فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

شأن نزول :

از «ابن عبّاس نقل شده: هنگامى که آیه «وَ انذُر عَشِیرَتَکَ الأَقرَبِینَ» نازل شد و پیغمبر مأموریت یافت فامیل نزدیک خود را انذار کند و به اسلام دعوت نماید (دعوت خود را علنى سازد) پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر فراز کوه «صفا» آمده، فریاد زد: «یا صَباحاهُ»! (این جمله را عرب زمانى مى گفت که مورد هجوم غافلگیرانه دشمن قرار مى گرفت، براى اینکه همه را با خبر سازند و به مقابله برخیزند، کسى صدا مى زد: «یا صَباحاهُ»! انتخاب کلمه «صباح» به خاطر این بود که هجوم هاى غافلگیرانه غالباً در اول صبح واقع مى شد).
هنگامى که مردم «مکّه» این صدا را شنیدند، گفتند: کیست که فریاد مى کشد؟
گفته شد: «محمّد» است، جمعیت به سراغ حضرتش رفتند، او قبائل عرب را با نام صدا زد، و با صداى او جمع شدند، فرمود: به من بگویید: اگر به شما خبر دهم که سواران دشمن از کنار این کوه به شما حمله ور مى شوند، آیا مرا تصدیق خواهید کرد؟
در پاسخ گفتند: ما هرگز از تو دروغى نشنیده ایم.
فرمود: «اِنِّى نَذِیرٌ لَکُم بَینَ یَدى عَذابٍ شَدِیدٍ؛ من شما را در برابر عذاب شدید الهى انذار مى کنم» (شما را به توحید و ترک بت ها دعوت مى نمایم).
هنگامى که «ابولهب» این سخن را شنید گفت: تَبّاً لَکَ! أَ ما جَمَعتَنا اِلّا لِهذا؟!: «زیان و مرگ بر تو باد! آیا تو فقط براى همین سخن ما را جمع کردى»؟!
در این هنگام بود که این سوره نازل شده: (تَبَّتْ یَدَا أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ) «زیان و هلاکت بر دستان ابولهب باد که زیانکار و هلاک شده است».
بعضى در اینجا افزوده اند: هنگامى که همسر «ابولهب» (نامش «ام جمیل» بود) با خبر شد که این سوره درباره او و همسرش نازل شده، به سراغ پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمد، درحالى که آن حضرت را نمى دید، سنگى در دست داشت و گفت: من شنیده ام «محمّد» مرا هجو کرده، به خدا سوگند اگر او را بیابم با همین سنگ بر دهانش مى زنم! من خودم نیز شاعرم! سپس به اصطلاح، اشعارى در مذمت پیغمبر و اسلام بیان کرد.(508)
خطر «ابولهب» و همسرش براى اسلام و عداوت آنها منحصر به این نبود، و اگر مى بینیم قرآن لبه تیز حمله را متوجه آنها کرده و با صراحت از آنها نکوهش مى کند، دلائلى بیش از این دارد که بعداً به خواست خدا به آن اشاره خواهد شد.
تفسیر :

بریده باد دست ابولهب!

همان گونه که در شأن نزول سوره گفتیم، این سوره در حقیقت، پاسخى است به سخنان زشت «ابولهب» عموى پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ،فرزند «عبدالمطلب» که از دشمنان سرسخت اسلام بود و به هنگام شنیدن دعوت آشکار و عمومى پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و انذار او نسبت به عذاب الهى گفت: «زیان و هلاکت بر تو باد، آیا براى همین حرف ها ما را فرا خواندى»؟!
قرآن مجید در پاسخ این مرد بد زبان مى فرماید: «بریده باد هر دو دست «ابولهب»، یا مرگ و خسران بر او باد» (تَبَّتْ یَدَا أَبى لَهَبٍ وَ تَبَّ).
«تَبّ» و«تباب» (بر وزن خراب) به گفته «راغب» در «مفردات»، به معنى زیان مستمر و مداوم است، ولى «طبرسى» در «مجمع البیان» مى گوید: به معنى زیانى است که منتهى به هلاکت مى شود.
بعضى از ارباب لغت نیز، آن را به معنى «قطع کردن» تفسیر کرده اند، و این شاید به خاطر آن است که: زیان مستمر و منتهى به هلاکت طبعاً سبب قطع وبریدگى مى شود، واز مجموع این معانى همان استفاده مى شود که در معنى آیه گفته ایم.
البتّه این هلاکت و خسران مى تواند جنبه دنیوى داشته باشد، یا معنوى و اخروى، و یا هر دو.
در اینجا این سؤال پیش مى آید: چگونه قرآن مجید بر خلاف روش و سیره خود در اینجا نام شخصى را برده، و با این شدت او را مورد حمله قرار داده است؟!
ولى با روشن شدن موضع «ابولهب» پاسخ این سؤال نیز روشن مى شود.
نام او «عبد العزى» (بنده بتِ عُزّى) و کنیه او «ابولهب» بود، انتخاب این کنیه براى او شاید از این جهت بوده که صورتى سرخ و برافروخته داشت، چون «لهب» در لغت به معنى شعله آتش است.
او و همسرش «ام جمیل» که خواهر «ابوسفیان» بود، از سخت ترین و بدزبان ترین دشمنان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بودند.
در روایتى آمده است: شخصى به نام «طارق محاربى» مى گوید: من در بازار «ذى المجاز» بودم («ذى المجاز» نزدیک «عرفات» در فاصله کمى از «مکّه» است) ناگهان جوانى را دیدم که صدا مى زند: «اى مردم! بگویید: لا اله الا اللّه تا رستگار شوید»، و مردى را پشت سر او دیدم که با سنگ به پشت پاى او مى زند، به گونه اى که خون از پاهایش جارى بود،و فریادمى زد: «اى مردم! این دروغگو است، او را تصدیق نکنید»!.
من سؤال کردم: این جوان کیست؟ گفتند: «محمّد» است که گمان مى کند: پیامبر مى باشد، و این پیرمرد عمویش «ابولهب» است که او را دروغگو مى داند. (509)
در خبر دیگرى آمده است: «ربیعة بن عباد» مى گوید: من با پدرم بودم، رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) را دیدم که به سراغ قبائل عرب مى رفت، و هر کدام را صدا مى زد و مى گفت : من رسول خدا به سوى شما هستم، جز خداى یگانه را نپرستید، و چیزى را همتاى او قرار ندهید....
هنگامى که او از سخنش فارغ مى شد، مرد احول خوش صورتى که پشت سرش بود صدا مى زد: «اى قبیله فلان! این مرد مى خواهد که شما بت لات و عزى، و هم پیمان هاى خود را رها کنید، و به سراغ بدعت و ضلالت او بروید، به سخنانش گوش فرا ندهید، و از او پیروى نکنید»!
من سؤال کردم: او کیست؟ گفتند: عمویش «ابولهب» است.(510)
در خبر دیگرى مى خوانیم: هر زمان گروهى از اعراب خارج «مکّه» وارد آن شهر مى شدند، به سراغ «ابولهب» مى رفتند ـ به خاطر خویشاوندیش نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و سن و سال بالاى او ـ و از رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) تحقیق مى نمودند، او مى گفت: محمّد مرد ساحرى است، آنها نیز بى آن که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را ملاقات کنند بازمى گشتند، در این هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از «مکّه» باز نمى گردیم تا او را ببینیم، «ابولهب» گفت: ما پیوسته مشغول مداواى جنون او هستیم! مرگ بر او باد!. (511)
از این روایات به خوبى استفاده مى شود: او در بسیارى از مواقع همچون سایه به دنبال پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود، و از هیچ کارشکنى فروگذار نمى کرد، مخصوصاً زبانى زشت و آلوده داشت، و تعبیرات رکیک و زننده اى مى کرد، و شاید از این نظر سرآمد تمام دشمنان پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) محسوب مى شد، و به همین جهت، آیات مورد بحث، با این صراحت و خشونت، او و همسرش «ام جمیل» را به باد انتقاد مى گیرد.
او تنها کسى بود که پیمان حمایت «بنى هاشم» از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را امضاء نکرد، و در صف دشمنان او قرار گرفت، و در پیمان هاى دشمنان شرکت نمود. با توجّه به این حقایق، دلیل وضع استثنایى این سوره روشن مى شود.
سپس مى افزاید: «هرگز مال و ثروت او و آنچه را به دست آورده، به حال او سودى نبخشیده، و عذاب الهى را از او باز نمى دارد» (مَا أَغْنى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کَسَبَ). (512)
از این تعبیر استفاده مى شود، او مرد ثروتمند مغرورى بود که بر اموال و ثروت خود در کوشش هاى ضد اسلامیش تکیه مى کرد.
در آیه بعد مى افزاید: «به زودى وارد آتشى مى شود که داراى شعله برافروخته است» (سَیَصْلى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ).
اگر نام او «ابولهب» بود، آتش عذاب او نیز «ابولهب» است و شعله هاى عظیم دارد (توجّه داشته باشید: «لهب» در اینجا به صورت نکره و دلالت بر عظمت آن شعله مى کند).
نه تنها «ابولهب»، که هیچ یک از کافران و بدکاران، اموال و ثروت و موقعیّت اجتماعیشان، آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهایى نمى بخشد، چنانکه در آیات 88 و89 سوره شعراء» مى خوانیم: (یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّه بِقَلْبٍ سَلِیمٍ) «قیامت روزى است که نه اموال و نه فرزندان، هیچکدام سودى به حال انسان ندارد * مگرآن کس که با قلب سالم (روحى باایمان و باتقوا) در محضر پروردگار حاضر شود».
مسلّمآ، منظور از آیه (سَیَصْلى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ) آتش دوزخ است، ولى بعضى احتمال داده اند: آتش دنیا را نیز شامل مى شود.
در روایات آمده است: بعد از جنگ بدر و شکست سختى که نصیب مشرکان «قریش» شد، «ابولهب» که شخصاً در میدان جنگ شرکت نکرده بود، پس از بازگشت «ابوسفیان» ماجرا را از او پرسید.
«ابوسفیان» چگونگى شکست و درهم کوبیده شدن لشکر «قریش» را براى او شرح داد، و افزود: به خدا سوگند ما در این جنگ سوارانى را دیدیم در میان آسمان و زمین که به یارى محمّد آمده بودند!
در اینجا «ابو رافع» یکى از غلامان «عبّاس مى گوید: من در آنجا نشسته بودم، دستم را بلند کردم و گفتم: آنها فرشتگان آسمان بودند.
«ابولهب» سخت برآشفت و سیلى محکمى بر صورت من زد، و مرا بلند کرده، بر زمین کوبید، و از سوز دل خود پیوسته مرا کتک مى زد، همسر عبّاس «ام الفضل» حاضر بود، چوبى برداشت و محکم بر سر «ابولهب» کوبید، و گفت: این مرد ضعیف را تنها گیر آورده اى!
سر «ابولهب» شکست و خون جارى شد، و بعد از هفت روز بدنش عفونت کرد و دانه هایى همچون «طاعون» بر پوست تنش ظاهر شد، و با همان بیمارى از دنیا رفت.
عفونت بدن او به حدّى بود که جمعیت جرأت نمى کردند نزدیک او شوند، او را به بیرون «مکّه» بردند، واز دور آب بر او ریختند، و سپس سنگ بر او پرتاب کردند، تا بدنش زیر سنگ و خاک پنهان شد!.(513)
در آیه بعد، به وضع همسرش «ام جمیل» پرداخته، مى فرماید: «همسر او نیز وارد
وارد آتش سوزان جهنم مى شود، در حالى که هیزم به دوش مى کشد» (وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ). (514)
«و در حالى که در گردنش طناب یا گردن بندى از لیف خرماست»! (فِى جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ).
در اینکه: همسر «ابولهب» که خواهر «ابوسفیان» و عمه «معاویه» بود، در عداوت ها و کارشکنى هاى شوهرش بر ضد اسلام شرکت داشت، حرفى نیست، اما در اینکه: قرآن چرا او را حَمّالَةُ الحَطَبِ: «زنى که هیزم بر دوش مى کشد» توصیف کرده، تفسیرهاى متعدّدى ذکر کرده اند :
بعضى گفته اند: این به خاطر آن است که بوته هاى خار را بر دوش مى کشید، و بر سر راه پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله)مى ریخت، تا پاهاى مبارکش آزرده شود.
بعضى گفته اند: این تعبیر کنایه از سخن چینى و نمّامى اوست، همان گونه که در ادبیات فارسى نیز همین تعبیر در مورد سخن چینى آمده است که مى گویند :
میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت هیزم کش است!
بعضى نیز آن را کنایه از شدت بخل او مى دانند، که با آن همه ثروت، حاضر نبود کمکى به نیازمندان کند، به همین دلیل تشبیه به «هیزم کش» فقیر شده است.
بعضى نیز مى گویند: او در قیامت بار گناهان گروه زیادى را بر دوش مى کشد.
از میان این معانى، معنى اول، از همه مناسب تر است، هر چند جمع میان آنها نیز بعید نیست.
«جید» (بر وزن دید) به معنى «گردن» است، و جمع آن «اجیاد» مى باشد، بعضى از ارباب لغت معتقدند: «جید»، «عنق» و«رقبه» هر سه معنى مشابهى دارند، با این تفاوت که «جید» به قسمت بالاى سینه گفته مى شود، و«عنق» به پشت گردن یا همه گردن و«رقبه» به گردن گفته مى شود، وگاه به یک انسان نیز مى گویند: مانند «فک رقبة» یعنى آزاد کردن انسان.(515)
«مسد» (بر وزن حسد) به معنى طنابى است که از الیاف بافته شده.
بعضى گفته اند: «مسد» طنابى است که در جهنم بر گردن او مى نهند، که خشونت الیاف را دارد، و حرارت آتش و سنگینى آهن را!
بعضى نیز گفته اند: از آنجا که زنان اشرافى شخصیت خود را در زینت آلات، مخصوصاً گردن بندهاى پر قیمت مى دانند، خداوند در قیامت براى تحقیر این زن خودخواه اشرافى، گردن بندى از لیف خرما در گردن او مى افکند و یا اصلاً کنایه از تحقیر اوست.
بعضى نیز گفته اند: علّت این تعبیر آن است که: «ام جمیل» گردنبند جواهرنشان پر قیمتى داشت، و سوگند یاد کرده بود: آن را در راه دشمنى پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خرج کند، لذا به کیفر این کار، خداوند چنین عذابى را براى او مقرر داشته.

نکته ها :

1. باز هم نشانه دیگرى از اعجاز قرآن

مى دانیم: این آیات در «مکّه» نازل شد، و قرآن با قاطعیت خبر داد: «ابولهب» و همسرش در آتش دوزخ خواهند بود، یعنى هرگز ایمان نمى آورند، و سرانجام چنین شد، بسیارى از مشرکان «مکّه» واقعاً ایمان آوردند، و بعضى ظاهراً، اما از کسانى که نه در واقع و نه در ظاهر ایمان نیاوردند، این دو نفر بودند، واین یکى از اخبار غیبى قرآن مجید است، و قرآن از این گونه اخبار در آیات دیگر نیز دارد، که فصلى را در اعجاز قرآن تحت عنوان خبرهاى غیبى قرآن به خود اختصاص داده، و ما در ذیل هر یک از این آیات، بحث مناسب را داشته ایم.