فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

ماجراى ازدواج زینب

(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْرآ أَنْ یَکُونَ لَهُمْ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُّبِینآ * وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللهَ وَتُخْفِى فِى نَفْسِکَ مَا اللهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرآ زَوَّجْنَاکَهَا لِکَىْ لاَ یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِى أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرآ وَکَانَ أَمْرُ اللهِ مَفْعُولا * مَّا کَانَ عَلَى النَّبِىِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللهُ لَهُ سُنَّةَ اللهِ فِى الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللهِ قَدَرآ مَّقْدُورآ)
هیچ مرد و زن باایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش فرمانى صادر کنند اختیارى (در برابر فرمان خدا) در کار خود داشته باشد؛ و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است! * (به خاطر بیاور) زمانى را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى ]= به فرزندخوانده ات «زید» [مى گفتى : «همسرت را براى خود نگاه دار و از خدا بپرهیز.» و در دل خود چیزى را پنهان مى داشتى که خداوند آن را آشکار مى کند؛ و از مردم مى ترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى. هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده هایشان ـ هنگامى که از آنها بى نیاز شدند (و آنها را طلاق دادند) ـ نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود). * هیچ گونه منعى بر پیامبر در آنچه خدا براى او مقرّر داشته نیست؛ این سنّت الهى در مورد کسانى که پیش از این بوده اند نیز جارى بوده؛ و فرمان خدا روى حساب و تدبیر کاملى است.

شأن نزول :

آیات فوق به گفته غالب مفسّران و مورّخان اسلامى در مورد داستان ازدواج زینب بنت جحش (دختر عمّه پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله)) با زید بن حارثه، برده آزادشده پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده است.
ماجرا از این قرار بود که قبل از زمان بعثت و بعد از آن که خدیجه با پیامبر (صلی الله علیه و آله) ازدواج کرد، خدیجه برده اى به نام زید خرید که بعداً آن را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخشید و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را آزاد کرد، و چون طایفه اش او را از خود راندند پیامبر (صلی الله علیه و آله) نام «فرزند خود» بر او نهاد و به اصطلاح او را «تَبَنّى» کرد.
بعد از ظهور اسلام «زید» مسلمانى مخلص و پیشتاز شد و موقعیّت ممتازى در اسلام پیدا کرد و چنانکه مى دانیم سرانجام یکى از فرماندهان لشکر اسلام در جنگ موته شد که در همان جنگ شربت شهادت نوشید.
هنگامى که پیامبر(صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفت براى زید همسرى برگزیند از زینب بنت جحش که دختر امیّه دختر عبدالمطّلب (دختر عمّه اش) بود براى او خواستگارى کرد. زینب نخست چنین تصوّر مى کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خواهد او را براى خود انتخاب کند، خوشحال شد و رضایت داد، ولى بعد که فهمید خواستگارى از او براى زید است سخت ناراحت شد و سرباز زد. برادرش که عبداللّه نام داشت او نیز با این امر به سختى مخالفت کرد.
در اینجا بود که نخستین آیه از آیات مورد بحث نازل شد و به امثال زینب و عبداللّه هشدار داد که آنها نمى توانند هنگامى که خدا و پیامبرش کارى را لازم مى دانند مخالفت کنند. آنها این مسأله را که شنیدند در برابر فرمان خدا تسلیم شدند (البتّه چنانکه خواهیم دید این ازدواج ساده اى نبود و مقدّمه اى بود براى شکستن یک سنّت غلط جاهلى، زیرا در عصر جاهلیّت هیچ زن باشخصیّت و سرشناسى حاضر نبود با برده اى ازدواج کند، هر چند داراى ارزش هاى والاى انسانى باشد).
امّا این ازدواج دیرى نپایید و بر اثر ناسازگارى هاى اخلاقى میان طرفین منجر به طلاق شد، هر چند پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اصرار داشت که این طلاق رخ ندهد امّا رخ داد.
سپس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) براى جبران این شکست زینب در ازدواج، او را به فرمان
خدا به همسرى خود برگزید و این قضیه در اینجا خاتمه یافت، ولى گفت وگوهاى دیگرى در میان مردم پدید آمد که قرآن با بعضى از آیات مورد بحث آنها را برچید که شرح آن به خواست خدا خواهد آمد. (570)
تفسیر :

سنّت شکنى بزرگ

مى دانیم که روح اسلام تسلیم است، آن هم تسلیم بى قید و شرط در برابر فرمان خدا. این معنى در آیات مختلفى از قرآن با عبارات گوناگون منعکس شده، از جمله آیه فوق است که مى فرماید: «هیچ مرد و زن باایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش مطلبى را لازم بدانند اختیارى از خود در برابر فرمان خدا داشته باشند» (وَمَا کَانَ لِمُوْمِنٍ وَ لاَ مُوْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ).
آنها باید اراده خود را تابع اراده حق کنند، همان گونه که سرتاپاى وجودشان وابسته به اوست.
«قَضى» در اینجا به معناى قضاى تشریعى و قانون و فرمان و داورى است. بدیهى است که نه خدا نیاز به اطاعت و تسلیم مردم دارد و نه پیامبر چشمداشتى، در حقیقت مصالح خود آنهاست که گاهى بر اثر محدود بودن آگاهیشان از آن باخبر نمى شوند، ولى خدا مى داند و به پیامبرش دستور مى دهد.
این درست به آن مى ماند که یک طبیب ماهر به بیمار مى گوید در صورتى به درمان تو مى پردازم که در برابر دستورهایم تسلیم محض شوى و از خود اراده اى نداشته باشى. این نهایت دلسوزى طبیب را نسبت به بیمار نشان مى دهد و خدا از چنین طبیبى برتر و بالاتر است.
لذا در پایان آیه به همین نکته اشاره کرده مى فرماید: «کسى که نافرمانى خدا و پیامبرش را کند به گمراهى آشکارى گرفتار شده است» (وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِینًا).
راه سعادت گم مى کند و به بیراهه و بدبختى کشیده مى شود، چرا که فرمان خداوند عالم، مهربان و فرستاده او را که ضامن خیر و سعادت اوست نادیده گرفته و چه ضلالتى از این آشکارتر؟
سپس به داستان معروف زید و همسرش زینب مى پردازد که یکى از مسائل حسّاس زندگانى پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) است و با مسأله همسران حضرت که در آیات پیشین مورد اشاره قرار گرفته ارتباط دارد. مى گوید: به خاطر آور «زمانى را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى مى گفتى : همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز» (وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ).
منظور از نعمت خداوند، نعمت هدایت و ایمان است که نصیب زید بن حارثه شده بود، و نعمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) این بود که وى را آزاد کرد و همچون فرزند خویش گرامیش داشت.
از این آیه استفاده مى شود که میان زید و زینب مشاجره اى درگرفته بود که ادامه یافت و آن دو در آستانه طلاق قرار گرفتند. با توجّه به جمله «تَقولُ» که فعل مضارع است، پیامبر(صلی الله علیه و آله) کراراً و مستمراً زید را نصیحت مى کرد و از جدایى و طلاق بازمى داشت.
آیا این مشاجره به خاطر عدم توافق وضع اجتماعى زینب با زید بود که او از یک قبیله سرشناس و این یک برده آزادشده بود، یا به خاطر پاره اى از خشونت هاى اخلاقى زید و یا هیچ کدام، بلکه توافق روحى و اخلاقى در میان آن دو نبود زیرا گاه ممکن است دو نفر خوب باشند ولى از نظر فکر و سلیقه اختلافاتى داشته باشند که نتوانند به زندگى مشترک با هم ادامه دهند.
به هر حال تا اینجا مسأله پیچیده اى نیست. بعد مى افزاید: «تو در دل چیزى را پنهان مى داشتى که خداوند آن را آشکار مى کند، و از مردم مى ترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى» (وَ تُخْفِى فِى نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَیهُ).
مفسّران در اینجا سخنان فراوانى گفته اند و ناشیگرى بعضى از آنان در تعبیرات، بهانه هایى به دست دشمنان داده است، در حالى که از قرائنى که در خود آیه و شأن نزول آیات و تاریخ وجود دارد مفهوم این آیه مطلب پیچیده اى نیست، زیرا پیامبر در نظر داشت که اگر کار صلح میان دو همسر به نتیجه نرسد و کارشان به طلاق و جدایى بیانجامد، براى جبران این شکست که دامنگیر دختر عمّه اش زینب شده ـ که حتّى برده اى آزادشده او را طلاق داده ـ وى را به همسرى خود برگزیند، ولى از این بیم داشت که از دو جهت مردم به او خرده گیرند و مخالفان پیرامون آن جنجال برپا کنند.
نخست اینکه زید پسرخوانده پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و مطابق یک سنّت جاهلى پسرخوانده تمام احکام پسر را داشت، از جمله اینکه ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده را حرام مى پنداشتند.
دیگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) چگونه حاضر مى شود با همسر مطلّقه برده آزاد شده اى ازدواج کند و این دون شأن و مقام اوست.
از برخى روایات اسلامى به دست مى آید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) این تصمیم را به فرمان خدا گرفته بود و در قسمت بعدى آیه نیز قرینه اى بر این معنى وجود دارد.
بنابراین، این مسأله یک مسأله اخلاقى و انسانى بود و نیز وسیله مؤثّرى براى شکستن دو سنّت غلط جاهلى (ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده، و ازدواج با همسر مطلّقه یک غلام و برده آزاد شده).
مسلّم است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نباید در این مسائل از مردم بترسد، و از جوسازى ها و سم پاشى ها واهمه اى به خود راه دهد، ولى به هر حال طبیعى است انسان در این گونه موارد ـ به خصوص که پاى مسائل مربوط به انتخاب همسر در کار بوده باشد ـ گرفتار ترس و وحشت شود، مخصوصآ اینکه ممکن بود این گفت وگوها و جنجال ها در روند پیشرفت هدف مقدّس پیامبر و گسترش اسلام اثر بگذارد، و افراد ضعیف الایمان را تحت تأثیر قرار دهد، و در دل آنها تردید ایجاد کند.
لذا در دنباله آیه مى فرماید: «هنگامى که زید حاجت خود را به پایان برد و او را رها کرد، ما او را به همسرى تو درآوردیم، تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده هاى خود، هنگامى که از آنها طلاق بگیرند نباشد» (فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَىْ لاَ یَکُونَ عَلَى الْمُوْمِنِینَ حَرَجٌ فِى أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا).
و این کارى بود که مى بایست انجام بشود «و فرمان خدا انجام شدنى است» (وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً).
«أدعیاء» جمع «دَعِى» به معنى پسرخوانده و «وَطر» به معنى نیاز و حاجت مهم
است. انتخاب این تعبیر در مورد طلاق و رهایى زینب، در حقیقت به خاطر لطف بیان است که با صراحت عنوان طلاق که براى زنان و حتّى مردان عیب است مطرح نشود. گویى این دو به یکدیگر نیاز داشتند که مدّتى زندگى مشترک داشته باشند و جدایى آنها به خاطر پایان این نیاز بوده است.
عبارت «زَوَّجناکَها» (او را به همسرى تو درآوردیم)، دلیل بر این است که ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله) با زینب یک ازدواج الهى بود. لذا در تواریخ آمده است که زینب بر سایر همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) به این امر مباهات مى کرد و مى گفت: «زَوَّجَکُنَّ أهلُوکُنَّ وَ زَوَّجنی اللّهُ مِن السَّماءِ؛ شما را خویشاوندانتان به همسرى پیامبر درآوردند، ولى مرا خداوند از آسمان به همسرى پیامبر (صلی الله علیه و آله) خدا درآورد». (571)

قابل توجّه اینکه قرآن براى رفع هرگونه ابهام، باصراحت تمام، هدف اصلى این ازدواج را که شکستن یک سنّت جاهلى در زمینه خوددارى ازدواج با همسران مطلّقه پسرخوانده ها بوده است بیان مى دارد. و این خود اشاره است به یک مسأله کلّى که ازدواج هاى متعدّد پیامبر (صلی الله علیه و آله) امر ساده اى نبود، بلکه هدف هایى را تعقیب مى کرد که در سرنوشت مکتب او اثر داشت.
جمله «کانَ أمرُ اللّهِ مَفعولاً» اشاره به این است که در این گونه مسائل باید قاطعیّت به خرج داد، و کارى که شدنى است باید بشود، زیرا تسلیم جنجال ها شدن در مسائلى که ارتباط با هدف هاى کلّى و اساسى دارد بى معنى است.
با تفسیر روشنى که در مورد آیه فوق آوردیم معلوم مى شود که پیرایه هایى را که دشمنان یا دوستان نادان خواسته اند به این آیه ببندند کاملاً بى اساس است. در بحث نکات به خواست خدا توضیح بیشترى در این زمینه خواهیم داد.
آخرین آیه مورد بحث در تکمیل بحث هاى گذشته چنین مى گوید: «هیچ منعى
بر پیامبر در آنچه خدا براى او واجب کرده نیست» (مَا کَانَ عَلَى النَّبِىِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ).
آنجا که خداوند فرمانى به او مى دهد ملاحظه هیچ امرى در برابر آن جایز نیست و بدون هیچ چون و چرا باید به مرحله اجرا درآید.
رهبران آسمانى هرگز نباید در اجراى فرمان هاى الهى گوش به حرف این و آن دهند، یا ملاحظه جوسازى هاى سیاسى و آداب و رسوم غلط حاکم بر محیط را کنند، چه بسا آن دستور براى شکستن همین شرایط نادرست و در هم کوبیدن بدعت هاى زشت و رسوا باشد.
آنها باید به مصداق (وَلا یَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ)(572) بدون خوف از سرزنش ها و جنجال ها، فرمان خدا را به کار بندند.
اصولاً اگر ما بخواهیم بنشینیم تا براى اجراى فرمان حق، رضایت و خشنودى همه را جلب کنیم چنین چیزى امکان پذیر نیست. گروه هایى هستند که تنها هنگامى راضى مى شوند که ما تسلیم خواست ها یا پیرو مکتب آنها شویم. چنانکه قرآن مى گوید : (وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ) «هرگز یهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا از آیین آنها بى قید و شرط پیروى کنى». (573)

و درباره آیه مورد بحث مطلب چنین بود، زیرا ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله) با زینب، چنانکه گفتیم، در افکار عمومى مردم آن محیط دو ایراد داشت: یکى ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده که در نظر آنها همچون ازدواج با همسر پسر حقیقى بود، و این بدعتى بود که مى باید درهم شکسته مى شد.
و دیگر ازدواج مرد باشخصیّتى همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله) با همسر مطلّقه یک برده آزادشده عیب و ننگ بود، چرا که پیامبر را با یک برده هم ردیف قرار مى داد، این فرهنگ غلط نیز باید برچیده شود و ارزش هاى انسانى به جاى آن بنشیند و کفو بودن دو همسر، تنها بر اساس ایمان و اسلام و تقوا استوار گردد.
اصولاً سنّت شکنى و برچیدن آداب و رسوم خرافى و غیرانسانى همواره با سر و صدا توأم است و پیامبران هرگز نباید به آن اعتنا کنند.
لذا در جمله بعد مى فرماید: «این سنّت الهى در مورد پیامبران در امم پیشین نیز جارى بوده است» (سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
تنها تو نیستى که گرفتار این مشکلى هستى، بلکه همه انبیا هنگام شکستن سنّت هاى غلط گرفتار این ناراحتى ها بوده اند.
مشکل بزرگ در این قضیه منحصر به شکستن این دو سنّت جاهلى نبود، بلکه چون پاى ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله) در میان بود این امر مى توانست دستاویز دیگرى به دشمنان براى عیب جویى بدهد که شرح آن خواهد آمد.
و در پایان آیه براى تثبیت قاطعیّت در این گونه مسائل بنیادى مى فرماید: «و فرمان خدا روى حساب و برنامه دقیقى است» و باید به مرحله اجرا درآید (وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا).
عبارت «قَدَرًا مَقدُورًا»، ممکن است اشاره به حتمى بودن فرمان الهى باشد، یا ناظر به رعایت حکمت و مصلحت در آن، امّا مناسب تر با مورد آیه این است که هر دو معنى از آن اراده شود. یعنى فرمان خدا هم روى حساب است و هم بى چون و چرا و لازم الاجراست.
جالب اینکه در تواریخ مى خوانیم که پیامبر اسلام در مورد ازدواج با زینب آن چنان دعوت عامى براى صرف غذا از مردم به عمل آورد که در مورد هیچ یک از همسرانش سابقه نداشت. (574)

گویا با این کار مى خواست نشان دهد که به هیچ وجه مرعوب سنّت هاى خرافى محیط نیست، بلکه به اجراى این دستور الهى افتخار مى کند. به علاوه در نظر داشت که از این راه آوازه شکستن این سنّت جاهلى را به گوش همگان در سراسر جزیره عرب برساند.
نکته :