فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

سقوط در دره هولناک تفسیر به رأی

ازجمله آسیب هایى که در مسیر عرفان نظرى براثر فاصله گرفتن از تعلیمات قرآن و کلمات معصومین (علیهم السلام) و بیگانگى از عقل، دامن گروهى از پویندگان این راه را گرفته، افتادن در مسیر تفسیربه رأى است، یعنى نصوص قرآنى و حدیث را به میل خود تفسیر کردن و بر خواسته هاى خود تطبیق نمودن و به جاى تبعیت از خدا و معصومین (علیهم السلام) آن ها را به پیروى از افکار نادرست خویشتن خواندن و به جاى شاگردى کردن در محضر استاد، خود را بر کرسى استاد نشاندن.
(148)
در حالى که در احادیث اسلامى به شدّت درباره تفسیربه رأى و تطبیق آیات و روایات بر خواسته هاى خویش هشدار داده شده به گونه اى که در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ؛ کسى که قرآن را با آراء شخصى خود تفسیر کند بر خدا افترى بسته است». (118)
در حدیث دیگرى هشدار شدیدترى داده شده و امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : «وَمَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ؛ کسى که حتى یک آیه از قرآن را مطابق میل شخصى خود تفسیر کند کافر شده است». (119)
همچنین در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرآنَ بِرَأْیِهِ، اِنْ أَصَابَ لَمْ یُوجَرْ، وَاِنْ أَخْطَأَ خَرَّ (سَقَطَ) أَبْعَدَ مِنَ السَّمَاءِ؛ کسى که قرآن را به رأى خود تفسیر کند اگر به واقع هم برسد اجر و پاداشى ندارد و اگر خطا کند، به اندازه بیش از فاصله آسمان تا زمین سقوط مى کند». (120)
این سخن منحصر به روایات شیعه و اهل بیت (علیهم السلام) نیست. در صحاح اهل سنت نیز از تفسیربه رأى نکوهش شدیدى شده است. ازجمله ترمذى در سنن خود بابى تحت عنوان تفسیربه رأى باز کرده و در آن، احادیث متعددى آورده است، ازجمله از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل مى کند: «من قال فى القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار؛ آن کس که بدون آگاهى درباره قرآن چیزى بگوید، جایگاه خود را در آتش دوزخ مهیا ساخته است». (121)

خطاهای محی الدین

هنگامى که به کتب و نوشته هاى این گونه عارفان مراجعه مى کنیم تفسیر به
(149)
رأى هایى را مى بینیم که به راستى وحشتناک است. به عنوان نمونه محیى الدین عربى در جلد اول فتوحات مکیه در تفسیر آیه 6 و 7 سوره بقره: (اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَعَلى سَمْعِهِمْ وَعَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَة وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ) عبارتى دارد که ترجمه اش چنین است: خداوند مى فرماید: اى محمد! کسانى که کافر شدند محبت خود را در من خلاصه کرده اند و بدین علت براى آن ها تفاوت نمى کند که آن ها را از عذاب هایى بیم دهى که من تو را به ابلاغ آن مأموریت داده ام یا بیم ندهى. آن ها به گفتار تو ایمان نمى آورند زیرا غیر مرا درک نمى کنند.
تو آن ها را از مخلوقات من بیم مى دهى درحالى که آن ها مخلوقات مرا نه درک مى کنند و نه مى بینند و چگونه ممکن است آن ها به تو ایمان بیاورند در حالى که بر دل هاى آنان مهر نهاده ام (غیر من در دل هاى آن ها ورود نمى کند) و در دل آن ها جایگاهى براى غیر من نیست و بر گوش هاى آن ها نیز مهر نهاده ام و بدین علت سخنى در جهان جز از من نمى شنوند و بر چشم هاى آن ها پرده اى از نور و بَهایَم (درخشندگى ام) به هنگام مشاهده من افکنده ام که غیر از مرا نمى بینند؟ آن ها عذاب عظیمى نزد من دارند (و آن اینکه) آن ها را بعد از این مشاهده نورانى به انذار تو بازمى گردانم و آن ها را از خودم محجوب مى سازم همان گونه که تو را (اى پیغمبر!) بعد از قاب قوسین او ادنى (نزدیک ترین قرب پیامبر اکرم9 به خداوند در داستان معراج) از آن منزلت فرود آوردم و گرفتار کسانى ساختم که تو را تکذیب مى کنند و آنچه را که ازسوى من براى آن ها آورده اى دربرابر تو رد مى نمایند و به خاطر من سخنانى مى شنوى که سینه تو تنگ مى شود. (122)
(150)
از عبارات مذکور روشن مى شود که تفسیربه رأى چه بلاى عظیمى در فهم معانى کتاب و سنت ایجاد مى کند تا آن جا که افراد کافر بسیار منحرفى را که قرآن در جاى دیگر آن ها را از چهارپایان هم پست تر شمرده، مؤمن ترین افراد به خدا و مقرب ترین بندگان معرفى مى کند! کفر را به ایمان و ظلمت را به نور و بدترین را به بهترین تبدیل مى کند. (123)
نیز محیى الدین عربى در فصوص الحکم در ذیل فصّ کلمه «اسماعیلیه» مى گوید: خداوند حضرت اسماعیل را در قرآن به عنوان صادق الوعد مدح کرده نه صادق الوعید (صادق بودن در تهدیدها) و خداوند خودش نیز چنین است چون فرموده است: (وَنَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئَاتِهِمْ)؛ «از گناهان آن ها صرف نظر مى کنیم» (124) ، با این که گنهکاران را تهدید به عذاب کرده است و در ذیل آن اشعارى آورده که یک بیتش این است:
یسمى عذاباً من عُذوبة طَعمه وذلک له کالقشر والقشر صائن
«عذاب نامیده مى شود به دلیل شیرینى طعمش (از ماده عَذب) و این عذاب
(151)
نسبت به عذب (که به معنى شیرینى است) مانند پوست است نسبت به مغز و مى دانیم که پوسته هر دانه یا میوه اى حافظ و نگهدارنده آن است». (125)
قیصرى، شارح معروف فصوص الحکم در شرح این کلام محیى الدین در فصوص مى گوید: نعمت هاى الهى به شقاوت مندان عذاب نامیده شده به علّت عذوبت و گوارایى طعم آن براى آنان، زیرا عذاب در اصل از «عَذب» گرفته شده و این لفظ معناى واقعى آن را (که شیرینى و گوارایى است) از درک کسانى که محجوب وغافل از حقایق اشیاءاند مى پوشاند و یا این که اشاره به نعمت هاى دوزخیان است که آن نعمت ها همچون پوسته اى است براى نعمت هاى اهل بهشت چراکه بهشت، پیچیده شده در میان ناراحتى هاست. آیا نمى بینى که کاه نعمت حیوان است و گندم نعمت انسان و گندم به وسیله کاه حفظ مى شود. (126)
این تفسیر در تضاد آشکار با تمام آیاتى از قرآن است که درباره عذاب دوزخیان نازل شده وپیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را نذیر معرفى مى کند و اگر چنین تفسیر مضحکى را بپذیریم باید درباره عذاب دنیا یعنى زلزله هاى ویرانگر و صاعقه ها وطوفان هاى مرگبار که بر امت هاى پیشین نازل شد و قرآن آن ها را عذاب دنیا مى شمرد و عذاب آخرت را از آن شدیدتر معرفى مى کند (127) ، نیز معتقد باشیم که آن عذاب هاى دنیوى هم گوارا و شیرین و جالب بوده است!
راستى مایه حیرت است که آن ها گویا نگاهى به آیات قرآن حتى نگاهى گذرا نکرده اند چراکه قرآن بیش از پنجاه بار عذاب آخرت را «الیم» (دردناک) توصیف
(152)
کرده در حالى که چیزى که شیرین است دردناک نیست و بارها آن را «مُهین» به معناى خوارکننده ذکر مى کند، آیا آنچه عذوبت و شیرینى دارد مى تواند خوارکننده باشد؟
باز در جایى دیگر از قرآن مجید مى خوانیم که دوزخیان دست به دامان مالک دوزخ مى شوند و از او تقاضا مى کنند: آیا ممکن است مرگ ما فرا رسد و از این عذاب خلاصى یابیم؟ و او در جواب مى گوید: شما باید در این جا همچنان معذّب بمانید. (128)
و در توصیف عبادالرحمن مى فرماید: «آن ها کسانى هستند که مى گویند : خداوندا! عذاب دوزخ را از ما دور کن که عذابى سخت و پردوام است! مسلّماً آن (جهنم)، بد جایگاه و بد محلّ اقامتى است!». (129)
و اگر تمام آن آیات قرآن را که درباره دوزخ و دوزخیان و عذاب هاى گوناگون آن ها سخن مى گوید بررسى کنیم خواهیم دید که تفسیر مزبور با صدها آیه از قرآن مجید در تضاد آشکار است.

اوج تفسیر به رأی

نمونه دیگر که بسیار شگفت انگیز است این است که محیى الدین در فصوص الحکم در فصّ هارونیه مى گوید: عدم توانایى هارون براى جلوگیرى از گوساله پرستان آن گونه که موسى بر آن ها مسلط شد حکمت آشکارى ازسوى خداوند داشته است وآن این که خدا در هر صورتى پرستیده شود (حتى در صورت گوساله). (130)
(153)
قیصرى در شرح کلام محیى الدین مى گوید: عدم تأثیر سخنان هارون در جلوگیرى از گوساله پرستى و عدم سلطه بر گوساله پرستان آن گونه که موسى سلطه یافت حکمتى آشکارا ازسوى خداوند بوده است تا خداوند در تمامى صورت هاى عالم هستى پرستیده شود هرچند این صورت از بین مى رود و فانى مى شود ولى از بین رفتن صورت و فناء آن بعد از آن بوده که به الوهیت نزد پرستندگان شناخته شده است. (131)
روشن است که تمام این استنباط ها و تفسیرهاى نادرست از اعتقاد به وحدت وجود (به معناى وحدت وجود و موجود) سرچشمه گرفته و آن ها معتقدند که به توحید حقیقى راه یافته اند در حالى که در پرتگاه شرکى افتاده اند که از اعتقاد همه مشرکان بدتر است. مشرکان بت هاى خاصى را پرستش مى کردند اما این گونه وحدت وجودى ها تمام موجودات عالم را بتى براى خود مى دانند و آن را شایسته پرستش مى شمرند؛ مشروط به این که محدود به بت خاصى نباشیم.
اوج تفسیربه رأى را در کلام یکى دیگر از طرفداران این مکتب انحرافى مى توان مشاهده کرد. طبق نقل ابن ابى الحدید، ابوالفتوح احمد بن محمد الغزالى واعظ، برادر غزالى معروف، واعظ توانایى بود. هنگامى که به بغداد آمد و براى مردم آن جا وعظ مى کرد شیوه نادرستى را انتخاب کرد زیرا او طرفدارى شدیدى از شیطان مى نمود ومى گفت: او سید الموحدین (سرور موحدین) است. روزى بر منبر گفت: هرکس توحید را از شیطان فرانگیرد کافر و زندیق است زیرا به شیطان دستور داده شد که براى غیر مولایش سجده کند، او خوددارى کرد و سجده ننمود. (132)
(154)
این سخن را با آیات زیر که در سوره حجر بعد از امتناع ابلیس از سجده بر آدم (علیه السلام) آمده مقایسه کنید: (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّکَ رَجِیمٌ * وَاِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ اِلى یَوْمِ الدِّینِ... اِنَّ عِبادِى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ اِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ * وَاِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِین)؛ «فرمود: «از صف آن ها ]= فرشتگان [بیرون رو، که رانده شده اى و لعنت (ودورى از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود... بر بندگانم تسلط نخواهى یافت؛ مگر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست». (133)
مقایسه این دو با هم نشان مى دهد که تفسیربه رأى چه بلایى بر سر آیات الهى مى آورد و پیروانش را تا چه حد از خدا و کلمات حق دور مى سازد.
جالب این که عبدالرحمن جامى که یکى از مشاهیر صوفیه است در اشعار خود حدیثى آورده که گفتگوى شیطان را با موسى (علیه السلام) شرح مى دهد. موسى (علیه السلام) بر او ایراد مى گیرد که چرا بر آدم سجده نکردى؟ او مى گوید: غیرت من اجازه نمى دهد که بر غیر خدا سجده کنم. و بعد از گفتگوى نسبتاً طولانى میان این دو، ظاهراً موسى مغلوب مى شود. اشعار وى چنین است :
پور عمران به دلى غرقه نور مى شد از بهر مناجات به طور
دید در راه سر دوران را قاید لشکر مهجوران را
گفت: از سجده آدم به چه روى تافتى روى رضا راست بگوى
گفت: عاشق که بود کامل سِیر پیش جانان نبرد سجده غیر
گفت موسى: که به فرموده دوست سر نهد هر که به جان بنده اوست
گفت: مقصود از آن گفت و شنود امتحان بود محب را نه سجود
گفت موسى: که اگر حال این است لعن و طعن تو چرا آئین است
(155)
بر تو چون از غضب سلطانى شد لباس ملکى شیطانى
گفت: کین هر دو صفت عاریت اند مانده از ذات به یک ناحیت اند
گر بیاید صد از این یا برود حال ذاتم متغیر نشود
ذات من بر صفت خویشتن است عشق او لازمه ذات من است
تاکنون عشق من آمیخته بود در عَرَض هاى من آویخته بود
داشت بخت سیه و روز سفید هر دمم دستخوش بیم و امید
این دم از کشمکش آن رستم پسِ زانوى وفا بنشستم
لطف و قهرم همه یکرنگ شده ست کوه و کاهم همه همسنگ شده ست
عشق شست از دل من نقش هوس عشق با عشق همى بازم و بس
تفکر انحرافى اى که در این اشعار براثر تفسیربه رأى در یک مقیاس وسیع منعکس است با قرآن مجید کاملاً در تضاد و تناقض مى باشد، زیرا قرآن در آیات متعددى مى گوید: شیطان براثر سرکشى و تکبر از درگاه خدا براى همیشه رانده شد واو هم براثر لجاجت تصمیم به وسوسه فرزندان آدم (علیه السلام) و گمراه ساختن آن ها گرفت و لعنت خدا تا روز قیامت شامل حال او گشت و ما همیشه هنگام خواندن قرآن مجید طبق دستورى که قرآن به ما داده است (فَاِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ) (134) از شر شیطان رجیم به خدا پناه مى بریم.
قرآن با صراحت مى گوید: شیطان سلطه اى بر بندگان خالص ندارد بلکه به سراغ گمراه ساختن کسانى مى رود که از او تبعیت مى کنند: (انَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلى رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ انَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِیْنَ یَتَوَلَّونَهُ وَالَّذِیْنَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُوْنَ)؛ «او بر کسانى که ایمان دارند و توکل بر پروردگارشان مى کنند سلطه ندارد، تسلط او تنها بر کسانى است که او را به دوستى و سرپرستى خود
(156)
برگزینند، و به او شرک مى ورزند (و فرمانش را دربرابر فرمان خدا لازم الاجرا مى دانند)». (135)
اگر او به زعم احمد غزالى و جامى، رئیس الموحدین مى باشد و عاشق پاک باخته خداوند متعال است نه تنها نباید از او به خدا پناه برد بلکه باید به خود او پناه برد و در سِلک او وارد شد و او را شفیع درگاه خداوند شمرد!
به راستى انسان شرمش مى آید که این گونه کلمات ناموزون و سخیف را نقل کند و اگر فقیهانِ حافظ شریعت و متکلمان راستین شیعه نبودند این گروه گمراه چه بلایى بر سر اسلام و قرآن و شریعت مى آوردند.
و از این عجیب تر تفسیر به رأى هایى است که شخص نه تنها در مفاهیم کلمات طبق امیال باطنى خود تصرف مى کند بلکه الفاظ را نیز تغییر مى دهد. به عنوان نمونه، محیى الدین عربى در فص موسوى چنین مى گوید: «ان المراد بقول فرعون (لَئِنِ اتَّخَذْتَ اِلهَاً غَیْرِى لاََجْعَلَنَّکَ من الْمَسْجُونِینَ) لأجعلنک من المستورین لأن السین من أحرف الزوائد، فاذا حذفت من سجن بقیت «جن» ومعناها الوقایة والستر؛ این که فرعون موسى را تهدید مى کند که اگر خدایى غیر از من را بپذیرى تو را از زندانیان قرار مى دهم، گرچه ظاهر این جمله تهدید موسى است ولى درواقع تهدید نیست، وعده حمایت از اوست زیرا «سین» از حروف زائده است بنابراین، مسجونین تبدیل به «مجونین» مى شود که از ماده جنّ به معناى پوشاندن و حمایت کردن آمده است و درواقع فرعون به موسى وعده حمایت مى دهد». (136)
حیرت آور است که ما نه تنها مفاهیم قرآن را به میل خود تغییر دهیم بلکه الفاظ قرآن را نیز عوض کنیم که درواقع نوعى تحریف قرآن است و آن را تبدیل
(157)
به لغتى کنیم که این لغت در عرف عرب نیز وجود ندارد، یعنى مجونین گفته نمى شود، بنابراین باید اول سین را برداشت تا تبدیل به مجونین شود و سپس نونى بعد از جیم اضافه کرد که تبدیل به مجنونین شود و مجنون را نیز به معناى حمایت شده تفسیر کرد برخلاف مفهومى که ابتدا از آن فهمیده مى شود.
از همه این ها گذشته، فرعون نه تنها حمایتى از موسى نمى کرد بلکه او را تحت تعقیب شدید قرار داد و مى گفت: (وَقالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونى أَقْتُلْ مُوسى وَلْیَدْعُ رَبَّهُ اِنِّى أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِى الاَْرْضِ الْفَسادَ)؛ «وفرعون گفت: بگذارید موسى را بکشم، و او پروردگارش را بخواند (تا نجاتش دهد)! زیرا من مى ترسم آیین شما را دگرگون سازد، و یا در این سرزمین فساد بر پا کند!». (137)
و اضافه بر این، فرعون نوزادان پسر بنى اسرائیل را مى کشت و نوزادان دختر را براى کنیزى و استفاده هاى مختلف زنده نگه مى داشت. بنابراین، هم خود موسى را تهدید مى کرد و هم حامیان او را نابود مى ساخت.