فهرست کتاب


عرفان اسلامی جلد اول(شرح جامع بر صحیفه سجادیه)

آیت الله مکارم شیرازی

عرفان نظری

و اما عرفان نظرى، یعنى پى بردن به معرفة الله، از دو راه میسر است: گاه ازطریق استدلالات و براهین عقلى و فلسفى و گاه ازطریق شهود باطنى بدون نیاز به استدلالات، و مصطلح عرفاى فعلى در عرفان نظرى همین قسم شهودى است که ازطریق مکاشفه حاصل مى شود و شرح آن در آینده خواهد آمد.
علامه طباطبایى دریکى از سخنانش مى گوید: «عارف کسى است که خدا را از راه مهر و محبت پرستش مى کند، نه به امید ثواب و نه از ترس عقاب، و از این جا روشن مى شود که نباید عرفان را دربرابر مذاهب دیگر، مذهبى شمرد، بلکه عرفان راهى است از راه هاى پرستش (پرستش از راه محبت نه از راه بیم یا امید) و راهى است براى درک حقایق ادیان، دربرابر راه ظواهر دینى و راه تفکر عقلى». (20)
ابن سینا در اشارات در تعریف عارف چنین مى گوید: «والمنصرف بفکره الى قدس الجبروت مستدیما لشروق نور الحق فى سرّه یخص باسم العارف؛ عارف کسى است که فکرش به طور کامل متوجه قدس جبروت الهى شده و پیوسته تابش نور حق را در درون خود مى یابد. چنین کسى نام عارف دارد». (21)
(43)
به هر حال عرفان نظرى ـ فلسفى خواه ازطریق برهان نظم باشد که به طور گسترده در آیات قرآن منعکس است یا ازطریق برهان هاى وجوب و امکان، و غناء و فقر، و علت و معلول که در آیات قرآن اشاراتى به آن دیده مى شود، از راه هاى روشنى است که مى تواند انسان را به خدا برساند همان گونه که ابراهیم (علیه السلام) را به خدا رساند (وَکَذلِکَ نُرى اِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَلِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ ...). (22)
درمورد آنچه آن را «برهان نظم» مى نامیم گروه هاى مختلفى از آیات در قرآن مجید دیده مى شود.
گاه به صورت کلى به آن اشاره کرده، مى فرماید: (سَنُریهِمْ آیاتِنا فِى الاْفاقِ وَفى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ)؛ «به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آن ها نشان مى دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است». (23)
و گاه وارد توضیح بیشترى مى شود و مى فرماید: (وفِى الأرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ وَفِى أنْفُسِکُمْ أفَلا تُبْصِرُون)؛ «و در زمین نشانه هایى (دال بر وجود خدا) براى جویندگان یقین پیداست و در وجود خود شما (نیز آیاتى است) آیا نمى بینید؟!». (24)
و گاه این مطلب را به صورت بسیار مشروح تر بیان مى کند و در جاى جاى عالم هستى نشانه هاى تدبیر و ربوبیت و علم و حکمت خدا را شرح مى دهد. به عنوان مثال، در آیه 164 سوره بقره مى فرماید: (اِنَّ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ وَالْفُلْکِ الَّتى تَجْرى فِى الْبَحْرِ بِما ینْفَعُ النَّاسَ وَما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَتَصْریفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ
(44)
بَینَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُون)؛ «در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتى هایى که در دریا به سود مردم در حرکت اند، و آبى که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایى که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه هایى است (از ذات پاک خدا و یگانگى او) براى مردمى که عقل دارند و مى اندیشند!».
و در سوره رعد آیه 4 مى فرماید: (وَفِى الاَْرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِرات وَجَنَّات مِنْ أَعْنابٍ وَزَرْعٌ وَنَخیل صِنْوانٌ وَغَیرُ صِنْوانٍ یسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِى الاُْکُلِ اِنَّ فى ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ)؛ «ودر روى زمین، قطعاتى در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوت اند؛ و(نیز) باغ هایى از انگور و زراعت و نخل ها، (ودرختان میوه گوناگون) که گاه بر یک پایه مى رویند و گاه بر دو پایه؛ (و عجیب تر آنکه) همه آن ها از یک آب سیراب مى شوند! و با این حال، بعضى از آن ها را از جهت میوه بر دیگرى برترى مى دهیم؛ در این ها نشانه هایى است براى گروهى که عقل خویش را به کار مى گیرند!».
و در آیه 79 سوره نحل مى خوانیم: (أَلَمْ یرَوْا اِلَى الطَّیرِ مُسَخَّراتٍ فى جَوِّ السَّماءِ ما یمْسِکُهُنَّ اِلاَّ اللَّهُ اِنَّ فى ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ)؛ «آیا آن ها به پرندگانى که بر فراز آسمان ها نگاه داشته شده اند، نظر نیفکندند؟ هیچ کس جز خدا آن ها را نگاه نمى دارد؛ در این امر، نشانه هایى (از عظمت و قدرت خدا) است براى کسانى که ایمان مى آورند!».
* * *
البته غیر از برهان نظم که دامنه بسیار وسیعى در قرآن مجید دارد اشاراتى به برهان هاى فلسفى دیگر نیز در قرآن آمده است، ازجمله برهان فقر وغناء یا علت و معلول، که مى توان استدلال معروف ابراهیم (علیه السلام) را نیز که از افول و غروب
(45)
ستارگان و خورشید و ماه به وجود خالق عالم هستى استدلال کرد از این قبیل دانست زیرا هنگامى که همه این امور را متغیر مى بیند یقین پیدا مى کند که این ها در زمره ممکنات اند زیرا تغییر وحرکت و افول و غروب از آثار وجودات امکانیه است و از آن جا که ممکنات و مخلوقات بدون خالق واجب الوجودى نمى تواند باشد بعد از مشاهده همه آن ها گفت: (اِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِى لِلَّذى فَطَرَ السَّماواتِ وَالاَْرْضَ حَنیفاً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ)؛ «من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم!». (25)
* * *
عرفان نظرى (راهى از درون) : عرفان نظرى معروف، امرى ماوراى عرفان فلسفى استدلالى است که تنها از طریق شهود باطنى حاصل مى شود و نیازى به برهان و استدلال ندارد بلکه انسان با چشم دل خدا را مى بیند و به او عشق مى ورزد و در آستانش سر تعظیم فرود مى آورد.
هنگامى که در گلزار آیات قرآن به گردش بپردازیم آیات متعددى را ناظر به آن مى یابیم؛ از جمله آیه 53 سوره فصلت: (أَوَلَمْ یکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَىءٍ شَهید)؛ «آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟!».
این آیه شهود و حضور خدا را در همه جا براى شناخت او کافى مى شمرد.
در آیه 115 سوره بقره مى خوانیم: (فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ)؛ «و به هرسو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بى نیاز و داناست».
و در جاى دیگر مى فرماید: (وَهُوَ مَعَکُمْ أَینَ ما کُنْتُم)؛ «و او با شماست هرجا که باشید». (26)
(46)
و در آیه 16 سوره قاف مى فرماید: (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ اِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید)؛ «ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم، وما از رگ گردن (یا رگ قلبش)به او نزدیک تریم!».
بنابراین تنها ما نیستیم که در محضر او هستیم؛ او فقط با ما نیست بلکه در درون جان ماست ولى افسوس که ظلمت گناه و وسوسه هاى شیاطین به بسیارى اجازه نمى دهد او را با چشم دل ببینند :
یار نزدیک تر از من به من است این عجب تر که من از وى دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست در کنار من و من مهجورم
در جاى دیگر، خداوند با تعبیر جالب دیگرى رابطه خود را با بندگانش چنین توصیف مى کند: (وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه)؛ «و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حائل مى شود». (27)
عجب تعبیرى! آیا میان انسان و قلبش (انسان و خودش) محلى وجود دارد که جاى آن محبوب حقیقى باشد؟
کوتاه سخن این که هرگاه ما حقیقت این آیه را دریابیم که به هر طرف رو کنیم خدا آنجاست و یا دریابیم که او از ما به ما نزدیک تر است، او را با چشم دل مشاهده خواهیم کرد و لذت درک حضورش را با تمام وجود احساس مى کنیم. البته اگر حجاب ها میان ما و او حائل نگردد.
آرى، ذات پاکش گوهرى است که از صدف کون و مکان خارج است اما در عین حال به ما از خود ما نزدیک تر است. چون چنین است چرا او را از گمشدگان لب دریا جستجو کنیم؟
(47)
بى دلى در همه احوال خدا با او بود او نمى دیدش و از دور خدایا مى کرد
گوهرى کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب از گمشدگان لب دریا مى کرد (28)
هنگام سیر در آیات قرآن مجید به گروه دیگرى از آیات برخورد مى کنیم که سخن از پیدایش نور الهى در درون جان انسان به هنگام قرار گرفتن در مسیر تقوا و معرفت مى گوید.
بخشى از این آیات مربوط به عرفان عملى است که به خواست خدا شرح آن خواهد آمد ولى بخش دیگر مناسبت نزدیکى به عرفان نظرى به معناى خاص دارد، ازجمله این آیات، آیه نور است آن جا که مى فرماید: (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ). (29)
مى دانیم که نور چیزى نیست که نیاز به چیزى داشته باشد که آن را آشکار سازد و به تعبیر مشهور: ظاهر فى نفسه و مظهر لغیره؛ ذاتش ظاهر است و ظاهرکننده غیر خود مى باشد.
غوغاى تسبیح در سراسر جهان
گروه دیگرى از آیات از تسبیح عمومى تمام موجودات و گاه تسبیح بخش خاصى از آن ها سخن مى گوید.
ازجمله در آیه 44 سوره اسراء مى خوانیم: (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالاَْرْضُ وَمَنْ فیهِنَّ وَاِنْ مِنْ شَىءٍ اِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ اِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً)؛ «آسمان هاى هفت گانه و زمین و کسانى که در آن ها هستند، همه تسبیح او مى گویند؛ و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى گوید؛ ولى شما تسبیح آن ها را نمى فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است».
(48)
و در آیه 41 سوره نور مى خوانیم: (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ کُلٌ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبیحَهُ وَاللَّهُ عَلیمٌ بِما یفْعَلُونَ)؛ «آیا ندیدى تمام آنان که در آسمان ها و زمین اند براى خدا تسبیح مى کنند، و همچنین پرندگان هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟! هریک از آن ها نماز و تسبیح خود را مى داند؛ و خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست!».
هرگاه تسبیح و حمد تمامى موجودات عالم را به معناى تسبیح و حمد به زبان حال بگیریم و بگوییم: اسرار وجودى آن ها و نظام هاى خاصى که بر آنان حاکم است دلیل بر علم و قدرت بى پایان پدیدآورنده آن هاست، در این صورت این آیات راهى به عرفان فلسفى و برهان نظم مى گشاید و اگر مى گوید: شما حمد و تسبیح آن ها را درک نمى کنید اشاره به این است که آنچه شما از اسرار آفرینش مى دانید دربرابر آنچه نمى دانید بسیار کم است. هر روز که علم پیشرفت تازه اى مى کنددریچه اى به سوى بخش دیگرى ازاسرار آفرینش گشوده مى شود. بنابراین مى توان گفت که ما درواقع زمزمه تسبیح موجودات جهان را نمى شنویم و آنچه مى شنویم و مى دانیم دربرابر آنچه نمى شنویم و نمى دانیم بسیار ناچیز است.
و به گفته بعضى از دانشمندان معروف غرب: آنچه ما از اسرار جهان آفرینش مى دانیم دربرابرآنچه نمى دانیم همچون برگى است ازیک کتاب قطور.آیاکسى که تنها یک برگ از کتاب قطورى را فهمیده مى توان گفت او از آن کتاب آگاه است؟
و هرگاه این آیات را به معناى زبان قال (از نوع خاصى) بدانیم که شاید ظاهر آن بیشتر همین معنا باشد مفهوم آن این است که تمامى موجودات معرفت خاصى به ذات پاک پروردگار دارند بى آن که نیاز به دلیل و برهانى داشته باشند.
آیا ممکن است جمادات و نباتات وحیوانات همه تسبیح گوى او باشند و او را به نوعى از شهود درک کنند ولى انسان چنین نباشد؟
بنابراین، نه تنها شهود باطنى امکان دارد، بلکه براى انسان ها در سطحى بالاتر از آنچه در سایر موجودات جهان است میسر مى باشد.
(49)
به تعبیر دیگر، همه ذرات و موجودات جهان، اعم از آنچه ما آن را عاقل مى شماریم یا بى جان و غیر عاقل، همه داراى نوعى درک و شعورند و در عالم خود تسبیح وحمد خدا مى گویند هرچند ما قادر نیستیم به نحوه درک و احساس آن ها پى ببریم و زمزمه حمد و تسبیح آن ها را بشنویم.
در قرآن کریم مى خوانیم: (وَاِنَّ مِنْها لَما یهْبِطُ مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ)؛ «بعضى از آن سنگ ها از ترس خدا از فراز کوه ها به پایین مى افتند». (30)
و در جاى دیگر مى فرماید: (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ)؛ «اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم، مى دیدى که دربرابر آن خاشع مى شود و از خوف خدا مى شکافد!». (31)
اگر چنین است چرا انسان ها نتوانند این درک و دید را حتى در سطحى برتر و بالاتر داشته باشند؟ (32)
بنابراین اگر پرده ها کنار رود این نور الهى بدون نیاز به دلیل و برهان در دل آشکار خواهد شد. تشبیهات پرمعنایى که در ذیل این آیه آمده است شاهد و گواه دیگرى بر این مدعاست. در روایات و دعاهاى معصومین : نیز اشارات فراوانى دیده مى شود. امیرمؤمنان على (علیه السلام) در دعاى معروف صباح مى فرماید: «یا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ وَتَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ وَجَلَّ عَنْ مُلائَمَةِ کَیفِیاتِهِ یا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَرَاتِ الظُّنُونِ وَبَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُیون؛ اى آن که خود بر ذات خود دلیل هستى و از همجنسى با مخلوقات دورى و از هماهنگى با کیفیات آن ها برترى! اى کسى که نزدیکى به آنچه از خاطر مى گذرد و دورى از آنچه با چشم دیده مى شود».
در دعاى پرمعناى عرفه این معنا به صورت آشکارترى مطرح شده است.
(50)
سالار شهیدان (علیه السلام) در این دعا به پیشگاه خدا چنین عرضه مى دارد: «مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ اِلَى دَلِیلٍ یدُلُّ عَلَیکَ وَمَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَکُونَ الاْثَارُ هِى الَّتِى تُوصِلُ اِلَیکَ عَمِیتْ عَینٌ لا تَرَاکَ عَلَیهَا رَقِیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیبا؛ چه زمانى از ما پنهان شدى تا نیاز به دلیلى داشته باشى که ما را به سوى تو دلالت کند و چه زمانى از ما دور شده اى که آثارت در جهان هستى ما را به تو برساند؟ کور باد چشمى که تو را مراقب خویش نبیند و زیان کار باد سوداى بنده اى که از محبت و عشق خویش نصیبى براى او قرار نداده اى».
شاعر فارسى زبان با الهام از این بیان نورانى چنین مى گوید :
کى رفته اى ز دل که تمنا کنم تو را کى گشته اى نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده اى که شوم طالب حضور پنهان نگشته اى که هویدا کنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدى که من با صدهزار دیده تماشا کنم تو را (33)
امام (علیه السلام) در صدر این بیان تعبیر جالب دیگرى دارد که در آن نیاز به برهان هاى فلسفى استدلالى را نفى مى کند، مى فرماید: «کَیفَ یسْتَدَلُّ عَلَیکَ بِمَا هُوَ فِى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَیکَ أَیکُونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَکَ حَتَّى یکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ؛ چگونه براى وجود تو به چیزهایى استدلال شود که سرتاپا نیازمند و وابسته تواند؟ آیا براى غیر تو ظهور و بروزى است که براى تو نیست تا بتواند تو را ظاهر و آشکار کند؟».
شک نیست که افراد عادى و حتى بسیارى از فلاسفه براى شناخت ذات پاک او ناچارند به آثار عظمتش در پهنه جهان هستى رجوع کنند و قرآن نیز در آیات زیادى بر این امر صحه نهاده است.
(51)
ولى امام (علیه السلام) عرضه مى دارد: خداوندا! مرا در مرحله اى بالاتر و فراتر از این قرار بده که حتى نیازى به این نداشته باشم. آن جا که عرضه مى دارد: «اِلَهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْثَارِ فَارْجِعْنِى اِلَیکَ بِکِسْوَةِ الاَْنْوَارِ وَهِدَایةِ الاِسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ اِلَیکَ مِنْهَا کَمَا دَخَلْتُ اِلَیکَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَیهَا وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِعْتِمَادِ عَلَیهَا؛ اى خداى من! دستور داده اى به آثارت در عالم هستى نظر بیفکنیم ولى من از تو مى خواهم که مرا با انوار درونى و هدایت بصیرت باطنى بیارایى تا از آن به سوى تو باز گردم ـ همان گونه که از آن به سوى تو آمده بودم ـ در حالى که درون جانم نیاز به نظر کردن به این آثار نداشته باشد و همتم برتر از اعتماد به آن ها باشد».
* * *
در مناجات العارفین، از مناجات هاى پانزده گانه امام سجاد (علیه السلام) تعبیرات عجیبى در این زمینه دیده مى شود؛ ازجمله به پیشگاه خداوند متعال، آن محبوب مطلق عرضه مى دارد: «فَاجْعَلْنَا مِنَ الَّذِینَ تَرَسَّخَتْ أَشْجَارُ الشَّوْقِ اِلَیکَ فِى حَدَائِقِ صُدُورِهِمْ وَأَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِکَ بِمَجَامِعِ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ اِلَى أَوْکَارِ الاَْفْکَارِ یأْوُونَ وَفِى رِیاضِ الْقُرْبِ وَالْمُکَاشَفَةِ یرْتَعُونَ وَمِنْ حِیاضِ الْمَحَبَّةِ بِکَأْسِ الْمُلاطَفَةِ یکْرَعُونَ وَشَرَائِعِ الْمُصَافَاةِ یرِدُونَ؛ بارالها! ما را از کسانى قرار ده که درختان شوق به تو در بوستان هاى سینه هاى آن ها ریشه خود را محکم کرده و سوز محبتت سراسر قلب هاى آن ها را فراگرفته ازاین رو آن ها در آشیانه هاى اندیشه ها (ى ناب الهى) مأوا مى گیرند و از باغ هاى قرب و مکاشفه بهره مى گیرند و از حوض هاى محبت با جام ملاطفت (آب حیات) مى نوشند و در کنار نهرهاى زلال وارد شده اند».
سپس در ادامه این گفتار نورانى مى افزاید: «قَدْ کُشِفَ الْغِطَاءُ عَنْ أَبْصَارِهِمْ وَانْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّیبِ عَنْ عَقَائِدِهِمْ مِنْ ضَمَائِرِهِمْ وَانْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّکِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرَائِرِهِمْ وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِیقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُم؛ این در حالى است که پرده ها از پیش چشمان قلبشان کنار رفته و تاریکى شبهات و تردیدها از صفحه عقاید
(52)
و نهادشان زائل گشته و خَلَجان شک از قلوب و باطنشان به کلى بیرون رفته و دریچه هاى سینه هایشان با استوارى معرفت باز شده است».
و در مناجات پرمحتواى مریدین (خداجویان) چنین عرضه مى دارد: «فَأَنْتَ لاغَیرُکَ مُرَادِى وَلَکَ لا لِسِوَاکَ سَهَرِى وَسُهَادِى وَلِقَاؤُکَ قُرَّةُ عَینِى وَوَصْلُکَ مُنَى نَفْسِى وَاِلَیکَ شَوْقِى وَفِى مَحَبَّتِکَ وَلَهِى وَاِلَى هَوَاکَ صَبَابَتِى وَرِضَاکَ بُغْیتِى وَرُؤْیتُکَ حَاجَتِى وَجِوَارُکَ طَلِبَتِى وَقُرْبُکَ غَایةُ سُؤْلِى وَفِى مُنَاجَاتِکَ رَوحى وَرَاحَتِى؛ (خداوندا!) مراد و مقصود من تنها تویى، نه دیگرى و شب زنده دارى و بى خوابى ام به خاطر توست، نه غیر تو و لقاى تو نور چشمان من است و وصل تو آرزوى جان من و به سوى توست اشتیاقم و در وادى محبت تو سرگشته ام و در هواى توست دلدادگى ام و خشنودى توست مقصودم و دیدار تو حاجتم و جوار تو مطلوبم و مقام قربت آخرین خواسته ام و در مناجات با توست آرامش و راحتى ام».
در مناجات پرمحتواى شعبانیه همین معنا به صورت زیباى دیگرى به عنوان درخواستى از ذات پاک خداوند مطرح شده است. عرضه مى دارد: «اِلَهِى هَبْ لِى کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ اِلَیکَ وَأَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا اِلَیکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَتَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ؛ خداوندا! نهایت جدایى از غیر خودت و پیوند به ذات پاکت را به من ارزانى دار و چشمان قلوب ما را به روشنایى تماشاى جمالت نورانى کن تا چشمان دل، حجاب هاى نور را بشکافد و با معدن عظمت ذات پاکت پیوند پیدا کند و ارواح ما وابستگى کامل به عزت قدس تو بیابند».
(53)

عرفان عملی و نور الهی

عرفان عملى آن است که انسان در مسیر معرفت آن محبوب حقیقى ازطریق خودسازى و زدودن زنگار گناه از دل و صیقل دادن آن و مناجات با او و انجام واجبات و ترک محرمات به جایى رسد که انوار معرفت الله بر قلب او بتابد و چهره یار را در آینه دل دیدار کند.
در آیات قرآنى اشارات فراوانى به این مطلب دیده مى شود. در آیه 122 سوره انعام آمده است: (أَوَمَنْ کانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَجَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشى بِهِ فِى النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنْها)؛ «آیا کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسى است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟!».
خداوند در این آیه کفر و بى ایمانى را دلمردگى شمرده و آمادگى براى معرفت الله را حیات معنوى، که به دنبال آن نور معرفت بر دل مى تابد.
از جمله «فَأَحْییناهُما» او را زنده کردیم استفاده مى شود که ایمان و معرفت الله گرچه باید با کوشش خود انسان صورت گیرد اما تا کششى از ناحیه خدا نباشد این کوشش ها به جایى نمى رسد.
درمورد «نور» که در آیه فوق آمده گرچه مفسران احتمالات متعددى داده اند
(55)
ولى ظاهر این است که هرگونه ایمان به خدا و بینش و درک تازه اى در مسیر معرفت الهى و شناخت حق از باطل را شامل مى شود.
در آیه 28 سوره حدید نیز مى خوانیم: (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکُمْ کِفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَیغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحیم)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! تقواى الهى پیشه کنید وبه رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براى شما نورى قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگى خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است».
آرى، این نور که مسیر انسان را روشن مى سازد همان نورى است که خداوند در پرتو تقوا و ایمان، به انسان مى دهد و مسیر سالکان الى الله را روشن مى سازد.
در آیه 257 سوره بقره نیز اشاره اى به این معنا دیده مى شود آن جا که مى فرماید: (اللَّهُ وَلِى الَّذینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ)؛ «خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آورده اند؛ آن ها را از ظلمت ها، به سوى نور بیرون مى برد».
آرى، در سایه ایمان به خدا وتقوا، ولایت الهى شامل حال انسان مى شود و او را از ظلمات شرک و گناه، به نور ایمان و معرفت خداوند رهنمون مى گردد و در صراط مستقیم که هیچ گونه انحرافى در آن نیست به سوى آن معبود مطلق پیش مى برد.
در آیه 22 سوره زمر همین معنا با تعبیر دیگرى آمده است، آن جا که مى فرماید: (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلْقاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّه)؛ «آیا کسى که خدا سینه اش را براى اسلام گشاده کرده و بر فراز مرکبى از نور الهى قرار گرفته است (همچون کوردلان گمراه است)؟!».
آرى، هنگامى که توفیق الهى شامل سالکان این راه شود شرح صدر
(56)
و گشادگى سینه ازسوى خدا به آن ها داده مى شود و بر مرکبى از نور سوار شده، به سوى او پیش مى روند. نه همچون «قاسیة قلوبهم» که در ظلمات کفر و گناه گرفتارند و راهى به معرفت او ندارند. آن ها در ضلال مبین اند در حالى که مؤمنان در صراط مستقیم پیش مى روند.
جالب این که درجمله (فَهُوَعَلى نُورٍمِنْ رَبِّهِ)نوربه منزله مرکبى ذکرشده که مؤمنان بر آن سوار مى شوند و مى دانیم سرعت سیر نور بالاترین سرعت هاست و آن ها چنان پیش مى روند که به مرحله (نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِى اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ) مى رسند.
نور الهى که در این آیه و آیات گذشته به آن اشاره شد معناى وسیع و گسترده اى دارد که هرگونه توبه و مغفرت و معرفت الهى را شامل مى شود.
البته پیمودن این راه بدون هدایت یک انسان کامل، میسر نمى گردد این انسان کامل کسى جز پیغمبر اسلام یا امامان معصوم علیهم السلام نخواهد بود که در آیه اول سوره ابراهیم اشاره اى به آن شده است، آنجا که مى فرماید: (الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ اِلَیکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِ رَبِّهِمْ اِلى صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمید)؛ «الر، (این) کتابى است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکى ها (ى شرک و ظلم و جهل،) به سوى روشنایى (ایمان و عدل و آگاهى،) به فرمان پروردگارشان درآورى، به سوى راه خداوند عزیز و حمید».
* * *
همین معنا به صورت دیگرى در آیه 15 و16 سوره مائده آمده است: (قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتابٌ مُبین * یهْدى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَیخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ وَیهْدیهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ)؛ «از طرف خدا، نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد * خداوند به برکت آن، کسانى را که از خشنودى او پیروى کنند، به راه هاى سلامت هدایت مى کند؛ و به فرمان خود، از تاریکى ها به سوى روشنایى مى برد؛ و آن ها را به سوى راه راست، رهبرى مى نماید».
(57)
رهروان راه حق در پرتو نور قرآن وهدایت هاى بى نظیر آن همچنان به پیش مى روند تا تمام پرده هاى ظلمت از قلب آن ها کنار رفته، نور الهى سراسر قلب آن ها را فرابگیرد و به مقام شهود برسند.
در آیه 29 سوره انفال به جاى «نور» تعبیر به «فرقان؛ چیزى که حق را از باطل جدا مى کند» شده است. مى فرماید: (اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَیکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیئاتِکُمْ وَیغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم)؛ «اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، براى شما وسیله اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمى دهد؛ (روشن بینى خاصّى که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت؛) و گناهانتان را مى پوشاند؛ و شما را مى آمرزد؛ و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است!».
این فرقان که در سایه تقوا به وجود مى آید و راهنماى انسان در مسیر حق مى شود او را از وادى شرک به توحید کامل و درک جلال و جمال خدا و صفات او مى رساند.
آرى، روح انسان به دلیل داشتن استعدادهاى خداداد به قدر کافى براى درک حقایق آماده است اما پرده هایى از حرص و طمع و شهوت و عشق هاى افراطى به دنیا و زخارف دنیوى دربرابر او نمایان مى شود مانند دود سیاه یا غبار غلیظى که اطراف آینه را مى گیرد. اما اگر با آب تقوا این غبار زدوده شود و با نسیم سعادت بخش الطاف الهى آن دود سیاه کنار برود دیدن چهره حق میسر مى گردد و به گفته شاعر :
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد
تابش عرفان عملى در روایات اسلامى
در روایات اسلامى و خطب نهج البلاغه و دعاهاى معصومین علیهم السلام نیز اشارات لطیف و گویایى به این مرحله از سیر و سلوک شده است.
(58)
در خطبه 222 مى خوانیم: «اِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ، وَتُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ، وَتَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ، وَمَا بَرِحَ لِلَّهِـ عَزَّتْ آلاؤُهُـ فِى الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ، وَفِى أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِى فِکْرِهِمْ، وَکَلَّمَهُمْ فِى ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یقْظَةٍ فِى الاَْبْصَارِ وَالاَْسْمَاعِ وَالاَْفْئِدَة؛ خداوند منزّه و برتر، یاد خود را مایه جلاى قلب ها قرار داده که براثر آن، گوش، پس از سنگینى (براثر غفلت) شنوا شود و چشم پس از کم سویى بینا گردد و از لجاجت و عناد به انقیاد و اطاعت بازگردد و رام شود. خداوندى که نعمت هایش بزرگ و عظیم است همواره در هر عصر و زمان و در فاصله میان بعثت پیامبران بندگانى داشت که حقایق را به فکر الهام مى کرد و با عقل و اندیشه آن ها سخن مى گفت تا آن ها در پرتو آن با نور بیدارى، چشم ها و گوش ها و قلب ها را روشن سازند».
سپس امام (علیه السلام) در ادامه این سخن مى فرماید: این گروه، راهنماى سایر رهروان این مسیرند تا به بیراهه کشانده نشوند.
و در خطبه 220 همین معنا در لباس زیباى دیگرى جلوه گر شده است، مى فرماید: «قَدْ أَحْیا عَقْلَهُ، وَأَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ، وَلَطُفَ غَلِیظُهُ، وَبَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ، وَسَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ، وَتَدَافَعَتْهُ الاَْبْوَابُ اِلَى بَابِ السَّلامَةِ، وَدَارِ الاِْقَامَةِ، وَثَبَتَتْ رِجْلاهُ بِطُمَأْنِینَةِ بَدَنِهِ فِى قَرَارِ الاَْمْنِ وَالرَّاحَةِ، بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَأَرْضَى رَبَّهُ؛ او (سالک الى اللَّه) عقلش را زنده کرده و شهواتش را میرانده است، تا آن جا که جسمش لاغر شده، و خشونت اخلاقش به لطافت مبدّل گشته است و برقى پرنور براى او مى درخشد، راه را براى او روشن مى سازد و او را به مسیر حق (سلوک الى اللَّه) مى برد، او (در این مسیر) پیوسته از درى به در دیگر منتقل مى شود تا به دروازه سلامت سراى جاودانى راه یابد، گام هاى او همراه با آرامش بدنش در جایگاه امن و راحت ثابت مى گردد، این ها همه به این دلیل است که عقلش را به کار گرفته و پروردگار خویش را راضى ساخته است».
(59)
در حدیث معتبرى که در کتاب شریف کافى آمده است مى خوانیم که امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از قول خداوند چنین فرمود: «مَا تَقَرَّبَ اِلَىَّ عَبْدٌ بِشَىءٍ أَحَبَّ اِلَى مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیهِ وَاِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ اِلَى بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَاِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِییسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِییبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِیینْطِقُ بِهِ وَیدَهُ الَّتِییبْطِشُ بِهَا اِنْ دَعَانِى أَجَبْتُهُ وَاِنْ سَأَلَنِى أَعْطَیتُهُ؛ هیچ بنده اى به سوى من تقرب نمى جوید به وسیله چیزى که محبوب تر از انجام فرائض او باشد و او به وسیله نوافل همچنان بر بساط قرب من پاى مى نهد به گونه اى که او را دوست مى دارم و هنگامى که او را دوست داشتم به منزله گوش او مى شوم که با آن مى شنود و همچون چشمش که با آن مى بیند و همانند زبانش که با آن سخن مى گوید و بسان دستش که با آن کارها را انجام مى دهد، (در این حال) اگر مرا بخواند اجابتش مى کنم و اگر چیزى تقاضا کند به او مى بخشم». (34)
اشاره به این که چشم و گوش و دست او در سایه اطاعت پروردگار و انجام فرائض و نوافل، رنگ الهى به خود مى گیرد که به وسیله آن حقایق را به خوبى درک مى کند، آنچه مى شنود رنگ الهى دارد و آنچه مى بیند نور حق بر آن جلوه گر است و هر کارى انجام مى دهد در مسیر خواسته اوست.
در حدیث پرمعنایى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خطاب به ابن مسعود آمده است:
«یا ابْنَ مَسْعُودٍ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَاِنَّ النُّورَ اِذَا وَقَعَ فِى الْقَلْبِ انْشَرَحَ وَانْفَسَحَ فَقِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لِذَلِکَ مِنْ عَلامَةٍ قَالَ نَعَمْ التَّجَافِى عَنْ دَارِ الْغُرُورِ؛ اى ابن مسعود! آن کس را که خداوند به او شرح صدر براى اسلام عطا کند نورى ازسوى پروردگارش نصیب شده، زیرا هنگامى که نور در قلب واقع شود گشاده و باز مى شود. کسى عرض کرد: اى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ! آیا
(60)
این نشانه اى دارد؟ فرمود: آرى، نشانه اش آن است که از دنیاى فریبنده دور مى شود». (35)
در دعاى معروف ابوحمزه ثمالى نیز اشاره روشنى به این حقیقت شده است؛ عرضه مى دارد: «أنَّ الرَّاحِلَ اِلَیکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَأَنْکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ أَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعْمَالُ دُونَکَ؛ آن کس که به سوى تو کوچ مى کند راهش به درگاهت نزدیک است و به یقین تو از خلق خود محجوب نیستى مگر این که اعمالشان میان تو و آن ها حاجب شود».
شبیه همین معنا در روایت نورانى دیگر از امام کاظم (علیه السلام) نقل شده است؛ مى فرماید: «لَیسَ بَینَهُ وَبَینَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیرُ خَلْقِهِ احْتَجَبَ بِغَیرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَاسْتَتَرَ بِغَیرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ لا اِلَهَ اِلاَّ هُوَ؛ در میان او و خلقش هیچ حجابى نیست جز این که خلق خودشان حجاب اند. او در عین این که از دید ظاهر ما دور است حجابى ندارد و در عین این که مستور است سترى ندارد. هیچ معبودى جز او نیست». (36)
و در حدیثى که مرحوم کلینى در کافى آورده، همین معنا در لباس دیگرى عرضه شده است؛ امام صادق (علیه السلام) در این حدیث مى فرماید: «اِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لاََشَدُّ اتِّصَالاً بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا؛ اتصال روح مؤمن به ساحت قدس پروردگار از اتصال شعاع آفتاب به آن بیشتر است». (37)
کیمیاى اخلاص
با توجه به آیات اخلاص در قرآن مجید روشن مى شود که یکى از طرق رسیدن به شهود باطنى گذشتن از مسیر اخلاص است.
(61)
اخلاص به معناى خالص کردن روح و جان از آلودگى ها و انواع ناخالصى ها و از همه مهم تر ناخالصى هاى شرک آلود است.
البته ممکن است ناخالصى ها بسیار باریک و دقیق باشد که انسان نتواند آن ها را برطرف کند. هرگاه به قدر توان، تلاش خود را به کار گیرد لطف الهى شامل حال او مى شود و آن ناخالصى ها نیز از وجودش برچیده خواهد شد و به مقام «عباد مخلَصین؛ بندگانى که خالص کرده شده اند» خواهد رسید و این در واقع پاداشى است به «مخلِصین؛ بندگانى که راه اخلاص را مى پویند».
و این مقامى است که آثار زیادى دارد، ازجمله بیمه شدن دربرابر گناه به سبب رسیدن به مقام شهود باطنى؛ آن گونه که در آیه 24 سوره یوسف آمده است : (وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشاءَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ)؛ «آن زن قصد او کرد؛ و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمى دید ـ قصد وى مى نمود! این چنین کردیم تا بدى و فحشا را از او دور سازیم؛ چراکه او از بندگان مخلص ما بود!».
آرى، هنگامى که انسان در مسیر اخلاص گام بردارد خداوند در باقى مانده راه به او کمک مى کند و او را از باقى مانده آثار شرک، و آلودگى ها به مفاسد اخلاقى، نجات مى دهد.
حضرت یوسف (علیه السلام) که به مقام مخلَصین رسیده بود به هنگام پیشنهاد گناه به او از سوى زلیخا و فراهم شدن تمام اسباب شیطانى گناه، در یک لحظه با شهود باطنى برهان رب را مشاهده نمود که سدى در میان او و گناه ایجاد کرد.
ازسوى دیگر، یکى از افتخارات مخلَصین این است که شیطان به آن ها راه نمى یابد همان گونه که خودش اعتراف کرده است، آن جا که در سوره حجر آیه 39 و 40 مى گوید: (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیتَنى لاَُزَینَنَّ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ وَلاَُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعینَ اِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ)؛ «گفت: پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمت هاى
(62)
مادّى را) در زمین در نظر آن ها زینت مى دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو را از میان آنها!».
هرگاه این سخن را با حدیث معروف نبوى (صلی الله علیه و آله) همراه کنیم که مى گوید: «لَوْ لا أَنَّ الشَّیاطِینَ یحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِى آدَمَ لَنَظَرُوا اِلَى مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ؛ اگر شیاطین اطراف قلوب فرزندان آدم را احاطه نمى کردند مى توانستند ملکوت و باطن آسمان ها و زمین را ببینند». (38)
سپس آیه معروف ابراهیم (علیه السلام) در سوره انعام را بر آن بیفزاییم که مى فرماید : (وَکَذلِکَ نُرى اِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَلِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنین)؛ «و این چنین، ملکوت آسمان ها وزمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد». (39)
نتیجه مى گیریم که انسان هاى مخلَص به مقام یقین مى رسند؛ یقینى که از مشاهده ملکوت آسمان ها و زمین یعنى ربوبیت و حاکمیت خداوند بر آن ها حاصل مى شود.
در روایات اسلامى نیز تعبیراتى درباره اخلاص دیده مى شود که نشان مى دهد آخرین مرحله تکامل انسان و بالاترین درجه ایمان است که طبعاً در سایه آن انسان به قدرى به خدا نزدیک مى شود که مى تواند او را با چشم دل ببیند.
در حدیثى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از قول پروردگار مى خوانیم: «الاِْخْلاصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِى اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِى؛ اخلاص و خلوص نیت سرى از اسرار من است که آن را در قلب کسى قرار مى دهم که او را دوست دارم». (40)
(63)
در حدیثى از امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده است: «الاِْخْلاَصُ أَشْرَفُ نِهَایَةٍ؛ اخلاص برترین مقامى است که انسان به آن مى رسد». (41)
در تعبیر پرمعناى دیگرى مى فرماید: «الاِْخْلاَصُ أَعْلَى الاِْیمَان؛ اخلاص برترین مقام ایمان است». (42)
در حدیث دیگرى از آن حضرت، اخلاص آخرین مرحله یقین شمرده شده است، مى فرماید: «غَایَةُ الْیَقِینِ الاِْخْلاَص». (43)
در کتاب عیون اخبار الرضا (علیه السلام) از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین نقل شده است: «مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً اِلاَّ جَرَتْ ینَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ؛ هیچ بنده اى از بندگان خدا چهل روز عبادت خالصانه نمى کند مگر این که چشمه هاى دانش وحکمت از قلب او بر زبانش سرازیر مى شود». (44)
کوتاه سخن این که اخلاص نیت و زدودن زنگار توجه به غیر خدا و قرار گرفتن خانه عقل در اختیار عشق به پروردگار سبب مى شود که نور ایمان واقعى بر قلب بتابد. همان گونه که در حدیثى امام على بن ابى طالب (علیه السلام) مى فرماید: «عِنْدَ تَحَقُّقِ الاِْخْلاَصِ تَسْتَنِیرُ الْبَصَائِرُ؛ هنگام تحقق یافتن اخلاص، چشم هاى بصیرت نورانى مى شود (و جمال بى مثال خدا را مشاهده مى کند)». (45) به یقین انسان، با اخلاص به هرچه مى خواهد مى رسد و به آنچه آرزو دارد نائل مى گردد همان گونه که در حدیث کوتاه و پرمعناى دیگرى از امیرمؤمنان على (علیه السلام)
(64)
آمده است: «أَخْلِصْ تَنَل؛ قلب ونیت خود را خالص کن، به آنچه مى خواهى مى رسى». (46)
بنابراین، مسیر قرب الى الله به یقین از اخلاص مى گذرد و بدون اخلاص هیچ کس به هیچ مقام والائى نائل نمى گردد و حقیقت اخلاص آن است که در قلب انسان غیر از عشق خدا نباشد.
دریچه هاى عرفان عملى
براى رسیدن به اوج معرفت الله، در قرآن مجید و کلمات معصومین (علیهم السلام) و سپس در کلمات عرفاى اسلامى طرقى ذکر شده که با پیمودن آن، سیروسلوک الى الله میسر مى شود.
عرفاى اسلامى به ویژه عرفاى اخیر روش هاى مختلفى براى پیمودن این مسیر پیشنهاد کرده اند. البته آنچه برگرفته از کتاب و سنت است و یا تجربیاتى که موافق آن ها مى باشد قابل قبول است و اما روش هایى که جنبه التقاطى دارد و از مکاتب دیگر گرفته شده یا کسانى که مقید به کتاب و سنت نیستند آن را پیشنهاد کرده اند قابل قبول نخواهد بود که به خواست خدا در بحث هاى آینده به همه این ها اشاره خواهد شد.
(65)

آیین سیر و سلوک در متون اسلامی

علماى اخلاق اسلامى که فن آن ها بررسى فضایل و رذایل اخلاقى در کتاب و سنت است بى آن که روش معین و مراحل مختلفى را براى سیر و سلوک تعیین کنند به بررسى فضایل اخلاقى و طرق تحصیل آن و رذایل و راه هاى مبارزه با آن پرداخته اند که اگر مجموعه آن در وجود انسانى حاصل شود انسان کاملى خواهد بود که عملاً مسیر سیر و سلوک الى الله را کامل کرده است و به مقاماتى که عرفا از آن سخن مى گویند خواهد رسید.
این ساده ترین و روشن ترین راه است که ما متون قرآنى و احادیث نبوى وعلوى را در باب فضایل و رذایل مد نظر قرار دهیم و با تخلق به اخلاق حسنه و اجتناب از اخلاق رذیله در صف انسان هاى شایسته و مقربان درگاه خدا ـ با یارى و توفیقات الهى ـ قرار گیریم.
آن ها در درجه اول مبارزه با هواى نفس را که در حدیث معروف نبوى، جهاد اکبر نامیده شده، شرط پیمودن این راه معرفى مى کنند. آن جا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گروهى از مجاهدان اسلام را که از جهاد بازگشته بودند مخاطب قرارداد و فرمود : «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الاَْصْغَرَ وَبَقِى عَلَیهِمُ الْجِهَادُ الاَْکْبَرُ قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا الْجِهَادُ الاَْکْبَرُ فَقَالَ جِهَادُ النَّفْسِ؛ آفرین بر کسانى که جهاد کوچک را انجام دادند
(67)
وجهاد بزرگ تر بر دوش آن ها باقى مانده است. کسى عرض کرد: اى رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد و مبارزه با هواى نفس است». (47)
بدیهى است که پیکار با دشمنان به ویژه در آن عصر و زمان مشکلات عظیمى داشته که در بسیارى از موارد به شهادت مجاهدان راه خدا منتهى مى شده و یا جراحت هاى آن ها سال ها یا تا آخر عمر باقى مى مانده است. با این حال، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آن را جهاد اصغر نامید و جهاد با هوى و هوس هاى سرکش نفسانى را جهاد اکبر.
دلیل آن هم روشن است؛ تا انسان در میدان این جهاد شرکت نکند، یا جهاد با دشمن براى او میسر نمى شود و یا اگر میسر شود گاهى آلوده به افکار نادرستى همچون به دست آوردن غنیمت یاانتقام ازدشمن و یارسیدن به مقامات ظاهرى مى شود.
به همین دلیل در ذیل حدیث مذکور آمده است: «اِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِى بَینَ جَنْبَیهِ؛ برترین جهاد، جهاد با نفسى است که در درون انسان قرار دارد». (48)
و بعد از نجات از چنگال هوى و هوس هاى سرکش که ابزار شیطان رجیم است سعى مى کند خود را به صفات فضیلت آراسته کند تا در سایه آن به لقاءالله و شهود باطنى یعنى دیدن خدا با چشم دل نائل گردد.
در قرآن مجید در یک تعبیر روشن و شفاف آمده است: (فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا)؛ «پس هرکه به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!». (49)
(68)
لقاء پروردگار که همان مشاهده باطنى ذات پاک او با چشم دل و بصیرت است هرچند در این دنیا براى مؤمنان راستین امکان پذیر است، اما از آن جا که این مسأله در قیامت به سبب مشاهده آثار صریح تر و روشن تر آن ذات پاک جنبه همگانى پیدا مى کند این تعبیر در لسان قرآن و روایات غالباً درمورد روز قیامت به کار رفته است. البته اراده هر دو معنا نیز ممکن است، به این صورت که عمل صالح و ایمان خالص و ترک هرگونه شرک در این دنیا نیز سبب شهود باطنى صالحان پاک باز مى شود آن گونه که در قیامت نصیب همه مى گردد؛ اگر تمام موارد استعمال واژه «لقاءالله» در قرآن و روایات و به ویژه تعبیراتى که در ادعیه آمده است در نظر گرفته شود این تفسیر دور به نظر نخواهد رسید.
در متون اسلامى گاه به خطبه یا نامه اى از معصومین (علیهم السلام) یا دعایى از دعاهاى پرمعنا برخورد مى کنیم که هرکدام مى تواند نسخه اى براى سالکان راه باشد؛ ازجمله آن ها خطبه همّام است که یک صد و ده صفت از صفات بارز پرهیزکاران راستین در آن آمده و یک دوره کامل سیر و سلوک است و همان بود که همّام (مخاطب اصلى این خطاب) پس از شنیدن آن صیحه اى زد و مدهوش شد و روحش به عالم بالا پرواز کرد (که شرح آن بعدآ خواهد آمد).
کوتاه سخن این که اگر رهروان این راه، اراده و تصمیم و اخلاص کافى براى پیمودن این مسیر داشته باشند و با توکل بر خداوند به سراغ متون قرآنى و روایى معصومین (علیهم السلام) بروند و اهل عمل به آن دستورات حیات بخش باشند به یقین به هدف نهایى مى رسند و به وصال آن محبوب بى همتا نائل مى شوند و اینکه پیمودن این راه حتماً در گرو نسخه معینى از پیر و مرشد و راهنماى خاصى باشد به یقین اشتباه است و چه بسا مقدمه انحراف از مسیر صحیح و صراط مستقیم محسوب شود.
البته فهم محتواى آیات و روایات نیازمند علم کافى و یا استفاده از راهنمایى
(69)
علماى با تقواى دین است بى آن که انگشت روى شخص خاصى بگذاریم یا بگذارند.
در واقع همه چیز در شریعت جمع است و چیز ناگفته اى در آیات قرآن و گفتار معصومین (علیهم السلام) وجود ندارد و اینکه گروهى شریعت را از آنِ عوام مى دانند و بعد از آن قائل به طریقتى هستند که آداب آن را پیر و مرشد بیان مى کند و بدون آن وصول به حقیقت را غیر ممکن مى شمرند، بر خلاف اصول شناخته شده اسلامى است؛ شاهد گویاى این سخن عملکرد امامان معصوم (علیهم السلام) و اصحاب و یاران آن هاست.
در این زمینه بعدآ مشروح تر سخن خواهیم گفت.
(70)