سنّت شکنى بزرگ
مى دانیم که روح اسلام تسلیم است، آن هم تسلیم بى قید و شرط در برابر فرمان خدا. این معنى در آیات مختلفى از قرآن با عبارات گوناگون منعکس شده، از جمله آیه فوق است که مى فرماید: «هیچ مرد و زن باایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش مطلبى را لازم بدانند اختیارى از خود در برابر فرمان خدا داشته باشند» (وَمَا کَانَ لِمُوْمِنٍ وَ لاَ مُوْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ).
آنها باید اراده خود را تابع اراده حق کنند، همان گونه که سرتاپاى وجودشان وابسته به اوست.
«قَضى» در اینجا به معناى قضاى تشریعى و قانون و فرمان و داورى است. بدیهى است که نه خدا نیاز به اطاعت و تسلیم مردم دارد و نه پیامبر چشمداشتى، در حقیقت مصالح خود آنهاست که گاهى بر اثر محدود بودن آگاهیشان از آن باخبر نمى شوند، ولى خدا مى داند و به پیامبرش دستور مى دهد.
این درست به آن مى ماند که یک طبیب ماهر به بیمار مى گوید در صورتى به درمان تو مى پردازم که در برابر دستورهایم تسلیم محض شوى و از خود اراده اى نداشته باشى. این نهایت دلسوزى طبیب را نسبت به بیمار نشان مى دهد و خدا از چنین طبیبى برتر و بالاتر است.
لذا در پایان آیه به همین نکته اشاره کرده مى فرماید: «کسى که نافرمانى خدا و پیامبرش را کند به گمراهى آشکارى گرفتار شده است» (وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِینًا).
راه سعادت گم مى کند و به بیراهه و بدبختى کشیده مى شود، چرا که فرمان خداوند عالم، مهربان و فرستاده او را که ضامن خیر و سعادت اوست نادیده گرفته و چه ضلالتى از این آشکارتر؟
سپس به داستان معروف زید و همسرش زینب مى پردازد که یکى از مسائل حسّاس زندگانى پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) است و با مسأله همسران حضرت که در آیات پیشین مورد اشاره قرار گرفته ارتباط دارد. مى گوید: به خاطر آور «زمانى را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى مى گفتى : همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز» (وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ).
منظور از نعمت خداوند، نعمت هدایت و ایمان است که نصیب زید بن حارثه شده بود، و نعمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) این بود که وى را آزاد کرد و همچون فرزند خویش گرامیش داشت.
از این آیه استفاده مى شود که میان زید و زینب مشاجره اى درگرفته بود که ادامه یافت و آن دو در آستانه طلاق قرار گرفتند. با توجّه به جمله «تَقولُ» که فعل مضارع است، پیامبر(صلی الله علیه و آله) کراراً و مستمراً زید را نصیحت مى کرد و از جدایى و طلاق بازمى داشت.
آیا این مشاجره به خاطر عدم توافق وضع اجتماعى زینب با زید بود که او از یک قبیله سرشناس و این یک برده آزادشده بود، یا به خاطر پاره اى از خشونت هاى اخلاقى زید و یا هیچ کدام، بلکه توافق روحى و اخلاقى در میان آن دو نبود زیرا گاه ممکن است دو نفر خوب باشند ولى از نظر فکر و سلیقه اختلافاتى داشته باشند که نتوانند به زندگى مشترک با هم ادامه دهند.
به هر حال تا اینجا مسأله پیچیده اى نیست. بعد مى افزاید: «تو در دل چیزى را پنهان مى داشتى که خداوند آن را آشکار مى کند، و از مردم مى ترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى» (وَ تُخْفِى فِى نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَیهُ).
مفسّران در اینجا سخنان فراوانى گفته اند و ناشیگرى بعضى از آنان در تعبیرات، بهانه هایى به دست دشمنان داده است، در حالى که از قرائنى که در خود آیه و شأن نزول آیات و تاریخ وجود دارد مفهوم این آیه مطلب پیچیده اى نیست، زیرا پیامبر در نظر داشت که اگر کار صلح میان دو همسر به نتیجه نرسد و کارشان به طلاق و جدایى بیانجامد، براى جبران این شکست که دامنگیر دختر عمّه اش زینب شده ـ که حتّى برده اى آزادشده او را طلاق داده ـ وى را به همسرى خود برگزیند، ولى از این بیم داشت که از دو جهت مردم به او خرده گیرند و مخالفان پیرامون آن جنجال برپا کنند.
نخست اینکه زید پسرخوانده پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و مطابق یک سنّت جاهلى پسرخوانده تمام احکام پسر را داشت، از جمله اینکه ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده را حرام مى پنداشتند.
دیگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) چگونه حاضر مى شود با همسر مطلّقه برده آزاد شده اى ازدواج کند و این دون شأن و مقام اوست.
از برخى روایات اسلامى به دست مى آید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) این تصمیم را به فرمان خدا گرفته بود و در قسمت بعدى آیه نیز قرینه اى بر این معنى وجود دارد.
بنابراین، این مسأله یک مسأله اخلاقى و انسانى بود و نیز وسیله مؤثّرى براى شکستن دو سنّت غلط جاهلى (ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده، و ازدواج با همسر مطلّقه یک غلام و برده آزاد شده).
مسلّم است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نباید در این مسائل از مردم بترسد، و از جوسازى ها و سم پاشى ها واهمه اى به خود راه دهد، ولى به هر حال طبیعى است انسان در این گونه موارد ـ به خصوص که پاى مسائل مربوط به انتخاب همسر در کار بوده باشد ـ گرفتار ترس و وحشت شود، مخصوصآ اینکه ممکن بود این گفت وگوها و جنجال ها در روند پیشرفت هدف مقدّس پیامبر و گسترش اسلام اثر بگذارد، و افراد ضعیف الایمان را تحت تأثیر قرار دهد، و در دل آنها تردید ایجاد کند.
لذا در دنباله آیه مى فرماید: «هنگامى که زید حاجت خود را به پایان برد و او را رها کرد، ما او را به همسرى تو درآوردیم، تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده هاى خود، هنگامى که از آنها طلاق بگیرند نباشد» (فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَىْ لاَ یَکُونَ عَلَى الْمُوْمِنِینَ حَرَجٌ فِى أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا).
و این کارى بود که مى بایست انجام بشود «و فرمان خدا انجام شدنى است» (وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً).
«أدعیاء» جمع «دَعِى» به معنى پسرخوانده و «وَطر» به معنى نیاز و حاجت مهم
است. انتخاب این تعبیر در مورد طلاق و رهایى زینب، در حقیقت به خاطر لطف بیان است که با صراحت عنوان طلاق که براى زنان و حتّى مردان عیب است مطرح نشود. گویى این دو به یکدیگر نیاز داشتند که مدّتى زندگى مشترک داشته باشند و جدایى آنها به خاطر پایان این نیاز بوده است.
عبارت «زَوَّجناکَها» (او را به همسرى تو درآوردیم)، دلیل بر این است که ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله) با زینب یک ازدواج الهى بود. لذا در تواریخ آمده است که زینب بر سایر همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) به این امر مباهات مى کرد و مى گفت: «زَوَّجَکُنَّ أهلُوکُنَّ وَ زَوَّجنی اللّهُ مِن السَّماءِ؛ شما را خویشاوندانتان به همسرى پیامبر درآوردند، ولى مرا خداوند از آسمان به همسرى پیامبر (صلی الله علیه و آله) خدا درآورد». (571)
قابل توجّه اینکه قرآن براى رفع هرگونه ابهام، باصراحت تمام، هدف اصلى این ازدواج را که شکستن یک سنّت جاهلى در زمینه خوددارى ازدواج با همسران مطلّقه پسرخوانده ها بوده است بیان مى دارد. و این خود اشاره است به یک مسأله کلّى که ازدواج هاى متعدّد پیامبر (صلی الله علیه و آله) امر ساده اى نبود، بلکه هدف هایى را تعقیب مى کرد که در سرنوشت مکتب او اثر داشت.
جمله «کانَ أمرُ اللّهِ مَفعولاً» اشاره به این است که در این گونه مسائل باید قاطعیّت به خرج داد، و کارى که شدنى است باید بشود، زیرا تسلیم جنجال ها شدن در مسائلى که ارتباط با هدف هاى کلّى و اساسى دارد بى معنى است.
با تفسیر روشنى که در مورد آیه فوق آوردیم معلوم مى شود که پیرایه هایى را که دشمنان یا دوستان نادان خواسته اند به این آیه ببندند کاملاً بى اساس است. در بحث نکات به خواست خدا توضیح بیشترى در این زمینه خواهیم داد.
آخرین آیه مورد بحث در تکمیل بحث هاى گذشته چنین مى گوید: «هیچ منعى
بر پیامبر در آنچه خدا براى او واجب کرده نیست» (مَا کَانَ عَلَى النَّبِىِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ).
آنجا که خداوند فرمانى به او مى دهد ملاحظه هیچ امرى در برابر آن جایز نیست و بدون هیچ چون و چرا باید به مرحله اجرا درآید.
رهبران آسمانى هرگز نباید در اجراى فرمان هاى الهى گوش به حرف این و آن دهند، یا ملاحظه جوسازى هاى سیاسى و آداب و رسوم غلط حاکم بر محیط را کنند، چه بسا آن دستور براى شکستن همین شرایط نادرست و در هم کوبیدن بدعت هاى زشت و رسوا باشد.
آنها باید به مصداق (وَلا یَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ)(572) بدون خوف از سرزنش ها و جنجال ها، فرمان خدا را به کار بندند.
اصولاً اگر ما بخواهیم بنشینیم تا براى اجراى فرمان حق، رضایت و خشنودى همه را جلب کنیم چنین چیزى امکان پذیر نیست. گروه هایى هستند که تنها هنگامى راضى مى شوند که ما تسلیم خواست ها یا پیرو مکتب آنها شویم. چنانکه قرآن مى گوید : (وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ) «هرگز یهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا از آیین آنها بى قید و شرط پیروى کنى». (573)
و درباره آیه مورد بحث مطلب چنین بود، زیرا ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله) با زینب، چنانکه گفتیم، در افکار عمومى مردم آن محیط دو ایراد داشت: یکى ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده که در نظر آنها همچون ازدواج با همسر پسر حقیقى بود، و این بدعتى بود که مى باید درهم شکسته مى شد.
و دیگر ازدواج مرد باشخصیّتى همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله) با همسر مطلّقه یک برده آزادشده عیب و ننگ بود، چرا که پیامبر را با یک برده هم ردیف قرار مى داد، این فرهنگ غلط نیز باید برچیده شود و ارزش هاى انسانى به جاى آن بنشیند و کفو بودن دو همسر، تنها بر اساس ایمان و اسلام و تقوا استوار گردد.
اصولاً سنّت شکنى و برچیدن آداب و رسوم خرافى و غیرانسانى همواره با سر و صدا توأم است و پیامبران هرگز نباید به آن اعتنا کنند.
لذا در جمله بعد مى فرماید: «این سنّت الهى در مورد پیامبران در امم پیشین نیز جارى بوده است» (سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
تنها تو نیستى که گرفتار این مشکلى هستى، بلکه همه انبیا هنگام شکستن سنّت هاى غلط گرفتار این ناراحتى ها بوده اند.
مشکل بزرگ در این قضیه منحصر به شکستن این دو سنّت جاهلى نبود، بلکه چون پاى ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله) در میان بود این امر مى توانست دستاویز دیگرى به دشمنان براى عیب جویى بدهد که شرح آن خواهد آمد.
و در پایان آیه براى تثبیت قاطعیّت در این گونه مسائل بنیادى مى فرماید: «و فرمان خدا روى حساب و برنامه دقیقى است» و باید به مرحله اجرا درآید (وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا).
عبارت «قَدَرًا مَقدُورًا»، ممکن است اشاره به حتمى بودن فرمان الهى باشد، یا ناظر به رعایت حکمت و مصلحت در آن، امّا مناسب تر با مورد آیه این است که هر دو معنى از آن اراده شود. یعنى فرمان خدا هم روى حساب است و هم بى چون و چرا و لازم الاجراست.
جالب اینکه در تواریخ مى خوانیم که پیامبر اسلام در مورد ازدواج با زینب آن چنان دعوت عامى براى صرف غذا از مردم به عمل آورد که در مورد هیچ یک از همسرانش سابقه نداشت. (574)
گویا با این کار مى خواست نشان دهد که به هیچ وجه مرعوب سنّت هاى خرافى محیط نیست، بلکه به اجراى این دستور الهى افتخار مى کند. به علاوه در نظر داشت که از این راه آوازه شکستن این سنّت جاهلى را به گوش همگان در سراسر جزیره عرب برساند.
نکته :
افسانه هاى دروغین
داستان ازدواج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با زینب با تمام صراحتى که قرآن در این مسأله و هدف این ازدواج به خرج داده و آن را شکستن یک سنّت جاهلى در ارتباط با ازدواج با همسر مطلّقه فرزند خوانده معرّفى کرده، باز مورد بهره بردارى سوءِ جمعى از دشمنان اسلام گردیده است. آنها خواسته اند از آن یک داستان عشقى بسازند که ساحت قدس پیامبر را با آن آلوده کنند و احادیث مشکوک، یا مجعولى را در این زمینه دستاویز قرار داده اند.
از جمله اینکه نوشته اند: هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) براى احوال پرسى زید به خانه او آمد همین که در را گشود چشمش به جمال زینب افتاد وگفت: سُبحانَ اللّهِ خالِقُ النّورِ تَبارَکَ اللّهُ أحسَنُ الخالِقینَ: «منزّه است خداوندى که خالق نور است و جاوید و پربرکت است خدایى که احسن الخالقین است».
و این جمله را دلیلى بر علاقه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به زینب گرفته اند.
در حالى که شواهد روشنى قطع نظر از مسأله نبوّت و عصمت، در دست است که این افسانه ها را تکذیب مى کند.
نخست اینکه زینب دختر عمّه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و در محیط خانوادگى تقریباً با او بزرگ شده بود. حضرت شخصاً او را براى زید خواستگارى کرد و اگر زینب جمال فوق العاده اى داشت و فرضاً جمال او توجّه حضرت را جلب کرده بود، نه جمالش امر مخفى بود و نه ازدواج با او پیش از این ماجرا مشکلى داشت، بلکه با توجّه به اینکه زینب هیچ تمایلى براى ازدواج با زید نشان نمى داد و مخالفت خود را صریحاً بیان کرد و کاملاً ترجیح مى داد همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) شود، به طورى که وقتى پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خواستگارى او براى زید رفت خوشحال شد، زیرا تصوّر مى کرد حضرت او را براى خود خواستگارى مى کند، امّا بعداً با نزول آیه قرآن و امر به تسلیم در برابر فرمان خدا و پیامبر، تن به ازدواج با زید داد.
با این مقدّمات چه جاى این توهّم که او از چگونگى و جمال و کمال زینب باخبر نباشد؟ و چه جاى این توهّم که تمایل ازدواج با او را داشته باشد و نتواند اقدام کند؟
دو دیگر اینکه وقتى زید براى طلاق دادن همسرش زینب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) مراجعه مى نماید حضرت بارها او را نصیحت مى کند و مانع این طلاق مى شود. این خود شاهد دیگرى بر نفى آن افسانه هاست.
از سوى دیگر، قرآن باصراحت هدف این ازدواج را بیان کرده تا جایى براى گفت وگوهاى دیگر نباشد.
از سوى چهارم، در آیات فوق خواندیم که خدا به پیامبر مى گوید: در ماجراى ازدواج با همسر مطلّقه زید جریانى وجود دارد که از مردم مى ترسى در حالى که باید از خدا بترسى. مسأله ترس از خدا نشان مى دهد که این ازدواج به عنوان یک وظیفه صورت گرفته بود که در آن، پیامبر باید به خاطر پروردگار ملاحظات شخصى را کنار بگذارد تا یک هدف مقدّس الهى تأمین شود هر چند به قیمت زخم زبان کوردلان و افسانه بافى هاى منافقان در زمینه متّهم ساختن پیامبر (صلی الله علیه و آله) تمام شود. و این بهاى سنگینى بود که حضرت در مقابل اطاعت فرمان خدا و شکستن یک سنّت غلط پرداخت و هنوز هم مى پردازد.
امّا در طول زندگى رهبران راستین لحظاتى فرا مى رسد که باید ایثار و فداکارى کنند و خود را در معرض اتّهام این گونه افراد قرار دهند تا به هدفشان برسند.
آرى اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگز زینب را ندیده و نشناخته بود و هرگز زینب تمایل با ازدواج او نداشت و زید نیز حاضر به طلاق دادن او نبود (قطع نظر از مسأله نبوّت و عصمت)، جاى این گفت وگو و توهّمات بود، ولى با توجّه به نفى همه این شرایط، ساختگى بودن این افسانه ها روشن مى شود.
به علاوه تاریخ زندگى پیامبر (صلی الله علیه و آله) به هیچ وجه نشان نمى دهد که او علاقه و تمایل خاصّى نسبت به زینب داشت، بلکه همچون سایر همسران، و شاید از جهاتى کمتر از بعضى همسران پیامبر بوده، واین خود شاهد تاریخى دیگرى برنفى آن افسانه هاست.
آخرین سخنى که در اینجا اشاره به آن را لازم مى دانیم اینکه ممکن است کسى بگوید : شکستن چنین سنّت غلطى لازم بود، امّا چه ضرورتى داشت که شخص پیامبر اقدام به سنّت شکنى کند مى توانست مسأله را به صورت یک قانون بیان نماید و دیگران را تشویق به گرفتن همسر مطلّقه پسرخوانده خود کند.
ولى باید توجّه داشت گاهى یک سنّت جاهلى و غلط مخصوصاً مربوط به ازدواج با افرادى که از نظر ظاهرى دون شأن انسان هستند با سخن امکان پذیر نیست، و مردم مى گویند اگر این کار خوب بود چرا خود او انجام نداد؟ چرا او با همسر برده آزادشده اى ازدواج نکرد؟چرا او با همسر مطلّقه پسرخوانده اش عقد همسرى نبست؟
در این گونه موارد یک نمونه عملى به همه این چراها پایان مى دهد و به طور قاطع آن سنّت غلط شکسته مى شود. گذشته از اینکه نفس این عمل یک نوع ایثار و فداکارى بود (ر.ک: ج 17، ص 338 ـ 351).
زنانى كه ازدواج پیامبر با آنان حلال است
(یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللاَّتِى آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالاَتِکَ اللاَّتِى هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِىِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِىُّ أَنْ یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِى أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلاَ یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللهُ غَفُورآ رَّحِیمآ)
اى پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته اى براى تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانى که از طریق غنایمى که خدا به تو داده است مالک شده اى و دختران عموى تو، و دختران عمّه ها، و دختران دایى تو، و دختران خاله ها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آنها براى تو جایز است) و(نیز) زن باایمانى که خود را به پیامبر ببخشد (و مهرى براى خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد مى تواند او را به همسرى برگزیند؛ امّا چنین ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه دیگر مؤمنان؛ ما مى دانیم براى آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمى مقرّر داشته ایم (و مصلحت آنان چه حکمى را ایجاب مى کند)؛ این به خاطر آن است که مشکلى (در اداى رسالت) بر تو نباشد (و از این راه حامیان فزون ترى فراهم سازى)؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است. (سوره احزاب، آیه 50)
تفسیر :