حضور حضرت فاطمه(س) در ماجراى مباهله
(فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَّعْنَتَ اللهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ)
هر گاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده، (باز) کسانى درباره مسیح با تو به ستیز برخیزند، بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما نیز فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما نیز زنان خود را؛ ما از نفوس خود (وکسى که همچون جان ماست) دعوت کنیم، شما نیز از نفوس خود؛ آن گاه مباهله (ونفرین) کنیم؛ ولعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». (سوره آل عمران، آیه 61)
شأن نزول :
گفته اند: این آیه وآیات قبل از آن درباره هیأت نجرانى مرکب از عاقب وسیّد وگروهى که با آنها بودند نازل شده است. آنها خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیده، عرض کردند : آیا هرگز دیده اى فرزندى بدون پدر متولّد شود؟ در این هنگام آیه (اِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللهِ...) نازل شد وهنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنها را به مباهله(369) دعوت کرد، آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه به شخصیّت هاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت: شما فردا به محمّد نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانواده اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید زیرا چیزى در بساط ندارد.
فردا که شد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد در حالى که دست علىّ بن ابى طالب (علیه السلام) را گرفته بود و حسن و حسین (علیهما السلام) در پیش روى او راه مى رفتند، و فاطمه (علیها السلام) پشت سرش بود. نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیششان بود. هنگامى که دید پیامبر (صلی الله علیه و آله) با آن چند نفر آمدند درباره آنها سؤال کرد به او گفتند: این پسرعمو و داماد او و محبوب ترین خلق خدا نزد اوست، واین دو پسر فرزندان دختر او از على هستند، وآن بانوى جوان دخترش فاطمه است که عزیزترین مردم نزد او و نزدیک ترین افراد به قلب اوست... .
سیّد به اسقف گفت: براى مباهله قدم پیش گذار.
گفت: نه، من مردى را مى بینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام مى کند و مى ترسم راستگو باشد، و اگر چنین باشد، به خدا یک سال بر ما نمى گذرد که در تمام دنیا یک نصرانى که آب بنوشد وجود نخواهد داشت.اسقف به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: اى ابوالقاسم، ما با تو مباهله نمى کنیم بلکه مصالحه مى کنیم، با ما مصالحه کن!
پیامبر (صلی الله علیه و آله) با آنها مصالحه کرد که دو هزار حُلّه که دست کم قیمت هر حلّه اى چهل درهم باشد، و عاریت دادن سى دست زره و سى نیزه و سى رأس اسب در صورتى که در سرزمین یمن توطئه اى براى مسلمانان رخ دهد پیامبر(صلی الله علیه و آله) ضامن این عاریت ها خواهد بود تا آنها را بازگرداند؛ و عهدنامه اى در این زمینه نوشته شد.
در روایتى آمده است اسقف مسیحیان به آنها گفت: صورت هایى را مى بینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوه ها را از جا برکند چنین خواهد کرد، هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و تا روز قیامت یک نصرانى بر صفحه زمین باقى نخواهد ماند(370).
تفسیر :
مباهله با مسیحیان نجران
این آیه به دنبال آیات قبل و استدلالى که در آنها بر نفى خدا بودن مسیح شده بود، به پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور مى دهد: «هرگاه بعد از دانشى که (درباره مسیح) براى تو آمده (باز) کسانى با تو در آن به محاجّه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (کسانى که به منزله جان ما هستند) دعوت مى کنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله مى کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم» (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ).
ناگفته پیداست منظور از «مباهله» این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده شوند، زیرا چنین عملى به تنهایى فایده ندارد، بلکه منظور این است که این نفرین مؤثّر گردد و با آشکار شدن اثر آن، دروغگویان به عذاب گرفتار شوند و شناخته گردند.
به تعبیرى دیگر در این آیه به تأثیر و نتیجه مباهله تصریح نشده است، امّا از آنجا که این کار به عنوان آخرین حربه بعد از اثر نکردن منطق و استدلال مورد استفاده قرار گرفته، دلیل بر این است که منظور ظاهر شدن اثر خارجى این نفرین است نه فقط یک نفرین ساده.
نکته ها :