هلاكت همسر لوط
(فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ * فَأَنجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِینَ * وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ مَّطَرآ فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِینَ)
قوم او پاسخى جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها افرادى هستند که پاکدامنى را مى طلبند!» * ما او و خانواده اش را نجات دادیم، جز همسرش که مقدّر کردیم از باقیماندگان (در آن شهر) باشد. * سپس بارانى (از سنگ) بر آنها فرو ریختیم (و همگى زیر آن مدفون شدند)؛ و چه بد بود باران بیم داده شدگان! (سوره نمل، آیات 56-58)
تفسیر :
آنجا که پاکدامنى عیب بزرگى است
در بحث هاى گذشته منطق نیرومند پیامبر بزرگ خدا لوط (علیه السلام) را در مقابل منحرفان آلوده ملاحظه کردیم که با چه بیان شیوا و مستدل، آنها را از عمل ننگین همجنس گرایى بازمى دارد، و به آنها نشان مى دهد که این کار نتیجه جهل و نادانى و بى خبرى از قانون آفرینش واز همه ارزش هاى انسانى است.
اکنون ببینیم این قوم کثیف و آلوده در پاسخ این گفتار منطقى لوط چه گفتند.
قرآن مى گوید: «آنها پاسخى جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، چرا که اینها افرادى پاکند و حاضر نیستند خود را با ما هماهنگ کنند» (فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ).
جوابى که بیانگر انحطاط فکر و سقوط اخلاقى آنها بود.
آرى در محیط آلودگان، پاکى جرم است و عیب. یوسف هاى پاکدامن را به جرم عفّت و پارسایى به زندان مى افکنند،(497) و خاندان پیامبر بزرگ خدا لوط را به خاطر پرهیزشان از آلودگى و ننگ تبعید مى کنند، امّا زلیخاها آزادند و صاحب مقام، و قوم لوط باید در شهر و دیار خود آسوده بمانند.
و این است مصداق روشن سخنى که قرآن درباره گمراهان مى گوید که بر دل هاى آنها ـ به خاطر اعمالشان ـ مُهر مى نهیم، و بر چشمشان پرده مى افکنیم، و در گوششان سنگینى است.
این احتمال نیز در جمله «اُناسٌ یَتَطَهَّرون» وجود دارد که آنها به خاطر فرورفتن در این منجلاب فساد و خو گرفتن به آلودگى، این سخن را از روى مسخره به خاندان لوط مى گفتند که اینها تصوّر مى کنند کار ما ناپاکى است و پرهیز آنها پاکدامنى. چه چیز عجیب و مسخره اى.
و این شگفت آور نیست که حسّ تشخیص انسان بر اثر خو گرفتن به یک عمل ننگین دگرگون شود. داستان معروف مرد دباغى که دائم با پوست هاى متعفّن سروکار داشت و شامّه او با آن خو گرفته بود و گذشتن او از بازار عطاران و بیهوش شدن از بوى نامناسب عطر و دستور آن مرد حکیم که وى را به بازار دباغان ببرید تا به هوش آید و از مرگ نجات یابد» شنیده ایم، مثال حسّى جالبى است براى این مطلب منطقى.
درروایات آمده است که لوط (علیه السلام) حدود سى سال آنها را تبلیغ کرد ولى جز خانواده اش (آن هم به استثناى همسرش که با مشرکان هم عقیده شد) به او ایمان نیاوردند. (498)
بدیهى است چنین گروهى که امید اصلاحشان نیست جایى در عالم حیات ندارند و باید طومار زندگانیشان در هم پیچیده شود، لذا در آیه بعد مى گوید: «ما لوط و خاندانش را رهاندیم جز همسرش که مقدّر کردیم از باقیماندگان باشد» (فَأَنْجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَالْغَابِرِینَ). (499)
و پس از بیرون آمدن آنها در موعد معیّن (در سحرگاه شبى که شهر غرق فساد و ننگ بود) پس از آنکه صبحگاهان فرا رسید «بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم» که همگى زیر آن مدفون شدند، و این بعد از آن بود که زلزله وحشتناکى سرزمین آنها را به کلّى زیرورو کرد) (وَ أَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ مَطَرًا).
«و چه سخت، ناگوار و بد است باران انذارشدگان» (فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).(500)
سرانجام همسر لوط
(وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَاکَانُوا ظَالِمِینَ * قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطآ قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ * وَلَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطآ سِىءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعآوَقَالُوالاَتَخَفْ وَلاَتَحْزَنْ إِنَّامُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلاَّامْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَالْغَابِرِینَ)
و هنگامى که فرستادگان ما بشارت (تولد فرزند) براى ابراهیم آوردند، گفتند: * «ما اهل این شهر و آبادى را ]به شهرهاى قوم لوط اشاره کردند [هلاک خواهیم کرد؛ چرا که اهل آن ستمگرند»! * (ابراهیم) گفت: «در این آبادى لوط است»! گفتند: «ما به کسانى که در آن هستند آگاه تریم! او و خانواده اش را نجات مى دهیم؛ جز همسرش که در میان قوم (گنهکار) باقى خواهد ماند». * هنگامى که فرستادگان ما نزد لوط آمدند از دیدن آنها بد حال و دلتنگ شد، گفتند: «نترس و غمگین مباش، ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقى مى ماند. (سوره عنکبوت، آیات 31-33)
تفسیر :