مطلع
طرقى که عارفان اسلامى براى سیر و سلوک الى الله و رسیدن به مقام قرب پروردگار پیشنهاد کرده اند، یا مستقیماً برگرفته از آیات قرآن و روایات معتبر است و یا حداقل، امورى است که با آن ها مخالفت ندارد و به تعبیر دیگر، هماهنگ با عمومات کتاب و سنت است.
اما کسانى که روش هایى از خود ابداع کرده اند بى آن که هماهنگ با کتاب و سنت باشد و یا جنبه التقاطى به خود گرفته و سر از تصوف و مانند آن بیرون آورده، از موضوع بحث ما به کلى خارج اند و ما همه خوانندگان عزیز را از افتادن در دام آن ها برحذر مى داریم.
1. روش منسوب به علامه بحرالعلوم
(79) این روش از قدیمى ترین روش هایى است که از عارفان اسلامى نقل شده است. در این رساله سیر و سلوک که منسوب به یک عالم و فقیه بزرگ اسلامى
(107)
است و سعى شده حداکثر استفاده از کتاب و سنت در آن شود، مراحل و منزلگاه هایى در نظر گرفته شده و به طور خلاصه براى پیمودن راه قرب الى الله عوالم چهارگانه و به تعبیر دیگر، چهار منزلگاه ذکر گردیده است :
اسلام
ایمان
هجرت
جهاد
سپس براى هریک از این عوالم چهارگانه سه مرحله ذکر کرده که درمجموع دوازده مرحله مى شود وسالک الى الله بعد از طى آن ها وارد عالم خلوص مى گردد. این منازل دوازده گانه اجمالاً به شرح زیر است :
منزل اوّل، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتین و تصدیق به آن در ظاهر و انجام وظایف دینى است.
منزل دوم، ایمان اصغر است و آن عبارت از تصدیق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامى است.
منزل سوم، اسلام اکبر است و آن عبارت است از تسلیم بودن دربرابر تمام حقایق اسلام و اوامر و نواهى الهى.
(108)
منزل چهارم، ایمان اکبر است و شامل روح و معناى اسلام اکبر مى باشد که از مرتبه اطاعت به مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل مى شود.
منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالکفر» به «دارالاسلام» است مانند هجرت مسلمانان از مکّه که در آن زمان کانون کفر بود به مدینه.
منزل ششم، هجرت کبرى است، و آن دورى از اهل عصیان و گناه، و همنشینى با بدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اکبر است، که متشکل است از محاربه وستیز با لشکر شیطان با استمداد از لشکر رحمان که لشکر عقل است.
منزل هشتم، منزل فتح و ظفر بر جنود و لشکریان شیطان، و رهایى از سلطه آنان و خروج از عالم جهل و طبیعت است.
منزل نهم، اسلام اعظم است، و عبارت است از غلبه بر لشکر شهوت و آمال و آرزوهاى دور و دراز که بعد از فتح و ظفر، عوامل بیدارکننده برون بر عوامل انحرافى درون پیروز مى شود و اینجاست که قلب، مرکز انوار الهى و افاضات ربّانى مى گردد.
منزل دهم، ایمان اعظم است، شامل مشاهده نیستى و فناى خود دربرابر خداوند است، و مرحله ورود در عالم (فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى) (80) است که در این هنگام حقیقت عبودیت و بندگى خدا ظاهر مى شود.
منزل یازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجّه کامل به ذات پاک خداست که در جمله (وَادْخُلى جَنَّتى) (81) به آن اشاره شده است.
و منزل دوازدهم، جهاد اعظم است که بعد از هجرت از خویشتن، متوسّل به
(109)
ذات پاک خداوند مى شود تا تمام آثار خودبینى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحید مطلق نهد.
بعد از پیمودن این عوالم دوازده گانه وارد عالم خلوص مى شود، و مصداق (بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقَوُنَ) (82) مى گردد. (83)
اسباب و راهکارهاى پیمودن این راه
سالک الى اللَّه و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به این عوالم، بعد از آن که اصول دین را از طرق معتبر شناخت وبه فروع احکام دینى و اسلامى کاملاً آشنا شد، بار سفر مى بندد و به راه مى افتد و با انجام دستورهاى بیست و پنج گانه زیر به سوى مقصد همچنان پیش مى رود :
اوّل: ترک آداب و عادات و رسومى که انسان را از پیمودن راه بازمى دارد و در آلودگى ها غرق مى کند.
دوم: عزم قاطع بر پیمودن راه، که از هیچ چیز نترسد و با استمداد از لطف خدا تردیدى به خود راه ندهد.
سوم: رفق و مدارا، به این معنا که در آنِ واحد امور زیادى را بر خود تحمیل نکند مبادا دلسرد و متنفّر شود، و از پیمودن راه بازماند.
چهارم: وفا، و آن عبارت از این است که به آنچه توبه کرده وفادار بماند و به آن بازنگردد، و به آنچه استاد راه مى گوید وفادار بماند.
پنجم: ثبات و دوام، به این معنا که برنامه هایى را که انتخاب مى کند به صورت عادت مستمر درآورد تا بازگشتى در آن صورت نگیرد.
ششم: مراقبت که شامل توجّه به خویش در تمام احوال است که تخّلفى صورت نگیرد.
(110)
هفتم، محاسبه است، که در حدیث «لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یحاسِبْ نَفْسَهُ کُلَّ یوْمٍ؛ کسى که همه روز به حساب خویش نرسد از ما نیست!» به آن اشاره شده است.
هشتم: مؤاخذه. منظور از مؤاخذه این است که هرگاه مرتکب خطایى شد به خویشتن تنگ بگیرد و از این راه خود را مجازات کند.
نهم: مسارعت؛ یعنى به مقتضاى امر (وسارِعُوا الى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ) (84) که در قرآن مجید آمده در مسیر حق شتاب کند، پیش از آن که شیطان مجال وسوسه یابد.
دهم، ارادت است، و آن عبارت است از این که باطن خود را چنان خالص کند که هیچ غِشّى در آن نباشد، و به صاحب شریعت و اوصیاى معصوم او کاملاً عشق ورزد.
یازدهم، ادب است، یعنى درباره ساحت قدس خداوند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و جانشینان معصوم او : شرط ادب نگاه دارد، و کمترین سخنى که نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظیم این بزرگان بکوشد و حتّى در بیان حاجت از الفاظى که نشانه امر ونهى است بپرهیزد.
دوازدهم: نیت، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در این سیر و حرکت و جمیع اعمال براى خداوند متعال.
سیزدهم: صَمْت، به معناى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اکتفا به مقدار لازم.
چهاردهم: جوع و کم خوردن، که از شروط مهمّه پیمودن این راه است ولى نه تا آن حد که باعث ضعف و ناتوانى گردد.
پانزدهم، خلوت است، که تشکیل یافته از کناره گیرى از اهل عصیان و طالبین دنیا و صاحبان عقول ناقصه؛ و به هنگام عبادات و توجّه به اذکار، دور بودن از ازدحام و غوغا.
(111)
شانزدهم: سَهَر وشب بیدارى (به ویژه بیدارى در آخر شب)، که در آیات و روایات اسلامى بارها به آن اشاره شده است.
هفدهم: دوام طهارت، یعنى همیشه با وضو بودن که نورانیت خاصّى به باطن انسان مى دهد.
هجدهم، تضرّع به درگاه خداوند ربّالعزّة است، که هرچه بیشتر بتواند در پیشگاه پروردگار اظهار خضوع کند.
نوزدهم: پرهیز از خواسته هاى نفس (هرچند مباح باشد)، تا آن جا که در توان دارد.
بیستم: رازدارى و کتمان سرّ، که از مهم ترین شرایط است و اساتید این رشته بر آن اصرار مى ورزیدند، و آن این که اعمال و برنامه هاى خویش را در این راه مکتوم دارد (تا کوچک ترین تظاهر و ریا در آن حاصل نشود) واگر مکاشفاتى از عوالم غیب براى او رخ داد آن را نیز پنهان دارد و براى این و آن بازگو نکند (تا گرفتار عجب و خودبینى نگردد).
بیست و یکم: داشتن مربّى و استاد، اعم از استاد عام که در کارهاى مربوط به سیروسلوک با ارشاد او پیش مى رود واستاد خاص که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) هستند.
البتّه سالک باید توجه داشته باشد که این مرحله، مرحله بسیار دقیق و باریکى است؛ تا کسى را نیازموده و از صلاحیت علمى و دینى او آگاه نشده، در ارشادات به او تکیه نکند که گاه شیاطین در لباس استاد درمى آیند و گرگان ملبّس به لباس چوپان مى شوند و سالک را از راه منحرف مى سازند.
مرحوم علّامه طباطبایى در این زمینه مى گوید: حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور از آب و آتش، و اطّلاع از مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین
(112)
اعمالى مقام پیشرفته اى در سلوک راه حق دارد؛ زیرا این ها همه در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل مى شود، و از آن جا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است.
بیست و دوم، «ورد» است، وآن عبارت است از ذکرهاى زبانى که راه را به روى سالک مى گشاید و او را براى گذشتن از گردنه هاى صعب العبور مسیر الى اللَّه یارى مى دهد.
بیست و سوم، نفى خواطرات است، به معناى تسخیر قلب خویشتن و حکومت بر آن، و تمرکز فکر، به گونه اى که هیچ تصوّر و خاطره اى در آن وارد نشود مگر به اختیار و اذن او؛ و به تعبیر دیگر، افکار پراکنده بى اختیار فکر او را به خود مشغول ندارد، و این یکى از کارهاى مشکل است.
بیست و چهارم: فکر. منظور از آن، این است که سالک با اندیشه عمیق و فکر صحیح در آگاهى و معرفت بکوشد، و تمام تفکّر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجلّیات و افعال او باشد.
بیست و پنجم، ذکر است، و منظور از آن، توجّه قلبى به ذات پاک پروردگار است؛ نه ذکر با زبان که به آن ورد گفته مى شود؛ به تعبیر دیگر، منظور این است که تمام نظر خویش را به جمال پروردگار متوجّه سازد و از غیر او چشم بپوشد.
این بود خلاصه آنچه از سیر و سلوک منسوب به علّامه بحرالعلوم استفاده مى شود که علّامه طباطبائى نیز همین روش را با مختصر تفاوتى ـ مطابق آنچه در رساله «لبّاللّباب» آمده ـ دنبال کرده است.
2. روش ابن سینا
(85) فیلسوف معروف، ابن سینا (متوفاى 427) در کتاب مشهور خود «الاشارات
(113)
والتنبیهات» در جلد سوم در نَمَط نهم تحت عنوان «مقامات العارفین» روشى پیشنهاد مى کند که از جهاتى قابل توجه است. در ابتدا مى گوید:
عارفان مقامات و درجاتى دارند که مخصوص خود آن هاست در حالى که در زندگى دنیا به سر مى برند. آن ها در پرده هایى از بدن هاى مادى قرار دارند که از آن ها مجرد شده و به سوى عالم قدس پرواز مى کنند. آن ها امورى پنهان و امورى آشکار دارند که گاهى افراد ناآگاه آن را منکر مى شمرند و آگاهان آن را بزرگ محسوب مى کنند و ما آن ها را براى شما برمى شمریم.
(114)
نخستین منزل سیروسلوک عارفان چیزى است که آن را اراده مى نامند که عبارت از نوعى شوق و رغبت است که براثر برهان یا تعبد و ایمان، در انسان براى دست یابى به حقیقت پدید مى آید سپس روح و ضمیر به جنبش درمى آید تا به حقیقت برسد.
مرحوم شهید مطهرى در شرح این قسمت مى نویسد: عرفا معتقدند که مسیر حرکت عارف باید از مبدأ تا دورترین نقطه ادامه یابد و فلسفه اى براى آن ذکر شده که در تعبیر عرفا به اصل تجلى معروف است و به تعبیر فلاسفه: اصل علیت است. آن ها مى گویند: حرکت اشیاء از دورترین نقطه تا نقطه مبدأ براساس اصل میل و عشق هر فرعى به بازگشت به اصل خویش است. به عبارت دیگر، آن ها که غریب مانده اند به سوى وطن اصلى خود بازمى گردند، حتى عرفا معتقدند که این میل در تمامى ذرات هستى وجود دارد، ازجمله انسان.
ولى گاهى اشتغالات مختلف و دلبستگى ها مانع از فعالیت این حس در انسان مى شود اما براثر تذکر و تنبه ظهور مى کند. این ظهور و بروز را اراده مى نامند و این اراده درحقیقت نوعى بیدارى یک شعور خفته است.
ابن سینا سپس به سراغ مرحله دوم مى رود که مرحله عمل و تمرین است و ریاضت نامیده مى شود و سه هدف دارد :
اول: دور کردن ماسوى الله از سر راه.
دوم: رام نمودن نفس اماره براى وصول به نفس مطمئنه.
سوم: تلطیف باطن براى آمادگى جهت تنبّه.
سپس در ادامه مى افزاید: زهد و بى اعتنایى به زرق و برق جهان مادى به هدف اول کمک مى کند یعنى موانع و شواغل و موجبات غفلت را از سر راه برمى دارد.
و چند چیز است که به هدف دوم کمک مى کند: نخست عبادت به شرط حضور قلب و تفکر. دوم، خواندن کلمات روحانى با صداى خوب (مانند
(115)
تلاوت آیات قرآن و دعاهاى فصیح و بلیغ) به گونه اى که در قلب نفوذ کند. سوم، سخنان پندآموز است که از گوینده آگاهى با بیان فصیح و بلیغ و لحنى نرم و نافذ شنیده شود.
اما آنچه به هدف سوم کمک مى کند: نخست اندیشه هاى لطیف و ظریف است و دیگر، عشق توأم با عفاف مى باشد به شرطى که از نوع عشق آسمانى و روحانى باشد نه عشق جسمانى وشهوانى.
سپس مى افزاید: هرگاه اراده و ریاضت به حد مطلوب برسد گهگاه نورى بر قلبش طلوع مى کند و حالتى روحانى به او دست مى دهد که بسیار لذت بخش است ولى به سرعت مى گذرد گویى برقى مى جهد و خاموش مى شود که در اصطلاح عرفا «اوقات» نامیده شده است.
سپس مى افزاید: عارف آن قدر در این کار پیش مى رود که این حالات در غیر مواقع ریاضت نیز گاه گاهى دست مى دهد. چه بسا که یک نگاه مختصر به چیزى روحش را متوجه عالم قدس کند و کار به جایى مى رسد که نزدیک است خدا را در همه چیز ببیند (فیکاد یرى الحق فى کل شىء).
عارف تا زمانى که در این مرحله و در این منزل است این حالات براى او حاصل مى شود و آرامش عادى او را به هم مى زند به گونه اى که اگر افرادى در نزدیکى او باشند متوجه تغییر حالات او مى شوند.
سپس کار مجاهدت و ریاضت به آن جا مى کشد که «وقت» تبدیل به «سکینه» مى شود یعنى آنچه گهگاه روى مى داد و آرامش را به هم مى زد به تدریج بر اثر تکرار، باآرامش توأم مى شود و آنچه قبلاً حالت خلسه بود تبدیل به امر مأنوس مى گردد.
شاید در این مرحله است که آثار حالت درونى «بهجت» یا «تأسف» بر او ظاهر مى شود و اگر این آشنایى بیشتر شود به تدریج آثارش در او نمایان مى گردد.
(116)
هنگامى که عارف به مرحله کامل تر برسد جمع مراتب مى کند یعنى در حالى که غایب و پنهان از مردم است (و روحش در عالم دیگرى سیر مى کند) در همان حال در میان مردم ظاهر است.
مرحوم شهید مطهرى مى گوید: این جمله ما را به یاد جمله مولاى متقیان على (علیه السلام) مى اندازد که در حدیث معروف کمیل فرمود: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ...». (86)
سرانجام ابن سینا مى افزاید: عارف از این هم پیش تر مى رود تا آن جا که دیدن حق منوط به خواست او نیست زیرا هر وقت هرچه را که مى بیند به دنبال آن خدا را مى بیند هرچند با دیده عبرت به اشیاء نگاه نکند. (به تعبیر دیگر) براى او انصراف از ماسوى الله و توجه کلى به ذات حق پیدا مى شود.
تا این جا مربوط به مرحله ریاضت و مجاهده و سیر و سلوک بود. اکنون عارف به مقصد رسیده است. در این حال ضمیر خویش را مانند آیینه اى مى بیند صاف و صیقلى که در آن حق نمایان است و در این هنگام میان دو نظر مردد است : نظرى به حق و نظرى به خود. مانند کسى که در آینه مى نگرد که گاه در صورت منعکس در آن نگاه مى کند و گاه در خود آینه.
در مرحله بعد، عارف از خویش پنهان مى گردد و فقط خدا را مى بیند و بس. حتى اگر خود را مى بیند از آن جهت است که در هر ملاحظه اى، لحاظ کننده نیز به نحوى دیده مى شود و بالاخره در این مرحله، عارف به حق واصل شده و سیر عارف از خلق به خالق پایان یافته است.
مرحوم خواجه نصیر طوسى در شرح اشارات گفته است: بوعلى سینا سفر اول عرفانى را در نه مرحله بیان کرده است: سه مرحله مربوط به مبدأ سفر، سه مرحله مربوط به عبور از مبدأ به منتها و سه مرحله دیگر مربوط به
(117)
مرحله وصول به مقصد. (فراموش نشود که همه این ها یک سفر از سفرهاى چهارگانه عرفاست). (87)