نکته ها :
1. قابل توجّه اینکه زهد در منطق ادیان الهى این نیست که انسان از مال، ثروت و امکانات دنیا بى بهره باشد، بلکه حقیقت زهد آن است که اسیر اینها نگردد، بلکه امیر بر آن باشد، و سلیمان (علیه السلام) این پیامبر بزرگ الهى با رد کردن هدایاى گرانبهاى ملکه سبا نشان داد که امیر است نه اسیر.
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «الدُّنیا أصغَرُ قَدراً عِندَ اللّهِ وَ عِندَ أنبِیائِهِ وَأولِیائِهِ مِن أن یَفرَحوا بِشَىءٍ مِنها، أو یَحزَنوا عَلَیهِ فَلا یَنبَغی لِعالِمٍ وَ لا لِعاقِلٍ أن یَفرَحَ بِعَرَضِ الدُّنیا؛ دنیا در پیشگاه خدا و نزد انبیا و اولیاى الهى کوچک تر از آن است که آنها را خوشحال و ذوق زده کند، یا با از دست رفتن آن غمگین شوند؛ بنابراین، براى هیچ عالم و عاقلى سزاوار نیست از متاع ناپایدار دنیا شادمان گردد». (532)
2. باز در این بخش از داستان سلیمان (علیه السلام) درس هاى قابل ملاحظه اى است که در لابه لاى تعبیرات پرمعنى آیات نهفته است :
الف) هدف از لشکرکشى کشتار انسان ها نیست، بلکه هدف آن است که دشمن خود را در موضع ضعیفى بداند و قدرت مقابله در خود نبیند (جُنُودٌ لا قِبَلَ لَهُم بِها).
این تعبیر نظیر همان چیزى است که به مسلمانان دستور داده شده که «آن چنان نیرو فراهم سازید که دشمن را بترسانید» (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ). (533)
ب) سلیمان مخالفان خود را تهدید به قتل نمى کند، بلکه تهدید به بیرون راندن از کاخ ها و قصرها با ذلّت و خوارى مى کند، و این قابل توجّه است.
ج) سلیمان مخالفان خود را غافلگیر نمى سازد، بلکه قبلاً با صراحت آنها را در جریان حمله خویش مى گذارد.
د) سلیمان چشمداشتى به اموال دیگران ندارد، بلکه مى گوید: آنچه خدا به من داده بهتر است، او مواهب الهى را در قدرت مادّى و مالى خلاصه نمى کند، او به علم و ایمان و مواهب معنوى مفتخر است (ر.ک: ج 15، ص 490 ـ 494).
ادامه داستان ملکه سبا
(قَالَ یَا أَیُّهَا المَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِ مُسْلِمِینَ * قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَّقَامِکَ وَإِنِّى عَلَیْهِ لَقَوِىٌّ أَمِینٌ * قَالَ الَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّآ عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ کَرِیمٌ)
(سلیمان) گفت: «اى بزرگان! کدام یک از شما تخت او را براى من مى آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» * فرد نیرومندى از جنّ گفت: «من آن را نزد تو مى آورم پیش از آنکه از جایگاهت برخیزى و من نسبت به این امر، توانا و امینم.» * (امّا) کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت گفت: «من پیش از آنکه چشم برهم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامى که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا مى آورم یا کفران مى کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر مى کند؛ و هر کس کفران نماید (به خودش زیان رسانده،) چراکه پروردگار من، بى نیاز و بخشنده است». (سوره نمل، آیات 38-40)
تفسیر :
در یک چشم برهم زدن تخت او حاضر است
سرانجام فرستادگان ملکه سبا هدایا و بساط خود را برچیدند و به کشورشان بازگشتند. آنها ماجرا را براى ملکه و اطرافیان وى شرح دادند، همچنین عظمت اعجازآمیز مُلک سلیمان و دستگاهش را بیان داشتند که هر یک از اینها دلیلى بود بر اینکه او یک فرد عادى و پادشاه نیست، او به راستى فرستاده خداست و حکومتش نیز یک حکومت الهى است.در اینجا براى آنها روشن شد که نه تنها قادر بر مقابله نظامى با او نیستند بلکه اگر فرضاً بتوانند مقابله کنند به احتمال قوى، مقابله با یک پیامبر پرقدرت الهى است.
لذا ملکه سبا با عدّه اى از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوى سلیمان بیایند و شخصاً این مسأله مهم را بررسى کنند تا معلوم شود سلیمان چه آیینى دارد.
این خبر از هر طریقى که بود به سلیمان رسید، و او تصمیم گرفت در حالى که ملکه و یارانش در راه هستند قدرت نمایى شگرفى کند تا آنها را بیش از پیش به واقعیّت اعجاز خود آشنا و در مقابل دعوتش تسلیم سازد. لذا رو به اطرافیان خود کرد و «گفت: اى بزرگان، کدام یک از شما توانایى دارد تخت او را پیش از آنکه خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند براى من بیاورد؟» (قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِى بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِى مُسْلِمِینَ).
گرچه بعضى از مفسّران براى پیدا کردن دلیل احضار تخت ملکه سبا خود را به زحمت افکنده و گاه احتمالاتى ذکر کرده اند که به هیچ وجه با مفاد آیات سازگار نیست، ولى روشن است که هدف سلیمان از این برنامه چه بود.
او به اصطلاح مى خواست ضرب شستى نشان دهد و کار فوق العاده مهمّى انجام گیرد تا راه را براى تسلیم بى قید و شرط آنها و ایمانشان به قدرت خدا هموار سازد، و نیاز به حضور در میدان نبرد و خونریزى نباشد.
او مى خواست ایمان به اعماق وجود ملکه سبا و اطرافیانش راه یابد تا سایرین را نیز دعوت به تسلیم و پذیرش ایمان کنند.
در اینجا دو تن اعلام آمادگى کردند که یکى از آنها عجیب و دیگرى عجیب تر بود.
نخست «عفریتى از جن رو به سوى سلیمان کرد و گفت: من تخت او را پیش از آنکه مجلس تو پایان گیرد و از جاى برخیزى نزد تو مى آورم» (قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَالْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ). (534)
من این کار را با زحمت انجام نمى دهم و در این امانت گران قیمت نیز خیانت نمى کنم، چرا که «من نسبت به آن توانا و امینم» (وَ إِنِّى عَلَیْهِ لَقَوِىٌّ أَمِینٌ).
«عفریت» به معنى فرد گردنکش و خبیث است، وجمله «إنّى عَلَیهِ لَقَوىٌّ أمینٌ» که از جهات مختلفى توأم با تأکید است (إنّ ـ جمله اسمیّه ـ لام) نیز نشان مى دهد که بیم خیانت در این عفریت مى رفته، لذا در مقام دفاع از خود برآمده و قول امانت و وفادارى داده است.
به هر حال سرگذشت سلیمان مملو است از شگفتى ها و خارق عادات، وجاى تعجّب نیست که عفریتى این چنین بتواند در یک مدّت کوتاه، یعنى یک یا چند ساعت که سلیمان در مجلس خویش براى داورى میان مردم، یا رسیدگى به امور مملکت، یا نصیحت و ارشاد نشسته است، چنین امر مهمّى را انجام دهد.
دومین نفر مرد صالحى بود که آگاهى قابل ملاحظه اى از کتاب الهى داشت، چنانکه قرآن در حقّ او مى گوید: «کسى که علم و دانشى از کتاب داشت گفت: من تخت او را قبل از آنکه چشم برهم زنى نزد تو خواهم آورد» (قَالَ الَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ).
و هنگامى که سلیمان با این امر موافقت کرد، او با استفاده از نیروى معنوى خود تخت ملکه سبا را در یک «طرفة العین» نزد او حاضر کرد: «هنگامى که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید، زبان به شکر پروردگار گشود و گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را به جا مى آورم یا کفران مى کنم» (فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَـذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى ءَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ).
سپس افزود: «هر کس شکر کند به سود خویش شکر کرده است، و هر که کفران کند، پروردگار من بى نیاز و کریم است» (وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ کَرِیمٌ).
در اینکه این شخص که بوده و این قدرت عجیب را از کجا به دست آورده، و منظور از علم کتاب چیست، مفسّران گفت وگو بسیار کرده اند.
ظاهر این است که این شخص یکى از نزدیکان باایمان، و دوستان خاص سلیمان (علیه السلام) بوده، و غالباً در تواریخ نام او را آصف بن برخیا نوشته اند. مى گویند: وزیر سلیمان و خواهرزاده او بوده است.(535)
و امّا «علم کتاب» منظور، آگاهى او بر کتاب هاى آسمانى است، آگاهى عمیقى که به او امکان مى داد دست به چنین کار خارق عادتى بزند.
و بعضى احتمال داده اند منظور لوح محفوظ است، همان لوح علم خداوند که این مرد به گوشه اى از آن علم آگاهى داشت و به همین دلیل توانست تخت ملکه سبا را در یک چشم برهم زدن نزد سلیمان حاضر کند.
بسیارى از مفسّران و غیر آنها گفته اند: این مرد باایمان از اسم اعظم الهى باخبر بود، همان نام بزرگى که همه چیز در برابر آن خاضع مى گردد و به انسان قدرت فوق العاده مى بخشد.
ذکر این نکته نیز لازم است که آگاهى بر اسم اعظم، بر خلاف آنچه بسیارى تصوّر مى کنند، مفهومش این نیست که انسان کلمه اى را بگوید و آن همه اثر عجیب و بزرگ داشته باشد، بلکه منظور تخلّق به آن اسم و وصف است.
یعنى آن نام الهى را در درون جان خود مجسّم کند، و آن چنان از نظر آگاهى، اخلاق، تقوا و ایمان تکامل یابد که خود مظهرى از آن اسم گردد. این تکامل معنوى و روحانى که پرتوى از آن اسم اعظم الهى است، قدرت بر چنین خارق عاداتى را در انسان ایجاد مى کند. (536)
در مورد جمله «قَبلَ أن یَرتَدَّ إلَیکَ طَرفُکَ» نیز مفسّران احتمالات گوناگونى داده اند، امّا با توجّه به آیات دیگر قرآن حقیقت آن را مى توان دریافت که در سوره ابراهیم آیه 43 مى خوانیم: لا یَرتَدُّ إلَیهِم طَرفُهُم: «در روز رستاخیز مردم آن چنان وحشت زده مى شوند که چشمانشان خیره مى گردد، حتّى پلک ها به هم نمى خورد» (مى دانیم در حالت وحشت، چشم انسان به حالت یک نواخت و خیره همچون چشم مردگان بازمى مانَد).
بنابراین، منظور این بوده پیش از آنکه چشمت را برهم زنى من تخت ملکه سبا را نزد تو حاضر مى کنم.(537)
نکته ها :