3. دیدگاه مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی
(88) آن مرحوم از شاگردان مبرز یکى از اساتید معروف سیر و سلوک، مرحوم آخوند ملا حسین قلى همدانى است که خود نیز درنتیجه پیمودن این راه یکى از اساتید مبرز عرفان و سیر و سلوک شد.
راهى که آن مرحوم پیشنهاد مى کند در پاره اى از جهات شبیه همان چیزى است که در رساله مرحوم بحرالعلوم آمده است هرچند تفاوت هایى نیز با آن دارد. یکى از ویژگى هاى روش آن مرحوم این است که خالى از هرگونه ریاضات باطل و اذکار نامناسب و مسائلى است که با فقه و عقاید اصیل اسلامى ناسازگار است.
(118)
او نخست به سراغ مقصد اعلاى سیروسلوک مى رود و آن را لقاءالله مى شمرد و تفسیرى که براى لقاءالله دارد چنین است: نه منظور مشاهده جسمانى است نه مشاهده ثواب الهى بلکه یک نوع شهود قلبى است که با چشم دل، انسان خدا را مى بیند و با ذات پاکش آشنا مى شود.
آن مرحوم قبل از هرچیز لقاءالله را مقصد اعلاى سیروسلوک مى شمرد و از آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) براى این منظور کمک مى گیرد و در ذیل کلامش تصریح مى کند که منظور از لقاءالله مشاهده جسمانى نیست چراکه خداوند هرگز با چشم سر دیده نمى شود و نیز منظور مشاهده ثواب الهى نیست که بعضى لقاءالله را به آن تفسیر کرده اند بلکه منظور شهود باطنى و رؤیت با چشم دل است. سالک الى الله باید این مسیر را طى کند تا به آن مقام شهود نائل گردد.
آنگاه براى رسیدن به این هدف عالى برنامه اى را پیشنهاد مى کند که به وسیله آن مى توان این راه پرفراز و نشیب را پیمود.
روشى که آن مرحوم در آن رساله پیشنهاد کرده به طور خلاصه چنین است :
سالک باید براى پیمودن این راه تصمیم بگیرد و عزم خود را جزم کند و تا این عزم راسخ نباشد به جایى نمى رسد.
باید از گذشته خویش توبه کند توبه اى که در اعماق وجودش و در اعمال آینده او نفوذ داشته باشد، آثار گناه را از وى بشوید و روح او را پاک و پاکیزه کند و دگرگون سازد.
براى این سفر روحانى باید توشه راهى برگیرد که چنین است :
1. هنگام صبح به سراغ «مشارطه» رود یعنى با خود شرط کند که جز راه حق نپوید و جز در مسیر اطاعت فرمان پروردگار گام برندارد. سپس در هنگام روز به «مراقبه» بپردازد یعنى کاملاً مراقب باشد که از مسیر منحرف نگردد و لحظه اى از
(119)
خود غافل نشود و شامگاهان به «محاسبه» پردازد یعنى حساب کند که در آن روز چه اعمالى انجام داده است؟ آیا توانسته رضاى خدا را جلب کند و از آنچه نافرمانى اوست بپرهیزد؟
2. سالک باید به اوراد و اذکارى که او را متوجه ذات پروردگار مى سازد توجه خاص داشته باشد و به هنگام بیدارى و هنگام خواب آن را فراموش نکند.
جالب این است که آن مرحوم در دستورالعملى که براى فقیه بزرگوار مرحوم حاج شیخ محمدحسین اصفهانى نوشته، به این موضوع اهمیت خاصى داده است و تعقیبات و اذکار صبح و شام و اذکار موقع خواب و صلوات را که در کلمات معصومین (علیهم السلام) وارد شده است به ایشان توصیه مى کند و به طور ویژه به ذکر «یونسیه» (لاَّ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّى کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ) در آن نامه اهمیت خاصى مى دهد.
3.توجه به نماز شب و خلوت با خداوند را توصیه مى کند و نیزمسئله ریاضت شرعى را،که درنامه اى که براى مرحوم اصفهانى نوشته به این صورت آمده است : در شبانه روز بیش از دو بار غذا نخورد و به هنگام خوردن غذا کاملاً سیر نشود و غذا را به قصد لذت صرف نکند و در میان غذاها از تنقلات استفاده نکند و از زیاد خوردن گوشت بپرهیزد و در ایام هفته یکى دو روز اصلاً گوشت نخورد.
4. سالک باید از تازیانه سلوک بهره گیرى کند یعنى خود را دربرابر توجه به دنیا و قصور و کوتاهى درمقابل حق مؤاخذه نماید تا گرفتار تکرار آن ها نشود.
5. سالک باید قبل از هرچیز براى سوزاندن حب دنیا و اصلاح صفات زشت، خود را با فکر مرگ و پایان زندگى از محبت دنیا دور سازد، و تأکید مى کند که این فکر تأثیر مهمى براى این مقصود دارد.
6. همچنین سالک باید پیوسته به عظمت پروردگار و اسما و صفات او بیندیشد و به حالات اولیاءالله توجه کند که توجه به حالات آن ها تأثیر عمیقى در روح انسان دارد.
(120)
7. سالک با پیمودن این راه در آستانه سرمنزل مقصود قرار مى گیرد. سپس مى افزاید: انسان سه عالَم دارد: نخست عالم حس و طبیعت است که یک پارچه ظلمت مى باشد و تا از آن نگذرد به عالم بعد نمى رسد و دوم عالم مثال است و آن عالمى است خالى از ماده و تنها داراى صورت و تا از این مرحله نگذرد به عالم بعد نمى رسد.
و سرانجام، عالم عقل را مسیر نهایى معرفى مى کند؛ عالمى که در آن ماده اى وجود ندارد و هنگامى که نفس خود را خالى از ماده و صورت دید، به معرفت خدا دست مى یابد و مصداق روشن «من عرف نفسه فقد عرف ربه» خواهد شد. (89)
آنچه در روش ایشان مشهود است این است که ذره اى از مسیر احکام شرع انحراف ندارد و ریاضت هاى نامشروع و اذکار نامأنوس پیشنهاد نمى کند و راهى که پیموده، به وحدت وجود (به معناى وحدت موجود) نیز منتهى نمى گردد.
4. دیدگاه مرحوم علامه مصطفوی
آن مرحوم دیدگاه خود را در کتاب «لقاءالله» به طور مشروح آورده است. روش او از جهاتى با روش هایى که قبلاً از بزرگان عرفاى اسلامى نقل شد مشترکاتى دارد ولى امتیازاتى نیز در روش آن مرحوم دیده مى شود که به آن اشاره خواهیم کرد.
ایشان در رساله پربار خود که متکى به آیات وروایات لقاءالله است نخست به سراغ آیات لقاءالله در قرآن مجید مى رود و ملاقات را به معناى ملاقات معنوى و روحانى تفسیر مى کند که براى رسیدن به آن باید محدوده جهان ماده و زمان و مکان را شکافت و از ممکنات گذشت و غرق و فانى در عالم لاهوت شد و به لقاى پروردگار رسید و مخاطب این آیات شد: (یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى الى
(121)
رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى)؛ «تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلک بندگانم درآى و در بهشتم وارد شو!». (90)
و به دنبال این سخن به سراغ راه وصول به این مقصد رفته و یک مسیر پنج مرحله اى را در این جا ذکر مى کند :
مرحله نخست: تقویت اعتقادات دینى و پایه هاى اصول دین در فکر و روح.
مرحله دوم: توبه کامل از هرگونه گناه و بازگشت به اعمال صالح و انجام واجبات و ترک معاصى.
مرحله سوم: آماده شدن براى پاک سازى روح و تهذیب نفس از هرگونه اخلاق رذیله.
مرحله چهارم: محو انانیّت و فانى شدن در عظمت ذات پاک پروردگار.
نامبرده براى این مرحله اهمیت فراوانى قائل شده و معتقد است که تعلقات زندگى مادى اعم از آنچه مربوط به مال و اولاد و مقام و مشتهیات مادى و حتى خیالى است باید از روح و جان انسان برچیده شود، و معتقد است که گاه انسان به دنبال این است که به مقاماتى دست یابد و گاه این تعلق به خویشتن به اندازه اى ریشه دار و محکم است که از شدت ظهور گویى خفا پیدا کرده است.
به عبارت دیگر، اگر سالک بخواهد با پیمودن این راه به مقامات و الا نائل شود و از مقربین درگاه خدا گردد و مثلاً داراى کشف و کراماتى شود مفهومش این است که سخن از خویشتن مى گوید نه از خدا. به همین دلیل اگر به این مقامات برسد فوق العاده خوشحال و مسرور مى گردد و اگر دیگرى این مقامات را پیدا کند حداقل به این اندازه خوشحال نمى شود. اینجاست که سالک طریق الى الله
(122)
باید «من» و «توجه به خویشتن» را کنار بگذارد و آنچه مورد علاقه اوست ظهور خدا باشد نه مقید به خود او.
به هر حال تا «من و ما» فراموش نشود و این حجاب که بزرگ ترین مانع و آخرین حجاب سالک براى رسیدن به لقاءالله است برطرف نشود، سالک به جایى نمى رسد.
سپس براى رسیدن به این مقصد (حذف انانیّت) سه راه پیشنهاد مى کند :
اول: توجه خاص به خداوند و صفات جمال و جلال و افعال او که نتیجه اش این است که غیر او را هیچ و پوچ مى داند.
دوم: استفاده از استدلال براى مبارزه با انانیت، به این معنا که خدا را وجودى نامحدود و ازلى و ابدى ببیند و خود را وجودى از هر نظر محدود و در منتهای عجز و فقر و ضعف و سرتاپا نیاز، و یقین داشته باشد که یک لحظه بدون ذات پاک خداوند بقایى نخواهد داشت.
سوم: معالجه انانیت با اضداد. به این معنا که در هر مورد به جاى این که متوجه «من» شود به خدا توجه کند و این کار در درون جان او رسوخ پیدا کند؛ درنتیجه خویشتن را فراموش کند و تنها خدا را ببیند.
مرحله پنجم: در این مرحله سالک الى الله به صورت یک انسان ملکوتى درمى آید و وارد عالم جبروت مى شود.
منظور از ورود در جبروت این است که انسان، به دلیل خلوص و صفاى باطن، محو انوار الهى مى شود و صاحب نفوذ و سلطه مى گردد و از این جهت براى انجام وظایف الهى و ارشاد مردم و امربه معروف و نهى ازمنکر از روى معرفت کامل گام برمى دارد؛ یعنى بعد از فراغ از خویشتن به راهنمایى دیگران مى پردازد و در مقام تشخیص درد و درمان، همانند یک طبیب حاذق مى شود. (91)
(123)
از ویژگى هاى این روش، یکى توجه خاص به مسأله نفى انانیّت و ترک توجه به خویشتن است و نیز توجه به این نکته که هرگز سالک نباید پیمودن این راه را براى به دست آوردن مقامات معنوى و کشف و کرامات بخواهد که آن نیز بازگشت به خویشتن و نوعى شرک و انانیّت است، و دیگرى توجه به این نکته که سالک کسى نیست که تنها خویشتن را نجات دهد بلکه باید به فکر نجات دیگران و راهنمایى آن ها و جذبشان به این راه نورانى باشد؛ البته هرکسى به مقدار استعداد و توانش.
(124)
مکتب های سیر و سلوک در جمع بندی نهایی
آنچه را که از عارفان اسلامى و علماى سیروسلوک که در پرتو قرآن و هدایت هاى ائمه اهل بیت : گام برداشتند (نه صوفیان التقاطى) برمى آید ـ که بخش هاى مهمى از آن در بحث هاى پیشین گذشت ـ مى توان بدین گونه خلاصه و جمع بندى کرد :
هدف نهایى سیروسلوک رسیدن به لقاءالله است؛ یعنى خدا را در مکاشفات باطنى دیدن و به مقام شهود رسیدن و بدون نیاز به استدلال، ذات پاکش را دریافتن و غرق عشق او شدن و در صفات جمال و جلالش غوطه ور گشتن.
براى وصول به این هدف والا، جمعى راه معرفت النفس را پیموده اند و مى گویند: اگر انسان به مضمون حدیث شریف: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» (92)
خود را آنچنان که هست بشناسد درباره ذات خداوند به شهود باطنى مى رسد.
به تعبیر دیگر، هنگامى که انسان خود را یک وجود و ابسته به تمام معنا به ذات حق ببیند و همچون ظل و سایه اى که بدون وجود صاحب سایه هیچ است، در نظر بگیرد و به تعبیر فلاسفه، خود را همچون معناى حرفى وابسته به معناى
(125)
اسمى که ذات پاک خداست ملاحظه کند، خواهد دید که بدون وجود او نمى تواند خود را ببیند و خویشتن را درک کند. اینجاست که غرق ذات و صفات او مى شود و خود را در میان مشاهده نمى کند و به اصطلاح، به مقام فنا مى رسد.
البته براى درک این معنا صفاى نفس و نورانیت باطن لازم است و آن نیز بدون خودسازى و تهذیب باطن و پرهیز از هرگونه گناه و تخلق به اخلاق انبیا و اولیا حاصل نمى گردد. تا گردوغبار رذایل اخلاقى را فرو ننشاند و حجاب هاى هوى و هوس را از برابر چشم دل برنچیند، شناختن خویشتن به صورت وجود وابسته به ذات پاک او درحقیقت حاصل نمى شود. به اصطلاح :
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد
گروه دیگرى که ازطریق عرفان عملى در این مسأله ورود پیدا کرده اند بر آداب چهارگانه مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاقبه تأکید دارند. صبحگاهان با خود شرط کند که جز در مسیر رضاى حق گام برندارد و در اثناء روز مراقب خویشتن باشد و شامگاهان به محاسبه خویش بنشیند و در صورت لغزش، خود را با محروم کردن از پاره اى از لذات مادى کیفر دهد.
همه پویندگان این راه مبارزه با هواى نفس را که بزرگ ترین سد این راه است از اوجب واجبات و اهم مسائل مى دانند و با الهام از حدیث معروف نبوى که خطاب به جمعى از جنگجویان اسلام فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الاَْصْغَرَ وَبَقِىَ الْجِهَادُ الاَْکْبَرقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَمَا الْجِهَادُ الاَْکْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ؛ آفرین بر گروهى که جهاد کوچک را انجام دادند و جهاد بزرگ تر بر دوش آن ها مانده است. کسى عرض کرد: اى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ! جهاد اکبر کدام است؟ فرمود: جهاد با نفس سرکش» (93) ، مبارزه با هواى نفس را جهاد اکبر مى دانند که بدون این جهاد، پویندگان این راه به جایى نمى رسند.
(126)
بعضى از عارفان اسلامى از میان رذایل اخلاقى، انانیّت و خودخواهى را از همه خطرناک تر مى شمارند و معتقدند که تا این بت بزرگ شکسته نشود سالک راه حق به سرمنزل مقصود نخواهد رسید و شکستن این بت نیاز به آمادگى هاى اعتقادى و عملى و اخلاقى دارد.
استفاده از اذکار الهام بخش همچون: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله» و «لا حول ولا قوة الا بالله» وذکر معروف یونسیه: (لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّى کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ) (94) و ذکر «یا حىّ ویا قیوم» و امثال آن؛ ذکرى که با حضور قلب و توجه گفته شود و انسان را دائمآ به یاد خدا اندازد، را نیز لازم مى شمرند چراکه اطمینان قلب به مضمون (أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (95) بدون آن حاصل نمى شود.
تأکید بر نماز شب و راز و نیاز با آن محبوب بى همتا در زمانى که غافلان در خواب اند و سجده هاى طولانى را از مهم ترین اسباب قرب به خدا و لقاءالله مى دانند که مقام محمود بدون آن حاصل نمى شود: (وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً). (96)
این موضوع به قدرى اهمیت دارد که خداوند آن را بر پیغمبرش واجب شمرده و مقام شایسته را وابسته به آن ذکر فرموده است، زیرا امر «فتهجّد» ظاهر در وجوب مى باشد و تعبیر «نافلة» به معناى اضافه بر واجبات یومیه است زیرا «نافله» در اصل به معناى زیادى است.
ریاضات مذکور ریاضت هاى مشروع و اسلامى است نه ریاضات نامشروعى که جمعى از صوفیه یا مرتاضان هند براى خود قائل بودند و آن را وسیله قرب پروردگار یا توفیق در کارهاى خارق العاده مى دانستند.
(127)
توسل به اهل بیت : و امید به شفاعت و دستگیرى آن ها در پیشگاه خدا، از امورى است که براى نیل سالک به مقامات والا تأثیر فراوان دارد.
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «اِنَّ فَوْقَ کُلِّ عِبَادَةٍ عِبَادَة وَحُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ أَفْضَلُ عِبَادَةٍ؛ برتر از هر عبادتى عبادت دیگرى است و محبت ما اهل بیت برترین عبادت هاست». (97)
و روشن است که منظور، محبتى است که سرچشمه پیوند عملى با آن بزرگواران باشد.
جمعى از عارفان اسلامى انتخاب استاد را براى پیمودن این راه ضرورى مى دانند و معتقدند که هر سالکى باید زیر نظر استادى قرار گیرد تا آن استاد مرحله به مرحله او را راهنمایى کند، اما درباره این که آیا سیروسلوک الى الله الزاماً نیاز به استاد دارد یا نه؟ و انتخاب استاد چه آثار منفى و مثبتى مى تواند داشته باشد؟ بعدآ به طور مشروح سخن خواهیم گفت.
(128)