3. اشارات پرمعنى در ماجراى سلیمان
در این بخش از داستان سلیمان (علیه السلام) نیز اشارات کوتاهى به مطالب مهمّى دیده مى شود :
1. روح دعوت انبیا در نفى برترى جویى که نفى هرگونه استعمار و تسلیم در برابر قانون حق است، خلاصه مى شود.
2. در حالى که اطرافیان ملکه سبا اعلام آمادگى براى جنگ کردند طبع ظریف زنانه او موافق جنگ نبود، لذا نظر آنها را به مسائل دیگر معطوف داشت.
3. از این گذشته اگر او تسلیم جنگ طلبى اطرافیان خود مى شد از حقیقت دور مى ماند و خواهیم دید که اقدام او براى آزمایش سلیمان از طریق فرستادن هدیه، نتیجه بسیار خوبى هم براى خودش و هم براى مردم کشور سبا به بار آورد و سبب شد که آنها راه حق را بیابند و متوسّل به خونریزى نشوند.
4. ضمناً از این ماجرا روشن مى شود برنامه هاى شورایى چنان نیست که همیشه به حق منتهى شود، چرا که در اینجا عقیده اکثریّت اطرافیان او این بود که توسّل به نیروى
نظامى مقدّم است، در حالى که عقیده ملکه سبا بر عکس آن بود، و در پایان ماجرا مى بینیم که حق با او بوده است.
و مى توان گفت این نوع مشورت غیر از آن است که امروز در میان ما رایج است، ما نظریّه اکثریّت را معیار قرار مى دهیم و حقّ تصمیم گیرى را براى آنها قائل هستیم، در حالى که در این نوع مشورت، حقّ تصمیم گیرى با رهبر جمعیّت است و مشاوران تنها اظهارنظر مى کنند، و آیه (شَاوِرْهُمْ فِى الاْمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ) «با آنها در کارها مشورت کن و هنگامى که تصمیم گرفتى بر خدا توکّل کن»(529) نیز اشاره به این قسم دوم از شورا است در حالى که آیه 38 شورى (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ) «کار مؤمنان باید به صورت مشورت انجام یابد» ظاهراً اشاره به قسم اوّل است. (530)
5. مشاوران ملکه سبا به او گفتند: «ما صاحبان قوّة و صاحبان بأس شدید هستیم».
ممکن است تفاوت این دو در این باشد که «قوّة» اشاره به کمّیّت عظیم لشکر و «بأس شدید» اشاره به کیفیّت کارآزمودگى و روح شجاعت و شهامت لشکریان باشد، یعنى ما هم از نظر کمّیّت لشکر و هم از نظر کیفیّت آمادگى کامل براى رزم با دشمن داریم.
4. نشانه پادشاهان
از این آیات به خوبى استفاده مى شود که سلطنت و حکومت استبدادى همه جا مایه فساد و تباهى و ذلیل کردن عزیزان یک قوم است، چرا که افراد باشخصیّت را کنار مى زنند، متملّقان چاپلوس را به خدمت دعوت مى کنند، و در همه چیز منفعت و سود خود را مى جویند، اهل هدیه و رشوه و زر و زیورند و طبعاً ظالمان زورگو که دسترسى به این امور دارند نزد آنها محبوب ترند.
شاهان، فکر وقلبشان در گرو مقام و هدایا و زر و زیورهاست، در حالى که پیامبران جز به صلاح امّت ها نمى اندیشند (ر.ک: ج 15، ص 477 ـ 489).
ادامه داستان ملكه سبا
(فَلَمَّا جَاءَ سُلَیْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِ اللهُ خَیْرٌ مِّمَّا آتَاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ * ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لّاَ قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ)
هنگامى که (فرستاده ملکه سبا) نزد سلیمان آمد، گفت: «مى خواهید مرا با مالى کمک کنید (و فریب دهید)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده؛ بلکه شمایید که به هدیه هایتان شاد مى شوید. * به سوى آنان بازگرد (و اعلام کن) با لشکریانى به سراغ آنان مى آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند؛ و آنان را از آن (سرزمین) با ذلّت و حقارت بیرون مى رانیم!» (سوره نمل، آیات 36-37)
تفسیر :