بخشى دیگر از زندگى هاجر
ماجراى حساسیّت «ساره» زن نخستین ابراهیم با «هاجر»، کنیزى که او را به همسرى اختیار کرده بود و فرزندى به نام اسماعیل از او تولّد یافت، سبب شد که این مادر و کودک شیرخوار را، به فرمان خدا، از سرزمین فلسطین به بیابان خشک و تفتیده مکّه در لابه لاى آن کوه هاى زمخت و خشن ببرد. و آنها را در آن سرزمین که حتّى یک
قطره آب در آن پیدا نمى شد، به فرمان خدا و به عنوان یک آزمایش بزرگ بگذارد و بازگردد.
پیدایش چشمه زمزم و آمدن قبیله «جُرهُم» به آن سرزمین و اجازه خواستن براى زندگى در آن منطقه از «هاجر» که هر کدام ماجراى طولانى و مفصّلى دارد، سبب آبادى این سرزمین شد.
ابراهیم از خدا خواست که آن نقطه را شهرى آباد و پربرکت سازد و دل هاى مردم را به فرزندانش که در آن منطقه رو به فزونى بودند متوجّه گرداند. (403)
جالب اینکه برخى از مورّخان نقل کرده اند: هنگامى که ابراهیم (علیه السلام)، هاجر و اسماعیل را در مکّه گذاشت و مى خواست از آنجا بازگردد، هاجر صدا زد که اى ابراهیم، چه کسى به تو دستور داده ما را در سرزمینى بگذارى که نه گیاهى در آن وجود دارد، نه حیوان شیردهى، و نه حتّى یک قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟
ابراهیم (علیه السلام) در پاسخ با یک جمله کوتاه گفت: پروردگارم چنین دستور داده است.
هنگامى که هاجر این جمله را شنید، گفت: اکنون که چنین است خدا هرگز ما را به حال خود رها نخواهد کرد(404) (ر.ک: ج 10، ص 433 و 434).
مریم زنى الهى و نمونه
(وَاذْکُرْ فِى الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذْ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانآ شَرْقِیّآ * فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابآ فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرآ سَوِیّآ * قَالَتْ إِنِّى أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْکَ إِنْ کُنتَ تَقِیّآ * قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لاِهَبَ لَکِ غُلاَمآ زَکِیّآ * قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِى غُلاَمٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِى بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیّآ * قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَىَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَکَانَ أَمْرآ مَّقْضِیّآ)
و مریم را در این کتاب یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش در ناحیه شرقى (بیت المقدس) کناره گرفت؛ * و میان خود و آنان حجابى افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح (و فرشته مقرّب) خود را به سوى او فرستادیم؛ و او در
شکل انسانى بى عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد. * (مریم سخت ترسید و) گفت: «اگر خدا ترس هستى، من از تو، به خداى رحمان پناه مى برم». * گفت: «من تنها فرستاده پروردگار توام؛ (آمده ام) تا پسر پاکیزه اى به تو ببخشم.» * گفت: «چگونه ممکن است پسرى براى من باشد؟! در حالى که تاکنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلوده اى نبوده ام!» * گفت : «این گونه پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است (ما او را مى آفرینیم) تا او را براى مردم نشانه اى قرار دهیم؛ و رحمتى باشد از سوى ما؛ و این امرى است پایان یافته (و گفت وگو ندارد)». (سوره مریم، آیات 16-21)
تفسیر :
سرآغاز تولّد مسیح
بعد از بیان سرگذشت یحیى، قرآن به داستان تولّد عیسى و سرگذشت مادرش مریم اشاره مى کند که پیوند بسیار نزدیکى میان این دو ماجرا وجود دارد. زیرا اگر تولّد یحیى از پدرى پیر و مادرى نازا عجیب است، تولّد عیسى از مادر بدون پدر عجیب تر است؛ اگر رسیدن به مقام عقل و نبوّت در کودکى شگفت انگیز است، سخن گفتن در گهواره آن هم از کتاب و نبوّت، شگفت انگیزتر است و به هر حال هر دو آیتى است از قدرت خداوند بزرگ، و اتّفاقاً هر دو مربوط به کسانى است که با هم قرابت بسیار نزدیک از جهت نَسَب داشتند، زیرا مادر یحیى خواهر مادر مریم بود و هر دو زنانى نازا بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى بردند.
نخستین آیه مورد بحث مى گوید: «و در این کتاب آسمانى (قرآن) از مریم یاد کن هنگامى که از خانواده اش جدا شد و در ناحیه شرقى (بیت المقدس) قرار گرفت» (وَاذْکُرْ فِى الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِانْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا).
او در حقیقت مى خواست مکانى خالى و فارغ از هرگونه دغدغه پیدا کند که به راز و نیاز با خداى خود بپردازد و چیزى او را از یاد محبوب غافل نکند، بدین رو ناحیه شرق بیت المقدس ـ آن معبد بزرگ ـ را که شاید محلّى آرام تر و یا از نظر تابش آفتاب پاک تر و مناسب تر بود برگزید.
کلمه «إنتَبَذَت» از مادّه «نبذ»، به گفته راغب، به معنى دور انداختن اشیاءِ ناقابل است. این تعبیر در آیه فوق شاید اشاره به آن باشد که مریم به صورت متواضعانه، گمنام
و خالى از هرگونه کارى که جلب توجّه کند، از جمع کناره گیرى کرد و آن مکان از خانه خدا را براى عبادت برگزید.
در این هنگام «میان خود و آنان حجابى افکند» تا خلوتگاهش از هر نظر کامل شود (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا).
در این جمله تصریح نشده است که این حجاب براى چه منظور بوده، آیا براى آن بوده که آزادتر و خالى از دغدغه و اشتغال حواس بتواند به عبادت پروردگار و راز و نیاز با او پردازد؟
یا براى این بوده است که مى خواسته شست وشو و غسل کند؟ آیه از این نظر ساکت است.
به هر حال «در این هنگام ما روح خود (یکى از فرشتگان بزرگ) را به سوى او فرستادیم، و او در شکل انسانى بى عیب و نقص بر مریم ظاهر شد» (فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا).
پیداست در اینجا چه حالتى به مریم دست داد. او که همواره پاکدامن زیسته، در دامان پاکان پرورش یافته، و در میان جمعیّت و مردم ضرب المثل عفّت و تقواست، از دیدن چنین منظره اى که مرد بیگانه اى به خلوتگاه او راه یافته چه وحشتى به او دست داد. ازاین رو «گفت: من از شرّ تو به خداى رحمان پناه مى برم اگر پرهیزگارى» (قَالَتْ إِنِّى أَعُوذُ بِالرَّحْمَـنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا).
و این نخستین لرزه اى بود که سراسر وجود مریم را فراگرفت.
بردن نام خداى رحمان و توصیف او به رحمت عامّه اش از یک سو، و تشویق او به تقوا و پرهیزگارى از سوى دیگر، همه براى آن بود که اگر آن شخص ناشناس قصد سوئى دارد او را کنترل کند. و از همه بالاتر پناه بردن به خدا، خدایى که در سخت ترین حالات تکیه گاه انسان است و هیچ قدرتى در مقابل قدرت او عرض اندام نمى کند، مشکلات را حل خواهد کرد.
مریم با گفتن این سخن در انتظار عکس العمل مرد ناشناس بود، انتظارى آمیخته با وحشت و نگرانى بسیار، امّا این حالت دیرى نپایید و مرد ناشناس زبان به سخن گشود و مأموریّت و رسالت عظیم خویش را چنین بیان کرد، «گفت: من فرستاده پروردگار توام» (قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ).
این جمله همچون آبى که بر آتش بریزد به قلب پاک مریم آرامش بخشید.
ولى این آرامش نیز چندان طولانى نشد، زیرا بلافاصله افزود: آمده ام «تا پسر پاکیزه اى (از نظر خلق و خوى و جسم و جان) به تو ببخشم» (لاِهَبَ لَکِ غُلاَمًا زَکِیًّا).
از شنیدن این سخن، لرزش شدید دیگرى وجود مریم را فراگرفت و بار دیگر در نگرانى عمیقى فرو رفت و «گفت: چگونه ممکن است من فرزندى براى من باشد در حالى که تاکنون انسانى با من تماس نداشته است و زن آلوده اى هم نبوده ام؟» (قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِى غُلاَمٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِى بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا).
او در این حال تنها به اسباب عادى مى اندیشید و فکر مى کرد براى اینکه زنى صاحب فرزند شود دو راه بیشتر وجود ندارد: یا ازدواج و انتخاب همسر و یا آلودگى و انحراف. من که خود را بهتر از هر کس مى شناسم، نه تاکنون همسرى داشته ام و نه هرگز زن منحرفى بوده ام؛ تاکنون هرگز شنیده نشده کسى بدون این دو، صاحب فرزند شود.
امّا به زودى طوفان این نگرانى مجدّد، با شنیدن سخن دیگرى از پیک پروردگار فرو نشست. او با صراحت به مریم «گفت: مطلب همین است. پروردگارت فرموده : این کار بر من آسان است» (قَالَ کَذلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَىَّ هَیِّنٌ).
تو که خوب از قدرت من آگاهى. تو که میوه هاى بهشتى را در فصلى که در دنیا شبیه آن وجود نداشت در کنار محراب عبادت خویش دیده اى. تو آواى فرشتگان را که شهادت به پاکیت مى دادند شنیده اى. تو مى دانى که جدّت آدم از خاک آفریده شد. پس چرا از این خبر تعجّب مى کنى؟
سپس افزود: «و (ما مى خواهیم) او را براى مردم نشانه اى قرار دهیم» (وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ).
«و رحمتى باشد از سوى ما» براى بندگانمان (وَ رَحْمَةً مِنَّا).
و به هر حال «این امرى است پایان یافته» و جاى گفت وگو ندارد (وَ کَانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا).
نکته ها :