2. روش ابن سینا
(85) فیلسوف معروف، ابن سینا (متوفاى 427) در کتاب مشهور خود «الاشارات
(113)
والتنبیهات» در جلد سوم در نَمَط نهم تحت عنوان «مقامات العارفین» روشى پیشنهاد مى کند که از جهاتى قابل توجه است. در ابتدا مى گوید:
عارفان مقامات و درجاتى دارند که مخصوص خود آن هاست در حالى که در زندگى دنیا به سر مى برند. آن ها در پرده هایى از بدن هاى مادى قرار دارند که از آن ها مجرد شده و به سوى عالم قدس پرواز مى کنند. آن ها امورى پنهان و امورى آشکار دارند که گاهى افراد ناآگاه آن را منکر مى شمرند و آگاهان آن را بزرگ محسوب مى کنند و ما آن ها را براى شما برمى شمریم.
(114)
نخستین منزل سیروسلوک عارفان چیزى است که آن را اراده مى نامند که عبارت از نوعى شوق و رغبت است که براثر برهان یا تعبد و ایمان، در انسان براى دست یابى به حقیقت پدید مى آید سپس روح و ضمیر به جنبش درمى آید تا به حقیقت برسد.
مرحوم شهید مطهرى در شرح این قسمت مى نویسد: عرفا معتقدند که مسیر حرکت عارف باید از مبدأ تا دورترین نقطه ادامه یابد و فلسفه اى براى آن ذکر شده که در تعبیر عرفا به اصل تجلى معروف است و به تعبیر فلاسفه: اصل علیت است. آن ها مى گویند: حرکت اشیاء از دورترین نقطه تا نقطه مبدأ براساس اصل میل و عشق هر فرعى به بازگشت به اصل خویش است. به عبارت دیگر، آن ها که غریب مانده اند به سوى وطن اصلى خود بازمى گردند، حتى عرفا معتقدند که این میل در تمامى ذرات هستى وجود دارد، ازجمله انسان.
ولى گاهى اشتغالات مختلف و دلبستگى ها مانع از فعالیت این حس در انسان مى شود اما براثر تذکر و تنبه ظهور مى کند. این ظهور و بروز را اراده مى نامند و این اراده درحقیقت نوعى بیدارى یک شعور خفته است.
ابن سینا سپس به سراغ مرحله دوم مى رود که مرحله عمل و تمرین است و ریاضت نامیده مى شود و سه هدف دارد :
اول: دور کردن ماسوى الله از سر راه.
دوم: رام نمودن نفس اماره براى وصول به نفس مطمئنه.
سوم: تلطیف باطن براى آمادگى جهت تنبّه.
سپس در ادامه مى افزاید: زهد و بى اعتنایى به زرق و برق جهان مادى به هدف اول کمک مى کند یعنى موانع و شواغل و موجبات غفلت را از سر راه برمى دارد.
و چند چیز است که به هدف دوم کمک مى کند: نخست عبادت به شرط حضور قلب و تفکر. دوم، خواندن کلمات روحانى با صداى خوب (مانند
(115)
تلاوت آیات قرآن و دعاهاى فصیح و بلیغ) به گونه اى که در قلب نفوذ کند. سوم، سخنان پندآموز است که از گوینده آگاهى با بیان فصیح و بلیغ و لحنى نرم و نافذ شنیده شود.
اما آنچه به هدف سوم کمک مى کند: نخست اندیشه هاى لطیف و ظریف است و دیگر، عشق توأم با عفاف مى باشد به شرطى که از نوع عشق آسمانى و روحانى باشد نه عشق جسمانى وشهوانى.
سپس مى افزاید: هرگاه اراده و ریاضت به حد مطلوب برسد گهگاه نورى بر قلبش طلوع مى کند و حالتى روحانى به او دست مى دهد که بسیار لذت بخش است ولى به سرعت مى گذرد گویى برقى مى جهد و خاموش مى شود که در اصطلاح عرفا «اوقات» نامیده شده است.
سپس مى افزاید: عارف آن قدر در این کار پیش مى رود که این حالات در غیر مواقع ریاضت نیز گاه گاهى دست مى دهد. چه بسا که یک نگاه مختصر به چیزى روحش را متوجه عالم قدس کند و کار به جایى مى رسد که نزدیک است خدا را در همه چیز ببیند (فیکاد یرى الحق فى کل شىء).
عارف تا زمانى که در این مرحله و در این منزل است این حالات براى او حاصل مى شود و آرامش عادى او را به هم مى زند به گونه اى که اگر افرادى در نزدیکى او باشند متوجه تغییر حالات او مى شوند.
سپس کار مجاهدت و ریاضت به آن جا مى کشد که «وقت» تبدیل به «سکینه» مى شود یعنى آنچه گهگاه روى مى داد و آرامش را به هم مى زد به تدریج بر اثر تکرار، باآرامش توأم مى شود و آنچه قبلاً حالت خلسه بود تبدیل به امر مأنوس مى گردد.
شاید در این مرحله است که آثار حالت درونى «بهجت» یا «تأسف» بر او ظاهر مى شود و اگر این آشنایى بیشتر شود به تدریج آثارش در او نمایان مى گردد.
(116)
هنگامى که عارف به مرحله کامل تر برسد جمع مراتب مى کند یعنى در حالى که غایب و پنهان از مردم است (و روحش در عالم دیگرى سیر مى کند) در همان حال در میان مردم ظاهر است.
مرحوم شهید مطهرى مى گوید: این جمله ما را به یاد جمله مولاى متقیان على (علیه السلام) مى اندازد که در حدیث معروف کمیل فرمود: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ...». (86)
سرانجام ابن سینا مى افزاید: عارف از این هم پیش تر مى رود تا آن جا که دیدن حق منوط به خواست او نیست زیرا هر وقت هرچه را که مى بیند به دنبال آن خدا را مى بیند هرچند با دیده عبرت به اشیاء نگاه نکند. (به تعبیر دیگر) براى او انصراف از ماسوى الله و توجه کلى به ذات حق پیدا مى شود.
تا این جا مربوط به مرحله ریاضت و مجاهده و سیر و سلوک بود. اکنون عارف به مقصد رسیده است. در این حال ضمیر خویش را مانند آیینه اى مى بیند صاف و صیقلى که در آن حق نمایان است و در این هنگام میان دو نظر مردد است : نظرى به حق و نظرى به خود. مانند کسى که در آینه مى نگرد که گاه در صورت منعکس در آن نگاه مى کند و گاه در خود آینه.
در مرحله بعد، عارف از خویش پنهان مى گردد و فقط خدا را مى بیند و بس. حتى اگر خود را مى بیند از آن جهت است که در هر ملاحظه اى، لحاظ کننده نیز به نحوى دیده مى شود و بالاخره در این مرحله، عارف به حق واصل شده و سیر عارف از خلق به خالق پایان یافته است.
مرحوم خواجه نصیر طوسى در شرح اشارات گفته است: بوعلى سینا سفر اول عرفانى را در نه مرحله بیان کرده است: سه مرحله مربوط به مبدأ سفر، سه مرحله مربوط به عبور از مبدأ به منتها و سه مرحله دیگر مربوط به
(117)
مرحله وصول به مقصد. (فراموش نشود که همه این ها یک سفر از سفرهاى چهارگانه عرفاست). (87)
3. دیدگاه مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی
(88) آن مرحوم از شاگردان مبرز یکى از اساتید معروف سیر و سلوک، مرحوم آخوند ملا حسین قلى همدانى است که خود نیز درنتیجه پیمودن این راه یکى از اساتید مبرز عرفان و سیر و سلوک شد.
راهى که آن مرحوم پیشنهاد مى کند در پاره اى از جهات شبیه همان چیزى است که در رساله مرحوم بحرالعلوم آمده است هرچند تفاوت هایى نیز با آن دارد. یکى از ویژگى هاى روش آن مرحوم این است که خالى از هرگونه ریاضات باطل و اذکار نامناسب و مسائلى است که با فقه و عقاید اصیل اسلامى ناسازگار است.
(118)
او نخست به سراغ مقصد اعلاى سیروسلوک مى رود و آن را لقاءالله مى شمرد و تفسیرى که براى لقاءالله دارد چنین است: نه منظور مشاهده جسمانى است نه مشاهده ثواب الهى بلکه یک نوع شهود قلبى است که با چشم دل، انسان خدا را مى بیند و با ذات پاکش آشنا مى شود.
آن مرحوم قبل از هرچیز لقاءالله را مقصد اعلاى سیروسلوک مى شمرد و از آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) براى این منظور کمک مى گیرد و در ذیل کلامش تصریح مى کند که منظور از لقاءالله مشاهده جسمانى نیست چراکه خداوند هرگز با چشم سر دیده نمى شود و نیز منظور مشاهده ثواب الهى نیست که بعضى لقاءالله را به آن تفسیر کرده اند بلکه منظور شهود باطنى و رؤیت با چشم دل است. سالک الى الله باید این مسیر را طى کند تا به آن مقام شهود نائل گردد.
آنگاه براى رسیدن به این هدف عالى برنامه اى را پیشنهاد مى کند که به وسیله آن مى توان این راه پرفراز و نشیب را پیمود.
روشى که آن مرحوم در آن رساله پیشنهاد کرده به طور خلاصه چنین است :
سالک باید براى پیمودن این راه تصمیم بگیرد و عزم خود را جزم کند و تا این عزم راسخ نباشد به جایى نمى رسد.
باید از گذشته خویش توبه کند توبه اى که در اعماق وجودش و در اعمال آینده او نفوذ داشته باشد، آثار گناه را از وى بشوید و روح او را پاک و پاکیزه کند و دگرگون سازد.
براى این سفر روحانى باید توشه راهى برگیرد که چنین است :
1. هنگام صبح به سراغ «مشارطه» رود یعنى با خود شرط کند که جز راه حق نپوید و جز در مسیر اطاعت فرمان پروردگار گام برندارد. سپس در هنگام روز به «مراقبه» بپردازد یعنى کاملاً مراقب باشد که از مسیر منحرف نگردد و لحظه اى از
(119)
خود غافل نشود و شامگاهان به «محاسبه» پردازد یعنى حساب کند که در آن روز چه اعمالى انجام داده است؟ آیا توانسته رضاى خدا را جلب کند و از آنچه نافرمانى اوست بپرهیزد؟
2. سالک باید به اوراد و اذکارى که او را متوجه ذات پروردگار مى سازد توجه خاص داشته باشد و به هنگام بیدارى و هنگام خواب آن را فراموش نکند.
جالب این است که آن مرحوم در دستورالعملى که براى فقیه بزرگوار مرحوم حاج شیخ محمدحسین اصفهانى نوشته، به این موضوع اهمیت خاصى داده است و تعقیبات و اذکار صبح و شام و اذکار موقع خواب و صلوات را که در کلمات معصومین (علیهم السلام) وارد شده است به ایشان توصیه مى کند و به طور ویژه به ذکر «یونسیه» (لاَّ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّى کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ) در آن نامه اهمیت خاصى مى دهد.
3.توجه به نماز شب و خلوت با خداوند را توصیه مى کند و نیزمسئله ریاضت شرعى را،که درنامه اى که براى مرحوم اصفهانى نوشته به این صورت آمده است : در شبانه روز بیش از دو بار غذا نخورد و به هنگام خوردن غذا کاملاً سیر نشود و غذا را به قصد لذت صرف نکند و در میان غذاها از تنقلات استفاده نکند و از زیاد خوردن گوشت بپرهیزد و در ایام هفته یکى دو روز اصلاً گوشت نخورد.
4. سالک باید از تازیانه سلوک بهره گیرى کند یعنى خود را دربرابر توجه به دنیا و قصور و کوتاهى درمقابل حق مؤاخذه نماید تا گرفتار تکرار آن ها نشود.
5. سالک باید قبل از هرچیز براى سوزاندن حب دنیا و اصلاح صفات زشت، خود را با فکر مرگ و پایان زندگى از محبت دنیا دور سازد، و تأکید مى کند که این فکر تأثیر مهمى براى این مقصود دارد.
6. همچنین سالک باید پیوسته به عظمت پروردگار و اسما و صفات او بیندیشد و به حالات اولیاءالله توجه کند که توجه به حالات آن ها تأثیر عمیقى در روح انسان دارد.
(120)
7. سالک با پیمودن این راه در آستانه سرمنزل مقصود قرار مى گیرد. سپس مى افزاید: انسان سه عالَم دارد: نخست عالم حس و طبیعت است که یک پارچه ظلمت مى باشد و تا از آن نگذرد به عالم بعد نمى رسد و دوم عالم مثال است و آن عالمى است خالى از ماده و تنها داراى صورت و تا از این مرحله نگذرد به عالم بعد نمى رسد.
و سرانجام، عالم عقل را مسیر نهایى معرفى مى کند؛ عالمى که در آن ماده اى وجود ندارد و هنگامى که نفس خود را خالى از ماده و صورت دید، به معرفت خدا دست مى یابد و مصداق روشن «من عرف نفسه فقد عرف ربه» خواهد شد. (89)
آنچه در روش ایشان مشهود است این است که ذره اى از مسیر احکام شرع انحراف ندارد و ریاضت هاى نامشروع و اذکار نامأنوس پیشنهاد نمى کند و راهى که پیموده، به وحدت وجود (به معناى وحدت موجود) نیز منتهى نمى گردد.
4. دیدگاه مرحوم علامه مصطفوی
آن مرحوم دیدگاه خود را در کتاب «لقاءالله» به طور مشروح آورده است. روش او از جهاتى با روش هایى که قبلاً از بزرگان عرفاى اسلامى نقل شد مشترکاتى دارد ولى امتیازاتى نیز در روش آن مرحوم دیده مى شود که به آن اشاره خواهیم کرد.
ایشان در رساله پربار خود که متکى به آیات وروایات لقاءالله است نخست به سراغ آیات لقاءالله در قرآن مجید مى رود و ملاقات را به معناى ملاقات معنوى و روحانى تفسیر مى کند که براى رسیدن به آن باید محدوده جهان ماده و زمان و مکان را شکافت و از ممکنات گذشت و غرق و فانى در عالم لاهوت شد و به لقاى پروردگار رسید و مخاطب این آیات شد: (یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى الى
(121)
رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى)؛ «تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلک بندگانم درآى و در بهشتم وارد شو!». (90)
و به دنبال این سخن به سراغ راه وصول به این مقصد رفته و یک مسیر پنج مرحله اى را در این جا ذکر مى کند :
مرحله نخست: تقویت اعتقادات دینى و پایه هاى اصول دین در فکر و روح.
مرحله دوم: توبه کامل از هرگونه گناه و بازگشت به اعمال صالح و انجام واجبات و ترک معاصى.
مرحله سوم: آماده شدن براى پاک سازى روح و تهذیب نفس از هرگونه اخلاق رذیله.
مرحله چهارم: محو انانیّت و فانى شدن در عظمت ذات پاک پروردگار.
نامبرده براى این مرحله اهمیت فراوانى قائل شده و معتقد است که تعلقات زندگى مادى اعم از آنچه مربوط به مال و اولاد و مقام و مشتهیات مادى و حتى خیالى است باید از روح و جان انسان برچیده شود، و معتقد است که گاه انسان به دنبال این است که به مقاماتى دست یابد و گاه این تعلق به خویشتن به اندازه اى ریشه دار و محکم است که از شدت ظهور گویى خفا پیدا کرده است.
به عبارت دیگر، اگر سالک بخواهد با پیمودن این راه به مقامات و الا نائل شود و از مقربین درگاه خدا گردد و مثلاً داراى کشف و کراماتى شود مفهومش این است که سخن از خویشتن مى گوید نه از خدا. به همین دلیل اگر به این مقامات برسد فوق العاده خوشحال و مسرور مى گردد و اگر دیگرى این مقامات را پیدا کند حداقل به این اندازه خوشحال نمى شود. اینجاست که سالک طریق الى الله
(122)
باید «من» و «توجه به خویشتن» را کنار بگذارد و آنچه مورد علاقه اوست ظهور خدا باشد نه مقید به خود او.
به هر حال تا «من و ما» فراموش نشود و این حجاب که بزرگ ترین مانع و آخرین حجاب سالک براى رسیدن به لقاءالله است برطرف نشود، سالک به جایى نمى رسد.
سپس براى رسیدن به این مقصد (حذف انانیّت) سه راه پیشنهاد مى کند :
اول: توجه خاص به خداوند و صفات جمال و جلال و افعال او که نتیجه اش این است که غیر او را هیچ و پوچ مى داند.
دوم: استفاده از استدلال براى مبارزه با انانیت، به این معنا که خدا را وجودى نامحدود و ازلى و ابدى ببیند و خود را وجودى از هر نظر محدود و در منتهای عجز و فقر و ضعف و سرتاپا نیاز، و یقین داشته باشد که یک لحظه بدون ذات پاک خداوند بقایى نخواهد داشت.
سوم: معالجه انانیت با اضداد. به این معنا که در هر مورد به جاى این که متوجه «من» شود به خدا توجه کند و این کار در درون جان او رسوخ پیدا کند؛ درنتیجه خویشتن را فراموش کند و تنها خدا را ببیند.
مرحله پنجم: در این مرحله سالک الى الله به صورت یک انسان ملکوتى درمى آید و وارد عالم جبروت مى شود.
منظور از ورود در جبروت این است که انسان، به دلیل خلوص و صفاى باطن، محو انوار الهى مى شود و صاحب نفوذ و سلطه مى گردد و از این جهت براى انجام وظایف الهى و ارشاد مردم و امربه معروف و نهى ازمنکر از روى معرفت کامل گام برمى دارد؛ یعنى بعد از فراغ از خویشتن به راهنمایى دیگران مى پردازد و در مقام تشخیص درد و درمان، همانند یک طبیب حاذق مى شود. (91)
(123)
از ویژگى هاى این روش، یکى توجه خاص به مسأله نفى انانیّت و ترک توجه به خویشتن است و نیز توجه به این نکته که هرگز سالک نباید پیمودن این راه را براى به دست آوردن مقامات معنوى و کشف و کرامات بخواهد که آن نیز بازگشت به خویشتن و نوعى شرک و انانیّت است، و دیگرى توجه به این نکته که سالک کسى نیست که تنها خویشتن را نجات دهد بلکه باید به فکر نجات دیگران و راهنمایى آن ها و جذبشان به این راه نورانى باشد؛ البته هرکسى به مقدار استعداد و توانش.
(124)