فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

«ظِهار» یک عمل زشت جاهلى

با توجّه به آنچه در شأن نزول گفته شد و نیز با توجّه به محتواى آیات، تفسیر آیات
نخستین سوره روشن است. مى فرماید: «خداوند قول زنى را که درباره همسرش به تو مراجعه کرده بود و بحث و مجادله مى کرد شنید، و تقاضاى او را اجابت فرمود» (قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِى تُجَادِلُکَ فِى زَوْجِهَا).
«تُجادِلُ» از «مجادله» از مادّه «جدل» گرفته شده که در اصل به معنى تابیدن طناب است و چون هنگام گفت وگوهاى طرفینى و اصرارآمیز، هر یک از دو طرف مى خواهد دیگرى را قانع کند، مجادله بر آن اطلاق شده است.
و مى افزاید: «آن زن علاوه بر اینکه با تو مجادله داشت، به درگاه خداوند شکایت کرد و از پیشگاهش تقاضاى حلّ مشکل نمود» (وَ تَشْتَکِى إِلَى اللَّهِ).
«این در حالى بود که خداوند گفت وگوى شما و اصرار آن زن را در حلّ مشکلش مى شنید» (وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا).
«تَحاوُر» از مادّه «حور» (بر وزن غور) به معنى مراجعه در سخن یا در اندیشه است و «محاوره» به گفت وگوهاى طرفینى اطلاق مى شود.
«و خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
آرى، خداوند آگاه از همه «مسموعات» و «مبصرات» است، بى آنکه نیازى به اعضاى بینایى و شنوایى داشته باشد، او همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز را مى بیند و هر سخنى را مى شنود.
آن گاه به سراغ بیان حکم ظهار مى رود و به عنوان مقدّمه، ریشه این عقیده خرافى را با جمله هاى کوتاه و قاطع در هم مى کوبد، مى فرماید: «کسانى از شما که نسبت به همسرانشان ظهار مى کنند (و به همسرشان مى گویند: تو نسبت به من به منزله مادرم هستى) آنها هرگز مادرشان نیستند، مادرانشان تنها کسانى اند که آنها را به دنیا آورده اند» (الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاَّ الَّــِى وَلَدْنَهُمْ).
مادر و فرزند بودن چیزى نیست که با سخن درست شود، یک واقعیّت عینى خارجى است که هرگز از طریق بازى با الفاظ حاصل نمى شود؛ بنابراین، اگر انسان صد بار هم به همسرش بگوید تو همچون مادر منى، حکم مادر پیدا نمى کند و این یک سخن خرافى و گزافه گویى است.
و به دنبال آن مى افزاید: «آنها سخنى منکر وزشت مى گویند وگفتارى باطل وبى اساس» (وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَ زُورًا). (317)
درست است که گوینده این سخن به اصطلاح قصد اخبار ندارد بلکه مقصود او انشاء است، یعنى مى خواهد این جمله را به منزله صیغه طلاق قرار دهد، ولى به هر حال محتواى این جمله محتوایى است بى اساس، درست شبیه خرافه پسرخواندگى در زمان جاهلیّت که بچّه هایى را پسر خود مى خواندند و احکام پسر را درباره او اجرا مى کردند که قرآن آن را نیز محکوم کرد و سخنى باطل و بى اساس شمرد ومى گوید : (ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ) «این سخنى است که تنها با دهان مى گویید» و هیچ واقعیّتى در آن نیست. (318)
مطابق این آیه «ظهار» عملى است حرام ومنکر، ولى چون تکالیف الهى اعمال گذشته را شامل نمى شود واز لحظه نزول حاکمیّت دارد، در پایان آیه مى فرماید : «خداوند بخشنده وآمرزنده است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).
بنابراین اگر مسلمانى قبل از نزول این آیات مرتکب این عمل شده نباید نگران باشد، خداوند او را مى بخشد.
برخى فقها و مفسّران معتقدند که الآن هم ظهار گناهى است بخشوده، همانند گناهان صغیره که خداوند وعده عفو ـ در صورت ترک کبائر ـ نسبت به آن داده است (319)
ولى دلیلى بر این معنى وجود ندارد و جمله بالا نمى تواند گواه آن باشد.
امّا به هر حال مسأله کفّاره به قوّت خود باقى است.
در حقیقت این تعبیر شبیه همان است که در آیه 5 سوره احزاب آمده که بعد از نهى از مسأله پسرخواندگى مى افزاید: (وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَـکِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا) «گناهى بر شما نیست در خطایى که در این مورد از شما سر مى زند، ولى آنچه را از روى عمد بگویید خداوند مؤاخذه مى کند، و خداوند غفور و رحیم است» یعنى در مورد خطاها و گذشته ها.
در اینکه میان «عفوّ» و «غفور» چه تفاوتى است بعضى گفته اند: «عفوّ» اشاره به بخشش خداوند است و «غفور» اشاره به پوشش گناه، زیرا ممکن است کسى گناهى را ببخشد امّا هرگز آن را مکتوم ندارد، ولى خداوند هم مى بخشد و هم مستور مى سازد.
بعضى نیز «غفران» را به معنى پوشاندن شخص از عذاب معنى کرده اند که مفهوم آن با «عفو» متفاوت است هرچند در نتیجه یکى است.
امّا از آنجا که این سخن زشت و زننده چیزى نبود که از نظر اسلام نادیده گرفته شود، لذا کفّاره نسبتاً سنگینى براى آن قرار داده تا از تکرار آن جلوگیرى کند، مى فرماید: «کسانى که نسبت به همسران خود ظهار مى کنند، سپس از گفته خود بازمى گردند، باید پیش از آمیزش جنسى آنها با هم برده اى را آزاد کنند» (وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا).
در تفسیر جمله (ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا) «سپس بازگشت به گفته خود مى کنند» مفسّران احتمالات زیادى داده اند و فاضل مقداد در کنز العرفان شش تفسیر براى آن ذکر کرده است، ولى ظاهر آن (مخصوصاً با توجّه به جمله مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا) این است که از گفته خود نادم و پشیمان مى شوند و قصد بازگشت به زندگى خانوادگى و آمیزش جنسى دارند. در روایات ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز به این معنى اشاره شده است. (320)
تفسیرهاى دیگرى براى این جمله گفته شده است که چندان مناسب با معنى آیه و ذیل آن نیست، مانند اینکه مراد از «عود» تکرار ظهار است، یا اینکه منظور از «عود» بازگشت به سنّت جاهلیّت در این گونه امور است و یا اینکه «عود» به معنى تدارک و جبران این عمل است و مانند اینها. (321)
«رَقَبة» در اصل به معنى گردن است، ولى در اینجا کنایه از انسان است و این به خاطر آن است که گردن از حسّاس ترین اعضاى بدن محسوب مى شود، همان گونه که گاهى واژه «رأس» (سر) را به کار مى برند و منظور انسان است. مثلاً به جاى پنج نفر پنج سر گفته مى شود.
و مى افزاید: «این دستورى است که به آن اندرز داده مى شوید» (ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ).
گمان نكنید كه چنین كفّاره‌اى در مقابل ظهار كفّاره سنگین و نامتعادلى است، زیرا این سبب اندرز و بیدارى و تربیت نفوس شماست تا بتوانید خود را در برابر این‌گونه كارهاى زشت و حرام كنترل كنید.
اصولاً تمام كفّارات جنبه بازدارنده و تربیتى دارد و اى بسا كفّاره‌هایى كه جنبه مالى دارد تأثیرش از غالب تعزیرات كه جنبه بدنى دارد بیشتر است.
و از آنجا كه ممكن است بعضى با بهانه‌هایى شانه از زیر بار كفّاره خالى كنند و بدون اینكه كفّاره دهند با همسر خود بعد از ظهار آمیزش جنسى داشته باشند، در پایان آیه مى‌افزاید:«خداوند به آنچه انجام مى‌دهید آگاه است»(وَاللَّهُ بِمَاتَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
هم از ظهار آگاه است و هم از ترك كفّاره و هم از نیّات شما.
و نیز از آنجا كه آزاد كردن یك برده براى همه مردم امكان‌پذیر نیست، همان‌گونه كه در شأن نزول آیه دیدیم اوس بن صامت كه این آیات نخستین بار درباره او نازل گردید، خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت من قادر بر پرداختن چنین كفّاره سنگینى نیستم و اگر چنین كنم تمام هستى خود را باید از دست بدهم، و نیز ممكن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد كردن برده باشد امّا برده‌اى براى این كار پیدا نشود، همان‌گونه كه در عصر ما چنین است، لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ایجاب مى‌كند كه در مرحله بعد جانشینى براى آزادى بردگان ذكر شود، به همین دلیل در آیه بعد مى‌فرماید: «و هر كس توانایى بر آزادى برده نداشته باشد دو ماه پى‌درپى قبل از آمیزش جنسى روزه بگیرد» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا).
این كفّاره نیز اثر عمیق بازدارنده‌اى دارد. به علاوه از آنجا كه روزه در تصفیه روح و تهذیب نفوس اثر عمیق دارد مى‌تواند جلوى تكرار این‌گونه اعمال را در آینده بگیرد.
البتّه ظاهر آیه این است كه هر شصت روز پى‌درپى انجام شود و بسیارى از فقهاى اهل‌سنّت نیز بر طبق آن فتوا داده‌اند، ولى در روایات ائمّه اهل‌بیت علیهم السلام آمده است كه اگر كمى از ماه دوم را (حتّى یك روز) به دنبال ماه اوّل روزه بگیرد، مصداق شهرین متتابعین و دو ماه پى‌درپى خواهد بود و این تصریح حاكم بر ظهور آیه است. (322)
این نشان مى دهد که منظور از «تتابع» در آیه فوق و آیه 92 سوره نساء (کفّاره قتل خطا) پى درپى بودن فى الجمله است و البتّه چنین تفسیرى تنها از امام معصوم که وارث علوم پیامبر (صلی الله علیه و آله) است مسموع است و این نوع روزه گرفتن تسهیلى است براى مکلّفان (شرح بیشتر پیرامون این موضوع را در کتب فقهى در کتاب الصوم و ابواب ظهار و کفّاره قتل خطا باید مطالعه کرد). (323)
ضمناً منظور از جمله «فَمَن لَم یَجِد» (کسى که نیابد) این نیست که مطلقاً چیزى در بساط نداشته باشد، بلکه منظور این است که زاید بر نیازها و ضرورت هاى زندگى چیزى ندارد که بتواند با آن برده اى را بخرد و آزاد کند.
و از آنجا که بسیارى از مردم قادر به انجام دادن کفّاره دوم یعنى دو ماه روزه متوالى نیستند، جانشین دیگرى براى آن ذکر کرده، مى فرماید: «و هرگاه کسى نتواند دو ماه متوالى روزه بگیرد شصت مسکین را اطعام کند» (فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِینًا).
ظاهر از «اطعام» این است که به اندازه اى غذا دهد که در یک وعده سیر شود، امّا در روایات اسلامى یک «مُدّ» طعام (یک چهارم مَن، یا حدود 750 گرم) تعیین شده است، هرچند بعضى از فقها آن را معادل «دو مُدّ» (یک کیلو و نیم) تعیین کرده اند.(324)
سپس در دنباله آیه بار دیگر به هدف اصلى این گونه کفّارات اشاره کرده، مى افزاید : «این براى آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید» (ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
آرى، جبران گناهان با کفّارات، پایه هاى ایمان را محکم مى کند و انسان را نسبت به مقرّرات الهى علماً و عملاً پایبند مى سازد.
و در پایان آیه براى اینکه همه مسلمانان این مسأله را یک امر جدّى تلقّى کنند
مى گوید: «این احکام حدود و مرزهاى الهى است و کسانى که با آن به مخالفت برخیزند و کافر شوند عذابى دردناک دارند» (وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ).
باید توجّه داشت که واژه «کفر» معانى مختلفى دارد که یکى از آنها کفر عملى یعنى معصیت و گناه است و در آیه مورد بحث همین معنى اراده شده، همان گونه که در آیه97 سوره آل عمران در مورد کسانى که فریضه حج را به جا نمى آورند، مى فرماید: (وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّالْبَیْتِ مَنِاسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ) «بر مردم لازم است آنها که استطاعت دارند براى خدا آهنگ خانه او کنند و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند) به خود ستم کرده، چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است».
«حَدّ» به معنى چیزى است که میان دو شىء مانع گردد، لذا به مرزهاى کشورها «حدود» گفته مى شود و قوانین الهى را ازاین رو «حدود الهى» مى گویند که عبور از آن مجاز نیست. (325)

قسمتى از احکام ظهار

1. «ظهار» که در دو آیه از قرآن مجید (آیه مورد بحث وآیه 4 سوره احزاب) به آن اشاره شده، از کارهاى زشت عصر جاهلیّت بود که مرد هنگامى که از همسرش ناراحت مى شد، براى اینکه او را در مضیقه و فشار قرار دهد مى گفت: «أنتِ عَلَىَّ کَظَهرِ اُمّى» (تو نسبت به من همچون مادرم هستى)(326) و به دنبال آن معتقد بودند که آن زن براى همیشه بر همسرش حرام مى شود و حتّى نمى تواند همسر دیگرى انتخاب کند و همچنان بلاتکلیف مى ماند. اسلام این موضوع را چنانکه خواندیم محکوم مى کند و دستور کفّاره را درباره آن صادر کرده است. بنابراین هرگاه کسى همسرش را ظهار کند، همسرش مى تواند با مراجعه به حاکم شرع او را موظّف سازد که یا رسماً از طریق طلاق از او جدا شود یا به زندگى زناشویى بازگردد، امّا پیش از بازگشت باید کفّاره اى
را که در آیات فوق خواندیم بدهد، یعنى در صورت توانایى یک برده را آزاد کند و اگر نتوانست دو ماه پى درپى روزه بگیرد و اگر آن هم مقدور نبود شصت مسکین را اطعام کند، یعنى این کفّاره جنبه تخییرى ندارد بلکه جنبه ترتیبى دارد.
2. «ظهار» از گناهان کبیره است و لحن آیات فوق شاهد گویاى این مطلب است و اینکه بعضى آن را از صغائر شمرده و مورد عفو مى دانند نظر درستى نیست.
3. هرگاه کسى قادر به اداى کفّاره در هیچ مرحله نباشد، آیا مى تواند تنها به توبه و استغفار قناعت کند و به زندگى زناشویى بازگردد؟ در میان فقها اختلاف نظر است، جمعى به اتّکاءِ حدیثى که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده (327)معتقدند که در کفّارات دیگر توبه و استغفار به هنگام عدم قدرت کافى است، ولى در کفّاره ظهار کفایت نمى کند و باید از طریق طلاق میان آن دو جدایى افکند.
در حالى که جمعى دیگر معتقدند در اینجا نیز استغفار و توبه جانشین کفّاره مى شود و دلیل آنها روایت دیگرى است که از امام صادق (علیه السلام) در این زمینه نقل شده است. (328)
بعضى نیز معتقدند که در صورت امکان هیجده روز روزه بگیرد کافى است. (329)
جمع میان روایات نیز بعید نیست به این ترتیب که در صورت عدم توانایى، به هر شکل و صورت مى تواند استغفار کرده به زندگى زناشویى بازگردد، (زیرا این گونه جمع با توجّه به معتبر بودن سند هر دو حدیث، حدیثى که اجازه رجوع مى دهد و حدیثى که امر به جدایى مى کند، جمعى است شناخته شده و در فقه نظایر فراوانى دارد) هرچند مستحب است در چنین صورتى از همسرش جدا گردد.
4. بسیارى از فقها معتقدند که اگر چند بار «ظهار» کند (یعنى جمله مزبور را با قصد جدّى تکرار نماید) باید چند کفّاره بدهد، هرچند در مجلس واحدى صورت گیرد مگر اینکه منظور او از تکرار، تأکید باشد نه ظهار جدید.
5. هرگاه قبل از دادن کفّاره با همسرش آمیزش جنسى کند باید دو کفّاره بدهد :
کفّاره اى براى ظهار و کفّاره اى براى آمیزش جنسىِ پیش از دادن کفّاره ظهار. و این حکم در میان فقها مورد اتّفاق است. البتّه آیات فوق از این مسأله ساکت است ولى در روایات اهل بیت علیهم السلام به آن اشاره شده است. (330)
6. برخورد قاطع اسلام با مسأله ظهار بیانگر این واقعیّت است که اسلام هرگز اجازه نمى دهد حقوق زن به وسیله مردان خودکامه با استفاده از رسوم و عادات ظالمانه مورد تجاوز قرار گیرد، بلکه هر سنّت غلط و خرافى را در این زمینه هرقدر در میان مردم محکم باشد در هم مى شکند.
7. آزادى یک برده که نخستین کفّاره ظهار است، علاوه بر اینکه تناسب جالبى با مسأله مبارزه با بردگى زن در چنگال مردان خودکامه دارد، نشان مى دهد که اسلام مى خواهد از تمام طرق ممکن به بردگى بردگان پایان دهد، لذا نه تنها در کفّاره «ظهار» بلکه در کفّاره قتل خطا، همچنین در کفّاره روزه ماه رمضان (کسى که عمداً روزه خورده باشد) و نیز کفّاره مخالفت با سوگند یا شکستن نذر، این امر وارد شده که این خود وسیله مؤثّرى است براى تحقّق بخشیدن به برنامه آزادى نهایى بردگان (ر.ک : ج22، ص 419 ـ 432).

حکم ازدواج زن مسلمان با کافر

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لاَ هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَّا أَنفَقُوا وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْیَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِکُمْ حُکْمُ اللهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ * وَإِنْ فَاتَکُمْ شَىْءٌ مِّنْ أَزْوَاجِکُمْ إِلَى الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُمْ مِّثْلَ مَا أَنفَقُوا وَاتَّقُوا اللهَ الَّذِى أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ)
اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که زنان باایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را بیازمایید ـ خداوند به ایمانشان آگاه تر است ـ اگر آنان را مؤمن یافتید، آنها را به سوى کفّار بازنگردانید؛ نه آنها براى کفّار حلالند و نه کفّار براى آنها حلال؛ و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با این زنان) پرداخته اند به آنان بپردازید؛ و گناهى بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هرگاه مَهرشان را به آنان بدهید. و هرگز زنان کافر را در همسرى خود نگاه ندارید (و اگر کسى از زنان شما کافر شد و به بلاد کفر فرار کرد) حق دارید مَهرى را که پرداخته اید مطالبه کنید آن گونه که آنها نیز حق دارند مَهر (زنانشان را که از آنان جدا شده اند) از شما مطالبه کنند؛ این حکم خداوند است که در میان شما حکم مى کند، و خداوند دانا و حکیم است. * و اگر بعضى از همسران شما به سوى کفّار بروند و شما در جنگى بر آنان پیروز شدید و غنایمى گرفتید، به کسانى که همسرانشان رفته اند همانند مَهرى را که پرداخته اند بدهید؛ و از (مخالفت) خداوندى که شما به او ایمان دارید بپرهیزید. (سوره ممتحنه، آیات 10-11)