تفسیر :
آن گاه ابراهیم (علیه السلام) دعا و نیایش خود را چنین ادامه مى دهد: «پروردگارا، من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آب و علفى، در کنار خانه اى که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را به پا دارند» (رَبَّنَا إِنِّى أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِى بِوَادٍ غَیْرِ ذِى زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَوةَ).
و این هنگامى بود که ابراهیم پس از آنکه خداوند پسرى از کنیزش هاجر داد و نامش را اسماعیل گذاشت، احساسات ساره، همسر نخستین ابراهیم، تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمّل کند، از ابراهیم (علیه السلام) خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگرى ببرد و ابراهیم، طبق فرمان خدا، در برابر این درخواست تسلیم شد و اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکّه که در آن روز منطقه اى خشک و بى آب و علف بود، آورد و در آنجا ساکن نمود و بعد آنها را ترک کرد.
چیزى نگذشت که کودک و مادرش در آن هواى گرم تشنه شدند. هاجر براى نجات جان کودکش تلاش فراوان کرد، امّا خدایى که اراده کرده بود آن سرزمین به صورت یک کانون بزرگ عبادت درآید، چشمه زمزم را آشکار ساخت. چندان فاصله نشد که قبیله «جُرهُم» که از آنجا مى گذشتند، با پیدایش چشمه زمزم، در آنجا رحل اقامت افکندند و مکّه رفته رفته شکل گرفت.
سپس ابراهیم (علیه السلام) در ادامه دعاى خود مى گوید: خداوندا، اکنون که آنها در این بیابان سوزان براى احترام خانه ات مسکن گزیده اند «تو دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آنان ساز» (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَالنَّاسِ تَهْوِى إِلَیْهِمْ).
«و از ثمرات (مادّى و معنوى) به آنان روزى ده، شاید شکر (نعمت هاى) تو را به جاى آورند» (وَارْزُقْهُمْ مِنَالثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ) (ر.ک: ج 10، ص 390ـ391).
بخشى دیگر از زندگى هاجر
ماجراى حساسیّت «ساره» زن نخستین ابراهیم با «هاجر»، کنیزى که او را به همسرى اختیار کرده بود و فرزندى به نام اسماعیل از او تولّد یافت، سبب شد که این مادر و کودک شیرخوار را، به فرمان خدا، از سرزمین فلسطین به بیابان خشک و تفتیده مکّه در لابه لاى آن کوه هاى زمخت و خشن ببرد. و آنها را در آن سرزمین که حتّى یک
قطره آب در آن پیدا نمى شد، به فرمان خدا و به عنوان یک آزمایش بزرگ بگذارد و بازگردد.
پیدایش چشمه زمزم و آمدن قبیله «جُرهُم» به آن سرزمین و اجازه خواستن براى زندگى در آن منطقه از «هاجر» که هر کدام ماجراى طولانى و مفصّلى دارد، سبب آبادى این سرزمین شد.
ابراهیم از خدا خواست که آن نقطه را شهرى آباد و پربرکت سازد و دل هاى مردم را به فرزندانش که در آن منطقه رو به فزونى بودند متوجّه گرداند. (403)
جالب اینکه برخى از مورّخان نقل کرده اند: هنگامى که ابراهیم (علیه السلام)، هاجر و اسماعیل را در مکّه گذاشت و مى خواست از آنجا بازگردد، هاجر صدا زد که اى ابراهیم، چه کسى به تو دستور داده ما را در سرزمینى بگذارى که نه گیاهى در آن وجود دارد، نه حیوان شیردهى، و نه حتّى یک قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟
ابراهیم (علیه السلام) در پاسخ با یک جمله کوتاه گفت: پروردگارم چنین دستور داده است.
هنگامى که هاجر این جمله را شنید، گفت: اکنون که چنین است خدا هرگز ما را به حال خود رها نخواهد کرد(404) (ر.ک: ج 10، ص 433 و 434).
مریم زنى الهى و نمونه
(وَاذْکُرْ فِى الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذْ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانآ شَرْقِیّآ * فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابآ فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرآ سَوِیّآ * قَالَتْ إِنِّى أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْکَ إِنْ کُنتَ تَقِیّآ * قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لاِهَبَ لَکِ غُلاَمآ زَکِیّآ * قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِى غُلاَمٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِى بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیّآ * قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَىَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَکَانَ أَمْرآ مَّقْضِیّآ)
و مریم را در این کتاب یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش در ناحیه شرقى (بیت المقدس) کناره گرفت؛ * و میان خود و آنان حجابى افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح (و فرشته مقرّب) خود را به سوى او فرستادیم؛ و او در
شکل انسانى بى عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد. * (مریم سخت ترسید و) گفت: «اگر خدا ترس هستى، من از تو، به خداى رحمان پناه مى برم». * گفت: «من تنها فرستاده پروردگار توام؛ (آمده ام) تا پسر پاکیزه اى به تو ببخشم.» * گفت: «چگونه ممکن است پسرى براى من باشد؟! در حالى که تاکنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلوده اى نبوده ام!» * گفت : «این گونه پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است (ما او را مى آفرینیم) تا او را براى مردم نشانه اى قرار دهیم؛ و رحمتى باشد از سوى ما؛ و این امرى است پایان یافته (و گفت وگو ندارد)». (سوره مریم، آیات 16-21)
تفسیر :