معیارهای عرفان راستین و هشدارها
راه سیروسلوک الى الله که پرارزش ترینِ راه هاست همچون خط مستقیمى است که در دو طرف آن صدها و هزاران خط غیر مستقیم تصور مى شود و متأسفانه بسیارى از پویندگان این راه براثر و سوسه هاى نفس یا شیطنت دجالان و شیادان و یا براثر ناآگاهى از دستورات شرع، در این بیراهه ها گرفتار شده و به جایى نرسیدند بلکه سر از شقاوت و بدبختى درآوردند و اینکه مى بینیم سلسله هاى صوفیان و مدعیان دروغین عرفان و سیروسلوک، فوق العاده زیاد شده به همین دلیل است و چه زیبا مى گوید قرآن مجید: (وَأَنَّ هذا صِراطى مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)؛ «این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید! و از راه هاى پراکنده (و انحرافى) پیروى نکنید، که شما را از راه حق، دور مى سازد! این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند، شاید پرهیزکارى پیشه کنید!». (104)
ولى سالک راستین الى الله سیروسلوک خود را بر محورهاى سه گانه عقل و فطرت و شرع که همه با یکدیگر هماهنگ اند استوار مى کند و از این کشتى نجات براى پیمودن این دریاى طوفانى و خطرناک بهره مى گیرد.
(137)
چه خوب ترسیم فرمود لقمان حکیم، آن جا که طبق آنچه امام کاظم (علیه السلام) در حدیث هشامیه بیان فرموده به فرزندش مى گوید: «یَا بُنَىَّ اِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ، قَدْ غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ، فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللَّهِ، وَحَشْوُهَا اِیمَانَ، وَشِرَاعُهَا التَّوَکُّلَ، وَقَیِّمُهَا الْعَقْلَ، وَدَلِیلُهَا الْعِلْمَ، وَسُکَّانُهَا الصَّبْرَ؛ پسرم! دنیا دریاى عمیقى است که گروه بسیارى در آن غرق شدند، کشتى تو در این دریا باید تقواى الهى باشد، و زاد و توشه ات ایمان، بادبان این کشتى توکل، ناخداى آن عقل، راهنماى آن علم، و سکان آن صبر». (105)
آرى، چنان کشتى اى که اصول شش گانه نجات خود را از کتاب و سنت وعقل مى گیرد مى تواند اقیانوس پیما باشد و به سرمنزل مقصود و مقام نفس مطمئنه برسد و مشمول (فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَادْخُلِى جَنَّتِى) (106) شود.
در این جا نکات لازمى وجود دارد که به پویندگان راه عرفان و سلوک توصیه مى شود :
در عرفان نظرى نباید گرفتار اصالت عالم اسباب شوند؛ سبب را بشکافند و به مسبّب الاسباب برسند که گرفتارى در عالم اسباب نوعى شرک است (أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُوَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ)؛ «آیا خداوند براى (نجات و دفاع از) بنده اش کافى نیست؟! امّا آن ها تو را از غیر او مى ترسانند. و هرکس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت کننده اى ندارد!». (107)
و به گفته شاعر :
دیده اى باید سبب سوراخ کن تا حجب را برکند از بیخ و بن
این سبب ها بر نظرها پرده است که نه هر دیدار، صنعش را سزاست
(138)
و ازسوى دیگر، در وادى غلو سرگردان نشوند، آن گونه که بسیارى از صوفیه درباره اقطاب و شیوخ خود معتقد هستند و آن ها را انسان هاى استثنایى و صاحب اختیار در مسائل شرعى و اوامر و نواهى مى دانند و مظهر ذات پاک پروردگار مى شمارند و معتقدند که بدون وساطت آن ها به خدا نمى رسند.
همچنین در وادى وحدت وجود (به معناى وحدت موجود) گرفتار نشوند که این خود نیز شرک وسیع و دامنه دارى است. یعنى همه موجودات عالم را عین ذات خدا شمردن و اعتقاد به بت هاى بى شمار داشتن، آن گونه که جمعى از مشایخ صوفیه با صراحت و گاه با کنایه از آن یاد کرده اند (به گونه اى که بعدآ با ذکر شواهد از آن سخن خواهیم گفت).
و نیز در وادى خودبزرگ بینى براثر ریاضات و توهمات ناشى از آن گرفتار نشوند، آن گونه که بسیارى از سران صوفیه گرفتار شدند و شطحیات آن ها معروف است.
آرى، هنگامى که عارف و سالک از مسیر عقل و فطرت، و از همه مهم تر، از مسیر شریعت خارج شود در وادى ظلمات شرک و انانیّت فرو مى رود و روزبه روز از خدا دورتر مى شود.
آسیب مهمى به نام شطحیات
کلمات ناموزون و شرک آلودى که از بسیارى از سران صوفیه صادر شده و نام آن را شطحات یا شطحیات مى گذارند، نمونه اى از پیمودن این بیراهه هاى خطرناک است که بعضى ازسالکان براثر دورى از عقل و شرع گرفتار آن مى شوند.
واژه «شطح» و «شطحیات» در بسیارى از منابع لغت قدیمى نیامده ولى در لغات جدید تفسیرهایى براى آن دیده مى شود، ازجمله در کتاب تاج العروس آمده است که واژه شطحیات در میان صوفیه مشهور شده و در اصطلاح آنان
(139)
عبارت از کلماتى است که از آن ها درحالى که از خود بى خود مى شوند صادر مى شود، مانند گفتن: «انا الحق» و «لیس فى جبّتى الا الله».
در لغت نامه دهخدا نیز آمده است: سخنانى است که ظاهر آن خلاف شرع مى باشد و بعضى از عرفا در شدت وجد و حال، آن ها را بر زبان مى رانند، مانند اناالحق گفتن حسین بن منصور حلاج.
از بایزید بسطامى در تذکرة الاولیاء شیخ عطار نقل شده که مى گوید: مدتى گرد خانه (ى کعبه) طواف مى کردم چون به حق رسیدم خانه را دیدم که بر گرد من طواف مى کند. (108)
در تاریخ تصوف دکتر غنى مى خوانیم که جمله «سبحانى ما اعظم شأنى» از بایزید بسطامى مشهور است. (109)
از همه این ها عجیب تر و شرک آلودتر سخنى است که در کتاب شرح شطحیّات شیخ روزبهان از بایزید نقل شده که به او گفتند: خلق (در روز قیامت) تحت لواى محمد (صلی الله علیه و آله) خواهند بود. گفت: لواى من از لواى محمد عظیم تر است. (110)
امام خمینى (قدس سره) جمله جالب و قاطعى در نقد شطحیات صوفیه مى گوید. در کتاب مصباح الهدایة مى فرماید: «ما وقع من الشطحیات من بعض اصحاب المکاشفة والسلوک وارباب الریاضة فهو لنقصان سلوکهم وبقاء الانانیة فى سرهم او سر سرهم فتجلى علیهم انفسهم بالفرعونیة؛ آنچه به عنوان شطحیات از بعضى از اصحاب مکاشفه و سلوک و ارباب ریاضت صادر شده به سبب ناقص بودن سلوک و بقاء خودخواهى و انانیّت در درونشان یا درون درونشان بوده است
(140)
وبه سبب آن، نفس آن ها همچون فرعونى بر آن ها تجلى کرده است (و این کلمات ناموزون و ادعاهاى باطل را گفته اند)». (111)
آیا از امامان معصوم : یا اصحاب والامقام آن ها به یقین جمعى از آنان که درجات سیروسلوک الى الله را پیموده اند هرگز کسى امثال این اباطیل را شنیده است؟
آرى، هنگامى که انسان از محور عقل و شرع دور شود گرفتار این خرافات و سخنان شرک آلود بى پایه و ادعاهاى شیطانى مى شود.
بنابراین، باید عارفان راستین و سالکان واقعى عنان خود را به دست شرع و عقل بسپارند تا در بیراهه ها و در دام شیطان نیفتند.
(141)
علم و عقل ستیزی در تعلیمات انحرافی
یکى از مهم ترین محورهاى عرفان اسلامى یا به تعبیر دیگر، معیار شناخت آن از عرفان هاى کاذب، توجه به عقل و عقلانیت است.
عرفان هاى کاذب براى توجیه عقاید و اعمال غیر منطقى خود در نخستین گام ارزش و حجیت عقل را زیر سؤال مى برد تا بتوانند بدون برخورد با مانعى مسیرهاى خرافى و غیرعاقلانه و حتى سخنان کفرآلود را به خورد پیروان خود بدهند.
اصولاً گروهى از آنان عقل و علم را حجاب اکبر مى شمرند و معتقدند که در این مسیر تنها عشق باید پیشواى سالک باشد.
دکتر قاسم غنى در کتاب تاریخ تصوف خود چنین آورده است: جنید بغدادى که از سران معروف صوفیه است و شاگرد شیخ سرّى سَقَطى بوده عقیده داشت که خواندن و نوشتن سبب پراکندگى اندیشه صوفى است. (112)
همان نویسنده تحت عنوان آثار ادبى صوفیه مى نویسد: از مطالعه تراجم احوال صوفیه و اطلاع بر اقوال و احوال عرفا (ى آنان) این بوده است که همیشه
(143)
علم رسمى و قیل و قال مدرسه و کتاب و دفتر را حجاب راه سالک مى شمردند ... زیرا احوال و مبانى طریقت و سلوک با علم ظاهر مخالف است وعارف معتقد است: العلم هو الحجاب الاکبر... شرط وصول به معرفت را این مى دانستند که لوح قلب را باید از نقش آموختنى هاى مدرسه پاک کرد. تا آن صفا و سادگى حاصل نگردد محال است که براى پذیرفتن نقش معرفت الهى آماده شود.
در تأیید این سخن که انسان باید لوح دل را از همه علوم و دانش ها پاک کند تا آماده پذیرش معرفت الهى شود، مولوى نیز به تشبیهاتى مغالطه گونه پرداخته و در اشعارش آورده است :
بر نوشته هیچ بنویسد کسى یا نهالى کارد اندر مغرسى
کاغذى جوید که آن بنوشته نیست تخم کارد موضعى کان کشته نیست
اى برادر! موضع ناکشته باش کاغذ اسپید نابنوشته باش
تا مشرف گردى از نون والقلم تا بکارد در تو تخم آن ذوالکرم (113)
مخالفت این گروه ها با علم و دانش به حدى است که شبلى، از سران معروف صوفیه مى گفت: «کسى را سراغ دارم که وارد صوفیه نشد مگر جمیع دارایى خود را انفاق کرد و هفتاد صندوق کتاب را که خود نوشته و حفظ کرده بود و به چندین روایت درست کرده بود در این رودخانه دجله که مى بینید غرق کرد» مقصود شبلى از این آدم خود او بود. (114)
از ابوسعید ابوالخیر که او نیز از معاریف آنان است نقل شده که گفت: «رأس هذا الامر کبس المحابر وخرق الدفاتر ونسیان العلوم؛ آغاز این کار (عرفان و تصوف) پنهان کردن دوات و مرکب و پاره کردن دفاتر و فراموشى علوم است».
در این زمینه سخنان زیادى از آن ها نقل شده است.
(144)
بدون شک مسیر قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و شریعت اسلام کاملاً مخالف آن است. اسلام و به ویژه قرآن اهمیت فوق العاده اى براى عقل و عقلانیت قائل است و سرآغاز مهم ترین کتاب حدیث ما، کافى، احادیثى است که اهمیت عقل و عقلانیت را اثبات مى کند.
علم و دانش، مهم ترین چیزى است که در آغاز نبوت و در آیات نخستینى که از قرآن مجید بر قلب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد اهمیت آن بیان گردیده و تکیه بر قلم و نوشته ها شده است (اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ * خَلَقَ الاِْنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّکَ الاَْکْرَمُ * الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الاِْنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ).
البته شکّى نیست که اگر علم و دانش براى خودنمایى و خودبزرگ بینى و برترى جویى باشد و انسان از آن به خدا نرسد، حجابى خواهد بود، ولى این دلیل نمى شود که انسان علم و دانش را رها سازد و جهل را دست مایه پیشرفت کار خود قرار دهد.
* * *
درحقیقت نخستین گامى که عارفان التقاطى و کاذب از عارفان راستین اسلامى جدا مى شوند همین مسأله است که آن ها علم را سد راه مى دانند و عشق جداشده ازعلم رامرکب راهواروچه مفاسدوخرافات و اعتقادات ناموزون و اعمال زشت و ناپسندى از آن سرچشمه گرفته که بررسى آن ها نشان مى دهد اسلام چه راه روشنى را براى پیروانش برگزیده و دیگران چه راه ظلمانى و تاریکى را.
شاهد این سخن مطالبى است که ابن جوزى حنبلى در کتاب تلبیس ابلیس از احیاء العلوم نقل مى کند که او درباره مشایخ صوفیه مطالبى کاملاً غیر عقلانى آورده است، ازجمله مى گوید: یکى از شیوخ در آغاز کار از شب خیزى کسل مى شد، بر خود الزام کرد که شب را به صبح بر روى سر بایستد تا نفس او از روى میل و رغبت به شب خیزى مبادرت کند.
(145)
دیگرى براى این که دوستى مال را از دل بیرون کند تمام اموالش را آتش زد و به دریا ریخت زیرا مى ترسید اگر به مردم ببخشد دچار ریا شود.
دیگرى به منظور عادت کردن به حلم و بردبارى کسى را استخدام کرده بود که در میان مردم به او فحش و دشنام دهد.
دیگرى براى تحصیل شجاعت، در هنگام زمستان و موقع طوفان و تلاطم دریا بر کشتى سوار مى شد (و جان خود را به خطر مى انداخت).
ابن جوزى بعد از نقل این داستان هاى عجیب و دور از عقل و شرع مى نویسد : تعجب من از ابوحامد (غزالى) بیشتر است از کسانى که این اعمال زشت را مرتکب مى شدند زیرا او پس از نقل آن ها نه تنها هیچ گونه نکوهشى از آنان نکرده بلکه این حکایات را براى تعلیم و تربیت دیگران بیان نموده است. (115)
نامبرده (ابن جوزى) در نقل دیگرى مى گوید: غزالى از ابن کُرینى نقل کرده است: زمانى وارد یکى از شهرها شدم در آن جا حُسن سابقه اى پیدا کردم و به خوبى و درستکارى معروف شدم. روزى به حمام رفتم و لباس پرقیمتى را دزدیده، در زیر لباس هاى کهنه و مندرس خود پوشیدم و از حمام خارج شدم، آهسته آهسته راه مى رفتم (تا مردم متوجه شوند و به سراغ من بیایند)، مردم دویدند و مرا گرفته و جامه هاى کهنه را از بر من بیرون آوردند و لباس هاى پرقیمت را به صاحبش دادند. بعد از این واقعه به دزد گرمابه مشهور شدم و به این وسیله نفس من راحت شد.
غزالى پس از نقل این حکایت زشت و نامعقول مى گوید: این گونه خودشان را ریاضت مى دادند تا از توجه مردم و نفس راحت شوند. (116)
(146)
از این گونه کارهاى وحشتناک غیر عاقلانه در حالات صوفیان و عارفان گم کرده راه فراوان دیده مى شود که اگر جمع آورى گردد کتابى را تشکیل مى دهد.
بى دلیل نیست که آن ها در اولین گام، حجیت عقل را انکار مى کنند و خود را از قضاوت آن رها مى سازند و علم را حجاب اکبر مى شمارند چراکه اگر این کار را نکنند تمام این حالات و کرامات زیر سؤال مى رود و به عنوان خرافات شناخته مى شود.