1. «طلاق» منفورترین حلال ها
بدون شک قرارداد زوجیّت از جمله قراردادهایى است که باید قابل جدایى باشد، چرا که گاه عللى پیش مى آید که زندگى مشترک زن و مرد را با هم غیر ممکن، یا طاقت فرسا و مملو از مفاسد مى کند و اگر اصرار داشته باشیم این قرارداد تا ابد بماند، سرچشمه مشکلات زیادى مى گردد، لذا اسلام با اصل طلاق موافقت کرده است و اکنون نتیجه ممنوع بودن کامل طلاق در جوامع مسیحى را ملاحظه مى کنیم که چگونه زنان و مردان بسیارى به حکم قانون تحریف یافته مذهب مسیح(علیه السلام) طلاق را ممنوع مى شمرند و قانوناً همسر یکدیگرند، ولى در عمل از یکدیگر جدا زندگى مى کنند و حتّى هر کدام براى خود همسرى غیر رسمى انتخاب کرده اند.
پس اصل مسأله طلاق یک ضرورت است، امّا ضرورتى که باید به حدّاقل ممکن تقلیل یابد و تا آنجا که راهى براى ادامه زوجیّت است کسى سراغ آن نرود؛ به همین دلیل، در روایات اسلامى، شدیداً از طلاق مذمّت گردیده و به عنوان مبغوض ترین حلال ها از آن یاد شده است، چنانکه در روایتى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «ما مِن شَیءٍ أبغَضُ إلَى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِن بَیتٍ یَخرُبُ فِى الإسلامِ بِالفُرقَةِ یَعنی الطَّلاقَ؛ هیچ عملى
منفورتر نزد خداوند متعال از این نیست که اساس خانه اى در اسلام با جدایى (یعنى طلاق) ویران گردد». (338)
و در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «ما مِن شَیءٍ مِمّا أحَلَّهُ اللّهُ أبغَضَ إلَیهِ مِنَ الطَّلاقِ؛ چیزى از امور حلال در پیشگاه خدا مبغوض تر از طلاق نیست». (339)
باز در حدیث دیگرى از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است که فرمود: «تَزَوَّجُوا وَلا تُطَلِّقُوا فَإنَّ الطَّلاقَ یَهتَزُّ مِنهُ العَرشُ؛ ازدواج کنید و طلاق ندهید که طلاق عرش خدا را به لرزه درمى آورَد». (340)
چرا چنین نباشد، در حالى که طلاق مشکلات زیادى براى خانواده ها، زنان و مردان و مخصوصاً فرزندان به وجود مى آورد که آن را عمدتاً در سه قسمت مى توان خلاصه کرد :
1. مشکلات عاطفى ـ بدون شک مرد و زنى که سال ها یا ماه ها با یکدیگر زندگى کرده اند، سپس از هم جدا مى شوند، از نظر عاطفى جریحه دار خواهند شد و در ازدواج آینده، دائماً خاطره ازدواج گذشته آنها را نگران مى دارد و حتّى به همسر آینده با یک نوع بدبینى و سوءِظن مى نگرند. آثار زیانبار این امر بر کسى مخفى نیست، لذا بسیار دیده شده که این گونه زنان و مردان براى همیشه از ازدواج چشم مى پوشند.
2. مشکلات اجتماعى ـ بسیارى از زنان بعد از طلاق شانس زیادى براى ازدواج مجدّد، آن هم به طور شایسته و دلخواه ندارند و از این نظر گرفتار خسران شدید مى شوند و حتّى مردان بعد از طلاق همسر خود، شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب کمتر خواهد بود، مخصوصاً اگر پاى فرزندانى در میان باشد، لذا غالباً ناچار مى شوند تن به ازدواجى در دهند که نظر واقعى آنها را تأمین نمى کند و از این نظر تا پایان عمر رنج مى برند.
3. مشکلات فرزندان ـ از همه اینها مهم تر مشکلات فرزندان است. کمتر دیده شده نامادرى ها همچون مادر، دلسوز و مهربان باشند وبتوانند خلاءِ عاطفى فرزندانى را که از آغوش پرمهر مادر بریده شده اند پر کنند، همان گونه که اگر زن سابق فرزند را با
خود ببرد، در مورد ناپدرى نیز این صادق است. البتّه هستند زنان و مردانى که نسبت به غیر فرزندان خود پرمحبّت و وفا دارند، ولى مسلّماً تعداد آنها کم است و به همین دلیل، فرزندان بعد از طلاق گرفتار بزرگ ترین زیان و خسران مى شوند و شاید غالب آنها سلامت روانى خود را تا آخر عمر از دست مى دهند.
و این ضایعه اى است نه تنها براى هر خانواده، بلکه براى کلّ جامعه؛ چرا که چنین کودکانى که از مهر مادر یا پدر محروم مى شوند، گاه به صورت افرادى خطرناک در مى آیند که بدون توجّه، تحت تأثیر روح انتقامجویى قرار گرفته و انتقام خود را از کلّ جامعه مى گیرند.
اگر اسلام این همه درباره طلاق سختگیرى کرده، دلیلش همین آثار زیانبار آن در ابعاد مختلف است.
و نیز به همین دلیل قرآن مجید صریحاً دستور مى دهد که هرگاه اختلافى میان زن و مرد پیدا شود، بستگان دو طرف در اصلاح آن دو بکوشند و از طریق تشکیل «محکمه صلح خانوادگى» از کشیده شدن دو همسر به دادگاه شرع، یا به مسأله طلاق و جدایى، مانع شوند. (341)
و باز به همین دلیل آنچه به خوشبینى زن و مرد و تحکیم پایه هاى علایق خانوادگى کمک کند از نظر اسلام مطلوب و آنچه آن را متزلزل سازد مبغوض و منفور است.
2. انگیزه طلاق
طلاق مانند هر پدیده دیگر اجتماعى، داراى ریشه هاى مختلفى است که بدون بررسى دقیق و مقابله با آن، جلوگیرى از بروز چنین حادثه اى مشکل است، لذا قبل از هر چیز باید به سراغ عوامل طلاق برویم و ریشه هاى آن را در جامعه بخشکانیم؛ این عوامل بسیار زیاد است که امور زیر از مهم ترین آنهاست :
الف) توقّعات نامحدود زن یا مرد، از مهم ترین عوامل جدایى است و اگر هر کدام دامنه توقّع خویش را محدود سازند و از عالم رویاها و پندارها بیرون آیند و طرف مقابل خود را به خوبى درک کنند و در حدودى که ممکن است توقّع داشته باشند، جلوى بسیارى از طلاق ها گرفته خواهد شد.
ب) حاکم شدن روح تجمّل پرستى و اسراف و تبذیر بر خانواده ها عامل مهمّ دیگرى است که مخصوصاً زنان را در یک حالت نارضایى دائم نگاه مى دارد و با انواع بهانه گیرى ها راه طلاق و جدایى را هموار مى کند.
ج) دخالت هاى بیجاى اقوام و بستگان و آشنایان در زندگى خصوصى دو همسر و مخصوصاً در اختلافات آنها، عامل مهمّ دیگرى محسوب مى شود.
تجربه نشان داده است اگر هنگام بروز اختلافات در میان دو همسر، آنها را به حال خود رها کنند و با جانبدارى از این یا آن، دامن به آتش این اختلاف نزنند، چیزى نمى گذرد که خاموش مى شود، ولى دخالت کسان دو طرف که غالباً با تعصّب و محبّت هاى ناروا همراه است، کار را روز به روز مشکل تر و پیچیده تر مى سازد.
البتّه این به آن معنا نیست که نزدیکان همیشه خود را از این اختلافات دور دارند، بلکه منظور این است که آنها را در اختلافات جزئى به حال خود رها کنند، ولى هرگاه اختلاف به صورت کلّى و ریشه دار درآمد، با توجّه به مصلحت طرفین و اجتناب و پرهیز از هرگونه موضعگیرى یک جانبه و تعصّب آمیز دخالت کنند و مقدّمات صلحشان را فراهم سازند.
د) بى اعتنایى زن و مرد به خواست یکدیگر، مخصوصاً آنچه به مسائل عاطفى و جنسى برمى گردد. مثلاً هر مردى انتظار دارد که همسرش پاکیزه و جذّاب باشد، همچنین هر زن انتظارى از شوهرش دارد، ولى این از امورى است که غالباً حاضر به اظهار آن نیستند، اینجاست که بى اعتنایى طرف مقابل و نرسیدن به وضع ظاهر خویش و ترک تزیین لازم و ژولیده و کثیف بودن، همسرش را از ادامه چنین ازدواجى سیر مى کند، خصوصاً اگر در محیط زندگانى آنها افرادى باشند که این امور را رعایت کنند و آنها بى اعتنا از کنار این مسأله بگذرند.
لذا در روایات اسلامى اهمّیّت زیادى به این معنى داده شده، چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «لا یَنبَغی لِلمَرأةِ أن تُعَطِّلَ نَفسَها؛ سزاوار نیست زن زینت و آرایش براى شوهرش را تعطیل کند». (342)
و در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود: «وَ لَقَد خَرَجنَ نِساءٌ
مِنَالعِفافِ إلَى الفُجُورِ ما أخرَجَهُنَّ إلّا قِلَّةُ تَهیِئَةِ أزواجِهِنَّ؛ زنانى از جادّه عفّت خارج شدند و علّتى جز این نداشت که مردان آنها به خودشان نمى رسیدند». (343)
هـ) عدم تناسب فرهنگ خانوادگى و روحیّات زن و مرد با یکدیگر نیز از عوامل مهمّ طلاق است. و این مسأله اى است که باید پیش از اختیار همسر دقیقاً مورد توجّه قرار گیرد که آن دو علاوه بر اینکه کفو شرعى، یعنى مسلمان باشند، کفو عرفى باشند، یعنى تنها تناسب هاى لازم از جهات مختلف در میان آن دو رعایت شود، در غیر این صورت باید از به هم خوردن چنین ازدواج هایى تعجّب نکرد.
3. فلسفه نگه داشتن عدّه
بدون شک «عدّه» دو فلسفه اساسى دارد که در قرآن مجید و اخبار اسلامى به آن اشاره شده است :
نخست مسأله حفظ نسل و مشخّص شدن وضع زن از نظر باردارى و عدم باردارى.
و دیگر وجود وسیله اى براى بازگشت به زندگى اوّل و از بین بردن عوامل جدایى که در آیه فوق اشاره لطیفى به آن شده بود، به خصوص اینکه اسلام روى این مسأله تأکید مى کند که زنان در دوران عدّه باید در خانه مرد بمانند و طبعاً یک معاشرت دائم چند ماهه خواهند داشت که به آنها مجال مى دهد مسأله جدایى را دور از هیجانات زودگذر، مجدّداً مورد بررسى قرار دهند.
مخصوصاً در مورد طلاق رجعى(344) که بازگشت به زوجیّت نیاز به هیچ گونه تشریفات ندارد و هر کار یا سخنى که دلیل بر تمایل مرد به بازگشت باشد، رجوع محسوب مى شود حتّى اگر دست بر بدن زن با شهوت یا بدون شهوت بگذارد، هرچند قصد رجوع هم نداشته باشد رجوع محسوب مى شود.
به این ترتیب اگر این مدّت با شرایطى که در بالا گفتیم بگذرد و آن دو با هم آشتى
نکنند، معلوم مى شود به راستى آمادگى ادامه زندگى مشترک را ندارند، مصلحت در این است که از هم جدا شوند.
در این زمینه شرح دیگرى در ذیل آیه 228 سوره بقره دادیم (ر.ک: ج 24، ص 231ـ242).