فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

3. فلسفه نگه داشتن عدّه

بدون شک «عدّه» دو فلسفه اساسى دارد که در قرآن مجید و اخبار اسلامى به آن اشاره شده است :
نخست مسأله حفظ نسل و مشخّص شدن وضع زن از نظر باردارى و عدم باردارى.
و دیگر وجود وسیله اى براى بازگشت به زندگى اوّل و از بین بردن عوامل جدایى که در آیه فوق اشاره لطیفى به آن شده بود، به خصوص اینکه اسلام روى این مسأله تأکید مى کند که زنان در دوران عدّه باید در خانه مرد بمانند و طبعاً یک معاشرت دائم چند ماهه خواهند داشت که به آنها مجال مى دهد مسأله جدایى را دور از هیجانات زودگذر، مجدّداً مورد بررسى قرار دهند.
مخصوصاً در مورد طلاق رجعى(344) که بازگشت به زوجیّت نیاز به هیچ گونه تشریفات ندارد و هر کار یا سخنى که دلیل بر تمایل مرد به بازگشت باشد، رجوع محسوب مى شود حتّى اگر دست بر بدن زن با شهوت یا بدون شهوت بگذارد، هرچند قصد رجوع هم نداشته باشد رجوع محسوب مى شود.
به این ترتیب اگر این مدّت با شرایطى که در بالا گفتیم بگذرد و آن دو با هم آشتى
نکنند، معلوم مى شود به راستى آمادگى ادامه زندگى مشترک را ندارند، مصلحت در این است که از هم جدا شوند.
در این زمینه شرح دیگرى در ذیل آیه 228 سوره بقره دادیم (ر.ک: ج 24، ص 231ـ242).

پاره دیگر از احکام طلاق

(فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَى عَدْلٍ مِّنْکُمْ وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ للهِ ذَلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجآ * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَىْءٍ قَدْرآ)
و چون عدّه آنها به پایان نزدیک شود، یا آنها را به طرز شایسته اى نگه دارید یا به طرز شایسته اى از آنان جدا شوید؛ و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید؛ و شهادت را براى خدا برپا دارید؛ این چیزى است که مؤمنان به خدا و روز قیامت به آن اندرز داده مى شوند. و هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى کند، * و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد؛ وهر کس بر خدا توکّل کند، امر او را کفایت مى کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند؛ به یقین خدا براى هر چیزى اندازه اى قرار داده است.
(سوره طلاق، آیات 2-3)
تفسیر :

یا سازش یا جدایى خداپسندانه

در ادامه بحث هاى مربوط به طلاق که در آیات پیشین آمد، در نخستین آیه مورد بحث به چند حکم دیگر اشاره مى کند.
نخست مى فرماید: «هنگامى که مدّت عدّه آنها سر آمد، باید آنها را به طرز شایسته اى ـ از طریق رجوع ـ نگاه دارید، یا به طرز شایسته اى از آنها جدا شوید» (فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ).
مراد از «بلوغ اجل» (رسیدن به پایان مدّت) این نیست که مدّت عدّه به طور کامل پایان گیرد، بلکه منظور رسیدن به اواخر مدّت است، و گرنه رجوع کردن بعد از پایان عدّه جایز نیست مگر اینکه نگهدارى آنها از طریق صیغه عقد جدید صورت گیرد، ولى این معنى از مفهوم آیه بسیار بعید به نظر مى رسد.
به هر حال در این آیه یکى از مهم ترین و حساب شده ترین دستورهاى مربوط به زندگى زناشویى مطرح شده و آن اینکه زن و مرد یا باید به طور شایسته با هم زندگى کنند، یا به طور شایسته از هم جدا شوند.
همان گونه که زندگى مشترک باید روى اصول صحیح و طرز انسانى و شایسته باشد، جدایى باید خالى از هرگونه جار و جنجال، دعوا، نزاع و بدگویى و ناسزا و اجحاف و تضییع حقوق بوده باشد. مهم این است همان گونه که پیوندها با صلح و صفا انجام گیرد، جدایى ها توأم با تفاهم باشد، زیرا ممکن است در آینده این زن و مرد بار دیگر به فکر تجدید زندگى مشترک بیفتند، ولى بدرفتارى هاى هنگام جدایى، چنان جوّ فکرى آنها را تیره و تار ساخته که راه بازگشت را به روى آنها مى بندد و به فرض بخواهند مجدّداً با هم ازدواج کنند، زمینه فکرى و عاطفى مناسب ندارند.
از سوى دیگر، این هر دو مسلمانند و متعلّق به یک جامعه و جدایى توأم با مخاصمه و امور ناشایست، نه تنها در خود آنها اثر مى گذارد بلکه در فامیل دو طرف آثار زیانبارى دارد و گاه زمینه همکارى هاى آنها را در آینده به کلّى بر باد مى دهد.
راستى چه خوب است که نه فقط در زندگى زناشویى بلکه در هرگونه دوستى و برنامه مشترک، انسان تا آنجا که مى تواند به همکارى شایسته ادامه دهد و هرگاه نتوانست، به طرز شایسته جدا شود که «جدایى شایسته» نیز خود نوعى پیروزى و موفّقیّت براى طرفین است.
از آنچه گفتیم معلوم شد که امساک به معروف و جدایى به معروف معناى وسیعى دارد که هرگونه شرایط واجب و مستحب و برنامه هاى اخلاقى را دربر مى گیرد و مجموعه اى از آداب اسلامى و اخلاقى را در ذهن مجسّم مى کند.
سپس به دومین حکم اشاره کرده، مى افزاید: «هنگام طلاق و جدایى، دو مرد عادل از خودتان (از مسلمانان) را شاهد بگیرید» (وَأَشْهِدُوا ذَوَىْ عَدْلٍ مِنْکُمْ).
تا اگر در آینده اختلافى روى دهد هیچ یک از طرفین نتوانند واقعیّت ها را انکار کنند. برخى مفسّران احتمال داده اند که شاهد گرفتن، هم در مورد طلاق است و هم در مورد رجوع، ولى چون شاهد گرفتن هنگام رجوع بلکه هنگام تزویج، قطعاً واجب نیست، بنابراین اگر فرضاً آیه فوق رجوع را هم شامل شود در این مورد یک دستور مستحب است.
و در سومین دستور وظیفه شهود را چنین بیان مى کند: «شهادت را براى خدا برپا دارید» (وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ).
مبادا تمایل قلبى شما به یکى از دو طرف، مانع شهادت به حق باشد. باید جز خدا و اقامه حق، انگیزه دیگرى در آن راه نیابد. درست است که شهود باید عادل باشند ولى با وجود عدالت نیز صدور گناه محال نیست، به همین دلیل به آنها هشدار مى دهد که مراقب خویش باشند، آگاهانه یا ناآگاهانه از مسیر حق منحرف نشوند.
ضمناً تعبیر «ذَوَى عَدلٍ مِنکُم» دلیل بر این است که دو شاهد باید مسلمان، عادل و مرد باشند.
و در پایان آیه به عنوان تأکید درباره تمام احکام گذشته مى افزاید: «تنها کسانى که ایمان به خدا و روز قیامت دارند از این وعظ و اندرز نتیجه مى گیرند» (ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُوْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ).
بعضى «ذلِکُم» را تنها اشاره به مسأله توجّه به خدا و رعایت عدالت از ناحیه شهود دانسته اند، ولى ظاهر این است که این تعبیر معناى وسیعى دارد و تمام احکام گذشته در مورد طلاق را در بر مى گیرد.
به هر صورت این تعبیر دلیل بر اهمّیّت فوق العاده این احکام است، به گونه اى که اگر کسى آنها را رعایت نکند و از آن وعظ و اندرز نگیرد، گویى ایمان به خدا و روز قیامت ندارد.
و چون گاهى مسائل مربوط به معیشت و زندگى آینده، یا گرفتارى هاى دیگر خانوادگى سبب مى شود دو همسر به هنگام طلاق یا رجوع، یا دو شاهد هنگام شهادت دادن، از جادّه حق و عدالت منحرف شوند، در پایان آیه مى فرماید: «هر کس از خدا بپرهیزد و ترک گناه کند خداوند براى او راه نجاتى قرار مى دهد و مشکلات زندگى او را حل مى کند» (وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا).«و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد» (وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ).
«و هر کس بر خداوند توکّل کند و کار خود را به او واگذارد خدا کفایت امرش مى کند» (وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ).
«چرا که خداوند قادر مطلق، فرمانش در همه چیز نافذ است و هر کارى را اراده کند به انجام مى رساند» (إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ).
«ولى خداوند براى هر کار و هر چیز، اندازه و حسابى قرار داده است» (قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَىْءٍ قَدْرًا).
به این ترتیب به زنان و مردان و شهود هشدار مى دهد از مشکلاتى که در مسیر حق وجود دارد نهراسند، مجرى عدالت باشند و گشایش کارها را از خدا بخواهند، زیرا خداوند تضمین کرده است که مشکل پرهیزگاران را بگشاید و آنها را از جایى که خودشان هم انتظار ندارند روزى دهد؛ خداوند ضمانت کرده که هر کس توکّل کند در نمى ماند و خداوند، قادرِ بر انجام دادن این ضمانت است.
گرچه این آیات در مورد طلاق و احکام مربوط به آن نازل شده، محتواى گسترده اى دارد که سایر موارد را هم شامل مى شود و وعده امیدبخشى است از سوى خداوند به همه پرهیزگاران و توکّل کنندگان که سرانجام لطف الهى آنها را مى گیرد، از پیچ و خم مشکلات عبور مى دهد و به افق تابناک سعادت رهنمون مى گردد، سختى هاى معیشت را برطرف مى سازد و ابرهاى تیره و تار مشکلات را از آسمان زندگیشان کنار مى زند.
جمله «قَد جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَىءٍ قَدراً» اشاره لطیفى است به نظامى که حاکم بر تشریع وتکوین است، یعنى دستورهایى که خداوند در مورد طلاق و غیر آن صادر فرموده همه طبق حساب و اندازه گیرى دقیق و حکیمانه اى است. همچنین مشکلاتى که در طول زندگى انسان چه در مسأله زناشویى و چه در غیر آن رخ مى دهد هر کدام اندازه و حساب و مصلحت و پایانى دارد، نباید هنگام بروز این حوادث دستپاچه شوند و زبان به شکایت بگشایند، یا براى حلّ مشکلات به بى تقوایى ها توسّل جویند، باید با نیروى تقوا و خویشتن دارى به جنگ آنها بروند و حلّ نهایى را از خدا بخواهند (ر.ک: ج 24، ص 243 ـ 248).