یا سازش یا جدایى خداپسندانه
در ادامه بحث هاى مربوط به طلاق که در آیات پیشین آمد، در نخستین آیه مورد بحث به چند حکم دیگر اشاره مى کند.
نخست مى فرماید: «هنگامى که مدّت عدّه آنها سر آمد، باید آنها را به طرز شایسته اى ـ از طریق رجوع ـ نگاه دارید، یا به طرز شایسته اى از آنها جدا شوید» (فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ).
مراد از «بلوغ اجل» (رسیدن به پایان مدّت) این نیست که مدّت عدّه به طور کامل پایان گیرد، بلکه منظور رسیدن به اواخر مدّت است، و گرنه رجوع کردن بعد از پایان عدّه جایز نیست مگر اینکه نگهدارى آنها از طریق صیغه عقد جدید صورت گیرد، ولى این معنى از مفهوم آیه بسیار بعید به نظر مى رسد.
به هر حال در این آیه یکى از مهم ترین و حساب شده ترین دستورهاى مربوط به زندگى زناشویى مطرح شده و آن اینکه زن و مرد یا باید به طور شایسته با هم زندگى کنند، یا به طور شایسته از هم جدا شوند.
همان گونه که زندگى مشترک باید روى اصول صحیح و طرز انسانى و شایسته باشد، جدایى باید خالى از هرگونه جار و جنجال، دعوا، نزاع و بدگویى و ناسزا و اجحاف و تضییع حقوق بوده باشد. مهم این است همان گونه که پیوندها با صلح و صفا انجام گیرد، جدایى ها توأم با تفاهم باشد، زیرا ممکن است در آینده این زن و مرد بار دیگر به فکر تجدید زندگى مشترک بیفتند، ولى بدرفتارى هاى هنگام جدایى، چنان جوّ فکرى آنها را تیره و تار ساخته که راه بازگشت را به روى آنها مى بندد و به فرض بخواهند مجدّداً با هم ازدواج کنند، زمینه فکرى و عاطفى مناسب ندارند.
از سوى دیگر، این هر دو مسلمانند و متعلّق به یک جامعه و جدایى توأم با مخاصمه و امور ناشایست، نه تنها در خود آنها اثر مى گذارد بلکه در فامیل دو طرف آثار زیانبارى دارد و گاه زمینه همکارى هاى آنها را در آینده به کلّى بر باد مى دهد.
راستى چه خوب است که نه فقط در زندگى زناشویى بلکه در هرگونه دوستى و برنامه مشترک، انسان تا آنجا که مى تواند به همکارى شایسته ادامه دهد و هرگاه نتوانست، به طرز شایسته جدا شود که «جدایى شایسته» نیز خود نوعى پیروزى و موفّقیّت براى طرفین است.
از آنچه گفتیم معلوم شد که امساک به معروف و جدایى به معروف معناى وسیعى دارد که هرگونه شرایط واجب و مستحب و برنامه هاى اخلاقى را دربر مى گیرد و مجموعه اى از آداب اسلامى و اخلاقى را در ذهن مجسّم مى کند.
سپس به دومین حکم اشاره کرده، مى افزاید: «هنگام طلاق و جدایى، دو مرد عادل از خودتان (از مسلمانان) را شاهد بگیرید» (وَأَشْهِدُوا ذَوَىْ عَدْلٍ مِنْکُمْ).
تا اگر در آینده اختلافى روى دهد هیچ یک از طرفین نتوانند واقعیّت ها را انکار کنند. برخى مفسّران احتمال داده اند که شاهد گرفتن، هم در مورد طلاق است و هم در مورد رجوع، ولى چون شاهد گرفتن هنگام رجوع بلکه هنگام تزویج، قطعاً واجب نیست، بنابراین اگر فرضاً آیه فوق رجوع را هم شامل شود در این مورد یک دستور مستحب است.
و در سومین دستور وظیفه شهود را چنین بیان مى کند: «شهادت را براى خدا برپا دارید» (وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ).
مبادا تمایل قلبى شما به یکى از دو طرف، مانع شهادت به حق باشد. باید جز خدا و اقامه حق، انگیزه دیگرى در آن راه نیابد. درست است که شهود باید عادل باشند ولى با وجود عدالت نیز صدور گناه محال نیست، به همین دلیل به آنها هشدار مى دهد که مراقب خویش باشند، آگاهانه یا ناآگاهانه از مسیر حق منحرف نشوند.
ضمناً تعبیر «ذَوَى عَدلٍ مِنکُم» دلیل بر این است که دو شاهد باید مسلمان، عادل و مرد باشند.
و در پایان آیه به عنوان تأکید درباره تمام احکام گذشته مى افزاید: «تنها کسانى که ایمان به خدا و روز قیامت دارند از این وعظ و اندرز نتیجه مى گیرند» (ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُوْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ).
بعضى «ذلِکُم» را تنها اشاره به مسأله توجّه به خدا و رعایت عدالت از ناحیه شهود دانسته اند، ولى ظاهر این است که این تعبیر معناى وسیعى دارد و تمام احکام گذشته در مورد طلاق را در بر مى گیرد.
به هر صورت این تعبیر دلیل بر اهمّیّت فوق العاده این احکام است، به گونه اى که اگر کسى آنها را رعایت نکند و از آن وعظ و اندرز نگیرد، گویى ایمان به خدا و روز قیامت ندارد.
و چون گاهى مسائل مربوط به معیشت و زندگى آینده، یا گرفتارى هاى دیگر خانوادگى سبب مى شود دو همسر به هنگام طلاق یا رجوع، یا دو شاهد هنگام شهادت دادن، از جادّه حق و عدالت منحرف شوند، در پایان آیه مى فرماید: «هر کس از خدا بپرهیزد و ترک گناه کند خداوند براى او راه نجاتى قرار مى دهد و مشکلات زندگى او را حل مى کند» (وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا).«و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد» (وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ).
«و هر کس بر خداوند توکّل کند و کار خود را به او واگذارد خدا کفایت امرش مى کند» (وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ).
«چرا که خداوند قادر مطلق، فرمانش در همه چیز نافذ است و هر کارى را اراده کند به انجام مى رساند» (إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ).
«ولى خداوند براى هر کار و هر چیز، اندازه و حسابى قرار داده است» (قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَىْءٍ قَدْرًا).
به این ترتیب به زنان و مردان و شهود هشدار مى دهد از مشکلاتى که در مسیر حق وجود دارد نهراسند، مجرى عدالت باشند و گشایش کارها را از خدا بخواهند، زیرا خداوند تضمین کرده است که مشکل پرهیزگاران را بگشاید و آنها را از جایى که خودشان هم انتظار ندارند روزى دهد؛ خداوند ضمانت کرده که هر کس توکّل کند در نمى ماند و خداوند، قادرِ بر انجام دادن این ضمانت است.
گرچه این آیات در مورد طلاق و احکام مربوط به آن نازل شده، محتواى گسترده اى دارد که سایر موارد را هم شامل مى شود و وعده امیدبخشى است از سوى خداوند به همه پرهیزگاران و توکّل کنندگان که سرانجام لطف الهى آنها را مى گیرد، از پیچ و خم مشکلات عبور مى دهد و به افق تابناک سعادت رهنمون مى گردد، سختى هاى معیشت را برطرف مى سازد و ابرهاى تیره و تار مشکلات را از آسمان زندگیشان کنار مى زند.
جمله «قَد جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَىءٍ قَدراً» اشاره لطیفى است به نظامى که حاکم بر تشریع وتکوین است، یعنى دستورهایى که خداوند در مورد طلاق و غیر آن صادر فرموده همه طبق حساب و اندازه گیرى دقیق و حکیمانه اى است. همچنین مشکلاتى که در طول زندگى انسان چه در مسأله زناشویى و چه در غیر آن رخ مى دهد هر کدام اندازه و حساب و مصلحت و پایانى دارد، نباید هنگام بروز این حوادث دستپاچه شوند و زبان به شکایت بگشایند، یا براى حلّ مشکلات به بى تقوایى ها توسّل جویند، باید با نیروى تقوا و خویشتن دارى به جنگ آنها بروند و حلّ نهایى را از خدا بخواهند (ر.ک: ج 24، ص 243 ـ 248).
بخشی دیگر از احکام طلاق
(وَاللاَّئِى یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِّسَائِکُمْ إِنْ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاَثَةُ أَشْهُرٍ وَاللاَّئِى لَمْ یَحِضْنَ وَأُوْلاَتُ الاْحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرآ * ذَلِکَ أَمْرُ اللهِ أَنزَلَهُ إِلَیْکُمْ وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُعْظِمْ لَهُ أَجْرآ * أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُمْ مِّنْ وُجْدِکُمْ وَلاَ تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ وَإِنْ کُنَّ أُولاَتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ وَإِنْ تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى * لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللهُ لاَ یُکَلِّفُ اللهُ نَفْسآ إِلاَّ مَا آتَاهَا سَیَجْعَلُ اللهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرآ)
و آن گروه از زنان شما که از عادت ماهیانه مأیوسند، اگر در وضع آنها (از نظر باردارى) شک کنید، عدّه آنان سه ماه است، و همچنین آنها که هیچ گاه حیض ندیده اند؛ و عدّه زنان باردار این است که وضع حمل کنند؛ و هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند کارش را بر او آسان مى سازد. * این فرمان خداست که بر شما نازل کرده؛ و هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند گناهانش را مى بخشد و پاداش او را بزرگ مى دارد. * آنها ]=زنان مطلّقه[ را هرجا که خودتان سکونت دارید و در توانایى شماست سکونت دهید؛ و به آنها زیان نرسانید تا آنها را در تنگنا قرار دهید (و مجبور به ترک منزل شوند)؛ و اگر باردار باشند، نفقه آنها را بپردازید تا وضع حمل کنند؛ و اگر براى شما (فرزند را) شیر مى دهند، پاداش آنها را بپردازید؛ و (درباره شیردادن فرزند) به طور شایسته با یکدیگر مشاوره کنید؛ و اگر به توافق نرسیدید، زن دیگرى او را شیر خواهد داد. * آنان که امکانات وسیعى دارند، باید (براى زنان شیرده) از امکانات وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدست اند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند؛ خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمى کند؛ خداوند به زودى بعد از سختى ها آسانى قرار مى دهد. (سوره طلاق، آیات 4-7)
تفسیر :
احکام زنان مطلّقه و حقوق آنها
از جمله احکامى که از آیات گذشته استفاده شد لزوم نگه داشتن عدّه بعد از طلاق
است. در آیه 228 سوره بقره حکم زنانى که عادت ماهیانه مى بینند در مسأله عدّه روشن شد که باید سه بار پاکى را پشت سر بگذارند و عادت ماهیانه ببینند و هنگامى که براى بار سوم وارد عادت ماهیانه شدند عدّه آنها پایان مى یابد.
امّا زنان دیگرى هستند که به عللى عادت ماهیانه نمى بینند و یا باردارند، آیات فوق حکم این افراد را روشن ساخته و بحث عدّه را تکمیل مى کند.
نخست مى فرماید: «آن گروه از زنانتان که از عادت ماهیانه مأیوس شده اند، اگر در وضع آنها (از نظر باردارى) شک کنید عدّه آنان سه ماه است» (وَالَّــِى یَئِسْنَ مِنَالْمَحِیضِ مِنْ نِسَائِکُمْ إِنِارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَـثَةُ أَشْهُرٍ).
«و همچنین آنها که عادت ماهیانه ندیده اند» باید سه ماه عدّه نگه دارند (وَالَّــِى لَمْ یَحِضْنَ).
سپس به سومین گروه اشاره کرده مى افزاید: «و عدّه زنان باردار این است که بار خود را بر زمین گذارند» (وَ أُولَـتُ الاْحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ).
به این ترتیب حکم سه گروه دیگر از زنان در آیه فوق مشخّص شده است: دو گروه باید سه ماه عدّه نگه دارند و گروه سوم ـ یعنى زنان باردار ـ با وضع حمل، عدّه آنان پایان مى گیرد، خواه یک ساعت بعد از طلاق وضع حمل کنند یا مثلاً هشت ماه.
در اینکه منظور از جمله «إِنِ ارْتَبتُم» (هرگاه شک و تردید کنید) چیست، سه احتمال ذکر شده است :
1. منظور احتمال و شک در وجود حمل است، به این معنى که اگر بعد از سنّ یأس (پنجاه سالگى در زنان عادى و شصت سالگى در زنان قرشى) احتمال وجود حمل در زنى برود باید عدّه نگه دارد. این معنى هرچند کمتر اتّفاق مى افتد، گاه اتّفاق افتاده است (توجّه داشته باشید که واژه «ریبه» به معنى شک در حمل در روایات و کلمات فقها بارها آمده است). (345)
2. منظور زنانى است که به درستى نمى دانیم به سنّ یأس رسیده اند یا نه؟
3. منظور شک و تردید در حکم این مسأله است، بنابراین آیه مى گوید اگر حکم خدا را نمى دانید، حکم خدا این است که چنین زنانى عدّه نگه دارند، ولى از همه این
تفسیرها تفسیر اوّل مناسب تر است، زیرا ظاهر جمله «وَالَّــِى یَئِسنَ...» این است که این زنان به سنّ یأس رسیده اند.
در ضمن هرگاه زنانى بر اثر بیمارى یا عوامل دیگر، عادت ماهیانه آنها قطع شود مشمول همین حکم اند، یعنى باید سه ماه عدّه نگه دارند (این حکم را از طریق قاعده اولویّت یا شمول لفظ آیه مى توان استفاده کرد). (346)
جمله «وَالَّــِى لَم یَحِضنَ» (زنانى که عادت ماهیانه ندیده اند) ممکن است به این معنى باشد که به سنّ بلوغ رسیده اند امّا عادت نمى بینند؛ در این صورت بدون شک باید سه ماه عدّه نگه دارند.
احتمال دیگرى که در تفسیر آیه داده اند این است که زنانى که عادت ندیده اند، خواه به سنّ بلوغ رسیده باشند یا نه، باید سه ماه عدّه نگه دارند.
ولى مشهور در میان فقهاى ما این است که هرگاه زن به سنّ بلوغ نرسیده باشد بعد از طلاق عدّه ندارد، امّا مخالفینى دارد که به بعضى از روایات در این زمینه استدلال کرده اند و ظاهر آیه فوق نیز با آنها موافق است. شرح بیشتر این موضوع را در کتاب هاى فقهى باید مطالعه کرد. (347)
از شأن نزولى که براى جمله هاى اخیر ذکر شده نیز تفسیر فوق استفاده مى شود و آن اینکه اُبَىّ بن کعب به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: عدّه بعضى از زنان در قرآن نیامده است، از جمله زنان صغیره و کبیره (یائسه) و باردار. آیه مورد بحث نازل شد و احکام آنها را بیان کرد. (348)
در ضمن عدّه در صورتى است که احتمال حمل درباره او برود، زیرا عطف بر زنان یائسه شده و مفهومش این است که حکم هر دو یکسان است.(349)
و بالاخره در پایان آیه، مجدّداً روى مسأله تقوا تکیه مى کند و مى فرماید: «هر کس تقواى الهى پیشه کند خداوند کار را بر او آسان مى سازد» (وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا).
هم در این جهان و هم در جهان دیگر مشکلات او را، چه در رابطه با مسأله جدایى و طلاق و احکام آن و چه در رابطه با مسائل دیگر به لطفش حل مى کند.
در آیه بعد باز براى تأکید بیشتر روى احکامى که در زمینه طلاق و عدّه در آیات قبل آمد، مى افزاید: «این فرمان خداست که آن را بر شما نازل کرده است» (ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ).
«و هر کس تقواى الهى پیشه کند واز مخالفت فرمان او بپرهیزد، خداوند گناهان او را مى بخشد و پاداش او را بزرگ مى سازد» (وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا).
برخى مفسّران گفته اند: منظور از «سَیِّئات» در اینجا، گناهان صغیره است و منظور از «تقوا» پرهیز از گناهان کبیره است به این ترتیب پرهیز از کبائر سبب بخشودگى صغائر مى شود؛ شبیه آنچه در آیه 31 سوره نساء آمده است.
و لازمه این سخن آن است که مخالفت احکام گذشته در زمینه طلاق و عدّه، جزءِ گناهان کبیره محسوب مى شود. (350)
البتّه درست است که «سَیِّئات» گاهى به معنى گناهان صغیره آمده است، ولى در بسیارى از آیات قرآن مجید به عموم گناهان اعمّ از صغیره و کبیره اطلاق شده است. مثلاً در آیه 65 سوره مائده مى خوانیم: (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقُوا لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ) «اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند ما تمام گناهان گذشته آنها را مى بخشیم» (این معنى در آیات دیگرى نیز آمده است).
مسلّم است که ایمان و قبول اسلام، سبب بخشودگى همه گناهان پیشین مى شود.
سومین آیه مورد بحث توضیح بیشترى درباره حقوق زن بعد از جدایى مى دهد، هم از نظر مسکن و هم نفقه و هم از جهات دیگر.
نخست درباره چگونگى مسکن زنان مطلّقه مى فرماید: «آنها را هر جا خودتان
سکونت دارید وامکانات شما ایجاب مى کند، سکونت دهید» (أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ مِنْ وُجْدِکُمْ).
«وُجد» (بر وزن حکم) به معنى توانایى و تمّکن است. برخى مفسّران تفسیرهاى دیگرى براى آن ذکر کرده اند که در نتیجه به همین معنى بازمى گردد. راغب نیز در مفردات مى گوید: جمله «مِن وُجدِکُم» مفهومش این است که به مقدار توانایى وبه اندازه غناى خود، مسکن مناسب براى زنان مطلّقه در نظر بگیرید.
طبیعى است آنجا که مسکن بر عهده شوهر است بقیّه نفقات نیز بر عهده او خواهد بود. دنباله آیه که درباره نفقه زنان باردار سخن مى گوید نیز شاهد این مدّعاست.
آن گاه به حکم دیگرى پرداخته مى گوید: «به آنها زیان نرسانید تا کار را بر آنها تنگ کنید و مجبور به نقل مکان و ترک نفقه شما شوند» (وَ لاَ تُضارُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ).
مبادا کینه توزى و عداوت و نفرت، شما را از راه حق و عدالت منحرف سازد و آنها را از حقوق مسلّم خود در مسکن ونفقه محروم کنید و چنان در فشار قرار گیرند که همه چیز را رها کرده، فرار کنند.
در سومین حکم در مورد زنان باردار مى گوید: «و اگر باردار باشند مخارج آنها را تا زمانى که وضع حمل کنند بدهید» (وَ إِنْ کُنَّ أُولَـتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ).
زیرا مادام که وضع حمل نکرده اند در حال عدّه هستند و نفقه و مسکن بر همسر واجب است.
و چهارمین حکم درباره حقوق زنان شیرده است مى فرماید: «اگر حاضر شدند بعد از جدایى، فرزندان را شیر دهند مزدشان را بپردازید» (فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ).
اجرتى متناسب با مقدار و زمان شیر دادن بر حسب عرف و عادت.
و چون بسیار مى شود که نوزادان و کودکان مال المصالحه اختلافات دو همسر بعد از جدایى مى شوند، در پنجمین حکم یک دستور قاطع در این زمینه صادر کرده، مى فرماید: «درباره سرنوشت فرزندان با مشاوره یکدیگر و به طور شایسته تصمیم بگیرید» (وَأْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ).
مبادا اختلافات دو همسر ضربه بر منافع کودکان وارد سازد، از نظر جسمى و ظاهرى گرفتار خسران شوند، یا از نظر عاطفى از محبّت و شفقّت لازم محروم بمانند، پدر و مادر موظّف اند خدا را در نظر گیرند و منافع نوزاد بى دفاع را فداى اختلافات و اغراض خویش نکنند.
جمله «وَأتَمِروا» از مادّه «ایتمار» گاه به معنى پذیرا شدن دستور و گاه به معنى مشاوره مى آید و در اینجا معناى دوم مناسب تر است. تعبیر «بِمَعروف» تعبیر جامعى است که هرگونه مشاوره اى را که خیر و صلاح در آن باشد شامل مى شود.
و چون گاهى بعد از طلاق توافق لازم میان دو همسر براى حفظ مصالح فرزند و مسأله شیر دادن حاصل نمى شود، در ششمین حکم مى فرماید: «و اگر هر کدام بر دیگرى سخت گرفتید و به توافق نرسیدید، زن دیگرى مى تواند شیر دادن آن طفل را بر عهده گیرد تا کشمکش ها ادامه نیابد» (وَ إِنْ تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى).
اشاره به اینکه اگر اختلاف ها به طول انجامید خود را معطّل نکنید و کودک را به دیگرى بسپارید. در درجه اوّل حقّ مادر بود که این فرزند را شیر دهد، اکنون که با سختگیرى و کشمکش این امر امکان پذیر نیست، نباید منافع کودک را به دست فراموشى سپرد، باید آن را بر عهده دایه اى گذارد.
آیه بعد هفتمین و آخرین حکم را در این زمینه بیان کرده، مى افزاید: «کسانى که امکانات وسیعى دارند، از امکانات خود انفاق کنند و آنها که تنگدست هستند از آنچه خدا به آنها داده انفاق نمایند، خداوند هیچ کس را جز به اندازه آنچه به او داده تکلیف نمى کند» (لِیُنْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتَیهُ اللَّهُ لاَ یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ مَا آتَیهَا).
آیا این دستور، یعنى انفاق به اندازه توانایى، مربوط به زنانى است که بعد از جدایى، شیر دادن کودکان را بر عهده مى گیرند، یا مربوط به ایّام عدّه است که در آیات قبل به طور اجمال اشاره شده بود و یا مربوط به هر دو است؟
معناى اخیر از همه مناسب تر است، هرچند جمعى از مفسّران آن را تنها مربوط به زنان شیرده دانسته اند، در حالى که در آیات گذشته در این باره تعبیر به اجر شده نه نفقه و انفاق.
به هر حال آنها که توانایى کافى دارند باید مضایقه و سختگیرى نکنند و آنها که تمکّن مالى ندارند بیش از توانایى خود مأمور نیستند و زنان نمى توانند ایرادى به آنها داشته باشند.
به این ترتیب نه آنها که دارند بخل کنند و نه آنها که ندارند مستحقّ ملامت اند.
و در پایان آیه براى اینکه تنگى معیشت سبب خارج شدن از جادّه حق و عدالت نگردد و هیچ یک زبان به شکایت نگشایند، مى فرماید: «خداوند به زودى بعد از سختى ها آسانى و راحتى قرار مى دهد» (سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا).
یعنى غم مخورید، بى تابى نکنید، دنیا به یک حال نمى ماند، مبادا مشکلات مقطعى و زودگذر رشته صبر و شکیبایى شما را پاره کند.
این تعبیر براى همیشه و مخصوصاً هنگام نزول این آیات که مسلمانان از نظر معیشت سخت در فشار بودند، نوید و بشارتى است از آینده امیدبخش صابران و اتّفاقاً چیزى نگذشت که خداوند درهاى رحمت و برکت خود را به روى آنها گشود.
نکته ها :