فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

4. هذا من فضل ربّى

دنیاپرستان مغرور هنگامى که به قدرت مى رسند همه چیز را جز خود فراموش مى کنند و تمام امکاناتى را که به دست آورده اند قارون وار که مى گفت: (إنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِى) «آنچه را دارم بر اثر علم و دانش من است»(541) از ناحیه خودشان مى دانند ولا غیر.
در حالى که بندگان خاصّ خدا به هر جا برسند مى گویند: (هَـذَا ِمْن فَضْلِ رَبِّى) «این از فضل خداست بر ما».
جالب اینکه سلیمان (علیه السلام) نه تنها این سخن را به هنگام مشاهده تخت ملکه سبا در برابرش بیان کرد، بلکه افزود: این براى این است که خدا مرا بیازماید، آیاشکرگزارم یا نه؟
قبلاً نیز در همین سوره خواندیم که سلیمان (علیه السلام) نعمت هاى خود را همه از خدا مى داند
و خاضعانه رو به درگاهش مى کند که: پروردگارا، شکر این همه نعمت را به من الهام کن، و توفیقى عطا فرما که بتوانم در پرتو آن، جلب رضاى تو کنم.
آرى این است معیار شناخت موحّدان خالص از دنیاپرستان مغرور، و این است راه ورسم مردان پرظرفیّت و باشخصیّت در برابر کم ظرفیّتان خودخواه.
گرچه معمول شده است که بعضى از متظاهران فقط این جمله پرمعنى سلیمان (هَـذَا ِمْن فَضْلِ رَبِّى) را بر سر در کاخ هاى طاغوتى خود مى نویسند، بى آنکه به آن اعتقادى داشته باشند و در عملشان کمتر انعکاسى داشته باشد، ولى مهم آن است که هم بر سر در خانه باشد، هم در پیشانى تمام زندگى انسان و در قلب او، عملش نشان دهد که همه را از فضل خدا مى داند و در مقام شکر آن برآید، نه شکر با زبان که شکر با عمل و با تمام وجود. (542)

5. آصف بن برخیا چگونه تخت ملکه را حاضر ساخت؟

این نخستین خارق عادتى نیست که در داستان سلیمان، یا در زندگى پیامبران به طور کلّى مى بینیم، و آنها که فکر مى کنند باید این گونه تعبیرات را با توجیه ها و تفسیرهایى از ظاهرش دگرگون ساخت و جنبه هاى کنایى و معنوى به آن داد، باید حساب خود را یک جا با معجزات انبیا روشن سازند.
آیا آنها به راستى انجام دادن کارهاى خارق عادت از پیامبران یا جانشینان آنها را محال مى دانند و آن را به کلّى منکرند؟
چنین چیزى نه با اصل توحید و قدرت پروردگار که حاکم بر قوانین هستى است سازگار است، و نه با صریح قرآن در آیات بسیار.
امّا اگر بپذیرند که چنین چیزى ممکن است تفاوتى نمى کند که بحث از زنده کردن مردگان و شفاى کورمادرزاد به وسیله حضرت مسیح (علیه السلام) باشد، یا حاضر کردن تخت ملکه سبا به وسیله آصف بن برخیا.
بدون شک در اینجا روابط مرموز و علل ناشناخته در کار است که ما با علم محدودمان از آن آگاه نیستیم، ولى همین قدر مى دانیم که این کار محال نیست.آیا آصف با قدرت معنوى خود تخت ملکه سبا را تبدیل به امواج نور کرد و در یک لحظه در آنجا حاضر کرد و بار دیگر آن را مبدّل به مادّه اصلى ساخت؟ بر ما درست روشن نیست.
همین قدر مى دانیم که امروز انسان از طرق علمى متداول روز کارهایى انجام مى دهد که دویست سال قبل ممکن بود جزءِ محالات محسوب شود. فى المثل اگر به کسى در چند قرن قبل مى گفتند زمانى فرا مى رسد که انسانى در شرق دنیا سخن مى گوید و در غرب جهان درست در همان لحظه سخنانش را مى شنوند و چهره اش را همگان مى نگرند، آن را هذیان یا خواب آشفته مى پنداشتند.
این به خاطر آن است که انسان مى خواهد همه چیز را با علم و قدرت محدود خود ارزیابى کند، در حالى که در ماوراى علم و قدرت او اسرار فراوانى نهفته است (ر.ک : ج 15، ص 495 ـ 505).

ادامه داستان ملکه سبا

(قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِى أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لاَ یَهْتَدُونَ * فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهَکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ * وَصَدَّهَا مَا کَانَتْ تَّعْبُدُ مِنْ دُونِ اللهِ إِنَّهَا کَانَتْ مِنْ قَوْمٍ کَافِرِینَ * قِیلَ لَهَا ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَنْ سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّنْ قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ للهِرَبِّ الْعَالَمِینَ)
سلیمان گفت: «تخت او را برایش ناشناس سازید؛ ببینیم آیا متوجّه مى شود یا از کسانى است که هدایت نمى شوند؟!» * هنگامى که (ملکه سبا) آمد، به او گفته شد: «آیا تخت تو این گونه است؟» گفت: «گویا خود آن است! و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم.» * و(سلیمان) او را از آنچه غیر از خدا مى پرستید بازداشت، که او ]= ملکه سبا[ از قوم کافران بود. * به او گفته شد: «داخل قصر شو!» هنگامى که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد؛ امّا سلیمان) گفت: «این (آب نیست، بلکه) قصرى است از بلور شفاف.» (ملکه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم؛ و(اینک) با سلیمان به خداوندى که پروردگار جهانیان است اسلام آوردم».
تفسیر :