2. انگیزه طلاق
طلاق مانند هر پدیده دیگر اجتماعى، داراى ریشه هاى مختلفى است که بدون بررسى دقیق و مقابله با آن، جلوگیرى از بروز چنین حادثه اى مشکل است، لذا قبل از هر چیز باید به سراغ عوامل طلاق برویم و ریشه هاى آن را در جامعه بخشکانیم؛ این عوامل بسیار زیاد است که امور زیر از مهم ترین آنهاست :
الف) توقّعات نامحدود زن یا مرد، از مهم ترین عوامل جدایى است و اگر هر کدام دامنه توقّع خویش را محدود سازند و از عالم رویاها و پندارها بیرون آیند و طرف مقابل خود را به خوبى درک کنند و در حدودى که ممکن است توقّع داشته باشند، جلوى بسیارى از طلاق ها گرفته خواهد شد.
ب) حاکم شدن روح تجمّل پرستى و اسراف و تبذیر بر خانواده ها عامل مهمّ دیگرى است که مخصوصاً زنان را در یک حالت نارضایى دائم نگاه مى دارد و با انواع بهانه گیرى ها راه طلاق و جدایى را هموار مى کند.
ج) دخالت هاى بیجاى اقوام و بستگان و آشنایان در زندگى خصوصى دو همسر و مخصوصاً در اختلافات آنها، عامل مهمّ دیگرى محسوب مى شود.
تجربه نشان داده است اگر هنگام بروز اختلافات در میان دو همسر، آنها را به حال خود رها کنند و با جانبدارى از این یا آن، دامن به آتش این اختلاف نزنند، چیزى نمى گذرد که خاموش مى شود، ولى دخالت کسان دو طرف که غالباً با تعصّب و محبّت هاى ناروا همراه است، کار را روز به روز مشکل تر و پیچیده تر مى سازد.
البتّه این به آن معنا نیست که نزدیکان همیشه خود را از این اختلافات دور دارند، بلکه منظور این است که آنها را در اختلافات جزئى به حال خود رها کنند، ولى هرگاه اختلاف به صورت کلّى و ریشه دار درآمد، با توجّه به مصلحت طرفین و اجتناب و پرهیز از هرگونه موضعگیرى یک جانبه و تعصّب آمیز دخالت کنند و مقدّمات صلحشان را فراهم سازند.
د) بى اعتنایى زن و مرد به خواست یکدیگر، مخصوصاً آنچه به مسائل عاطفى و جنسى برمى گردد. مثلاً هر مردى انتظار دارد که همسرش پاکیزه و جذّاب باشد، همچنین هر زن انتظارى از شوهرش دارد، ولى این از امورى است که غالباً حاضر به اظهار آن نیستند، اینجاست که بى اعتنایى طرف مقابل و نرسیدن به وضع ظاهر خویش و ترک تزیین لازم و ژولیده و کثیف بودن، همسرش را از ادامه چنین ازدواجى سیر مى کند، خصوصاً اگر در محیط زندگانى آنها افرادى باشند که این امور را رعایت کنند و آنها بى اعتنا از کنار این مسأله بگذرند.
لذا در روایات اسلامى اهمّیّت زیادى به این معنى داده شده، چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «لا یَنبَغی لِلمَرأةِ أن تُعَطِّلَ نَفسَها؛ سزاوار نیست زن زینت و آرایش براى شوهرش را تعطیل کند». (342)
و در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود: «وَ لَقَد خَرَجنَ نِساءٌ
مِنَالعِفافِ إلَى الفُجُورِ ما أخرَجَهُنَّ إلّا قِلَّةُ تَهیِئَةِ أزواجِهِنَّ؛ زنانى از جادّه عفّت خارج شدند و علّتى جز این نداشت که مردان آنها به خودشان نمى رسیدند». (343)
هـ) عدم تناسب فرهنگ خانوادگى و روحیّات زن و مرد با یکدیگر نیز از عوامل مهمّ طلاق است. و این مسأله اى است که باید پیش از اختیار همسر دقیقاً مورد توجّه قرار گیرد که آن دو علاوه بر اینکه کفو شرعى، یعنى مسلمان باشند، کفو عرفى باشند، یعنى تنها تناسب هاى لازم از جهات مختلف در میان آن دو رعایت شود، در غیر این صورت باید از به هم خوردن چنین ازدواج هایى تعجّب نکرد.
3. فلسفه نگه داشتن عدّه
بدون شک «عدّه» دو فلسفه اساسى دارد که در قرآن مجید و اخبار اسلامى به آن اشاره شده است :
نخست مسأله حفظ نسل و مشخّص شدن وضع زن از نظر باردارى و عدم باردارى.
و دیگر وجود وسیله اى براى بازگشت به زندگى اوّل و از بین بردن عوامل جدایى که در آیه فوق اشاره لطیفى به آن شده بود، به خصوص اینکه اسلام روى این مسأله تأکید مى کند که زنان در دوران عدّه باید در خانه مرد بمانند و طبعاً یک معاشرت دائم چند ماهه خواهند داشت که به آنها مجال مى دهد مسأله جدایى را دور از هیجانات زودگذر، مجدّداً مورد بررسى قرار دهند.
مخصوصاً در مورد طلاق رجعى(344) که بازگشت به زوجیّت نیاز به هیچ گونه تشریفات ندارد و هر کار یا سخنى که دلیل بر تمایل مرد به بازگشت باشد، رجوع محسوب مى شود حتّى اگر دست بر بدن زن با شهوت یا بدون شهوت بگذارد، هرچند قصد رجوع هم نداشته باشد رجوع محسوب مى شود.
به این ترتیب اگر این مدّت با شرایطى که در بالا گفتیم بگذرد و آن دو با هم آشتى
نکنند، معلوم مى شود به راستى آمادگى ادامه زندگى مشترک را ندارند، مصلحت در این است که از هم جدا شوند.
در این زمینه شرح دیگرى در ذیل آیه 228 سوره بقره دادیم (ر.ک: ج 24، ص 231ـ242).
پاره دیگر از احکام طلاق
(فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَى عَدْلٍ مِّنْکُمْ وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ للهِ ذَلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجآ * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَىْءٍ قَدْرآ)
و چون عدّه آنها به پایان نزدیک شود، یا آنها را به طرز شایسته اى نگه دارید یا به طرز شایسته اى از آنان جدا شوید؛ و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید؛ و شهادت را براى خدا برپا دارید؛ این چیزى است که مؤمنان به خدا و روز قیامت به آن اندرز داده مى شوند. و هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى کند، * و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد؛ وهر کس بر خدا توکّل کند، امر او را کفایت مى کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند؛ به یقین خدا براى هر چیزى اندازه اى قرار داده است.
(سوره طلاق، آیات 2-3)
تفسیر :