ادامه داستان ملكه سبا
قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ * اذْهَب بِّکِتَابِى هَذَا فَأَلْقِهِ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ * قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَؤُا إِنِّى أُلْقِىَ إِلَىَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ * إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * أَلاَّ تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونِى مُسْلِمِینَ * قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَؤُا أَفْتُونِى فِى أَمْرِى مَا کُنتُ قَاطِعَةً أَمْرآ حَتَّى تَشْهَدُونِ * قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَالاْمْرُ إِلَیْکِ فَانظُرِى مَاذَا تَأْمُرِینَ * قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ * وَإِنِّى مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ
(سلیمان) گفت: «تحقیق مى کنیم ببینیم آیا راست گفتى یا از دروغگویان هستى. * این نامه مرا ببر و آن را بر آنان بیفکن؛ سپس برگرد (و در گوشه اى توقّف کن) ببین آنها چه عکس العملى نشان مى دهند. * (ملکه سبا) گفت: «اى اشراف! نامه پرارزشى به سوى من افکنده شده! * این نامه از سلیمان است، و چنین است.: به نام خداوند بخشنده مهربان. * توصیه من این است که نسبت به من برترى جویى نکنید، و به سوى من آیید در حالى که تسلیم (حق) هستید.» * (سپس) گفت: «اى اشراف! نظر خود را در این امر مهم به من بازگو کنید، که من درباره هیچ کار مهمّى، بدون حضور (و مشورت) شما تصمیم نگرفته ام.» * گفتند: «ما داراى نیروى زیاد و قدرت جنگى فراوان هستیم، ولى فرمان با تو است؛ ببین چه دستور مى دهى.» * گفت: «پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى کشند، و عزیزان آنجا را ذلیل مى کنند؛ (آرى) روش آنان همواره این گونه است. * و من (اکنون جنگ را صلاح نمى بینم،) هدیه گرانبهایى براى آنان مى فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر مى آورند (تا از این طریق آنها را بیازمایم)».
(سوره نمل، آیات 27-35)
تفسیر :
پادشاهان ویرانگرند
سلیمان (علیه السلام) با دقّت به سخنان هدهد گوش داد و در فکر فرو رفت. ممکن است بیشترین گمان سلیمان این بوده که این خبر راست است و دلیلى بر دروغ به این بزرگى وجود ندارد. امّا از آنجا که مسأله ساده اى نبود و با سرنوشت یک کشور و یک ملّت بزرگ گره مى خورد، مى بایست تنها به گفتار یک مخبر اکتفا نکند، بلکه تحقیقات بیشترى در زمینه این موضوع حسّاس به عمل آورد.
لذا «گفت: ما تحقیق مى کنیم ببینیم تو راست گفتى یا از دروغگویانى؟» (قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَالْکَاذِبِینَ).
این سخن به خوبى ثابت مى کند که در مسائل مهم و سرنوشت ساز، باید حتّى به اطّلاعى که از ناحیه یک فرد کوچک مى رسد توجّه کرد و به زودى (همان گونه که «سین» در جمله «سَنَنظُرُ» اقتضا مى کند) پیرامون آن تحقیقات لازم را به عمل آورد.
سلیمان (علیه السلام) نه هدهد را متّهم ساخت و محکوم کرد، و نه سخن او را بى دلیل تصدیق نمود، بلکه آن را پایه تحقیق قرار داد.
به هر حال سلیمان نامه اى بسیار کوتاه و پرمحتوا نوشت و به هدهد داد، گفت: «این نامه مرا ببر و نزد آنها بیفکن، سپس برگرد و در گوشه اى توقّف کن ببین آنها چه عکس العملى نشان مى دهند» (اذْهَبْ بِکِتَابِى هَـذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَا ذَا یَرْجِعُونَ).(520)
از تعبیر «ألقِه إلَیهِم» (به سوى آنها بیفکن) چنین استفاده مى شود که آن را هنگامى بر آن ها بیفکن که ملکه سبا در میان جمع خویش حضور دارد، تا جاى فراموشى و کتمان باقى نماند، و از اینجا روشن مى شود اینکه بعضى از مفسّران گفته اند هدهد وارد قصر ملکه سبا و خوابگاه او شد و نامه را بر سینه یا گلوى او افکند، چندان دلیلى ندارد، هر چند با جمله اى که در آیه بعد مى آید: اِنِّى أُلْقِىَ اِلَىَّ کِتَابٌ کَرِیْمٌ: «نامه باارزشى به سوى من افکنده شده» بى تناسب نیست.
ملکه سبا نامه را گشود و از مضمون آن آگاهى یافت و چون قبلاً اسم و آوازه سلیمان را شنیده بود و محتواى نامه نشان مى داد که سلیمان تصمیم شدیدى درباره سرزمین سبا گرفته، سخت در فکر فرو رفت، و چون در مسائل مهمّ مملکتى با اطرافیانش به شور مى نشست از آنها دعوت کرد، رو به سوى آنها کرد، «گفت: اى اشراف و بزرگان، نامه ارزشمندى به سوى من افکنده شده است» (قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلاَ إِنِّى أُلْقِىَ إِلَىَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ).
آیا به راستى ملکه سبا پیک نامه رسان را ندیده بود، ولى از قراین که در نامه وجود داشت اصالت نامه را احساس کرد و هیچ احتمال نداد که نامه مجعولى باشد؟
یا به چشم خودش پیک را دید و وضع اعجاب آور او خود دلیل بر این بود که واقعیّتى در کار است و مسأله یک مسأله عادى نیست؟ هر چه بود با اطمینان روى نامه تکیه کرد.
و اینکه ملکه مى گوید: این نامه کریم و پرارزشى است، ممکن است به خاطر محتواى عمیق آن، یا اینکه چون آغازش به نام خدا و پایانش به مهر و امضاى صحیح بود(521) یا به خاطر اینکه فرستنده آن شخص بزرگوارى بوده ـ هر یک از احتمالات را
بعضى از مفسّران احتمال داده اند ـ و یا همه اینها، زیرا هیچ گونه منافاتى بین این امور نیست و ممکن است همه در این مفهوم جامع جمع باشد.
درست است که آنها آفتاب پرست بودند، ولى مى دانیم که بسیارى از بت پرستان نیز به «اللّه» اعتقاد داشتند، او را «ربّ الارباب» مى نامیدند و تعظیم و احترام او را مهم مى شمردند.
آن گاه ملکه سبا به ذکر مضمون نامه پرداخت و گفت: «این نامه از سوى سلیمان است و محتوایش چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان» (إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَـنَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ).
«توصیه ام به شما این است که برترى جویى در برابر من نکنید، به سوى من آیید و تسلیم حق شوید» (أَلاَّ تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونِى مُسْلِمِینَ).(522)بعید به نظر مى رسد که سلیمان نامه را با همین عبارات و الفاظ عربى نوشته باشد، بنابراین جمله هاى فوق مى توانند نقل به معنى و یا به صورت خلاصه گیرى و فشرده نامه سلیمان (علیه السلام) بوده باشد که ملکه سبا براى ملّت خود بازگو کرد.
جالب اینکه مضمون این نامه در واقع سه جمله بیش نبود :
یک جمله نام خدا و بیان وصف رحمانیّت و رحیمیّت او.
جمله دوم توصیه به کنترل هواى نفس و ترک برترى جویى که سرچشمه بسیارى از مفاسد فردى و اجتماعى است.
و سوم تسلیم شدن در برابر حق.
اگر دقّت کنیم چیز دیگرى وجود نداشت که نیاز به ذکر داشته باشد.
پس از ذکر محتواى نامه سلیمان (علیه السلام) براى سران ممکلت خود رو به سوى آنها کرد، «گفت: اى اشراف و صاحب نظران، رأى خود را در این کار مهم براى من ابراز دارید که من هیچ کار مهمّى را بى حضور شما و بدون نظر شما انجام نداده ام» (قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلاَ أَفْتُونِى فِى أَمْرِى مَا کُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ).
او مى خواست با این نظرخواهى موقعیّت خود را در میان آنها تثبیت کرده و نظر آنها را به سوى خویش جلب نماید، ضمناً میزان هماهنگیشان را با تصمیمات خود مورد مطالعه و بررسى قرار دهد.
«أفتونى» از مادّه «فتوا»، در اصل به معنى حکم کردن دقیق و صحیح در مسائل پیچیده است.
ملکه سبا با این تعبیر هم پیچیدگى مسأله را به آنها گوشزد کرد و هم آنها را به این نکته توجّه داد که باید در اظهارنظر دقّت به خرج دهند تا راه خطا نپویند.
«تَشهَدون» از مادّه «شهود» به معنى حضور است، حضورى توأم با همکارى و مشورت.
اشراف قوم در پاسخ او «گفتند: ما قدرت کافى داریم و مرد جنگیم امّا تصمیم نهایى با تو است، ببین چه فرمان مى دهى» (قَالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَالاْمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِى مَا ذَا تَأْمُرِینَ).به این ترتیب هم تسلیم خود را در برابر دستورهاى او نشان دادند، و هم تمایل خود را به تکیه بر قدرت و حضور در میدان جنگ.
ملکه هنگامى که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد، در حالى که خود باطناً تمایل به این کار نداشت، براى فرونشاندن این عطش و هم براى اینکه حساب شده با این جریان برخورد کند، «گفت: پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و ویرانى مى کشانند» (قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا).
«و عزیزان اهل آن را به ذلّت مى نشانند» (وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً).
جمعى را مى کشند، عدّه اى را اسیر مى کنند، گروهى را آواره و بى خانمان، و تا آنجا که مى توانند دست به غارت و چپاول مى زنند.
سپس براى تأکید بیشتر گفت: «آرى، این چنین مى کنند» (وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).
ملکه سبا که خود پادشاه بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه مى شود: فساد و ویرانگرى، و ذلیل ساختن عزیزان، زیرا آنها به منافع خود مى اندیشندنه به منافع ملّت ها و آبادى و سربلندى آنها و همیشه این دو بر ضدّ یکدیگرند.
سپس افزود: ما باید قبل از هر کار سلیمان و اطرافیان او را بیازماییم و ببینیم به راستى چه کاره اند. سلیمان (علیه السلام) پادشاه است یا پیامبر؟ ویرانگر است یا مصلح؟ ملّت ها را به ذلّت مى کشاند یا عزّت؟ و براى این کار باید از هدیه استفاده کرد، لذا «من هدیه قابل ملاحظه اى براى آنها مى فرستم تا ببینم فرستادگان من چه واکنشى از ناحیه آنها براى ما مى آورند» (وَ إِنِّى مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ).
پادشاهان علاقه شدیدى به هدایا دارند و نقطه ضعف و زبونى آنها نیز همین جاست، آنها را مى توان با هدایاى گرانبها تسلیم کرد.
اگر دیدیم سلیمان با این هدایا تسلیم شد معلوم مى شود شاه است، در برابر او مى ایستیم و تکیه بر قدرت مى کنیم که ما نیرومندیم، و اگر بى اعتنایى به ما نشان داد و بر سخنان خود و پیشنهادهایش اصرار ورزید معلوم مى شود پیامبر خداست، در این صورت باید عاقلانه برخورد کرد.
در اینکه ملکه سبا چه هدایایى براى سلیمان (علیه السلام) فرستاد، قرآن سخنى نگفته و تنها با نکره آوردن کلمه «هدیه»، عظمت آن را نشان داده، ولى مفسّران مسائل زیادى ذکر کرده اند که گاه خالى از اغراق و افسانه نیست.
بعضى نوشته اند: پانصد غلام و پانصد کنیز ممتاز براى سلیمان فرستاد، در حالى که به غلام ها لباس زنانه و به کنیزها لباس مردانه پوشانیده بود، در گوش غلامان گوشواره و در دستشان دستبند و بر سر کنیزان کلاه هاى زیبا گذارده بود، و در نامه خود تأکید کرده بود: اگر پیامبرى غلامان را از کنیزان بشناس!
آنها را بر مرکب هاى گرانبها که با زر وزیور آراسته بودند سوار کرد و مقدار قابل ملاحظه اى از جواهرات نیز همراه آنها فرستاد.
ضمناً به فرستاده خود سفارش کرد اگر به محض ورود نگاه سلیمان را به خود خشم آلود دیدى، بدان این ژست پادشاهان است، واگر با خوشرویى و محبّت با تو برخورد کرد بدان پیغمبر است.
نکته ها :
1. آداب نامه نگارى
آنچه در آیات فوق در مورد نامه سلیمان به مردم سبا آمده، الگویى است براى طرز نامه نگارى که گاه از مسائل مهم و سرنوشت ساز است.
با نام خداوند رحمان و رحیم شروع مى شود و با دو جمله حساب شده جان سخن را بیان مى کند.
از تواریخ اسلامى و روایات به خوبى برمى آید که پیشوایان بزرگ ما همیشه اصرار داشتند نامه ها را فشرده و مختصر، خالى از حشو و زواید و کاملاً حساب شده بنگارند.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) به کارمندان و نمایندگانش در یک بخشنامه چنین نوشت : «أدِقّوا أقلامَکُم، وَ قارِبوا بَینَ سُطورِکُم، وَاحذِفوا عَنّی فُضولَکُم وَاقصِدوا قَصدَ المَعانی، وَ إیّاکُم وَالإکثارَ، فَإنَّ أموالَ المُسلِمینَ لا تَحتَمِلُ الإضرارَ؛ نوک قلم ها را تیز کنید، و سطرها را به هم نزدیک سازید، و مطالب زاید و اضافى را از نامه هایتان براى من حذف کنید، بیشتر به معنى توجّه کنید، و از توضیح و تفصیل بپرهیزید که اموال مسلمانان توانایى این هزینه و ضرر را ندارد». (523)
تیز کردن نوک قلم ها سبب مى شود کلمات را کوچک تر بنویسند، نزدیک ساختن سطور به یکدیگر و حذف تشریفات و اضافات نه تنها صرفه جویى در اموال
بیت المال، یا اموال خصوصى است که صرفه جویى در وقت نویسنده و خواننده نیز هست و حتّى گاه سبب مى شود که هدف اساسى نامه در لابه لاى جمله بندى هاى تشریفاتى از بین برود و نویسنده و خواننده به هدف خود نرسند.
در این اواخر معمول شده بود که برخلاف رویّه صدر اسلام، نامه ها را با القاب و الفاظ فراوان، و مقدّمات و حواشى و اضافات پر مى کردند، وچه وقت هاى گرانبهایى که بیهوده از این راه تلف مى شد و چه سرمایه هایى که از بین مى رفت.
مخصوصاً این نکته قابل توجّه است که در شرایط آن زمان که فرستادن یک نامه به وسیله یک پیک مخصوص گاه هفته ها طول مى کشید و هزینه ها داشت تا به مقصد برسد، در عین حال نهایت اختصار رعایت مى شد که نمونه هاى آن را در نامه هاى پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به خسروپرویز و قیصر روم و مانند آن مى توان ملاحظه کرد.
اصولاً نامه انسان دلیل بر چگونگى شخصیّت اوست، همان گونه که پیام آور ورسول انسان چنین است. در نهج البلاغة از على (علیه السلام) مى خوانیم: «رَسولُکَ تَرجُمانُ عَقلِکَ وَ کِتابُکَ أبلَغُ ما یَنطِقُ عَنکَ؛ فرستاده تو بازگوکننده عقل تو است و نامه ات گویاترین چیزى است که از تو سخن مى گوید». (524)
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «یُستَدَلُّ بِکِتابِ الرَّجُلِ عَلى عَقلِهِ، وَ مَوضِعِ بَصیرَتِهِ، وَبِرَسولِهِ عَلى فَهمِهِ وَ فِطنَتِهِ؛ نامه انسان دلیلى است بر میزان عقل و مقدار بصیرت او، وفرستاده او نشانه اى است از مقدار فهم و ذکاوت او». (525)
گفتنى است از روایات اسلامى استفاده مى شود که پاسخ نامه لازم است همان گونه که پاسخ سلام.
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «رَدُّ جَوابِ الکِتابِ واجِبٌ کَوُجوبِ رَدِّ السَّلامِ؛ پاسخ نامه واجب است همان گونه که پاسخ سلام واجب است». (526)
و از آنجا که هر نامه اى معمولاً با تحیّتى همراه است، بعید نیست مشمول آیه شریفه (إِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا) «هنگامى که به شما تحیّت گویند، پاسخ آن را به صورت بهتر یا همانند آن بدهید»(527) بوده باشد.