فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

1- نسخه سوره فرقان

ازجمله در اواخر سوره فرقان نسخه اى آمده است که طى دوازده مرحله انسان را به مقام عبادالرحمان، یعنى بندگان خاص خداوند مى رساند.
نخستین مرحله، مسأله تواضع و فرونهادن رداى کبر و غرور، و تسلیم بودن دربرابر خدا و فروتنى دربرابر خلق است (وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْنآ). (54)
دومین مرحله، حلم و بردبارى دربرابر جاهلان و عدم درگیرى با آنان است (وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَمآ). (55)
(77)
سلامى که نشانه بى اعتنایى و توأم با بزرگوارى است نه ناشى از ضعف و ناتوانى. سلامى که بیانگر عدم تمایل به مقابله به مثل درمقابل جاهلان است. سلامى که بیانگر عظمت روحى آن ها و تحمل و حوصله دربرابر مشکلات است.
مرحله سوم، عبادات خالصانه شبانگاهى است، همان گونه که قرآن مى گوید : (وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدآ وَقِیَامآ). (56)
آرى، در ظلمت شب هنگامى که چشم غافلان در خواب است و جایى براى تظاهر وریاکارى وجود ندارد از بستر استراحت برمى خیزند و دربرابر پروردگار قیام و در پیشگاهش سجود مى کنند. پاسى از شب را به مناجات با محبوب مى گذرانند و قلب و روح خود را با یاد و نام او روشن مى کنند.
چهارمین مرحله سیر و سلوک آن ها همان مرحله خوف از خداست، خوفى که آن ها را از هرگونه گناه بازمى دارد. آن ها به درگاه او دست برمى دارند و نجات از عذاب دوزخ را در سایه اطاعت و پرهیزکارى از ذات پاکش مى طلبند (وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامآ). (57)
این خوف و ترس از خداوند در تمام طول راه همراه آنهاست و آنها را از هرگونه انحراف بازمى دارد.
در پنجمین مرحله سخن از انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان به میان مى آید. انفاقى دور از اسراف و تبذیر و خالى از بخل و تنگ نظرى (وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامآ). (58)
بى شک بدون پیمودن این مرحله کسى نمى تواند این راه پرفراز و نشیب را طى کند. به همین دلیل بسیارى از عارفان اسلامى تأکید بر این کار دارند در حالى که
(78)
بعضى دیگر، از آن غافل شده اند و نسخه آن ها خالى از این موضوع مهم است. گذشتن از علاقه به مال دنیا از یک سو و خدمت به خلق و شاد کردن دل هاى نیازمندان از سوى دیگر، رهروان این راه را کمک فراوان خواهد کرد.
در حالات پیشوایان اسلام نیز بارها خوانده ایم که آن ها شبانه شخصاً بار یتیمان و نیازمندان را بر دوش مى کشیدند و به خانه و کاشانه آن ها مى رساندند.
ششمین مرحله سیر آن ها مرحله توحید خالص است، توحید خالى از هرگونه شرک و دوگانه پرستى، توحیدى که غیر خدا را از صحنه دل دور سازد و در آسمان فکر وروح، کسى و چیزى جز خدا نباشد (وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلَهآ آخَرَ). (59)
مرحله هفتم، پاکى آن ها از آلودگى به هرگونه حق الناس است، نه خون کسى را مى ریزند و نه در ریختن خون کسى شریک و سهیم اند و نه اذیت و آزار آن ها به خلق خدا مى رسد و مردم از دست آن ها در آسایش اند. (وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ). (60)
هشتمین مرحله سیر و سلوک آن ها پرهیز از هوى پرستى و آلودگى هاى جنسى است، همان چیزى که یوسف پیامبر (علیه السلام) را به آن مقام والاى الهى رساند؛ در ظاهر، او را از سیاه چال زندان بر تخت حکومت نشاند و در باطن به مقام قرب نبوت رسانید (وَلاَ یَزْنُونَ). (61)
روشن است که مسأله پاکى دامن آن ها از زنا ـ بنابر این که زنا مفهوم عامى داشته باشد و زناى چشم و گوش و لمس را شامل شود و سایر انحرافات جنسى را نیز همراه داشته باشد و حتى همجنس گرایى را که مرحله شدیدترى از
(79)
زناست، به دلیل آن که حدّش از آن سخت تر و شدیدتر است، در بر گیرد ـ در نسخه سلوک این سالکان ثبت است.
مرحله نهم عبادالله (بندگان خاص خدا) عدم حضور در مجالس گناه است مجالسى که روح انسان را آلوده مى کند و او را از خدا دور مى سازد و در مسیر قرب الى الله به او ضربه وارد مى کند (وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ). (62)
گرچه «زور» در بعضى از روایات ائمه اهل بیت : تفسیر به مجالس لهو و لعب و غنا شده ولى به یقین از قبیل بیان یک مصداق روشن است و گرنه هرگونه مجلسى که در آن گناه مى شود یا غیبت و دروغ و حرف هاى نادرست و آنچه را که مربوط به دنیاپرستى است شامل مى گردد، همه مصداق باطل است و حضور در چنین مجالسى شایسته سالکان راه حق نیست.
آن ها نه تنها در مجالس آلوده به گناه حاضر نمى شوند بلکه هرگاه از کنار چنین مجالسى بگذرند با بى اعتنایى کامل و بزرگوارانه گذر خواهند کرد.
دهمین مرحله، در ادامه این آیات دهمین وصف آن ها را مى خوانیم: (وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامآ). (63)
با توجه به این که «لغو» مفهوم وسیعى دارد، هر کارى را که هدف عاقلانه اى در آن نباشد و یا هرگونه هوى پرستى و سرگرمى ناسالم در آن باشد، شامل مى شود.
در یازدهمین مرحله این گروه از بندگان خاص خدا و سالکان الى الله به مراقبت دائمى آن ها اشاره شده است، مى فرماید: «آن ها کسانى هستند که هرگاه آیات پروردگارشان را به آن ها یادآورى کنند کر و کور روى آن نمى افتند»؛ (وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمّآ وَعُمْیَانآ). (64)
(80)
آن ها داراى گوش هاى شنوا و چشم هاى بینا هستند و به پیام هاى الهى که ازطریق انبیا و اوصیا و یا علماى باتقواى دین مى شنوند گوش فرامى دهند و از کنار هر صحنه اى که مى گذرند درس هاى عبرتى را که در آن نهفته است مى بینند. آن ها با بصیرت کامل در این راه گام برمى دارند و دائماً مراقب گام هاى خویش اند که از مسیر دور نشوند.
و سرانجام، دوازدهمین مرحله آن ها به این صورت بیان شده است: «آن ها کسانى هستند که پیوسته از درگاه خدا تقاضا مى کنند: خداوندا! همسران و فرزندان ما را کسانى قرار ده که مایه چشم روشنى ما باشند و ما را امام و پیشواى پرهیزکاران قرار ده»؛ (وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامآ). (65)
این وصف، وصف بسیار مهمى است و اشاره به این دارد که آن ها نه تنها خودشان در این سیر الى الله گام برمى دارند بلکه همواره در این فکرند که دیگران را هم به این راه دعوت کنند. نخست از خانواده خود یعنى زن و فرزند آغاز مى کنند سپس به هدایت ورهبرى دیگران مى پردازند تا بر تعداد رهروان این راه هرچه بیشتر بیفزایند.
قابل توجه این که در بسیارى از نسخه هایى که عارفان براى سلوک الى الله داده اند این نکته مورد غفلت قرار گرفته و تنها به خودسازى و سلوک شخصى آن ها اشاره شده است، در حالى که قرآن مجید در این برنامه جامع خود، آخرین نکته را همین امر قرار داده است و جالب این که آن را به صورت خواسته و دعاى دائمى این سالکان کامل بیان کرده است (توجه داشته باشید که فعل مضارع دلیل بر استمرار است).
(81)
و در ادامه این آیات، پاداش این سالکان را که رسیدن به مقصد نهایى است این چنین بیان مى کند: (أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَمآ). (66)
از تکیه کردن بر واژه «غرفه» که به معناى طبقات بالاى ساختمان است بدون اشاره به باغ هاى بهشتى و حوران زیباى آن و جنات تجرى من تحته الانهار، چنین استفاده مى شود که آن ها به یک مقام فوق العاده معنوى مى رسند که این امور در نظر آنان سهل و ساده است و تعبیر (یُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَمآ)؛ «آن ها با تحیت و سلام (الهى یا فرشتگان الهى) روبرو مى شوند» نیز گواه بر این معناست.
به یقین پیمودن این راه و عبور از این مراحل دوازده گانه انسان را به مقاماتى مى رساند که مایه روشنایى چشم قلب انسان و پیشوایى او براى دیگران است. چه دستورى از این بهتر و چه منبعى از این مهم تر و مطمئن تر؟
مرحوم مصطفوى در کتاب التحقیق فى کلمات القرآن الکریم بعد از اشاره به واژه «غرفه» در آیات متعددى از قرآن مجید، مى گوید: پرهیزکارانى که از لذات زندگى دنیا پرهیز کردند و آن ها که در راه ایمان و عمل صالح بودند و صبر و استقامت در مسیر حق به خرج دادند غرفه هایى در بهشت ومساکن بسیار عالى ومرتفع دارند که مشرف بر اطراف آن مى باشد و آن برترین منازل بهشت و با ارزش ترین مقامات بهشتى است و نتیجه سکناى در آن غرفه ها حصول امنیت و آرامش است که از مهم ترین اسباب زندگى رضایت بخش و سرور دائم است (وَهُمْ فِى الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ). (67)
مرحوم علامه طباطبایى نیز در ذیل همین آیات سوره فرقان در تفسیر المیزان بعد از آن که «غرفه» را به معناى طبقات بالاى بنا ذکر مى کند مى گوید: این کنایه از درجه عالى بهشت است. یعنى کسانى که داراى این صفات باشند پاداششان
(82)
درجات رفیعه بهشتى است که در آن جا فرشتگان با آن ها ملاقات مى کنند و تحیت و درود بر آن ها مى فرستند و آن ها از هر آنچه انسان از آن مى ترسد و خود را برحذر مى دارد در امان اند.

2- نسخه سوره مومنون

نسخه دیگر، در سوره مؤمنون، آیات 1 تا 11 بیان شده است و سالکان این راه را وارثان بهشت برین که از آن به فردوس یاد کرده و مقامى برتر از آن نیست، و داراى هفت منزل یا هفت صفت معرفى فرموده است.
نخست خشوع و خضوع در نماز است به گونه اى که با تمام وجود به درگاه محبوب حقیقى توجه دارند و دل و جانشان در گرو مناجات و راز و نیاز با اوست.
دیگر این که از هرگونه لغو و بیهودگى و بیهوده گرایى پرهیز مى کنند و واجبات مالى را مى پردازند و از هرگونه هوس رانى شیطانى و شهوت پرستى دورى مى جویند و به امانت (به معناى وسیع کلمه) و عهد و پیمان هایى که با خلق و خالق دارند وفادارند و نماز را ـ علاوه بر خشوع و خضوع و حضور قلب ـ از هرگونه آسیب (اعم ازریاوسمحه وعُجب وآسیب هاى دیگر) محافظت مى کنند.
و جالب این که تمام این ها جز یک مورد، به صورت اسم فاعل ذکر شده (خاشعون، معرضون، فاعلون، حافظون وراعون) که دلیل بر استمرار و ادامه این راه است یعنى این کارها راه و رسم همیشگى آنهاست نه فقط در زمان خاص، و آن یک مورد که به صورت فعل مضارع (یحافظون) آمده، آن نیز به معناى استمرار راه است زیرا این معنا در فعل مضارع نیز نهفته شده است.
آرى، کسانى که در این مسیر، پیوسته این امور هفت گانه را محافظت مى کنند وارثان بهشت برین اند و این گونه، سالکان سبیل الى الله و دعوت شدگان به این راه، به بالاترین مقام قرب خدا که از آن تعبیر به «فردوس» شده است راه مى یابند.
(83)
در همین سوره مؤمنون آیات 57 تا 61 به پیشگامان در این مسیر اشاره کرده و چهار وصف براى آنان ذکر مى کند: آن ها کسانى هستند که از خدا (و تخطى از انجام مسئولیت ها) هراسان اند و به آیات پروردگارشان ایمان راسخ دارند. آنهایى که هیچ چیز را شریک و همتاى خدا قرار نمى دهند و قلبشان به نور توحید کامل روشن است و آنهایى که آنچه در توان دارند در انجام وظیفه بندگى دریغ نمى دارند اما با این حال باز از صحنه قیامت و حساب و کتاب الهى بیم دارند. آرى (أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِى الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ). (68) آن ها پیشتازان در نیکى ها و سبقت گیرندگان در این سیروسلوک الى الله هستند.
مرحوم مصطفوى در همان کتاب التحقیق بعد از آن که تفسیر ارباب لغت را درباره «فردوس» ذکر مى کند مى گوید: «وهذه الجنه متفردة لیس لها معادل؛ این بهشت فردوس بهشتى است که منحصربه فرد است و شبیه و نظیرى ندارد».
در سوره معارج آیات 22 تا 35 نیز نسخه اى براى رهروان این راه، همانند نسخه سوره مؤمنون البته با تفاوت مختصرى دیده مى شود. (69) در پایان این صفات مى فرماید: (أُوْلَئِکَ فِى جَنَّاتٍ مُّکْرَمُونَ) که دلیل روشنى بر والا بودن مقام کسانى است که واجداین اوصاف اندونیزدلیل روشنى برقُرب آن هابه ذات پاک پروردگار.

3- نسخه قرآنی دیگر

نسخه هاى دیگرى که از تلفیق و ضمیمه کردن آیات قرآن به یکدیگر براى
(84)
سالکان راه خدا به دست مى آید بسیار قابل توجه و داراى آثار اطمینان بخشى است. به عنوان نمونه ابتدا آیات مربوط به ذکر و دوام آن را بررسى مى کنیم.
در سوره احزاب آیات 41 تا 43 سخن از ذکر کثیر است: (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصیلاً هُوَ الَّذی یُصَلِّى عَلَیکُمْ وَمَلائِکَتُهُ لِیخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ وَکانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیما)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید و صبح وشام او را تسبیح گویید! او کسى است که بر شما درود و رحمت مى فرستد، و فرشتگان او (نیز براى شما تقاضاى رحمت مى کنند) تا شما را از ظلمات (جهل) به سوى نور (ایمان) رهنمون گردد؛ او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است!».
آرى! فرستادن درود توسط خداوند و فرشتگانش بر انسان ها تا آن ها را از ظلمات به سوى نور دعوت کند بعد از آیه «ذکر کثیر» نشان مى دهد که چنین ذاکرانى مورد عنایت خاص خداوند قرار مى گیرند و سرانجام پرده هاى ظلمت از برابر چشم قلب آن ها کنار رفته و نور حق در آن ظاهر مى شود.
در آیه 37 و 38 سوره نور سخن از دوام ذکر است، مى فرماید: (رِجَالٌ لّاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمآ تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالاَْبْصَارُ* لِیَجْزِیَهُمُ اللهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُمْ مِّنْ فَضْلِهِ وَاللهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ)؛ «مردانى که نه تجارت ونه معامله اى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند؛ آن ها از روزى مى ترسند که در آن، دل ها و چشم ها زیرورو مى شود (آن ها به سراغ این کارها مى روند) تا خداوند آنان را به بهترین اعمالى که انجام داده اند پاداش دهد، و از فضل خود بر پاداششان بیفزاید؛ و خداوند به هرکس بخواهد بى حساب روزى مى دهد (و از مواهب بى انتهاى خویش بهره مند مى سازد)».
آرى! آن ها که پیوسته به یاد خدا هستند نه تجارت و بیع و نه مقام و مال، نه
(85)
همسر و فرزند، نه غم و شادى آن ها را از ذکر خدا بازنمى دارد؛ همواره به یاد او هستند، از او مى گویند و با آن سرخوش اند و به همین دلیل سزاوار است مشمول رزق بى حساب شوند و شک نیست که رزق بى حساب، نیل به عرفان الهى را درحد اعلى شامل مى شود.
و در آیه 36 زخرف مى خوانیم: هرکس از ذکر و یاد خدا روى گردان شود شیطانى همنشین او مى شود و پیوسته او را وسوسه مى کند؛ (وَمَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ).
و در تأیید این آیه، آیه 28 سوره کهف است که مى فرماید: (وَلا تَعْدُ عَیناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَکانَ أَمْرُهُ فُرُطاً)؛ «واز کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همان ها که از هواى نفس پیروى کردند، و کارهایشان افراطى است».
که مضمونش این است: کسانى که از ذکر خدا غافل شوند پیرو هواى نفس خواهند شد و کارهاى آن ها خارج از حد معقول است.
نقطه مقابل این افراد کسانى هستند که پیوسته ذکر خدا مى کنند و شیطان را به آن ها راهى نیست.
در آیه 28 سوره رعد باز هم تعبیر پرمعناى دیگرى درباره ذکر الله آمده است؛ مى فرماید: (الَّذینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)؛ «آن ها کسانى هستند که ایمان آورده اند، و دل هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد!».
و هنگامى که در سایه ذکر الله صاحب نفس مطمئنه شدند مخاطب به خطاب (یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى اِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَّرْضِیةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى) که در سوره فجر آیه 27 تا 30 آمده است مى شوند و به دنبال آن سه موهبت بزرگ به آن ها مى رسد: نخست رضایت طرفینى خلق و خالق به گونه اى که هم خدا از
(86)
آن ها راضى است و هم آن ها از پاداش هاى فراوان الهى راضى اند (رَاضِیةً مَّرْضِیةً). دوم ورود در زمره بندگان خاص خداست (فَادْخُلِى فِى عِبَادِى) و سرانجام، ورود در بهشت خاصى است که خداوند از آن به (جَنَّتِى)؛ «بهشت من» یاد کرده است. توجه داشته باشید که در تمام قرآن جز در این جا درمورد بهشت واژه «جنتى» به کار نرفته است.
آیا (ارْجِعِى اِلَى رَبِّکِ)؛ «به سوى پروردگارت بازگرد» خطابى است مربوط به عالم قیامت یا لحظه اى که مرغ روح انسان از قفس تن پرواز مى کند و یا حتى دنیا را نیز شامل مى شود؟ هرچه باشد نشانه روشنى است درباره این که صاحبان نفس مطمئنه به مقامات والا و قرب الهى مى رسند.
قابل توجه این که در چند جاى قرآن شهودهاى حسى براى فراهم شدن اطمینان درون صورت گرفته است.
نخست در داستان ابراهیم (علیه السلام) است که وقتى از خداوند تقاضا کرد صحنه معاد را در همین دنیا ببیند، مأمور ذبح چهار مرغ شد و اجزا و گوشت هاى آن ها را با هم مخلوط کرد و سپس تقسیم نمود و بر کوه هاى متعددى در اطراف نهاد و بعد آن ها را فراخواند و همگى به حال حیات بازگشتند و صحنه معاد در این شهود حسى دربرابر چشم ابراهیم (علیه السلام) ظاهر شد و مایه اطمینان خاطر او گشت، زیرا قبلاً به او گفته شده بود: (أَوَلَمْ تُؤْمِنْ)؛ آیا ایمان به زنده شدن پس از مرگ نیاورده اى؟ گفت: آورده ام ولى مى خواهم قلبم مطمئن شود (قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِى). (70)
شهود حسى دیگر، درمورد حواریون (اصحاب خاص حضرت مسیح (علیه السلام) ) واقع شد که از او تقاضا کردند غذاى خاصى از آسمان براى آن ها نازل شود تا از آن تناول کنند و اطمینان کامل به قدرت خداوند و نبوت حضرت مسیح (علیه السلام) پیدا کنند. (قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ)؛ «گفتند: ما مى خواهیم از آن مائده آسمانى بخوریم و قلوب ما مطمئن
(87)
شود و بدانیم که تو به ما راست گفته اى و گواه بر آن باشیم (و دیگران را به آیین تو دعوت کنیم)». (71)
در جنگ بدر نیز هنگامى که فرشتگان نامرئى پروردگار به یارى مسلمانان شتافتند و آثار محسوس آن در شکست دشمن نمایان شد خداوند این آیه را نازل فرمود: (اِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّى مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ * وَما جَعَلَهُ اللَّهُ اِلاَّ بُشْرى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَمَا النَّصْرُ اِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)؛ «به خاطر بیاورید هنگامى را که از پروردگارتان کمک مى خواستید و او خواسته شما را پذیرفت و گفت: من شما را با یک هزار از فرشتگان که پشت سرهم فرود مى آیند یارى مى کنم ولى خداوند این ها را تنها براى شادى و اطمینان قلب شما قرار داد و گرنه پیروزى جز از طرف خدا نیست، خداوند توانا و حکیم است». (72)
از مجموع این آیات به خوبى استفاده مى شود که گاه خداوند صحنه هاى شهود حسى را براى اطمینان خاطر ویا شهود باطنى و معنوى فراهم مى سازد.
قرآن بشارت دیگرى به صاحبان نفس مطمئنه مى دهد و آن این که شیطان هرگز نمى تواند در آن ها نفوذ کند زیرا صاحبان نفس مطمئنه در زمره «عبادى» در آیه 29 سوره فجر وارد شده اند و قرآن مجید ازسوى پروردگار به آن ها وعده مى دهد: (اِنَّ عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِمْ سُلْطانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکیلاً)؛ «(اما بدان) تو هرگز سلطه اى بر بندگان من، نخواهى یافت. همین قدر کافى است که پروردگار تو حامى و نگهدار آن ها باشد». (73)
و این بعد از آن است که شیطان طبق آیه دیگرى تهدید مى کند که من همه را اغوا خواهم کرد: (قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاَُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعین). (74)
(88)