فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

تفسیر :

سرانجام آن همه اندرزها و نصیحت ها اثر نگذارد، فساد سراسر جامعه آنها را به لجنزار متعفّنى مبدّل ساخت، اتمام حجّت به اندازه کافى شد، رسالت لوط (علیه السلام) به آخررسید، در اینجاست که باید از این منطقه آلوده، خود و کسانى را که به او ایمان آورده اند نجات دهد تا عذاب مرگبار الهى قوم ننگین را درهم کوبد.
در مقام نیایش و تقاضا به پیشگاه خداوند برآمد و عرض کرد: «پروردگارا، من وخاندانم را از آنچه اینها انجام مى دهند رهایى بخش» (رَبِّ نَجِّنِى وَ أَهْلِى مِمَّا یَعْمَلُونَ).
بعضى احتمال داده اند منظور از «اهل» همه کسانى باشند که به او ایمان آوردند، امّا آیه 36 سوره ذاریات مى گوید: «تنها یک خانواده به او ایمان آورده بودند» (فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
ولى چنانکه قبلاً هم اشاره کردیم، بعضى از تعبیرها که در آیات مورد بحث آمده نشان مى دهد قبلاً نیز جمعى به او ایمان آورده بودند که از آن سرزمین تبعید شدند.
ضمناً از آنچه گفته شد این واقعیّت روشن مى شود که دعاى لوط براى خاندانش روى جنبه هاى عاطفى و پیوند خویشاوندى نبود، بلکه به خاطر ایمانشان بود.
خداوند این دعا را اجابت کرد، چنانکه مى فرماید: «ما لوط و خاندانش را همگى نجات دادیم» (فَنَجَّیْنَاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ).
«جز پیرزنى که در میان آن گروه گمراه باقى ماند» (إِلاَّ عَجُوزًا فِى الْغَابِرِینَ). (496)
این پیرزن کسى جز همسر لوط نبود که از نظر عقیده و مذهب، هماهنگ با آن قوم گمراه بود و هرگز به لوط ایمان نیاورد، و سرانجام به همان سرنوشت گرفتار شد.(تفسیر نمونه، ج15، ص351-352).

هلاكت همسر لوط

(فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ * فَأَنجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِینَ * وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ مَّطَرآ فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِینَ)
قوم او پاسخى جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها افرادى هستند که پاکدامنى را مى طلبند!» * ما او و خانواده اش را نجات دادیم، جز همسرش که مقدّر کردیم از باقیماندگان (در آن شهر) باشد. * سپس بارانى (از سنگ) بر آنها فرو ریختیم (و همگى زیر آن مدفون شدند)؛ و چه بد بود باران بیم داده شدگان! (سوره نمل، آیات 56-58)
تفسیر :

آنجا که پاکدامنى عیب بزرگى است

در بحث هاى گذشته منطق نیرومند پیامبر بزرگ خدا لوط (علیه السلام) را در مقابل منحرفان آلوده ملاحظه کردیم که با چه بیان شیوا و مستدل، آنها را از عمل ننگین همجنس گرایى بازمى دارد، و به آنها نشان مى دهد که این کار نتیجه جهل و نادانى و بى خبرى از قانون آفرینش واز همه ارزش هاى انسانى است.
اکنون ببینیم این قوم کثیف و آلوده در پاسخ این گفتار منطقى لوط چه گفتند.
قرآن مى گوید: «آنها پاسخى جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، چرا که اینها افرادى پاکند و حاضر نیستند خود را با ما هماهنگ کنند» (فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ).
جوابى که بیانگر انحطاط فکر و سقوط اخلاقى آنها بود.
آرى در محیط آلودگان، پاکى جرم است و عیب. یوسف هاى پاکدامن را به جرم عفّت و پارسایى به زندان مى افکنند،(497) و خاندان پیامبر بزرگ خدا لوط را به خاطر پرهیزشان از آلودگى و ننگ تبعید مى کنند، امّا زلیخاها آزادند و صاحب مقام، و قوم لوط باید در شهر و دیار خود آسوده بمانند.
و این است مصداق روشن سخنى که قرآن درباره گمراهان مى گوید که بر دل هاى آنها ـ به خاطر اعمالشان ـ مُهر مى نهیم، و بر چشمشان پرده مى افکنیم، و در گوششان سنگینى است.
این احتمال نیز در جمله «اُناسٌ یَتَطَهَّرون» وجود دارد که آنها به خاطر فرورفتن در این منجلاب فساد و خو گرفتن به آلودگى، این سخن را از روى مسخره به خاندان لوط مى گفتند که اینها تصوّر مى کنند کار ما ناپاکى است و پرهیز آنها پاکدامنى. چه چیز عجیب و مسخره اى.
و این شگفت آور نیست که حسّ تشخیص انسان بر اثر خو گرفتن به یک عمل ننگین دگرگون شود. داستان معروف مرد دباغى که دائم با پوست هاى متعفّن سروکار داشت و شامّه او با آن خو گرفته بود و گذشتن او از بازار عطاران و بیهوش شدن از بوى نامناسب عطر و دستور آن مرد حکیم که وى را به بازار دباغان ببرید تا به هوش آید و از مرگ نجات یابد» شنیده ایم، مثال حسّى جالبى است براى این مطلب منطقى.
درروایات آمده است که لوط (علیه السلام) حدود سى سال آنها را تبلیغ کرد ولى جز خانواده اش (آن هم به استثناى همسرش که با مشرکان هم عقیده شد) به او ایمان نیاوردند. (498)
بدیهى است چنین گروهى که امید اصلاحشان نیست جایى در عالم حیات ندارند و باید طومار زندگانیشان در هم پیچیده شود، لذا در آیه بعد مى گوید: «ما لوط و خاندانش را رهاندیم جز همسرش که مقدّر کردیم از باقیماندگان باشد» (فَأَنْجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَالْغَابِرِینَ). (499)
و پس از بیرون آمدن آنها در موعد معیّن (در سحرگاه شبى که شهر غرق فساد و ننگ بود) پس از آنکه صبحگاهان فرا رسید «بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم» که همگى زیر آن مدفون شدند، و این بعد از آن بود که زلزله وحشتناکى سرزمین آنها را به کلّى زیرورو کرد) (وَ أَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ مَطَرًا).
«و چه سخت، ناگوار و بد است باران انذارشدگان» (فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).(500)