اى از اسرار جهان هستى تا موسى (علیه السلام) بداند که بسیارى از حوادث، ظاهرش زشت و زننده است اما باطنى بسیار مطلوب و مرغوب دارد و در قضاوت کردن در این گونه امور عجله نکند و مهم این است که بدانیم مأموریت موسى (علیه السلام) مأموریتى در عالم تشریع بوده و مأموریت خضر (علیه السلام) مأموریتى در عالم تکوین و به همین دلیل موسى (علیه السلام) نمى توانست موقعیت خضر (علیه السلام) را درک کند تا زمانى که براى او توضیح داد.
و به هر حال، این امر ارتباطى با مسأله استاد راهنما در سیروسلوک ندارد. (297)
در داستان موسى و شعیب (علیهما السلام) نیز اثرى از تعلیمات خاص شعیب به موسى (علیهما السلام) دیده نمى شود جز این که موسى هشت سال (یا ده سال) نزد شعیب بود و براى او کار مى کرد و بدیهى است که محضر چنین پیغمبرى پرفیض و فائده بود و در روح و فکر موسى (علیه السلام) اثر گذاشت و این به آن معنا نیست که اگر موسى نزد شعیب (علیهما السلام) نمى رفت به مقام نبوت نمى رسید.
(231)
در داستان لقمان و فرزندش یک سلسله نصیحت مى بینیم که هر پدر باایمان و آگاهى ممکن است به فرزند خود بنماید. این چه ارتباطى به مسأله وجوب پیروى از پیر طریقت و شیخ راهنما دارد؟
آیه (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ) آیه اى است که فقهاى اسلام از آن براى وجوب تقلید در احکام دین استفاده کرده اند و ظاهرش نیز همین است که هرکس از مسأله اى آگاه نیست باید از عالمى که آن مسأله را مى داند پیروى کند. آیا پیروى همه مقلدان از مراجع تقلید به معناى پیروى سالک از استاد و راهنماست؟ در حالى که مى دانیم هیچ یک از عارفان به این مقدار قناعت نمى کنند و آن را با مقصود و منظور خود هماهنگ نمى بینند.
به تعبیر دیگر، در آیه سخن از تعلیم به میان آمده، نه تربیت، که مورد نظر جمعى از عرفاست.
آن ها معتقدند که سالک الى الله باید زیر نظر استاد دائماً تربیت شود و در جهات اخلاقى و عملى پیشرفت کند نه این که آن استاد فقط آموزگار باشد و چیزى را بیاموزد زیرا مسأله تعلیم و تعلّم در امور شرعى مربوط به مجتهد و مقلد است نه آنچه آن ها مى گویند.
آن ها به روایات متعددى نیز استدلال کرده اند ازجمله :
آنچه امیرمؤمنان على (علیه السلام) در خطبه 76 نهج البلاغه بیان فرموده است: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَى وَدُعِىَ اِلَى رَشَادٍ فَدَنَى وَأَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَى؛ خدا رحمت کند کسى را که چون سخنان حکیمانه اى را بشنود خوب فراگیرد و هنگامى که او را به سوى هدایت راهنمایى کنند ارشاد شود و دست به دامن راهنما و رهبرى زند و در پرتو هدایتش نجات یابد».
بى شک این خطبه نورانى استفاده از راهنمایى هادیان را براى نجات مفید مى شمرد ولى از این سخن که براى همه لازم است راهنماى خاصى در مسیر
(232)
قرب الى الله داشته باشند ساکت است. به تعبیر دیگر، یک قضیه جزئیه را بیان مى کند نه یک حکم کلى و فراگیر را. به بیان دیگر، امام (علیه السلام) مى فرماید: چنین کسى مورد رحمت الهى است؛ اما از این مطلب که راه جلب رحمت الهى منحصر به این است ساکت مى باشد.
در خطبه 105 نهج البلاغه نیز آمده است: «أَیُّهَا النَّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظ؛ اى مردم! چراغ دل خویش را از شعله گفتار واعظى باعمل روشن سازید».
گرچه این جمله را دلیل بر لزوم انتخاب استاد در طریق سیروسلوک دانسته اند اما روشن است که موضوع کلام امیرمؤمنان (علیه السلام) مسأله وعظ واعظان است منتها واعظى را ذکر مى کند که خود عامل به موعظه هاى خویش باشد و این چیزى است که همیشه در میان شیعیان بلکه همه مسلمین وجود داشته که وعاظى بر منابر و غیر منابر، آن ها را موعظه مى کردند بى آن که لزوم انتخاب استاد خاص را توصیه کنند.
علامه مجلسى در بحارالانوار در حدیثى از امام على بن الحسین (علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: «هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُه؛ هرکس دانشمند و حکیمى ندارد که او را ارشاد کند هلاک مى شود». (298)
در این جا نیز سخن از تعلیم و ارشاد و راهنمایى است نه از تربیت و پرورش.
کوتاه سخن این که از این روایات و مانند آن ها استفاده نمى شود که در مباحث اخلاقى همیشه استاد خصوصى لازم است به طورى که اگر نباشد برنامه تربیت و پرورش اخلاقى و تقوا و ادامه سیروسلوک مختل گردد. چه بسیارند کسانى که با استفاده از آیات قرآن و روایات اسلامى و کلمات بزرگان در کتب اخلاقى و التزام عملى به آن ها این راه را پیموده و به مقامات والایى رسیده اند، هرچند
(233)
نمى توان انکار کرد که وجود استاد خصوصى و استفاده از انفاس قدسیه نیکان و پاکان مى تواند در مواردى راه را کوتاه تر و مطمئن تر سازد.
اضافه بر این ها صوفیه مدعى آن هستند که قطب و شیخ طریقت باید به صورت سلسله وار یکى پس از دیگرى جانشین او شود و همه سر بر آستان او بگذارند و سخنان او را بى چون و چرا بپذیرند، حتى در تعارض شریعت و طریقت، طریقت را بر شریعت مقدم بشمرند و کلام شیخ و قطب و مرشد را بر کلام مرجع تقلید مقدم دارند که نمونه هاى آن در کلمات صوفیان دیده مى شود و قبلاً به بعضى از آن اشاره کردیم.
سه نکته مهم
نخست این که وقتى در سیره اصحاب ائمه علیهم السلام مى نگریم، چه آن ها که در خدمت آن حضرات بوده اند و چه آن ها که شاید سالى یک بار در ایام حج خدمت آن بزرگواران مى رسیدند، چیزى به نام استاد و شیخ طریقت و دلیل و راهنماى خاص یا عام براى رهروان راه الهى نمى بینیم اگر چنین چیزى لازم بود لابد به آن اشاره مى کردند. سیره اصحاب ائمه علیهم السلام هیچ گاه بر لزوم انتخاب استاد خاص غیر از امامان معصوم نبوده است.
البته در قرآن مجید و روایات معصومین علیهم السلام اشارات فراوانى به رجوع جاهل به عالم و به تعبیر دیگر، تقلید عامى از مجتهدان و علماى ربانى شده است ولى این ارتباطى به انتخاب استاد خاص و عام در مسیر سیروسلوک ندارد و مربوط به تشخیص احکام شرعیه و تقلید در آن است.
بنابراین به نظر مى رسد که فکر مزبور یک فکر التقاطى و وارداتى است که معمولاً صوفیه بر آن اصرار زیاد دارند. قابل توجه این که بعضى از معاریف سیروسلوک از معاصرین ما با صراحت مى گویند که ما بدون استاد این راه را طى کرده ایم.
(234)
در این جا ممکن است بعضى بگویند: وجود استاد گرچه مفید است ولى ضرورى نیست بنابراین ممکن است بعضى از پویندگان این راه بدون استاد راه را طى کنند و به سرمنزل مقصود برسند و بعضى دیگر با کمک اساتید؛ البته با پیروى از مجتهدان در احکام شرعى.
به هر حال دلیل معتبرى در دست نیست که براى رهروان راه سیروسلوک الى الله نیاز ضرورى به استاد یا شیخ طریقت وجود دارد، آن هم به صورت سلسله مشایخ صوفیه که قطعاً یک بدعت آشکار است، و وضع عمومى اصحاب ائمه و بزرگان علما در قرون مختلف اسلامى نیز مؤید این معناست.
* * *
دوم این که ما معتقدیم هدایت هاى امامان معصوم علیهم السلام حتى اگر پشت پرده غیبت باشند در تربیت نفوس مستعده مؤثر و کارساز است و ارتباط قلبى با آن بزرگواران سبب پیشرفت در این راه مى باشد.
به تعبیر دیگر، استاد واقعى آن ها هستند، چه براى کسانى که در محضرشان مى زیستند و چه براى کسانى که از آن ها دورند ولى رابطه معنوى و قلبى با آن ها دارند.
تعبیر بسیار پرمعنایى که در حدیث ابوخالد کابلى در کتاب شریف کافى از امام باقر (علیه السلام) نقل شده مؤید این معناست: «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِى أَنْزَلْنا فَقَالَ یَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَاللَّهِ الاَْئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِى أَنْزَلَ وَهُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِى السَّمَاوَاتِ وَفِى الاَْرْضِ وَاللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الاِْمَامِ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَهُمْ وَاللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَیَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لا یُحِبُّنَا عَبْدٌ وَیَتَوَلاَّنَا حَتَّى یُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَلا یُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى یُسَلِّمَ لَنَا وَیَکُونَ سِلْماً لَنَا فَاِذَا کَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِیدِ الْحِسَابِ وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ الاَْکْبَرِ؛ از امام
(235)
باقر (علیه السلام) سؤال کردم که تفسیر آیه شریفه (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِى أَنْزَلْنا) چیست؟ امام فرمود: اى اباخالد! به خدا سوگند! منظور از این نور، نور امامان آل محمد (صلی الله علیه و آله) است تا روز قیامت، آن ها والله! همان نورى هستند که خدا نازل کرده، آن ها به خدا سوگند! نور خدا در آسمان و زمین اند به خدا سوگند! اى اباخالد! نور امام در قلوب مؤمنان درخشنده تر از نور خورشید نورافشان هنگام روز است آن ها به خدا سوگند! دل هاى مؤمنان را نورانى مى کنند و خداوند نور آن ها را از هرکس بخواهد (و شایسته نباشد) قطع مى کند و دل هاى آن ها تاریک و ظلمانى مى شود. به خدا سوگند! اى اباخالد! بنده اى از بندگان خدا ما را دوست نمى دارد و ولایت ما را نمى پذیرد مگر این که خداوند قلب او را پاک و پاکیزه کرده و خداوند قلب کسى را پاک نمى کند مگر زمانى که تسلیم اوامر ما باشد و ما هم بااو هماهنگ شویم. هنگامى که او تسلیم اوامر ما شد خداوند او را از محاسبه شدیدسالم مى داردودر قیامت او را از وحشت بزرگ آن روز رهایى مى بخشد». (299)
در ذیل آیه شریفه 105 سوره توبه (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُون...) بیش از ده روایت در کتاب تفسیر برهان از ائمه هدى: نقل شده است؛ خلاصه همه آن ها این مى شود که اعمال پیروان این مکتب همواره به نظر رسول خدا و ائمه هدى علیهم السلام مى رسد (ممکن است این موضوع هر روز باشد یا هر هفته یا هر ماه). (300)
به نظر مى رسد عرضه اعمال مسأله ساده اى نیست بلکه براى این است که پیغمبر و امامان معصوم علیهم السلام از حال پیروان خود باخبر باشند و عنایات لازم را درباره شایستگان بنمایند.
(236)
* * *سوم : مشکل مهم این است که استادان خصوصى معصوم نیستند و خطا و اشتباه و حتى گاهى گناه براى آن ها امکان پذیر است چنانچه شاگرد بخواهد دربرابر رهنمودهاى آن ها تسلیم مطلق باشد گرفتار خطا و اشتباه مى شود و این در حالى است که بسیارى از استادان خصوصى انتظار دارند شاگردان آن ها دربرابرشان تسلیم مطلق باشند، در حالى که آن ها بر تمام مسائل مورد نیاز شاگردان احاطه ندارند و چه بسا تشخیص سلیقه اى آن ها سبب گمراهى و انحراف شاگردان شود.
عجیب این است که در فرق صوفیه مواردى مى یابیم که استاد به شاگرد حتى اجازه خلاف شرع را نیز مى دهد و آن را توجیه مى کنند که براى رسیدن به مقصود گاهى انجام بعضى خلاف ظواهر شرع مشکلى ایجاد نمى کند که نمونه هاى آن در کلمات غزالى در احیاءالعلوم گذشت.
افزون بر این ها مسأله نیاز به استاد راهنما سبب سوء استفاده وسیع افراد فاسد و مفسد و گمراه و گمراه کننده شده است. آن ها با استفاده از همین عنوان عده اى از افراد به ویژه جوانان پاک دل ناآگاه را اعم از زن و مرد، به دام خود مى افکنند و از آن ها سوء استفاده هاى مختلف مى کنند که اگر این راه، یعنى نیاز به استاد بسته شود و همه مأمور شوند از کتب اخلاقى و عرفانى که دانشمندان آگاه و علماى دین نوشته اند و از قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و روایات معصومین علیهم السلام سرچشمه مى گیرد استفاده کنند راه سوء استفاده نیز به روى شیادان بسته خواهد شد.
داستان هاى زیادى از کسانى نقل شده که براثر سوء استفاده از همین مسأله و شکایات افرادى که گرفتار چنگال آن ها شده اند به وسیله مقامات امنیتى و انتظامى و قضایى دستگیر شده اند که به راستى و حشتناک است و نشان مى دهد که این مسأله استاد و شاگرد مى تواند چه عواقب دردناکى داشته باشد و افرادى را براى همیشه به مسائل دینى و اخلاقى بدبین کند.
(237)
شک نیست که جمعى از بزرگان عرفاى راستین به خصوص جمعى از آن ها که در عصر ما زیسته اند در محضر اساتیدى زانو زده اند و راه و رسم عرفان را از آن ها آموخته اند اما این بدان معنا نیست که این راه را بدون استاد نمى توان پیمود و نیز بدین معنا نیست که هر استادى را مى توان براى این راه انتخاب کرد.
نتیجه بحث
از آنچه در این فصل از کتاب درباره انتخاب استاد در مسیر سیروسلوک الى الله آوردیم به خوبى مى توان نتیجه گرفت که هیچ دلیلى بر لزوم این کار نیست بلکه سیره اصحاب ائمه (علیهم السلام) و علماى بزرگ شیعه در طى قرون و اعصار بر این نبوده که افراد را به انتخاب استادى براى پیمودن مسیر سیروسلوک الى الله توصیه کنند بلکه همه را موظف مى ساختند که از برنامه هاى قرآنى و کلمات ائمه (علیهم السلام) و به ویژه احادیث اخلاقى نهج البلاغه و مفاهیم عرفانى صحیفه سجادیه بهره گیرند و این راه را با توکل بر خداوند متعال بپیمایند.
و به فرض اگر کسانى بخواهند الگو و اسوه اى براى خود انتخاب کنند باید حتماً از عالمانى باشد که داراى مقام اجتهاد و شهرت به زهد و سداد و مقبولیت عامه مؤمنین هستند، و دست رد به سینه مدعیان مجهول الحال که صفات مذکور را ندارند بزنند.
(238)