فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

اوج تفسیر به رأی

نمونه دیگر که بسیار شگفت انگیز است این است که محیى الدین در فصوص الحکم در فصّ هارونیه مى گوید: عدم توانایى هارون براى جلوگیرى از گوساله پرستان آن گونه که موسى بر آن ها مسلط شد حکمت آشکارى ازسوى خداوند داشته است وآن این که خدا در هر صورتى پرستیده شود (حتى در صورت گوساله). (130)
(153)
قیصرى در شرح کلام محیى الدین مى گوید: عدم تأثیر سخنان هارون در جلوگیرى از گوساله پرستى و عدم سلطه بر گوساله پرستان آن گونه که موسى سلطه یافت حکمتى آشکارا ازسوى خداوند بوده است تا خداوند در تمامى صورت هاى عالم هستى پرستیده شود هرچند این صورت از بین مى رود و فانى مى شود ولى از بین رفتن صورت و فناء آن بعد از آن بوده که به الوهیت نزد پرستندگان شناخته شده است. (131)
روشن است که تمام این استنباط ها و تفسیرهاى نادرست از اعتقاد به وحدت وجود (به معناى وحدت وجود و موجود) سرچشمه گرفته و آن ها معتقدند که به توحید حقیقى راه یافته اند در حالى که در پرتگاه شرکى افتاده اند که از اعتقاد همه مشرکان بدتر است. مشرکان بت هاى خاصى را پرستش مى کردند اما این گونه وحدت وجودى ها تمام موجودات عالم را بتى براى خود مى دانند و آن را شایسته پرستش مى شمرند؛ مشروط به این که محدود به بت خاصى نباشیم.
اوج تفسیربه رأى را در کلام یکى دیگر از طرفداران این مکتب انحرافى مى توان مشاهده کرد. طبق نقل ابن ابى الحدید، ابوالفتوح احمد بن محمد الغزالى واعظ، برادر غزالى معروف، واعظ توانایى بود. هنگامى که به بغداد آمد و براى مردم آن جا وعظ مى کرد شیوه نادرستى را انتخاب کرد زیرا او طرفدارى شدیدى از شیطان مى نمود ومى گفت: او سید الموحدین (سرور موحدین) است. روزى بر منبر گفت: هرکس توحید را از شیطان فرانگیرد کافر و زندیق است زیرا به شیطان دستور داده شد که براى غیر مولایش سجده کند، او خوددارى کرد و سجده ننمود. (132)
(154)
این سخن را با آیات زیر که در سوره حجر بعد از امتناع ابلیس از سجده بر آدم (علیه السلام) آمده مقایسه کنید: (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّکَ رَجِیمٌ * وَاِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ اِلى یَوْمِ الدِّینِ... اِنَّ عِبادِى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ اِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ * وَاِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِین)؛ «فرمود: «از صف آن ها ]= فرشتگان [بیرون رو، که رانده شده اى و لعنت (ودورى از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود... بر بندگانم تسلط نخواهى یافت؛ مگر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست». (133)
مقایسه این دو با هم نشان مى دهد که تفسیربه رأى چه بلایى بر سر آیات الهى مى آورد و پیروانش را تا چه حد از خدا و کلمات حق دور مى سازد.
جالب این که عبدالرحمن جامى که یکى از مشاهیر صوفیه است در اشعار خود حدیثى آورده که گفتگوى شیطان را با موسى (علیه السلام) شرح مى دهد. موسى (علیه السلام) بر او ایراد مى گیرد که چرا بر آدم سجده نکردى؟ او مى گوید: غیرت من اجازه نمى دهد که بر غیر خدا سجده کنم. و بعد از گفتگوى نسبتاً طولانى میان این دو، ظاهراً موسى مغلوب مى شود. اشعار وى چنین است :
پور عمران به دلى غرقه نور مى شد از بهر مناجات به طور
دید در راه سر دوران را قاید لشکر مهجوران را
گفت: از سجده آدم به چه روى تافتى روى رضا راست بگوى
گفت: عاشق که بود کامل سِیر پیش جانان نبرد سجده غیر
گفت موسى: که به فرموده دوست سر نهد هر که به جان بنده اوست
گفت: مقصود از آن گفت و شنود امتحان بود محب را نه سجود
گفت موسى: که اگر حال این است لعن و طعن تو چرا آئین است
(155)
بر تو چون از غضب سلطانى شد لباس ملکى شیطانى
گفت: کین هر دو صفت عاریت اند مانده از ذات به یک ناحیت اند
گر بیاید صد از این یا برود حال ذاتم متغیر نشود
ذات من بر صفت خویشتن است عشق او لازمه ذات من است
تاکنون عشق من آمیخته بود در عَرَض هاى من آویخته بود
داشت بخت سیه و روز سفید هر دمم دستخوش بیم و امید
این دم از کشمکش آن رستم پسِ زانوى وفا بنشستم
لطف و قهرم همه یکرنگ شده ست کوه و کاهم همه همسنگ شده ست
عشق شست از دل من نقش هوس عشق با عشق همى بازم و بس
تفکر انحرافى اى که در این اشعار براثر تفسیربه رأى در یک مقیاس وسیع منعکس است با قرآن مجید کاملاً در تضاد و تناقض مى باشد، زیرا قرآن در آیات متعددى مى گوید: شیطان براثر سرکشى و تکبر از درگاه خدا براى همیشه رانده شد واو هم براثر لجاجت تصمیم به وسوسه فرزندان آدم (علیه السلام) و گمراه ساختن آن ها گرفت و لعنت خدا تا روز قیامت شامل حال او گشت و ما همیشه هنگام خواندن قرآن مجید طبق دستورى که قرآن به ما داده است (فَاِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ) (134) از شر شیطان رجیم به خدا پناه مى بریم.
قرآن با صراحت مى گوید: شیطان سلطه اى بر بندگان خالص ندارد بلکه به سراغ گمراه ساختن کسانى مى رود که از او تبعیت مى کنند: (انَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلى رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ انَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِیْنَ یَتَوَلَّونَهُ وَالَّذِیْنَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُوْنَ)؛ «او بر کسانى که ایمان دارند و توکل بر پروردگارشان مى کنند سلطه ندارد، تسلط او تنها بر کسانى است که او را به دوستى و سرپرستى خود
(156)
برگزینند، و به او شرک مى ورزند (و فرمانش را دربرابر فرمان خدا لازم الاجرا مى دانند)». (135)
اگر او به زعم احمد غزالى و جامى، رئیس الموحدین مى باشد و عاشق پاک باخته خداوند متعال است نه تنها نباید از او به خدا پناه برد بلکه باید به خود او پناه برد و در سِلک او وارد شد و او را شفیع درگاه خداوند شمرد!
به راستى انسان شرمش مى آید که این گونه کلمات ناموزون و سخیف را نقل کند و اگر فقیهانِ حافظ شریعت و متکلمان راستین شیعه نبودند این گروه گمراه چه بلایى بر سر اسلام و قرآن و شریعت مى آوردند.
و از این عجیب تر تفسیر به رأى هایى است که شخص نه تنها در مفاهیم کلمات طبق امیال باطنى خود تصرف مى کند بلکه الفاظ را نیز تغییر مى دهد. به عنوان نمونه، محیى الدین عربى در فص موسوى چنین مى گوید: «ان المراد بقول فرعون (لَئِنِ اتَّخَذْتَ اِلهَاً غَیْرِى لاََجْعَلَنَّکَ من الْمَسْجُونِینَ) لأجعلنک من المستورین لأن السین من أحرف الزوائد، فاذا حذفت من سجن بقیت «جن» ومعناها الوقایة والستر؛ این که فرعون موسى را تهدید مى کند که اگر خدایى غیر از من را بپذیرى تو را از زندانیان قرار مى دهم، گرچه ظاهر این جمله تهدید موسى است ولى درواقع تهدید نیست، وعده حمایت از اوست زیرا «سین» از حروف زائده است بنابراین، مسجونین تبدیل به «مجونین» مى شود که از ماده جنّ به معناى پوشاندن و حمایت کردن آمده است و درواقع فرعون به موسى وعده حمایت مى دهد». (136)
حیرت آور است که ما نه تنها مفاهیم قرآن را به میل خود تغییر دهیم بلکه الفاظ قرآن را نیز عوض کنیم که درواقع نوعى تحریف قرآن است و آن را تبدیل
(157)
به لغتى کنیم که این لغت در عرف عرب نیز وجود ندارد، یعنى مجونین گفته نمى شود، بنابراین باید اول سین را برداشت تا تبدیل به مجونین شود و سپس نونى بعد از جیم اضافه کرد که تبدیل به مجنونین شود و مجنون را نیز به معناى حمایت شده تفسیر کرد برخلاف مفهومى که ابتدا از آن فهمیده مى شود.
از همه این ها گذشته، فرعون نه تنها حمایتى از موسى نمى کرد بلکه او را تحت تعقیب شدید قرار داد و مى گفت: (وَقالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونى أَقْتُلْ مُوسى وَلْیَدْعُ رَبَّهُ اِنِّى أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِى الاَْرْضِ الْفَسادَ)؛ «وفرعون گفت: بگذارید موسى را بکشم، و او پروردگارش را بخواند (تا نجاتش دهد)! زیرا من مى ترسم آیین شما را دگرگون سازد، و یا در این سرزمین فساد بر پا کند!». (137)
و اضافه بر این، فرعون نوزادان پسر بنى اسرائیل را مى کشت و نوزادان دختر را براى کنیزى و استفاده هاى مختلف زنده نگه مى داشت. بنابراین، هم خود موسى را تهدید مى کرد و هم حامیان او را نابود مى ساخت.

انگیزه های پیدایش تفسیر به رأی

حقیقت این است که گروهى از عارف نمایان یا عارفان منحرف و به ویژه صوفیه، پیش داورى هایى درباره اصول و یا فروع دین دارند؛ هنگامى که آن ها را در تضاد با آیات قرآن یا روایات معصومین : مى بینند و نمى توانند از هیچ کدام چشم پوشى کنند به سراغ تفسیربه رأى مى روند ولى در این جا اصالت را به پیش داورى هاى خود مى دهند و آیات و روایات را با تغییر دادن محتوا، بر آن تطبیق مى کنند. در حالى که مى بایست اصالت را به وحى الهى و کلمات معصومین (علیهم السلام) مى دادند و افکار و رفتار خود را با آن اصلاح مى کردند.
(158)
فى المثل هنگامى که وحدت وجود (به معناى وحدت موجود) را اصل اساسى مذهب و عقیده خود قرار مى دهند ناچار مى شوند آیات مربوط به پرستش گوساله سامرى و امثال آن را با تفسیربه رأى از مفاد خود منحرف سازند و بگویند: پرستش گوساله سامرى نیز پرستش خدا بود زیرا ما یک موجود در عالم بیشتر نداریم و به این شکل، کار همه بت پرستان نیز توجیه مى شود. تنها مشکل آن ها این بود که بت هاى خاصى را انتخاب مى کردند و اگر همه چیز را مى پرستیدند مشکلى نداشتند.
شیخ شبسترى که از پیشوایان این گروه است در کتاب گلشن راز مى گوید :
نکو اندیشه کن اى مرد عاقل که بت از روى هستى نیست باطل
بدان کایزد تعالى خالق اوست ز نیکو هرچه صادر گشت نیکوست
وجود آن جا که باشد محض خیر است اگر شرى است در وى او ز غیر است
مسلمان گر بدانستى که بت چیست بدانستى که دین در بت پرستى است
و گر مشرک ز بت آگاه گشتى کجا در دین خود گمراه گشتى
* * *
در مسائل رفتارى و عملى مانند ریاضت هاى نامشروع نیز به همین توجیه گرى ها دست مى زنند که یکى از آسیب هاى مهم سیروسلوک الى الله است و سرانجام انسان را به بیراهه مى کشاند.
پناه بردن به خرافات، مانند چله نشینى و حتى پناه بردن به افکار شیطانى و خود شیطان براى پیشرفت در مسائل روحى و پرداختن به اذکار بى معنا یا بى محتوا و دنباله روى بى چون و چرا از شیخ و قطب و مرشد و به تعبیر دیگر، دلیل راه، و غلو درباره مشایخ و پناه بردن به مکاشفات خیالى و پندارى، از آسیب هاى دیگرى است که دامن گروهى از عارفان را گرفته و سر از عرفان هاى کاذب و شیطانى درآورده است، که هرکدام از این ها را در جاى خود شرح خواهیم داد.
(159)

فصل پنجم: روش های قابل نقد