4- نسخه ای دیگر از سوره توبه
شبیه دو آیه مذکور، دو آیه دیگر از همین سوره است (آیات 111 و112) که درباره مؤمنان راستین مى فرماید: (اِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیهِ حَقّاً فِى التَّوْراةِ وَالاِْنْجیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکُمُ الَّذى بایعْتُمْ بِهِ وَذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ)؛ «خداوند از مؤمنان، جان ها و اموالشان را خریدارى کرده، که (دربرابرش) بهشت براى آنان باشد؛ (این گونه که:) در راه خدا پیکار مى کنند، مى کشند و کشته مى شوند؛ این وعده حقّى است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به دادوستدى که با خدا کرده اید؛ و این است آن پیروزى بزرگ!».
آن ها کسانى هستند که براى به دست آوردن رضاى پروردگار و دستیابى به مقام والاى فوز عظیم وارد معامله با خدا مى شوند و جان و مال خود را دربرابر بهشت برین به خدا مى فروشند و اسناد محکمى از سه کتاب آسمانى براى آن مى آورند و پس از پایان این معامله روحانى خداوند به آن ها تبریک مى گوید و بشارت مى دهد.
سپس در آیه بعد صفات نه گانه اى براى این سوداگران روحانى بیان کرده، مى فرماید: (التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الاْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنین)؛ «توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاس گویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده آوران، آمران
(90)
به معروف، نهى کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهاى) الهى، (مؤمنان حقیقى اند)؛ و بشارت ده به (این چنین) مؤمنان!».
به یقین آن ها که این صفات نه گانه معنوى را دارند صاحبان فوز عظیم اند.
درواقع این نسخه روشن دیگرى از نسخه هاى قرآنى است که براى سالکان طریق و آن ها که در بند سیروسلوک الى الله اند بیان شده است.
«فوز» در اصل به معناى نجات از هلاکت و رسیدن به محبوب است و مطابق آنچه راغب در مفردات مى گوید به معناى پیروزى توأم با سلامت است.
در آیه 100 همین سوره (سوره توبه) فوز عظیم و خشنودى خدا را درباره پیشگامان در اسلام بیان کرده که على رغم مشکلات عظیمى که دشمنان ایجاد کرده بودند به حمایت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برخاستند و انواع مکاره و ناملایمات را تحمل کردند، مى فرماید: (وَالسَّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَالاَْنْصارِ وَالَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ رَضِى اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرى تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ)؛ «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن ها پیروى کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغ هایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزى بزرگ!».
(91)
نسخه های نورانی سیر و سلوک در سنت معصومین علیهم السلام
در کلمات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه هدى (علیهم السلام) نیز نسخه هاى متعددى دیده مى شود که عمل به هریک مى تواند انسان را از حجاب هاى عالم ماده بیرون کند ودیدگان او را به عالم ملکوت بگشاید.
ازجمله ـ همان گونه که قبلاً اشاره شد ـ امیرمؤمنان على (علیه السلام) هنگامى که یکى از یاران مخلصش از او تقاضاى توصیف متقین و پرهیزکاران مى کند خطبه اى براى او مى خواند که در آن یک صد و ده وصف براى پرهیزکاران بیان شده و به یقین هرکس بتواند به آن عمل کند شاهد مقصود را در مسیر الى الله در آغوش خواهد گرفت.
و جالب این که در ابتداى این خطبه آمده است که امام (علیه السلام) نخست جواب بسیار کوتاهى در دو جمله به او داد ولى عطش همام فرو ننشست، ناچار امام (علیه السلام) چشمه زلال جوشانى در اختیار او و در اختیار همه رهروان این راه گذاشت تا از آن بنوشند و سیراب شوند و جاى تعجب نیست که همّام هنگامى که سخنان امام (علیه السلام) را شنید صیحه اى زد و مدهوش شد و مرغ روحش از قفس تن پرواز کرد و چه بسا احساس مى کرد، که زمان پرواز فرارسیده است.
از فرازهاى متعددى از این خطبه به خوبى استفاده مى شود که سخن از کسانى
(93)
است که به مقاماتى از شهود رسیده اند ازجمله آن جا که مى فرماید: «وَلَوْلا الاَْجَلُ الَّذِى کَتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِى أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَینٍ، شَوْقاً اِلَى الثَّوَابِ، وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ؛ اگر سرآمد معینى که خداوند براى (زندگى) آن ها مقرّر کرده وجود نداشت، به اندازه یک چشم برهم زدن نیز ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمى گرفت».
و در جایى دیگر از این خطبه آمده است: «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُون؛ آن ها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم اند، و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّب اند».
و نیز در جاى دیگر از همین خطبه مى خوانیم: «فَاِذَا مَرُّوا بِآیةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا اِلَیهَا طَمَعاً، وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَیهَا شَوْقاً، وَظَنُّوا أَنَّها نُصْبَ أَعْینِهِم وَ اِذَا مَرُّوا بِآیةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا اِلَیهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَشَهِیقَهَا فِى أُصُولِ آذَانِهِم؛ هنگامى که به آیه اى مى رسند که در آن تشویق است (تشویق به پاداش هاى بزرگ الهى دربرابر ایمان و عمل صالح) با اشتیاق فراوان بر آن تکیه مى کنند و چشم جانشان با علاقه بسیار در آن خیره مى شود و گویى آن بشارت را دربرابر چشم خود مى بینند و نیز هنگامى که به آیه اى مى رسند که بیم و انذار در آن است (انذار دربرابر گناهان) گوش هاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مى کنند و گویى فریادها و ناله هاى زبانه هاى آتش دوزخ در درون گوششان طنین انداز است».
آرى! آن ها در عالمى مملو از معنویت و نور و توأم با حضور غوطه ورند و در سایه عمل به این نسخه الهى که به وسیله بنده خاص او امیرمؤمنان على (علیه السلام) پیچیده شده به چنین مقاماتى نائل مى شوند.
کافى است در بخش اول این خطبه که سخن از پنج صفت آنان به میان آورده دقیق شویم. مى فرماید: «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ: مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلْبَسُهُم
(94)
ُالاقْتِصَادُ، وَمَشْیهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ، وَوَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُم؛ پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان میانه روى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است. چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوش هاى خود را وقف شنیدن علم و دانشى کرده اند که براى آنان سودمند است».
راستى! در گفتار و میانه روى و اعتدال در همه چیز (لباس به قرینه آیات متعددى از قرآن مفهوم وسیعى دارد و در عرف عام نیز چنین است) و همچنین مشى متواضعانه، کنایه اى است از تواضع در همه امور زندگى، همان گونه که واژه «مشى» در استعمالات عرفى نیز در این معناى وسیع به کار مى رود.
سپس از معرفت والاى آن ها سخن مى گوید، مى فرماید: خداوند در درون جانشان آن قدر بزرگ تجلى کرده که ماسوى الله (تمام جهان خلقت) در نظر آن ها کوچک است؛ (عَظُمَ الْخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أَعْینِهِمْ).
آنگاه از عبادت هاى شبانه آن ها سخن مى گوید، مى فرماید: به هنگام شب براى عبادت بر پا مى ایستند در حالى که اجزاى قرآن را با دقت و تأمل تلاوت مى کنند و با آن، مرهمى بر زخم هاى خود مى گذارند، آیات بشارت آن ها را به وجد مى آورد و آیات تخویف آنان را تکان مى دهد؛ (أَمَّا اللَّیلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ یرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً یحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَیسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَاِذَا مَرُّوا بِآیةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا اِلَیهَا طَمَعاً وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَیهَا شَوْقاً...) و این گونه پاسى ازشب را با رازونیاز با خدا و نماز و تلاوت قرآن و تفکر و تدبر مى گذرانند.
سپس به برنامه روزانه آن ها اشاره مى کند، مى فرماید: اما به هنگام روز مردانى بردبار و دانشمند و نیکوکارانى پرهیزکارند (و نیازمندان از علم و دانش و سایر امکانات آن ها بهره مند مى شوند)؛ (وَأَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیاء). هرگز به اعمال کم قانع نیستند و اعمال زیاد خود را نیز ناچیز مى شمارند؛ (لا یرْضَوْنَ مِنْ
(95)
أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَلا یسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیر). سپس به نشانه دیگرى از نشانه هاى آن ها اشاره مى فرماید: هنگامى که به آن ها نگاه کنى مى بینى دین و ایمانى قوى، دوراندیشى توأم با نرمش، ایمان همراه با یقین و حرص در علم و دانش و علم توأم با بردبارى دارند؛ (فَمِنْ عَلامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِى دِینٍ وَحَزْماً فِى لِینٍ وَاِیمَاناً فِییقِینٍ وَحِرْصاً فِى عِلْمٍ وَعِلْماً فِى حِلْم).
آنگاه به وضع آن ها دربرابر حوادث سخت و ناگوار و زلزله هاى زندگى پرداخته، مى فرماید: دربرابر ناملایمات و حوادث سخت استوار و در حوادث ناگوار، شکیبا و به هنگام خوشى و آسودگى شاکرند؛ (فِى الزَّلازِلِ وَقُورٌ وَفِى الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَفِى الرَّخَاءِ شَکُورٌ).
و به همین ترتیب یک صد و ده وصف از اوصاف آن ها را برمى شمرد.
به یقین رهروان راه حق و سالکان سبیل الى الله اگر تنها به همین نسخه ولایى عمل کنند به مقصد و مقصودشان مى رسند و آنچه انتظار داشته اند در اختیارشان قرار مى گیرد.
انسان کامل از دیدگاه امیرمؤمنان (علیه السلام)
نسخه هایى که از امیرمؤمنان على (علیه السلام) براى انسان کامل در نهج البلاغه آمده است منحصر به آنچه ذکر شد نیست.
در ذیل روایت معروف کمیل بن زیاد در کلمات قصار درباره حاملان علم مى فرماید: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَبَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَاسْتَلانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَأَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَصَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَة بِالْمَحَلِّ الاَْعْلَى أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَالدُّعَاةُ اِلَى دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً اِلَى رُؤْیَتِهِم؛ علم و دانش با حقیقت بصیرت به آن ها روى آورده و روح یقین را لمس کرده اند آن ها آنچه را که دنیاپرستان هوس باز مشکل مى شمردند (اشاره به
(96)
زخارف و زرق و برق دنیاست) آسان یافته اند و به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند (تنهایى و انزواى اجتماعى و فقر و تنگدستى) انس گرفته اند. (آرى) آن ها در دنیا با بدن هایى زندگى مى کنند که ارواحشان به جهان بالا تعلق دارد. آنان خلفاى الهى در زمین اند و دعوت کنندگان به سوى آیینش. آه آه چقدر اشتیاق دیدارشان را دارم».
سپس امام (علیه السلام) چون این توضیحات را براى سیراب شدن کمیل کافى مى داند در پایان مى افزاید: «اى کمیل! (همین قدر کافى است) هر زمان مى خواهى بازگرد». (75)
در گفتار حکیمانه 289 نهج البلاغه نیز نسخه جالب دیگرى دیده مى شود که امام (علیه السلام) آن را در قالب صفات یک برادر فرضى بیان کرده است، مى فرماید: «کَانَ لِى فِیمَا مَضَى أَخ فِى اللَّهِ وَکَانَ یُعْظِمُهُ فِى عَیْنِى صِغَرُ الدُّنْیَا فِى عَیْنِهِ وَکَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلا یَشْتَهِى مَا لا یَجِدُ وَلا یُکْثِرُ اِذَا وَجَدَ وَکَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَاِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَنَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَکَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَاِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ لا یُدْلِى بِحُجَّةٍ حَتَّى یَأْتِىَ قَاضِیاً وَکَانَ لا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِى مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَکَانَ لا یَشْکُو وَجَعاً اِلاَّ عِنْدَ بُرْئِهِ، وَکَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَلا یَقُولُ مَا لایَفْعَلُ وَکَانَ اِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ وَکَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ وَکَانَ اِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ اِلَى الْهَوَى فَیُخَالِفُهُ فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلائِقِ فَالْزَمُوهَا وَتَنَافَسُوا فِیهَا فَاِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ؛ در گذشته برادرى الهى و دینى داشتم (که وصفش چنین بود): آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مى داد کوچکى دنیا در نظر او بود.
او از تحت حکومت شکم خارج بود، ازاین رو آنچه نمى یافت اشتهایش را
(97)
نداشت (و به دنبال آن نمى رفت) و آنچه را مى یافت زیاد مصرف نمى کرد.
بیشتر اوقات زندگانى اش ساکت بود و (در عین حال) اگر سخنى مى گفت بر گویندگان چیره مى شد و عطش سؤال کنندگان را فرو مى نشاند. (به دلیل نهایت تواضع، بر حسب ظاهر) انسان ضعیفى بود و مردم نیز او را ضعیف مى شمردند؛ ولى هرگاه کار مهم و جدى به میان مى آمد همچون شیر بیشه مى خروشید و مانند مار بیابانى به حرکت درمى آمد. پیش از حضور در مجلس داورى، دلیلى اقامه نمى کرد.
هیچ کس را براى کارى که انجام داده، در آن جا که امکان داشت عذرى داشته باشد ملامت نمى کرد تا عذر او را بشنود. او هرگز از درد خود جز هنگام بهبودى شکایت نمى کرد. همواره سخنى مى گفت که خود انجام مى داد و چیزى را که انجام نمى داد نمى گفت. اگر در سخن گفتن مغلوب مى شد هرگز در سکوت، کسى بر او غلبه نمى یافت. او به شنیدن حریص تر بود تا گفتن. چنان بود که هرگاه دو کار برایش پیش مى آمد اندیشه مى کرد که کدام به هوى و هوس نزدیک تر است، با آن مخالفت مى ورزید (و کارى را که خلاف هواى نفس بود مقدم مى شمرد. اگر مى خواهید راه سعادت و نجات را پیدا کنید) بر شما باد که این صفات را تحصیل کنید، پیوسته با آن باشید و از یکدیگر در داشتن آن ها سبقت بگیرید و اگر نمى توانید همه آن ها را انجام دهید (به مقدار توان انجام دهید) و بدانید که انجام دادن مقدار کم بهتر از ترک بسیار است».
* * *
اى کاش عارفان اسلامى به این نسخه هاى گران بها اهمیت بیشترى مى دادند و براى شاگردان خود از آن بهره کافى مى بردند! چراکه همه چیز در آن ها بیان شده است.
«اِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَتُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ
(98)
الْعَشْوَةِ وَتَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ وَمَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلاؤُهُ فِى الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَفِى أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِى فِکْرِهِمْ وَکَلَّمَهُمْ فِى ذَاتِ عُقُولِهِمْ فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقَظَةٍ فِى الاَْبْصَارِ وَالاَْسْمَاعِ وَالاَْفْئِدَةِ یُذَکِّرُونَ بِأَیَّامِ اللَّهِ وَیُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ بِمَنْزِلَةِ الاَْدِلَّةِ فِى الْفَلَوَاتِ مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا اِلَیْهِ طَرِیقَهُ وَبَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ وَمَنْ أَخَذَ یَمِیناً وَشِمَالاً ذَمُّوا اِلَیْهِ الطَّرِیقَ وَحَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَکَةِ وَکَانُوا کَذَلِکَ مَصَابِیحَ تِلْکَ الظُّلُمَاتِ وَأَدِلَّةَ تِلْکَ الشُّبُهَاتِ؛ خداوندى منزّه و برتر، یاد خود را مایه جلاى قلب ها قرار داده که براثر آن، گوش، پس از سنگینى (براثر غفلت) شنوا شود و چشم پس از کم سویى بینا گردد و از لجاجت و عناد به انقیاد و اطاعت بازگردد و رام شود. خداوندى که نعمت هایش بزرگ و عظیم است همواره در هر عصر و زمان و در فاصله میان بعثت پیامبران بندگانى داشت که حقایق را به فکر آن ها الهام مى کرد و با عقل و اندیشه آن هاسخن مى گفت تاآن هادر پرتو آن با نور بیدارى، چشم ها و گوش ها و قلب ها را روشن سازند و مردم را به یاد ایام الله و روزهاى خاص الهى بیندازند و ازمقام عظمت اوبیم دهند.این افرادهمچون راهنماى بیابان ها هستند که قافله ها را از گم کردن راه نجات مى دهند. هرکس راه حق را در پیش مى گرفت طریقش را مى ستودند و او را به نجات، بشارت مى دادند و آن کس که به چپ و راست منحرف شده بود طریقش را نکوهش مى کردند و از هلاکت برحذر مى داشتند (آرى!) آن ها چراغ هاى روشن تاریکى ها بودند و راهنمایان دربرابر شبهات!».
در این خطبه نورانى، امام (علیه السلام) به طور ویژه روى ذکر الهى که دست مایه عارفان بزرگ است تکیه فراوانى کرده، مى فرماید: کار آن ها به جایى مى رسد که خداوند در عمق افکار آن ها نفوذ کرده و با آن ها مناجات مى کند و سخن مى گوید و چشم و گوش آن ها نور دیگرى به خود مى گیرد و در بیابان خطرناک زندگى علائم طریق براى آن ها مى نهد تا مسیر قرب الى الله را گم نکنند بلکه خود آن ها چراغ هاى روشنى براى سالکان دیگر مى گردند و راهنمایان دربرابر شبهات.
(99)
نمونه دیگرى از این کلمات نورانى و راهگشاى سالکان الى الله، در خطبه 220 نهج البلاغه آمده است، امام (علیه السلام) در آن خطبه در وصف سالکان راه خدا مى فرماید: «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَأَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ وَلَطُفَ غَلِیظُهُ وَبَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ وَسَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ وَتَدَافَعَتْهُ الاَْبْوَابُ اِلَى بَابِ السَّلامَةِ وَدَارِ الاِْقَامَةِ وَثَبَتَتْ رِجْلاهُ بِطُمَأْنِینَةِ بَدَنِهِ فِى قَرَارِ الاَْمْنِ وَالرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَأَرْضَى رَبَّهُ؛ او (سالک الى الله) عقلش را زنده کرده و شهواتش را میرانده است، تا آن جا که جسمش لاغر شده، و خشونت اخلاقش به لطافت مبدّل گشته است و برقى پرنور براى او مى درخشد، راه را براى او روشن مى سازد و او را به مسیر حق (سلوک الى الله) مى برد، او (در این مسیر) پیوسته از درى به در دیگر منتقل مى شود تا به دروازه سلامت سراى جاودانى راه یابد، گام هاى او همراه با آرامش بدنش در جایگاه امن وراحت ثابت مى گردد، این ها همه به این دلیل است که عقلش را به کار گرفته و پروردگار خویش را راضى ساخته است».
امام (علیه السلام) در این خطبه روى احیاى عقل و کنترل شهوات و جهاد با نفس اماره تکیه مى کند و نتیجه آن را روشن شدن راه و سلوک الى الله مى شمرد، به گونه اى که آن ها با اطمینان خاطر این راه را مى پیمایند و به قرارگاه امن مى رسند.
مطالعه مجموعه این بیانات که در جاى جاى نهج البلاغه آمده است (ومنحصر به آنچه در این جا آوردیم نمى باشد) و به کار بستن آن براى سیروسلوک الى الله و قرب به آن محبوب بى همتا جداً کافى است چرا آب را از سرچشمه نگیریم و از زلال آن سیراب نشویم.
(100)
نسخه های نورانی دیگر برای رهروان راه
مرحوم علامه مجلسى در کتاب روضه بحارالانوار سه بخش از وصایاى مشروح و پربار پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به على (علیه السلام) (با تکرار خطاب یا على!...) و به ابوذر، آن مرد پاک باز راه اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) (با تکرار خطاب یا اباذر!...) و به ابن مسعود، آن صحابى بزرگوار (با تکرار خطاب یابن مسعود!...) آورده است که هرکدام از آن ها دنیایى است از معارف اسلامى و اخلاق اجتماعى و تهذیب نفوس و آداب و سنن انسانى که در ذیل به گوشه اى از آن اشاره مى شود :
در بخش وصایاى مربوط به على (علیه السلام) ازجمله مى فرماید: «یا عَلِى! سَبْعَةٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَةَ الاِْیمَانِ وَأَبْوَابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَأَحْسَنَ صَلاتَهُ وَأَدَّى زَکَاةَ مَالِهِ وَکَفَّ غَضَبَهُ وَسَجَنَ لِسَانَهُ وَاسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَأَدَّى النَّصِیحَةَ لاَِهْلِ بَیتِ نَبِیه؛ هفت چیز است که در هرکس باشد حقیقت ایمان را به طور کمال و تمام داراست و درهاى بهشت براى او گشوده است: کسى که وضوى شاداب و کامل بگیرد و نماز را به خوبى (با حضور قلب کامل) اقامه کند، زکات مال خود را بپردازد و خشم خود را کنترل کند و زبانش را (از گفتن سخنان ناموزون و آلوده به گناه و غفلت آور) در زندان کند و براى گناهانش استغفار نماید و خیرخواه
(101)
ومدافع اهل بیت پیامبرش : باشد». (76) به پویندگان این راه توصیه مى کنیم که تمام این وصایا را به دقت بخوانند و به آن جامه عمل بپوشانند.
در مجموعه اى که به عنوان وصیت به ابوذر بیان فرموده است مى فرماید: «یا أَبَا ذَر طُوبَى لاَِصْحَابِ الاَْلْوِیةِ یوْمَ الْقِیامَةِ یحْمِلُونَهَا فَیسْبِقُونَ النَّاسَ اِلَى الْجَنَّةِ أَلا وَهُمُ السَّابِقُونَ اِلَى الْمَسَاجِدِ بِالاَْسْحَارِ وَغَیرِ الاَْسْحَار؛ اى ابوذر! خوشا به حال پرچم داران در روز قیامت که پرچم ها را بر دوش مى گیرند وپیشاپیش مردم به سوى بهشت مى روند. آگاه باش! آن ها کسانى هستند که براى رفتن به مساجد در سحرها و غیر سحرها بر دیگران سبقت مى جویند».
سپس مى افزاید: «یا أَبَا ذَر الصَّلاةُ عِمَادُ الدِّینِ وَاللِّسَانُ أَکْبَرُ وَالصَّدَقَةُ تَمْحُو الْخَطِیئَةَ وَاللِّسَانُ أَکْبَرُ وَالصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ وَاللِّسَانُ أَکْبَرُ وَالْجِهَادُ نَبَاهَةٌ وَاللِّسَانُ أَکْبَرٌ؛ اى ابوذر! نماز، ستون دین است و(حفظ) زبان از آن بالاتر است وصدقه گناهان را پاک مى کند و (حفظ) زبان از آن بالاتر است و روزه سپرى است درمقابل آتش و (حفظ) زبان از آن بالاتر است و جهاد مایه شرف انسان است و (حفظ) زبان از آن بالاتر است».
و بعد از آن مى افزاید: «یا أَبَا ذَر الدَّرَجَةُ فِى الْجَنَّةِ کَمَا بَینَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ وَاِنَّ الْعَبْدَ لَیرْفَعُ بَصَرَهُ فَیلْمَعُ لَهُ نُورٌ یکَادُ یخْطَفُ بَصَرَهُ فَیفْزَعُ لِذَلِکَ فَیقُولُ مَا هَذَا فَیقَالُ هَذَا نُورُ أَخِیکَ فَیقُولُ أَخِى فُلانٌ کُنَّا نَعْمَلُ جَمِیعاً فِى الدُّنْیا وَقَدْ فُضِّلَ عَلَى هَکَذَا فَیقَالُ لَهُ اِنَّهُ کَانَ أَفْضَلَ مِنْکَ عَمَلاً ثُمَّ یجْعَلُ فِى قَلْبِهِ الرِّضَا حَتَّى یرْضَى؛ اى اباذر! فاصله مقامات بهشتى با یکدیگر همچون فاصله آسمان و زمین است؛ شخصى از بهشتیان به بالا نگاه مى کند و نورى براى او ظاهر مى شود که نزدیک است چشمانش را برباید، در این حال، وحشت مى کند و عرضه مى دارد: این نور چیست و از کجاست؟ به او گفته مى شود: این نور برادر ایمانى توست. مى گوید: من با او با هم در دنیا
(102)
اعمالى انجام مىدادیم چگونه او چنین برترىاى بر من پیدا كرد؟ گفته مىشود : اعمال او از تو برتر بود. سپس (براى اینكه ناراحت نشود) در قلب او رضایت و خشنودى قرار داده مىشود تا راضى شود».
و در فراز دیگرى مىفرماید: «یا أَبَا ذَر مَنْ لَمْ یأْتِ یوْمَ الْقِیامَةِ بِثَلاثٍ فَقَدْ خَسِرَ قُلْتُ وَمَا الثَّلاثُ فِدَاکَ أَبِى وَأُمِّى قَالَ وَرَعٌ یحْجُزُهُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیهِ وَحِلْمٌ یرُدُّ بِهِ جَهْلَ السَّفِیهِ وَخُلُقٌ یدَارِى بِهِ النَّاسَ. یا أَبَا ذَر اِنْ سَرَّکَ أَنْ تَكُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَاِنْ سَرَّکَ أَنْ تَكُونَ أَكْرَمَ النَّاسِ فَاتَّقِ اللَّهَ وَاِنْ سَرَّکَ أَنْ تَكُونَ أَغْنَى النَّاسِ فَكُنْ بِمَا فِى یدِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَوْثَقَ مِنْکَ بِمَا فِى یدَیکَ یا أَبَا ذَر لَوْ أَنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَخَذُوا بِهَذِهِ الاْیةِ لَكَفَتْهُمْ وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ وَمَنْ یتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه؛ اى ابوذر! هركس روز قیامت سه چیز را با خود نداشته باشد زیانكار است: ابوذر عرض مىكند: پدر و مادرم فدایت آن سه چیز چیست؟ مىفرماید: ورع و تقوایى كه او را از گناهان بازدارد و حلم و بردبارىاى كه بهوسیله آن با افراد سفیه مقابله كند و اخلاق نیكویى كه با آن با مردم مدارا نماید.
اى ابوذر! اگر دوست دارى قوىترین مردم باشى توكل بر خدا كن و اگر دوست دارى گرامىترین انسانها باشى تقواى الهى پیشه كن و اگر دوست دارى غنىترین مردم باشى به آنچه نزد خداست بیش از آنچه نزد توست امیدوار باش.
اى ابوذر! اگر همه مردم به این آیه عمل كنند براى (دنیا و آخرت) آنها كافى است: كسى كه تقواى الهى پیشه كند خداوند راه نجاتى براى او مىگشاید و از آنجا كه امید ندارد به او روزى مىدهد و كسى كه توكل بر خدا كند خداوند امر او را كفایت مىكند و خدا براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است!». (77)
(103)
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در وصایایى که به ابن مسعود فرموده نیز دستورات بسیار زیادى دارد، ازجمله مى فرماید: «یا ابْنَ مَسْعُودٍ! اِیّاکَ أَنْ تُشْرِکَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَینٍ وَاِنْ نُشِرْتَ بِالْمِنْشَارِ أَوْ قُطِعْتَ أَوْ صُلِبْتَ أَوْ أُحْرِقْتَ بِالنَّار...؛ ابن مسعود! از شرک به خداوند حتى به اندازه یک چشم برهم زدن بپرهیز هرچند تو را (به خاطر توحید) با اره ببرند یا اعضاى تو را قطع کنند یا به دار آویزند یا با آتش بسوزانند».
سپس مى افزاید: «یا ابْنَ مَسْعُودٍ! اصْبِرْ مَعَ الَّذِینَ یذْکُرُونَ اللَّهَ وَیسَبِّحُونَهُ وَیهَلِّلُونَهُ وَیحْمَدُونَ وَیعْمَلُونَ بِطَاعَتِهِ وَیدْعُونَهُ بُکْرَةً وَعَشِیاً...؛ اى ابن مسعود! با کسانى باش که خدا را یاد مى کنند وتسبیح او مى گویند وزبانشان به ذکر لااله الاالله و حمد خدا مشغول است. به دستورهاى او عمل مى کنند و صبح و شام به درگاه او روى مى آورند ...».
ودر فراز بعد از آن مى افزاید: «یا ابْنَ مَسْعُودٍ! لا تَخْتَارَنَّ عَلَى ذِکْرِ اللَّهِ شَیئاً فَاِنَّهُ یقُولُ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ؛ اى ابن مسعود! هیچ چیز را بر ذکر خدا مقدم مدار چراکه خداوند فرموده است: ذکر خدا از همه چیز برتر و بالاتر است». (78)
به یقین کسانى که مى خواهند آب زلال را از سرچشمه اصلى بگیرند باید به سراغ عمل به این برنامه هاى حیات بخش که موجب قرب به خداست بروند. البته آنچه ما تا این جا نقل کردیم تنها گوشه اى از این برنامه ها بود.
(104)