فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

غلطیدن در وادی خرافات

نمونه دیگرى از خرافات آن ها چیزى است که شیخ عطار در تذکرة الاولیاء آورده است. او از ابوبکر کتّانى (بعد از آن که او را مدح و ثنا گفته) چنین نقل مى کند که او شیخ مکه و پیر زمان بود و صحبت جُنید و ابوسعید خرّاز و ابوالحسن نورى دریافته، و او را چراغ کعبه گفتندى، و در طواف دوازده هزار ختم قرآن کرده بود و سى سال در زیر ناودان بوده و خواب نکردى و گفت :
مرا اندک غبارى (کدورتى) بود با امیرالمؤمنین على ـ کرّم اللَّه وجهه ـ بدان سبب که رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرموده بود: «لا فتى الّا علىّ، شرط فتوّت آن است که ـ اگرچه معاویه بر باطل بود و او بر حق ـ کار به وى بازگذاشتى تا چندان خون ریخته نشدى». و گفت: «میان صفا و مروه خانه داشتم. شبى در آن جا مصطفى را علیه الصّلاة والسّلام، به خواب دیدم با یاران او، که درآمدى و مرا در کنار گرفتى. پس اشارت کرد به ابوبکر ـ رضى اللّه عنه ـ که: او کیست؟ گفتم: ابوبکر. پس به عمر اشارت کرد. گفتم: عمر. پس به عثمان اشارت کرد. گفتم: عثمان.
پس اشارت کرد به على. من شرم داشتم به سبب آن غبار (کدورت). پیغمبر ـ علیه الصّلاة والسّلام ـ مرا با على ـ رضى اللّه عنه ـ برادرى داد تا یکدیگر را در کنار گرفتیم. پس ایشان برفتند. من و امیرالمؤمنین على (علیه السلام) بماندیم. مرا گفت: بیا
(147)
تا به کوه ابوقبیس رویم. به سر کوه رفتیم و نظاره کعبه کردیم. چون بیدار شدم خود را به کوه ابوقبیس دیدم و ذرّه اى از آن غبار در دل من نمانده بود. (117)
این سخن که مملو از خرافات و گفته هاى غیر عاقلانه است نشان مى دهد که فاصله گرفتن از عقل و مبانى شرع، انسان را در چه وادى هایى گرفتار مى کند.
چگونه ممکن است انسانى در زیر ناودان طلا در مکه سى سال بماند و خواب به چشمانش نرود؟
چگونه ممکن است کسى در طواف دوازده هزار بار ختم قرآن کند؟
چگونه ممکن است کسى معتقد باشد که على (علیه السلام) در مقابله با معاویه که حکومت اسلامى را از مسیر خود به کلى منحرف ساخت راه خطا پیموده و مى بایست حکومت را به او واگذار کند؟
چگونه ممکن است انسان در خواب ببیند بالاى کوه ابوقبیس است و بعد از بیدارى خود را همان جا ببیند؟
متأسفانه از این گونه سخنان در حالات این عارفان کاذب بسیار نوشته شده است.

سقوط در دره هولناک تفسیر به رأی

ازجمله آسیب هایى که در مسیر عرفان نظرى براثر فاصله گرفتن از تعلیمات قرآن و کلمات معصومین (علیهم السلام) و بیگانگى از عقل، دامن گروهى از پویندگان این راه را گرفته، افتادن در مسیر تفسیربه رأى است، یعنى نصوص قرآنى و حدیث را به میل خود تفسیر کردن و بر خواسته هاى خود تطبیق نمودن و به جاى تبعیت از خدا و معصومین (علیهم السلام) آن ها را به پیروى از افکار نادرست خویشتن خواندن و به جاى شاگردى کردن در محضر استاد، خود را بر کرسى استاد نشاندن.
(148)
در حالى که در احادیث اسلامى به شدّت درباره تفسیربه رأى و تطبیق آیات و روایات بر خواسته هاى خویش هشدار داده شده به گونه اى که در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ؛ کسى که قرآن را با آراء شخصى خود تفسیر کند بر خدا افترى بسته است». (118)
در حدیث دیگرى هشدار شدیدترى داده شده و امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : «وَمَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ کَفَرَ؛ کسى که حتى یک آیه از قرآن را مطابق میل شخصى خود تفسیر کند کافر شده است». (119)
همچنین در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرآنَ بِرَأْیِهِ، اِنْ أَصَابَ لَمْ یُوجَرْ، وَاِنْ أَخْطَأَ خَرَّ (سَقَطَ) أَبْعَدَ مِنَ السَّمَاءِ؛ کسى که قرآن را به رأى خود تفسیر کند اگر به واقع هم برسد اجر و پاداشى ندارد و اگر خطا کند، به اندازه بیش از فاصله آسمان تا زمین سقوط مى کند». (120)
این سخن منحصر به روایات شیعه و اهل بیت (علیهم السلام) نیست. در صحاح اهل سنت نیز از تفسیربه رأى نکوهش شدیدى شده است. ازجمله ترمذى در سنن خود بابى تحت عنوان تفسیربه رأى باز کرده و در آن، احادیث متعددى آورده است، ازجمله از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل مى کند: «من قال فى القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار؛ آن کس که بدون آگاهى درباره قرآن چیزى بگوید، جایگاه خود را در آتش دوزخ مهیا ساخته است». (121)

خطاهای محی الدین

هنگامى که به کتب و نوشته هاى این گونه عارفان مراجعه مى کنیم تفسیر به
(149)
رأى هایى را مى بینیم که به راستى وحشتناک است. به عنوان نمونه محیى الدین عربى در جلد اول فتوحات مکیه در تفسیر آیه 6 و 7 سوره بقره: (اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَعَلى سَمْعِهِمْ وَعَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَة وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ) عبارتى دارد که ترجمه اش چنین است: خداوند مى فرماید: اى محمد! کسانى که کافر شدند محبت خود را در من خلاصه کرده اند و بدین علت براى آن ها تفاوت نمى کند که آن ها را از عذاب هایى بیم دهى که من تو را به ابلاغ آن مأموریت داده ام یا بیم ندهى. آن ها به گفتار تو ایمان نمى آورند زیرا غیر مرا درک نمى کنند.
تو آن ها را از مخلوقات من بیم مى دهى درحالى که آن ها مخلوقات مرا نه درک مى کنند و نه مى بینند و چگونه ممکن است آن ها به تو ایمان بیاورند در حالى که بر دل هاى آنان مهر نهاده ام (غیر من در دل هاى آن ها ورود نمى کند) و در دل آن ها جایگاهى براى غیر من نیست و بر گوش هاى آن ها نیز مهر نهاده ام و بدین علت سخنى در جهان جز از من نمى شنوند و بر چشم هاى آن ها پرده اى از نور و بَهایَم (درخشندگى ام) به هنگام مشاهده من افکنده ام که غیر از مرا نمى بینند؟ آن ها عذاب عظیمى نزد من دارند (و آن اینکه) آن ها را بعد از این مشاهده نورانى به انذار تو بازمى گردانم و آن ها را از خودم محجوب مى سازم همان گونه که تو را (اى پیغمبر!) بعد از قاب قوسین او ادنى (نزدیک ترین قرب پیامبر اکرم9 به خداوند در داستان معراج) از آن منزلت فرود آوردم و گرفتار کسانى ساختم که تو را تکذیب مى کنند و آنچه را که ازسوى من براى آن ها آورده اى دربرابر تو رد مى نمایند و به خاطر من سخنانى مى شنوى که سینه تو تنگ مى شود. (122)
(150)
از عبارات مذکور روشن مى شود که تفسیربه رأى چه بلاى عظیمى در فهم معانى کتاب و سنت ایجاد مى کند تا آن جا که افراد کافر بسیار منحرفى را که قرآن در جاى دیگر آن ها را از چهارپایان هم پست تر شمرده، مؤمن ترین افراد به خدا و مقرب ترین بندگان معرفى مى کند! کفر را به ایمان و ظلمت را به نور و بدترین را به بهترین تبدیل مى کند. (123)
نیز محیى الدین عربى در فصوص الحکم در ذیل فصّ کلمه «اسماعیلیه» مى گوید: خداوند حضرت اسماعیل را در قرآن به عنوان صادق الوعد مدح کرده نه صادق الوعید (صادق بودن در تهدیدها) و خداوند خودش نیز چنین است چون فرموده است: (وَنَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئَاتِهِمْ)؛ «از گناهان آن ها صرف نظر مى کنیم» (124) ، با این که گنهکاران را تهدید به عذاب کرده است و در ذیل آن اشعارى آورده که یک بیتش این است:
یسمى عذاباً من عُذوبة طَعمه وذلک له کالقشر والقشر صائن
«عذاب نامیده مى شود به دلیل شیرینى طعمش (از ماده عَذب) و این عذاب
(151)
نسبت به عذب (که به معنى شیرینى است) مانند پوست است نسبت به مغز و مى دانیم که پوسته هر دانه یا میوه اى حافظ و نگهدارنده آن است». (125)
قیصرى، شارح معروف فصوص الحکم در شرح این کلام محیى الدین در فصوص مى گوید: نعمت هاى الهى به شقاوت مندان عذاب نامیده شده به علّت عذوبت و گوارایى طعم آن براى آنان، زیرا عذاب در اصل از «عَذب» گرفته شده و این لفظ معناى واقعى آن را (که شیرینى و گوارایى است) از درک کسانى که محجوب وغافل از حقایق اشیاءاند مى پوشاند و یا این که اشاره به نعمت هاى دوزخیان است که آن نعمت ها همچون پوسته اى است براى نعمت هاى اهل بهشت چراکه بهشت، پیچیده شده در میان ناراحتى هاست. آیا نمى بینى که کاه نعمت حیوان است و گندم نعمت انسان و گندم به وسیله کاه حفظ مى شود. (126)
این تفسیر در تضاد آشکار با تمام آیاتى از قرآن است که درباره عذاب دوزخیان نازل شده وپیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را نذیر معرفى مى کند و اگر چنین تفسیر مضحکى را بپذیریم باید درباره عذاب دنیا یعنى زلزله هاى ویرانگر و صاعقه ها وطوفان هاى مرگبار که بر امت هاى پیشین نازل شد و قرآن آن ها را عذاب دنیا مى شمرد و عذاب آخرت را از آن شدیدتر معرفى مى کند (127) ، نیز معتقد باشیم که آن عذاب هاى دنیوى هم گوارا و شیرین و جالب بوده است!
راستى مایه حیرت است که آن ها گویا نگاهى به آیات قرآن حتى نگاهى گذرا نکرده اند چراکه قرآن بیش از پنجاه بار عذاب آخرت را «الیم» (دردناک) توصیف
(152)
کرده در حالى که چیزى که شیرین است دردناک نیست و بارها آن را «مُهین» به معناى خوارکننده ذکر مى کند، آیا آنچه عذوبت و شیرینى دارد مى تواند خوارکننده باشد؟
باز در جایى دیگر از قرآن مجید مى خوانیم که دوزخیان دست به دامان مالک دوزخ مى شوند و از او تقاضا مى کنند: آیا ممکن است مرگ ما فرا رسد و از این عذاب خلاصى یابیم؟ و او در جواب مى گوید: شما باید در این جا همچنان معذّب بمانید. (128)
و در توصیف عبادالرحمن مى فرماید: «آن ها کسانى هستند که مى گویند : خداوندا! عذاب دوزخ را از ما دور کن که عذابى سخت و پردوام است! مسلّماً آن (جهنم)، بد جایگاه و بد محلّ اقامتى است!». (129)
و اگر تمام آن آیات قرآن را که درباره دوزخ و دوزخیان و عذاب هاى گوناگون آن ها سخن مى گوید بررسى کنیم خواهیم دید که تفسیر مزبور با صدها آیه از قرآن مجید در تضاد آشکار است.