تفسیر :
در این دو آیه، دو مثال براى افراد باایمان ذکر کرده مى گوید: «خداوند مثلى براى مومنان ذکر کرده: همسر فرعون را در آن زمان که به پیشگاه خدا عرضه داشت : پروردگار من، خانه اى برایم در جوار قربت در بهشت بنا کن، و مرا از فرعون و کارهایش رهایى بخش، و مرا از این قوم ظالم نجات ده» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَکَ بَیْتًا فِى الْجَنَّةِ وَنَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَنَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
معروف این است که نام همسر فرعون «آسیه» و نام پدرش «مزاحم» بوده است. گفته اند: هنگامى که معجزه موسى (علیه السلام) را در مقابل ساحران مشاهده کرد، اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد و از همان لحظه به موسى (علیه السلام) ایمان آورد. او پیوسته ایمان خود
را مکتوم مى داشت، ولى ایمان و عشق به خدا چیزى نیست که بتوان آن را همیشه کتمان کرد. هنگامى که فرعون از ایمان او باخبر شد بارها او را نهى کرد و اصرار داشت دست از دامن آیین موسى بردارد و خداى او را رها کند، ولى این زن بااستقامت، هرگز تسلیم خواست فرعون نشد.
سرانجام فرعون دستور داد دست و پاهایش را با میخ ها بسته، در زیر آفتاب سوزان قرار دهند و سنگ عظیمى بر سینه اش بیفکنند، هنگامى که آخرین لحظه هاى عمر خود را مى گذارند دعایش این بود: «پروردگارا، براى من خانه اى در بهشت، در جوار خودت بنا کن و مرا از فرعون و اعمالش رهایى بخش و مرا از این قوم ظالم نجات ده!»
خداوند نیز دعاى این زن مومن پاکباز فداکار را اجابت فرمود و او را در ردیف بهترین زنان جهان، مانند مریم قرار داد، چنانکه در همین آیات در ردیف او قرار گرفته است.
در روایتى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «أفضَلُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ خَدِیجَةُ بِنتِ خُوَیلِدٍ، وَ فاطِمَةُ بِنتِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله)، وَ مَریَمُ بِنتِ عِمرانٍ، وَ آسِیَهُ بِنتِ مُزاحِمٍ، إمرَأةُ فِرعَونَ؛ برترین زنان اهل بهشت (چهار نفرند:) خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمّد، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون». (459)
جالب اینکه همسر فرعون با این سخن، کاخ عظیم فرعون را تحقیر مى کند و آن را در برابر خانه اى در جوار رحمت خدا به هیچ مى شمرد، و به این وسیله به آنها که او را نصیحت مى کردند که این همه امکانات چشمگیرى که از طریق ملکه مصر بودن در اختیار تو است، با ایمان به مرد شبانى همچون موسى (علیه السلام) از دست نده پاسخ مى گوید.
و با جمله «وَ نَجِّنِى مِن فِرعَونَ وَ عَمَلِهِ» بیزارى خود را، هم از خود فرعون و هم از مظالم و جنایاتش اعلام مى دارد.
و با جمله «وَ نَجِّنِى مِنَ القَومِ الظّالِمِینَ» ناهم رنگى خود را با محیط آلوده و بیگانگى خویش را از جنایات آنها برملا مى کند.
و چقدر حساب شده است این جمله هاى سه گانه اى که این زن با معرفت و ایثارگر در واپسین لحظه هاى عمرش بیان کرد. جمله هایى که مى تواند براى همه زنان و مردان
مومن جهان الهام بخش باشد. جمله هایى که بهانه هاى واهى را از دست تمام کسانى که فشار محیط یا همسر را مجوّزى براى ترک اطاعت خدا و تقوا مى شمرند مى گیرد.
مسلّماً زرق و برق و جلال و جبروتى برتر از دستگاه فرعونى وجود نداشت، همان طور که فشار و شکنجه اى فراتر از شکنجه هاى فرعون جنایتکار نبود، ولى نه آن زرق و برق ونه این فشار وشکنجه، آن زن مومن را به زانو در نیاورد و همچنان به راه خود در مسیر رضاى خدا ادامه داد، تا جان خویش را در راه معشوق حقیقى فدا کرد.
قابل توجّه اینکه تقاضا مى کند خداوند خانه اى در بهشت و در نزد خودش براى او بنا کند که در بهشت بودن، جنبه جسمانى آن است و نزد خدا بودن، جنبه روحانى آن، و او هر دو را در یک عبارت کوتاه جمع کرده است.
سپس به دومین زن باشخصیّت که الگویى براى افراد باایمان محسوب مى شود اشاره کرده، مى فرماید: «و نیز خداوند مثلى زده است مریم دختر عمران را که دامان خود را پاک نگاه داشت» (وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا). (460)
«و ما از روح خود در او دمیدیم» (فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا).
و او به فرمان خدا بدون داشتن همسر، فرزندى آورد که پیامبر اولواالعزم پروردگار شد.
و مى افزاید: «او سخنان پروردگار و کتاب هایش را تصدیق کرد و به همه آنها ایمان آورد» (وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ کُتُبِهِ).
«واو از مطیعان فرمان خدا بود» (وَ کَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ).
از نظر ایمان در سر حدّ اعلى قرار داشت و به تمام کتاب هاى آسمانى و اوامر الهى مومن، و از نظر عمل پیوسته مطیع اوامر الهى بود، بنده اى بود جان و دل بر کف، و چشم بر امر، و گوش بر فرمان داشت.
تفاوت «کَلِمات» و«کُتُب» ممکن است از این نظر باشد که تعبیر «کُتُب» اشاره به تمام کتاب هاى آسمانى است که بر پیامبران نازل شده و تعبیر به «کَلِمات» ناظر به وحى هایى است که صورت کتاب آسمانى نداشته است.
مریم چنان نسبت به این کلمات و کتب مومن بود که قرآن در آیه 75 سوره مائده به «صدّیقه» (بسیار تصدیق کننده) از او یاد کرده است.
در آیات مختلف قرآن مطالب زیادى درباره شخصیّت این زن باایمان و مقام والاى او دیده مى شود که قسمت مهمّى از آن در همان سوره اى است که به نام او نامیده شده (جمعى نیز «صدّیقه» را به معنى بسیار راستگو توصیف کرده اند).
به هر حال قرآن با این تعبیرات دامان مریم را از سخنان ناروایى که جمعى از یهودیان آلوده و جنایتکار درباره او مى گفتند و شخصیّت و حتّى پاکدامنى او را زیر سوال مى بردند پاک مى شمرد، و مشت محکمى بر دهان بدگویان مى کوبد.
منظور از جمله «فَنَفَخنا فِیهِ مِن رُوحِنا» (از روح خود در او دمیدیم) چنانکه قبلاً نیز اشاره کردیم، یک روح باعظمت و متعالى است. به تعبیر دیگر اضافه «روح» به «خداوند»، اضافه تشریفیه است که براى بیان عظمت چیزى مى آید، مانند اضافه «خانه» به «خدا» در تعبیر «بیت اللّه»، و گرنه خداوند نه روح دارد و نه خانه و بیت.
عجب اینکه برخى مفسّران حدیثى درباره زنان باشخصیّت و والامقام در نزد خداوند نقل کرده اند که عایشه را برترین آنها شمرده اند! چه خوب بود این حدیث را در تفسیر سوره تحریم ذکر نمى کردند، زیرا این سوره با صداى رسا، پیامى بر خلاف این حدیث ساختگى مى دهد و چنانکه دیدیم، بسیارى از مفسّران اهل سنّت و مورّخان تصریح کرده اند که آن دو زن که آیات این سوره آنها را شدیداً ملامت مى کند و مایه خشم خدا و رسولش شدند، حفصه و عایشه بودند. و این معنى صریحاً در صحیح بخارى نیز آمده است. (461)
ما از تمام کسانى که آزاد مى اندیشند مى خواهیم که بار دیگر آیات این سوره را مرور کنند، سپس ارزش چنین احادیثى را روشن سازند (ر.ک: ج24،ص314-318).
ایثارى تحسین برانگیز
(إِنَّ الاْبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورآ * عَیْنآ یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرآ * یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمآ کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرآ * وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینآ وَیَتِیمآ وَأَسِیرآ * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِاللهِ لاَنُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُورآ * إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَّبِّنَا یَوْمآ عَبُوسآ قَمْطَرِیرآ * فَوَقَاهُمُ اللهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورآ)
به یقین ابرار (و نیکان) از جامى مى نوشند که با عطر خوشى آمیخته است، * از چشمه اى که بندگان خاصّ خدا از آن مى نوشند، و (از هر جا بخواهند) آن را جارى مى سازند. * آنها به نذر خود وفا مى کنند، و از روزى که شرّ و عذابش گسترده است مى ترسند، * و غذاى (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مستمند» و «یتیم» و «اسیر» اطعام مى کنند. * (و مى گویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام مى کنیم، و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهیم. * ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزى که عبوس و سخت است. * (بخاطر این عقیده و عمل)خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه مى دارد و از آنها استقبال مى کند درحالى که شادمان و مسرورند. (سوره انسان، آیات 5-11)
شأن نزول :
سندى بزرگ بر فضیلت اهلبیت پیامبر
ابن عبّاس مى گوید: حسن و حسین (علیهما السلام) بیمار شدند پیامبر (صلی الله علیه و آله) با جمعى از یاران به عیادتشان آمدند، و به على (علیه السلام) گفتند: اى ابوالحسن، خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى کردى، على (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و فضه که خادمه آنها بود، نذر کردند: اگر آنها شفا یابند سه روز روزه بگیرند (طبق بعضى از روایات حسن و حسین (علیهما السلام) نیز گفتند: ما هم نذر مى کنیم روزه بگیریم).
چیزى نگذشت هر دو شفا یافتند، در حالى که از نظر مواد غذایى دست خالى بودند على (علیه السلام) سه من جو قرض نمود، فاطمه (علیها السلام) یک سوم آن را آرد کرد، و نان پخت، هنگام افطار، سائلى بر در خانه آمده، گفت: اَلسَّلامُ عَلَیکُم أَهلَ بَیتِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) : «سلام بر شما اى خاندان محمّد»! مستمندى از مستمندان مسلمین هستم، غذایى به من بدهید، خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت کند، آنها همگى مسکین را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند.
روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار، وقتى که غذا را آماده کرده بودند (همان نان جوین) یتیمى بر در خانه آمد آن روز نیز، ایثار کردند و غذاى خود را به او دادند (بار دیگر با آب افطار کردند و روز بعد را نیز روزه گرفتند).
در سومین روز، اسیرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد، باز هر کدام سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى که صبح شد، على (علیه السلام) دست حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) را گرفته بود و خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند، هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنها را مشاهده کرد، دید از شدت گرسنگى مى لرزند! فرمود! این حالى را که در شما مى بینم براى من بسیار گران است، سپس برخاست و با آنها حرکت کرد، هنگامى که وارد خانه فاطمه (علیها السلام) شد، دید در محراب عبادت ایستاده، در حالى که از شدت گرسنگى شکم او به پشت چسبیده، و چشم هایش به گودى نشسته، پیامبر (صلی الله علیه و آله) ناراحت شد.
در همین هنگام جبرئیل نازل گشت و گفت: اى محمّد! این سوره را بگیر، خداوند با چنین خاندانى به تو تهنیت مى گوید، سپس سوره هل أتى» را بر او خواند (بعضى گفته اند: از آیه «اِنَّ الأَبرارَ» تا آیه «کانَ سَعیُکُم مَشکُوراً» که مجموعاً هیجده آیه است در این موقع نازل گشت).
آنچه را در بالا آوردیم، نص حدیثى است که با کمى اختصار، در «الغدیر» به عنوان «قدر مشترک» میان روایات زیادى که در این باره نقل شده، آمده است، و در همان کتاب از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت، نام مى برد که این حدیث را در کتاب هاى خود آورده اند (با ذکر نام کتاب و صفحه آن).
به این ترتیب، روایت فوق از روایاتى است که در میان اهل سنت مشهور بلکه متواتر است.(462)
و اما علماى شیعه، همه اتفاق نظر دارند که: این هیجده آیه یا مجموع این سوره در ماجراى فوق نازل شده است، و همگى بدون استثناء، در کتب تفسیر یا حدیث، روایت مربوط به آن را به عنوان یکى از افتخارات و فضائل مهم على (علیه السلام) و فاطمه زهرا (علیها السلام) و فرزندانشان آورده اند.
حتى چنانکه در آغاز سوره گفتیم، این مطلب به قدرى معروف و مشهور است که در اشعار شعرا، و حتى در شعر معروف «امام شافعى» آمده است.
در اینجا بهانه جویانى که هر وقت به فضائل على (علیه السلام) مى رسند، حساسیت
فوق العاده اى نشان مى دهند، منتهاى دقّت را در اشکال تراشى به عمل آورده و خرده گیرى هایى بر این شأن نزول دارند از جمله :
1. این سوره «مکّى» است در حالى که داستان شأن نزول مربوط به بعد از تولد امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) است که قطعاً در «مدینه» واقع شده!
ولى چنانکه در آغاز این سوره مشروحاً بیان کردیم، دلائل روشنى در دست داریم که نشان مى دهد: تمام سوره هل أتى» و یا لااقل «هیجده آیه» در «مدینه» نازل
شده است.
2. لفظ آیه عام است چگونه مى توان آن را تخصیص به افراد معینى داد.
ولى نا گفته پیدا است که عام بودن مفهوم آیه، منافاتى با نزول آن در مورد خاصى ندارد، بسیارى از آیات قرآن مفهوم عام و گسترده اى دارد، ولى شأن نزول که مصداق اتم و اعلاى آن است مورد خاصى مى باشد، و این عجیب است که عمومیت مفهوم آیه اى را کسى دلیل بر نفى شأن نزول آن بگیرد.
3. بعضى، شأن نزول هاى دیگرى نقل کرده اند که با شأن نزول فوق سازگار نیست، از جمله اینکه «سیوطى» در «درّ المنثور» نقل کرده که مرد سیاه پوستى خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و از «تسبیح» و«تهلیل» سؤال کرد.
عمر گفت: بس است، زیاد از رسول خدا سؤال کردى، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: عمر! خاموش باش، و در این هنگام سوره هل أتى» بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد!.(463)
در حدیث دیگرى در همان کتاب آمده است که مردى از «حبشه» خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد، مى خواست از او سؤال کند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: سؤال کن و فرا گیر.
عرض کرد: اى رسول خدا! گروه شما از نظر رنگ و صورت و نبوت بر ما برترى دارد، اگر من به آنچه تو ایمان آورده اى ایمان بیاورم، و همانند آنچه عمل مى کنى، عمل کنم، من با تو در بهشت خواهم بود؟
فرمود: آرى، سوگند به کسى که جانم به دست اوست سفیدى سیاه پوستان در بهشت از هزار سال راه دیده مى شود، پس از آن پیامبر (صلی الله علیه و آله) ثواب هاى مهمى براى گفتن لا اله الا اللّه و سبحان اللّه و بحمده، بیان فرمود، در این هنگام سوره هل أتى» نازل شد!.(464)
ولى با توجّه به اینکه این روایات تقریباً هیچگونه تناسبى با مضمون آیات سوره هل أتى» ندارد، به نظر مى رسد براى پایمال کردن شأن نزول سابق، از سوى عمّال «بنى امیه» یا مانند آنان جعل شده باشد.
4. بهانه دیگر که ممکن است در اینجا مطرح شود این است که: چگونه انسان مى تواند، سه روز گرسنه بماند و تنها با آب افطار کند؟!
اما این ایراد عجیبى است براى اینکه: خود ما افراد متعدّدى را دیده ایم که براى بعضى از معالجات طبى سه روز که سهل است امساک معروف «چهل روز» را انجام داده اند، یعنى چهل روز تمام، تنها آب نوشیده اند! و مطلقاً غذایى نخورده اند! و همین امر باعث درمان بسیارى از بیمارى هاى آنها شده، حتى یکى از اطباى معروف غیر مسلمان به نام «الکسى سوفورین» کتابى در زمینه آثار درمانى مهم چنین امساکى، با ذکر برنامه دقیق آن نوشته است.
حتى اگر تعجب نکنید بعضى از همکاران در تفسیر نمونه، این امساک را تا 22 روز عملاً انجام داده اند.
5. بعضى دیگر، براى اینکه به سادگى از کنار این فضیلت بگذرند، از طریق دیگرى وارد شده اند، مثلاً «آلوسى» مى گوید: اگر بگوییم این سوره درباره على (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) نازل نشده، چیزى از قدر آنها نمى کاهد؛ زیرا داخل بودن آنها در عنوان «ابرار» مطلب آشکارى است که هر کس مى داند، سپس به بیان بعضى از فضائل آنها پرداخته، مى گوید: انسان چه درباره این دو بزرگوار مى تواند بگوید: جز اینکه على (علیه السلام) مولاى مؤمنان و وصى پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فاطمه پاره تن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و جزء وجود محمّدى (صلی الله علیه و آله) و حسنین (علیهما السلام) روح و ریحان، و آقایان جوانان بهشتند، اما مفهوم این سخن ترک دیگران نیست، بلکه هر کس غیر این راه را بپوید گمراه است. (465)
ولى ما مى گوییم: اگر بنا شود فضیلتى را با این شهرت نادیده بگیریم، بقیه فضائل نیز تدریجاً به چنین سرنوشتى دچار مى شوند، و روزى فرا خواهد رسید که بعضى، اصل فضیلت على و بانوى اسلام و حسنین علیهم السلام را نیز انکار کنند!
قابل توجّه اینکه: در بعضى از روایات از خود على (علیه السلام) نقل شده که در موارد
متعدد، به نزول این آیات در مورد خود و فرزندانش در مقابل مخالفان استدلال کرده است. (466)
این نکته نیز قابل توجّه است که: «اسیر» معمولاً در «مدینه» وجود داشت، و در «مکّه» به حکم آن که هنوز غزوات اسلامى شروع نشده بود کمتر اسیر دیده مى شد، و این گواه دیگرى بر مدنى بودن این سوره است.
آخرین نکته اى را که در اینجا لازم به یاد آورى مى دانیم این است که: به گفته جمعى از دانشمندان اسلامى از جمله «آلوسى» مفسر معروف اهل سنت، بسیارى از نعمت هاى بهشتى در این سوره بر شمرده شده است ولى از «حور العین» که غالباً در قرآن مجید در عداد نعمت هاى بهشتى آمده، مطلقاً سخنى مطرح نیست، ممکن است این امر به خاطر نزول این سوره درباره فاطمه زهرا (علیها السلام) و همسر و فرزندانش باشد، که به احترام بانوى اسلام (علیها السلام) ذکرى از «حور» به میان نیامده!. (467)
گرچه بحث ما در زمینه این شأن نزول طولانى شد، ولى در برابر اشکال تراشى هاى بهانه جویان، چاره اى جز این نبود (ر.ک: ج 25، ص 344و345).