تاثیر مهم انفاق فی سبیل الله در کسب مقامات معنوی
ازجمله مسائل مهمى که در اکثر قریب به اتفاق روش هاى سیروسلوک نادیده گرفته شده، کمک هاى گوناگون به افراد نیازمند است که روح سالک را تلطیف مى کند و او را به خدا نزدیک مى سازد و از علایق مادى دور مى کند و او از این طریق با هواى نفس مبارزه شایان توجهى خواهد کرد.
در قرآن مجید و روایات اسلامى شواهد زیادى براى این معنا وجود دارد :
در شأن نزول سوره دهر مى خوانیم: این سوره بعد از آن نازل شد که امیرمؤمنان على و فاطمه زهرا و حسن و حسین (علیهم السلام) به هنگام افطارِ روزه اى که نذر کرده بودند غذاى خود را یک روز به مسکین، روز دیگر به یتیم ودر سومین روز به فرد اسیرى دادند؛ آیات هجده گانه در این سوره نازل شد و مقامات والا و پاداش هاى مهم اهل بیت (علیهم السلام) را بیان کرد.
در آیات شریفه سوره بلد مى خوانیم: (فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَة * وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَةٍ * أَوْ اِطْعَامٌ فِى یَوْمٍ ذِى مَسْغَبَةٍ * یَتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْکِیناً ذَا مَتْرَبَةٍ * ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ * أُولئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَة)؛ «ولى او از آن گردنه مهم نگذشت؛ و تو چه مى دانى آن گردنه چیست؟!؛ آزاد کردن برده اى؛ یا غذا دادن در روز گرسنگى؛ یتیمى از خویشاوندان؛ یا مستمندى خاک نشین را؛
(129)
سپس از کسانى باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به شکیبایى و رحمت توصیه مى کنند!؛ آن ها «اصحاب الیمین»اند (که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند)!». (98)
در آیه 265 سوره بقره نیز اشاره لطیفى به این موضوع شده است، آن جا که مى فرماید: (وَمَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَتَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِل فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَاِنْ لَمْ یُصِبْها وابِل فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ)؛ «و(کار) کسانى که اموال خود را براى خشنودى خدا، و تثبیت (ملکات انسانى در) روح خود، انفاق مى کنند، همچون باغى است که در نقطه بلندى باشد، و باران هاى درشت به آن برسد (و از هواى آزاد و نور آفتاب، به حد کافى بهره گیرد) و میوه خود را دوچندان دهد (که همیشه شاداب و باطراوت است) و خداوند به آنچه انجام مى دهید، بیناست».
تعبیر (تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ) اشاره به این است که آن ها اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند تا فضایل انسانى در درون جانشان تثبیت شود تا از بخل و حرص و حسد رهایى یابند و آرامش پیدا کنند.
و جالب این که در این آیه مؤمنان انفاق کننده را به باغى تشبیه کرده که در نقطه بلندى است و نور آفتاب و هواى آزاد و باران دانه درشت بر آن فرو مى ریزد و میوه آن را دوچندان مى کند که مفهومش این است که انفاق کنندگان، در سایه انفاق، پرورش روحانى و معنوى پیدا مى کنند.
آیه شریفه 93 سوره آل عمران نیز که مى فرماید: (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ) شاهد دیگرى بر این مدعاست زیرا هنگامى که انسان چیزى را دوست بدارد و پا بر سر هواى نفس بگذارد و آن را انفاق فى سبیل الله کند رشد اخلاقى و روحانى پیدا مى کند.
(130)
در آیه 17 و 18 سوره لیل مى خوانیم: (وَسَیُجَنَّبُهَا الأَتْقَى الَّذى یُؤْتى مالَهُ یَتَزَکَّى)؛ «وبه زودى باتقواترین مردم از آن (آتش دوزخ ) دور داشته مى شود، همان کس که مال خود را مى بخشد تا پاک شود».
روشن است که پاکى در این جا به معناى پاک شدن مال نیست بلکه پاک شدن صاحب مال است زیرا ضمیر «یتزکّى» به «الذى» بازمى گردد.
* * *
در آیه 103 سوره توبه نیز مى خوانیم: (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم)؛ «از اموال آن ها زکاتى بگیر، تا به وسیله آن، آن ها را پاک سازى و پرورش دهى و (هنگام گرفتن زکات،) آن ها را دعا کن که دعاى تو، مایه آرامش آن هاست».
در این آیه نیز گرفتن زکات از صاحبان اموال، سبب پاکى روح آن ها شمرده شده، هم ضمیر تطهیر به آن ها بازمى گردد و هم ضمیر تزکیه. بنابراین، انفاق، مایه طهارت روح آن ها و نیز سبب پرورش فضایل نفسانى آنان مى گردد.
در آیه دیگرى آمده است: (فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطیعُوا وَأَنْفِقُوا خَیْراً لاَِنْفُسِکُمْ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «پس تا مى توانید تقواى الهى پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که براى شما بهتر است؛ و کسانى که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگاران اند!». (99)
تعبیر (خَیْراً لاَِنْفُسِکُمْ) اشاره به این است که انفاق آثار مثبتى در نفوس شما دارد و آثار بخل را از جان شما مى شوید و برطرف مى کند.
در روایات اسلامى نیز اشارات روشنى به تأثیر انفاق فى سبیل الله و کمک به نیازمندان در پرورش روحانى و معنوى سالکان الى الله شده است.
(131)
ازجمله در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) مى خوانیم: «کَانَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) اِذَا أَکَلَ أُتِىَ بِصَحْفَةٍ فَتُوضَعُ بِقُرْبِ مَائِدَتِهِ فَیَعْمِدُ اِلَى أَطْیَبِ الطَّعَامِ مِمَّا یُؤْتَى بِهِ فَیَأْخُذُ مِنْ کُلِّ شَىْءٍ شَیْئاً فَیَضَعُ فِى تِلْکَ الصَّحْفَةِ ثُمَّ یَأْمُرُ بِهَا لِلْمَسَاکِینِ ثُمَّ یَتْلُو هَذِهِ الاْیَةَ فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ثُمَّ یَقُولُ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنَّهُ لَیْسَ کُلُّ اِنْسَانٍ یَقْدِرُ عَلَى عِتْقِ رَقَبَةٍ فَجَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ اِلَى الْجَنَّةِ؛ هنگامى که امام7 مشغول خوردن غذا مى شد (دستور مى داد) یک سینى مى آوردند و او آن را نزدیک سفره مى نهاد و از بهترین غذاهایى که در سفره بود و از هرچه وجود داشت برمى گرفت و در آن سینى مى گذاشت؛ سپس دستور مى داد آن را به مساکین بدهند؛ آن گاه این آیه را مى خواند :(فَلااقْتَحَمَالْعَقَبَةَ)؛«انسان ناسپاس ازآن گردنه صعب العبور نگذشت» (100) بعد مى فرمود: خداوند متعال مى داند که هر انسانى قادر نیست برده اى را آزاد کند، پس راه دیگرى براى آن ها به سوى بهشتش گشود که آن انفاق فى سبیل الله است. (101)
در حدیث دیگرى مى خوانیم: «اشْتَرَى عَلِى (علیه السلام) ثَوْباً فَأَعْجَبَهُ فَتَصَدَّقَ بِهِ؛ امیرمؤمنان على (علیه السلام) لباسى خرید و آن لباس در نظرش جالب آمد، ازاین رو آن را در راه خدا صدقه داد (درواقع خواهش نفس را زیر پا نهاد و روح خود را از آلودگى به آن پاک فرمود)». (102)
یادآورى این نکته را ضرورى مى دانیم که تمام این امور در صورتى مى تواند سالک الى الله را به لقاءالله و مقامات والاى معنوى برساند که قصد او فقط خدا باشد نه این که هدفش قدرت بر کرامات و رسیدن به مقامات باشد. زیرا چنین کسى نیز گرفتار حب ذات و علاقه به خویشتن است. باید از همه این ها تهى شد تا به او رسید.
(132)
مناسب است در این جا سخنى را که مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان ذیل آیه 105 سوره مائده آورده است نقل کنیم که خلاصه اش چنین است :
آنهایى که به عرفان نفس (و سیروسلوک) مشغول اند دو گروه اند: عده اى براى به دست آوردن آثار غریبه نفس که خارج از متعارف است به آن مشغول اند مانند اصحاب سحر و طلسمات و تسخیر کواکب و جن و روح و امثال آنها.
گروه دوم کسانى هستند که هدفشان از معرفت نفس، انصراف از امور خارجیه و مجذوب شدن به نفس و غور در آن و مشاهده حقیقت و شئون نفس و روح آدمى است.
سپس این گروه را نیز به دو قسم تقسیم مى کند: جمعى از آن ها این طریقه را براى رسیدن به خود آن دنبال مى کنند و به سبب آن (ریاضت ها و غیر آن) به بخشى از معارف نفس نائل مى شوند بى آن که به معرفت کامل آن برسند، چراکه از خالق نفس که خداوند متعال است غافل اند. چگونه ممکن است انسان معرفت کامل چیزى را پیدا کند در حالى که از سبب و آفریننده آن غافل باشد؟ و این مانند کسى است که بگوید: من از تمام خصوصیات این تخت باخبرم، در حالى که نجار و اسباب و آلاتى را که براى ساختن تخت در اختیار او بوده نمى شناسد.
ولى گروه دیگرى معرفت نفس را براى این مى خواهند که وسیله اى براى معرفت الله و شناخت خالق نفس باشد و این همان روشى است که دین و آیین اسلام آن را مى پذیرد و آن این است که انسان به شناخت خویشتن به عنوان این که نشانه اى از نشانه هاى پروردگار بلکه نزدیک ترین نشانه اوست به عنوان طریقى به سوى شناخت خدا، بپردازد و این همان هدف مقدس نهایى است همان گونه که قرآن مجید مى گوید: (وَأَنَّ اِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى). (103)
(133)
معیارهای عرفان راستین و هشدارها
راه سیروسلوک الى الله که پرارزش ترینِ راه هاست همچون خط مستقیمى است که در دو طرف آن صدها و هزاران خط غیر مستقیم تصور مى شود و متأسفانه بسیارى از پویندگان این راه براثر و سوسه هاى نفس یا شیطنت دجالان و شیادان و یا براثر ناآگاهى از دستورات شرع، در این بیراهه ها گرفتار شده و به جایى نرسیدند بلکه سر از شقاوت و بدبختى درآوردند و اینکه مى بینیم سلسله هاى صوفیان و مدعیان دروغین عرفان و سیروسلوک، فوق العاده زیاد شده به همین دلیل است و چه زیبا مى گوید قرآن مجید: (وَأَنَّ هذا صِراطى مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)؛ «این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید! و از راه هاى پراکنده (و انحرافى) پیروى نکنید، که شما را از راه حق، دور مى سازد! این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند، شاید پرهیزکارى پیشه کنید!». (104)
ولى سالک راستین الى الله سیروسلوک خود را بر محورهاى سه گانه عقل و فطرت و شرع که همه با یکدیگر هماهنگ اند استوار مى کند و از این کشتى نجات براى پیمودن این دریاى طوفانى و خطرناک بهره مى گیرد.
(137)
چه خوب ترسیم فرمود لقمان حکیم، آن جا که طبق آنچه امام کاظم (علیه السلام) در حدیث هشامیه بیان فرموده به فرزندش مى گوید: «یَا بُنَىَّ اِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ، قَدْ غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ، فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللَّهِ، وَحَشْوُهَا اِیمَانَ، وَشِرَاعُهَا التَّوَکُّلَ، وَقَیِّمُهَا الْعَقْلَ، وَدَلِیلُهَا الْعِلْمَ، وَسُکَّانُهَا الصَّبْرَ؛ پسرم! دنیا دریاى عمیقى است که گروه بسیارى در آن غرق شدند، کشتى تو در این دریا باید تقواى الهى باشد، و زاد و توشه ات ایمان، بادبان این کشتى توکل، ناخداى آن عقل، راهنماى آن علم، و سکان آن صبر». (105)
آرى، چنان کشتى اى که اصول شش گانه نجات خود را از کتاب و سنت وعقل مى گیرد مى تواند اقیانوس پیما باشد و به سرمنزل مقصود و مقام نفس مطمئنه برسد و مشمول (فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَادْخُلِى جَنَّتِى) (106) شود.
در این جا نکات لازمى وجود دارد که به پویندگان راه عرفان و سلوک توصیه مى شود :
در عرفان نظرى نباید گرفتار اصالت عالم اسباب شوند؛ سبب را بشکافند و به مسبّب الاسباب برسند که گرفتارى در عالم اسباب نوعى شرک است (أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُوَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ)؛ «آیا خداوند براى (نجات و دفاع از) بنده اش کافى نیست؟! امّا آن ها تو را از غیر او مى ترسانند. و هرکس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت کننده اى ندارد!». (107)
و به گفته شاعر :
دیده اى باید سبب سوراخ کن تا حجب را برکند از بیخ و بن
این سبب ها بر نظرها پرده است که نه هر دیدار، صنعش را سزاست
(138)
و ازسوى دیگر، در وادى غلو سرگردان نشوند، آن گونه که بسیارى از صوفیه درباره اقطاب و شیوخ خود معتقد هستند و آن ها را انسان هاى استثنایى و صاحب اختیار در مسائل شرعى و اوامر و نواهى مى دانند و مظهر ذات پاک پروردگار مى شمارند و معتقدند که بدون وساطت آن ها به خدا نمى رسند.
همچنین در وادى وحدت وجود (به معناى وحدت موجود) گرفتار نشوند که این خود نیز شرک وسیع و دامنه دارى است. یعنى همه موجودات عالم را عین ذات خدا شمردن و اعتقاد به بت هاى بى شمار داشتن، آن گونه که جمعى از مشایخ صوفیه با صراحت و گاه با کنایه از آن یاد کرده اند (به گونه اى که بعدآ با ذکر شواهد از آن سخن خواهیم گفت).
و نیز در وادى خودبزرگ بینى براثر ریاضات و توهمات ناشى از آن گرفتار نشوند، آن گونه که بسیارى از سران صوفیه گرفتار شدند و شطحیات آن ها معروف است.
آرى، هنگامى که عارف و سالک از مسیر عقل و فطرت، و از همه مهم تر، از مسیر شریعت خارج شود در وادى ظلمات شرک و انانیّت فرو مى رود و روزبه روز از خدا دورتر مى شود.
آسیب مهمى به نام شطحیات
کلمات ناموزون و شرک آلودى که از بسیارى از سران صوفیه صادر شده و نام آن را شطحات یا شطحیات مى گذارند، نمونه اى از پیمودن این بیراهه هاى خطرناک است که بعضى ازسالکان براثر دورى از عقل و شرع گرفتار آن مى شوند.
واژه «شطح» و «شطحیات» در بسیارى از منابع لغت قدیمى نیامده ولى در لغات جدید تفسیرهایى براى آن دیده مى شود، ازجمله در کتاب تاج العروس آمده است که واژه شطحیات در میان صوفیه مشهور شده و در اصطلاح آنان
(139)
عبارت از کلماتى است که از آن ها درحالى که از خود بى خود مى شوند صادر مى شود، مانند گفتن: «انا الحق» و «لیس فى جبّتى الا الله».
در لغت نامه دهخدا نیز آمده است: سخنانى است که ظاهر آن خلاف شرع مى باشد و بعضى از عرفا در شدت وجد و حال، آن ها را بر زبان مى رانند، مانند اناالحق گفتن حسین بن منصور حلاج.
از بایزید بسطامى در تذکرة الاولیاء شیخ عطار نقل شده که مى گوید: مدتى گرد خانه (ى کعبه) طواف مى کردم چون به حق رسیدم خانه را دیدم که بر گرد من طواف مى کند. (108)
در تاریخ تصوف دکتر غنى مى خوانیم که جمله «سبحانى ما اعظم شأنى» از بایزید بسطامى مشهور است. (109)
از همه این ها عجیب تر و شرک آلودتر سخنى است که در کتاب شرح شطحیّات شیخ روزبهان از بایزید نقل شده که به او گفتند: خلق (در روز قیامت) تحت لواى محمد (صلی الله علیه و آله) خواهند بود. گفت: لواى من از لواى محمد عظیم تر است. (110)
امام خمینى (قدس سره) جمله جالب و قاطعى در نقد شطحیات صوفیه مى گوید. در کتاب مصباح الهدایة مى فرماید: «ما وقع من الشطحیات من بعض اصحاب المکاشفة والسلوک وارباب الریاضة فهو لنقصان سلوکهم وبقاء الانانیة فى سرهم او سر سرهم فتجلى علیهم انفسهم بالفرعونیة؛ آنچه به عنوان شطحیات از بعضى از اصحاب مکاشفه و سلوک و ارباب ریاضت صادر شده به سبب ناقص بودن سلوک و بقاء خودخواهى و انانیّت در درونشان یا درون درونشان بوده است
(140)
وبه سبب آن، نفس آن ها همچون فرعونى بر آن ها تجلى کرده است (و این کلمات ناموزون و ادعاهاى باطل را گفته اند)». (111)
آیا از امامان معصوم : یا اصحاب والامقام آن ها به یقین جمعى از آنان که درجات سیروسلوک الى الله را پیموده اند هرگز کسى امثال این اباطیل را شنیده است؟
آرى، هنگامى که انسان از محور عقل و شرع دور شود گرفتار این خرافات و سخنان شرک آلود بى پایه و ادعاهاى شیطانى مى شود.
بنابراین، باید عارفان راستین و سالکان واقعى عنان خود را به دست شرع و عقل بسپارند تا در بیراهه ها و در دام شیطان نیفتند.
(141)