فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

آیا اذکار، اعداد خاصی دارد؟

گاه بعضى از عرفا اعداد خاصى براى اذکار فوق و یا اذکار دیگر تعیین مى کنند، و به پیروان خود توصیه مى نمایند که حتماً این عدد را رعایت کنند این اعداد گاهى برگرفته از نام ذکرگویان یا الفاظ آن اذکار است که براساس حروف ابجد (292) تعیین مى شود ولى هیچ دلیل روشنى بر اعتبار این اعداد نیست بلکه ذکر
(221)
خدا را به هر اندازه و به هر مقدار و در هر شرایطى مى توان گفت، به جز اذکارى که براى آنها در روایات معصومین : عددى آمده است مانند ذکر تسبیح حضرت زهرا (علیها السلام) که اعداد خاصى در آن توصیه شده است.
براى مثال در روایتى که در کتاب شریف کافى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است مى خوانیم: «مَنْ قَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ کَانَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیمِ مِائَةَ مَرَّةٍ حِینَ یُصَلِّى الْفَجْرَ لَمْ یَرَ یَوْمَهُ ذَلِکَ شَیْئاً یَکْرَهُه؛ کسى که ذکر... را یک صد مرتبه بعدازنمازصبح بگوید در آن روز حادثه ناخوشایندى براى او رخ نخواهد داد». (293)
و در حدیث دیگرى از همان امام بزرگوار آمده است: «مَنْ قَالَ فِى دُبُرِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَدُبُرِ صَلاةِ الْمَغْرِبِ سَبْعَ مَرَّاتٍ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیمِ دَفَعَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْهُ سَبْعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ...؛ کسى که بعد از نماز صبح و بعد از نماز مغرب هفت مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم لا حول ولا قوة بالله العلى العظیم بگوید خداوند هفتاد نوع از انواع بلا را از او دفع مى کند». (294)
گاه شنیده مى شود که بعضى از اساتید عرفان افرادى را از بعضى اذکار نهى کرده اند و مثلاً گفته اند: ذکر «یا الله» براى بعضى خطرناک است.
این گونه تعبیرات که هیچ مدرک معتبرى از معصومین علیهم السلام براى آن نقل نشده، اعتبارى ندارد و گفتن اذکار براى هرکس در هر پایه اى از معلومات و سیر الى الله خوب و راه گشاست و چنان نیست که بعضى از اقسام ذکر با بعضى افراد سازگار باشد و با بعضى ناسازگار، براى بعضى مایه هدایت گردد و براى بعضى مایه خطر.
(222)

آیا اذکاری که سالک از آن استفاده می کند باید منصوص باشد؟

شک نیست که اذکار منصوصه اى در قرآن مجید و در روایات معصومین : آمده است و گاه خواص و آثارى براى آن اذکار بیان شده است و در استفاده از آن هابراى سالکان راه،جاى تردید نیست، که بخش قابل توجهى از آن ها گذشت.
اما سخن این است که آیا استاد یا خود سالک مى تواند به تناسب حال و احساس نیاز، اذکار دیگرى ابداع کند و با آن اذکار به خدا توسل جوید؟ مثلاً بگوید: اى خدایى که یونس را از شکم ماهى نجات بخشیدى! مرا از ظلمات اوهام و گناهان رهایى بخش و اى خدایى که ابراهیم را از آتش نمرود رها ساختى و آتش را بر او گلستان کردى! مرا از آتش هوى و هوس نجات بخش (به فرض که این مضمون در هیچ یک از دعاهاى مأثوره نیامده باشد). و امثال این اذکار و دعاها که هرکس به حسب حال مى تواند ابداع کند.
و یا بگوید: یا واجب الوجود ادرکنى، یا واهب الوجود خلّصنى و امثال آن.
شک نیست که اگر شخص این گونه اذکار را به قصد ورود در شرع بگوید ویا بخواهد به عنوان ذکر خاصى که در شرع وارد شده مطرح کند بدعت است و حرام، ولى اگر به قصد ذکر مطلق بگوید مانعى ندارد زیرا ذکر مطلق طبق ظاهر قرآن مستحب است و بارها در قرآن دستور به ذکر خدا داده شده یا از کسانى که ذکر خدا مى گویند مدح و تمجید شده است.
البته این در صورتى است که محتواى آن محتواى معقول و موافق آموزه هاى دینى و اعتقادات صحیح اسلامى باشد مانند آنچه در مثال هاى مذکور آمد.

آیا اسماء الله توفیقی است؟

در این جا این سؤال پیش مى آید که اگر در اذکار ابداع شده نام هایى براى خدا ذکر شود که در متون دینى نیامده است شرعاً جایز است؟ مانند واجب الوجود و واهب الوجود و امثال آن.
(223)
در این جا میان علماى اسلام اختلاف نظر است؛ مشهور برآن اند که اسماءالله توقیفى است و تنها آنچه در نصوص دینى درمورد اسماء و صفات خداوند آمده مجاز است و غیر آن را نمى توان بر او اطلاق کرد. به عنوان مثال، ما نمى توانیم درمورد خداوند بگوییم: عاقل یا فقیه یا صبور زیرا این اسماء در نصوص دینى نیامده است.
دلیلى که براى آن ذکر کرده اند نخست آیه 180 سوره اعراف است که مى فرماید: (وَلِلَّهِ الاَْسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فى أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ)؛ «وبراى خدا، نام هاى نیک است؛ خدا را به آن (نام ها) بخوانید! و کسانى را که اسماء خدا را تحریف مى کنند رها سازید! آن ها به زودى جزاى اعمالى را که انجام مى دادند، مى بینند!».
ولى با توجه به آنچه در ذیل آیه آمده است که «الحاد در اسماء» را نهى مى کند و منظور از الحاد در اسماء یا این است که نامى بر خدا بگذارند که بوى شرک مى دهد و یا نام هاى مخصوص او را بر غیر او بگذارند مانند لات و عزى که بر بت هایى نهاده شده و مى گویند از ریشه الله و عزیز گرفته شده است، که در این صورت، این آیه ارتباطى به توفیقى بودن اسماء الله ندارد، و حداقل این است که الحاد در اسماء خداوند ـ در این آیه ـ خالى از ابهام نیست که در این صورت استدلال به آن جایز نمى باشد.
اضافه بر این، روایاتى از معصومین (علیهم السلام) نقل شده که از تسمیه خداوند و اسمائى که خودش را به آن توصیف نکرده منع گردیده است :
مرحوم کلینى در کتاب شریف کافى در این زمینه بابى تحت عنوان «النهى عن الصفة بغیر ما و صف به نفسه تعالى» ذکر کرده و ازجمله روایات این باب روایت محمد بن حکیم است که مى گوید: امام موسى بن جعفر (علیه السلام) به پدرم در نامه اى چنین مرقوم داشت: «أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَأَجَلُّ وَأَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُبْلَغَ کُنْهُ صِفَتِهِ فَصِفُوهُ بِمَا
(224)
وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَکُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِکَ؛ خداوند برتر و بالاتر و بزرگ تر از آن است که حقیقت صفت او درک شود؛ بنابراین، او را آن گونه که خود را توصیف کرده، وصف کنید و از غیر آن بازایستید». (295)
در حدیث دیگرى یکى از یاران همان حضرت در نامه اى خدمتش عرض مى کند که جمعیتى در عراق هستند که خدا را به صورت (جسمانى) توصیف مى کننداگرمصلحت مى دانید مذهب صحیح را در این زمینه براى ما بیان فرمائید.
حضرت در پاسخ چنین فرمود: «فَاعْلَمْ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنَّ الْمَذْهَبَ الصَّحِیحَ فِى التَّوْحِیدِ مَا نَزَلَ بِهِ الْقُرْآنُ مِنْ صِفَاتِ اللَّهِ جَلَّ وَعَزَّ فَانْفِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى الْبُطْلانَ وَالتَّشْبِیهَ فَلا نَفْىَ وَلا تَشْبِیهَ هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ وَلا تَعْدُوا الْقُرْآنَ فَتَضِلُّوا بَعْدَ الْبَیَانِ؛ خداوند تو را رحمت کند، بدان که مذهب صحیح در توحید همان صفاتى است که در قرآن براى خداوند متعال آمده است. بنابراین، بطلان و تشبیه را از خدا نفى کن؛ نه تعطیل صفات، صحیح است (که گفته شود ما هیچ چیز از صفات خدا را نمى فهمیم) و نه تشبیه (که براى خدا اوصافى همچون مخلوقاتش قائل شویم). بنابراین نه تعطیل صفات و نه تشبیه، بلکه او خداوندى است ثابت و موجود و بالاتر از توصیف و اصِفان و از قرآن تجاوز نکنید که گمراه خواهید شد، آن هم بعد از اتمام حجّت». (296)
نتیجه این که اگر در دلالت آیات قرآن بر توقیفى بودن اسماء الله تردید کنیم در ظهور روایات نمى توان تردید کرد، به همین دلیل، مشهور، طرفدار توقیفى بودن اسماءاند و همان گونه که اشاره شد معتقدند: اسمائى را که در کتاب و سنت درباره خدا نیامده، مانند عاقل، سخى، فقیه و مانند آن، نمى توان بر خداوند اطلاق کرد.
(225)
اما نکته مهمى که در اینجاست این است: این بحث مربوط به اسمائى است که بر خداوند مى نهند اما اگر تعبیراتى به عنوان توصیف براى ذات پاک پروردگار انتخاب شود مانند این که گفته شود: اى خدایى که موسى را در دامان فرعون پرورش دادى! اى خدایى که دشمنان موسى را غرق کردى! یا گفته شود: یا من وهب لابراهیم اسماعیل بعد کبر سنّه، و امثال آن، دلیلى بر ممنوعیت این تعبیرات نداریم. حتى مى توان گفت که سیره بر آن جارى شده که افراد باایمان گاهى این گونه تعبیرات را که برگرفته از تاریخ یا قرآن و حدیث است درباره خداوند ذکر مى کنند و هرگز نمى توان حکم به تحریم آن کرد ولى البته باید این توصیف ها لایق شأن خداوند تبارک و تعالى باشد.
بیان این نکته نیز لازم است که هرگز نباید این گونه توصیف ها را به قصد ورود در شرع گفت، زیرا بدعت محسوب خواهد شد بلکه باید به عنوان ذکر مطلق گفته شود و حتى در نماز نیز مى توان به هنگام دعا از این گونه اوصاف (البته به زبان عربى، بنابر این که غیر زبان عربى در نماز جایز نیست) استفاده کرد.
(226)